.فصل دوم زندگي اقتصادي و تجاري ايرانيان و ملل اسلامي بعد از ظهور اسلام
اشاره
ص: 55
زندگي اقتصادي و تجاري ايرانيان و ملل اسلامي بعد از ظهور اسلام
نظري به گذشته
قبل از حمله اعراب و استقرار حكومت مسلمين، در خاورميانه، بين ايران و روم و سكنه حدود بحر احمر و درياي مديترانه با ممالك شرق نزديك و كشور هندوستان و چين، مناسبات اقتصادي برقرار بود؛ و ايران موقعيت بازرگاني و ترانزيتي مهمي داشت و قسمت اعظم رفتوآمدهاي تجاري ملل غرب با آسياي مركزي از اين راه صورت ميگرفت؛ چنانكه فنيقيها، كه از ملل تاجرپيشه دنياي قديم بودند، از راه خليج فارس و آسياي مركزي، بقصد تجارت، حركت ميكردند و از همان راه، به صور و صيدا مراجعت مينمودند.
از زمان اسكندر به بعد، يعني در تمام دوران قرون وسطا، چندين بار اوضاع دگرگون شد، و بعلل اقتصادي و سياسي، بازرگانان و سياستمداران راه سوئز را بر راه ايران ترجيح دادند؛ و اين حال قرنها ادامه داشت تا بار ديگر روميها راه ايران را برگزيدند و آمدورفتهاي اقتصادي از اين راه تجديد گرديد.
پس از انحطاط سياسي و اقتصادي روم، مجددا، رفتوآمدهاي تجاري از اين راه دچار و قفه شد، و تجارت اروپا با شرق لطمهاي بزرگ ديد تا آنكه در اواخر دوره قرون وسطا، در بعضي از بلاد ايتاليا، از بركت رشد بورژوازي، جنبش اقتصادي نويني آغاز شد. و شهرهاي «ژن» و «ونيز» اهميت و موقعيت بازرگاني مهمي كسب كردند؛ و بار ديگر، از راه ايران، با ممالك شرق نزديك و خاورميانه، مناسبات اقتصادي و تجاري برقرار شد.
به اين ترتيب، مناسبات اقتصادي شرق و غرب، در دوران قبل از اسلام و قرون بعد، وضع ثابتي نداشت و گاه در اثر ضعف حكومتها يا مداخلات دو كشور نيرومند ايران و روم و يا در نتيجه حمله قبايل وحشي و چادرنشين و وقوع جنگهاي فئودالي و تعرض دزدان و راهزنان، كالاهاي تجاري مورد نهب و غارت قرار ميگرفت، و تا استقرار مجدد امن و آرامش، روابط اقتصادي بين دو قاره رو به سستي يا ركود مينهاد.
پس از شكست حكومت ساسانيان از اعراب، كارهاي اقتصادي و فعاليتهاي تجاري، كه بيش از هرچيز به امنيت و آرامش نيازمند است، با دشواريها و موانع تازهاي مواجه گرديد، و اعراب سالها از فعاليت بازرگاني بين شرق و غرب از طريق خشكي و دريا جلوگيري ميكردند.
با روي كار آمدن حكومت بني اميه و استقرار امنيت نسبي در شرق نزديك، جنبش
ص: 56
اقتصادي از نو آغاز شد، و از راه خشكي و دريا، آمدورفت كاروانها و كشتيهاي شراعي شروع گرديد. «1»
راه ابريشم:
از دوره اشكانيان، راه كاروان رو، بين ايران و چين، از طريق تركستان برقرار بود. اين راه بزرگ تجارتي كه از تركستان ميگذشت، نخست «از ولايت توان هوانگ در چين به ولايت كانسو ميآمد و از آنجا داخل تركستان شرقي حاليه ميشد و از طريق بيش باليغ و الماليغ و اترار، به سمرقند و بخارا ميرسيد. در بخارا، قسمت اصلي آن، از راه مرو و گرگان به ري ميآمد و از ري به قزوين و زنجان و تبريز و ايروان ميرفت، و از ايروان يا به طرابوزان و يا به يكي از بنادر شام منتهي ميگرديد. قسمت فرعي اين راه، از سمرقند به خوارزم و از خوارزم به سراي و هشتر خان، و از آنجا به كنار شطدن و بنادر درياي آزف انتها مييافت.» «2» غير از راه سابق الذكر راه هندوسند نيز، از طريق پيشاور و كابل و بلخ و خوارزم، به سراي و هشتر خان و بنادر و دار التجارههاي بازرگانان ژني و ونيزي منتهي ميشد. پس از آنكه تجار ونيزي در نيمه اول قرن سيزدهم ميلادي، به شهر قسطنطنيه استيلا يافتند، كليه تجارت اروپاي شرقي و مديترانه و آسياي غربي را بدست آوردند. كالاي مهمي كه در اين تاريخ به اروپا حمل ميشد عبارت بود از:
«چوب و كتان و زفت (براي كشتيها) و نمك و عسل و موم و پوست و ماهي و گوشت قديد و غلات روسيه جنوبي» «3» بود، علاوه بر اين، تجار از بردهفروشي نيز سود كلاني ميبردند.
وضع اقتصادي عربستان مقارن ظهور اسلام
قبل از آغاز نهضت اسلامي، شهر مكه موقعيت اقتصادي و ترانزيتي مهمي داشت. اين شهر مذهبي بر سر راه تجارت يمن با شام و نزديك بندر جده قرار دارد و از ديرباز، با بازارهاي صنعاء و عمان دادوستد داشت. همين موقعيت خاص، و آمدورفت مردمي از مدنيتهاي مختلف، و برخورد عقايد و ايدئولوژيهاي گوناگون، چنانكه قبلا يادآور شديم، در رشد و تكامل فكري جوانان عرب و بازرگانان اين قوم، اثري فراوان باقي گذاشت.
مقارن ظهور اسلام، سازمان پدرشاهي و عشيرهاي در عربستان شمالي در حال انقراض و فرو ريختن بود؛ ولي اين جريان در منطقه حجاز، كه از جهت رشد اقتصادي و اجتماعي ضعيف بود، بكندي صورت ميگرفت؛ در حاليكه در جنوب و شمال عربستان، از بركت وضع طبيعي و اقتصادي مناسبي كه داشت، تزلزل و از هم پاشيدگي جامعه پدرشاهي و گرايش به سوي فئوداليسم با سرعت بيشتري عملي گرديد، و جامعه طبقاتي بصورت زنده و فعالتري تجلي و تظاهر نمود. در اين موقع، در سراسر عربستان، شيوه زندگي بردهداري هنوز باقي و برقرار بود. پس از ظهور اسلام بهبود محسوسي در وضع عمومي بردگان پديد آمد بطوريكه زندگي بردگان را در جهان اسلامي با يونان و روم قديم و جهان غرب نميتوان مقايسه كرد.
«طوايف عرب، از لحاظ اصل و تبار، به دو گروه جنوبي يا يمني، و شمالي تقسيم ميشدند.
در آغاز قرن هفتم ميلادي (مقارن ظهور اسلام)، بخش اعظم اعراب شمالي صحرانشين بودند و،
______________________________
(1). براي كسب اطلاع بيشتر، رك: محمد علي جمالزاده، گنج شايگان (مقدمه).
(2). عباس اقبال آشتياني، تاريخ مغول. ص 569.
(3). همان. ص 568- 567.
ص: 57
بطور كلي، به شترپروري و شترداري (براي حملونقل و جنگ) اهميت فراوان ميدادند و به پرورش بز، گوسفند، و اسب نيز ميپرداختند. در عربستان شمالي، در بعضي از واحههاي مناسب، كشت جو، نخل، مو و درختان ميوه معمول بود. مراتع در تصرف عشيرهها بود، ولي دامها و بردگان و قطعات زمين، ملك افراد محسوب ميشد. در داخل عشاير، وضع اقتصادي و مالي افراد يكسان نبود. راهي كاروانرو، ناحيه ثروتمند يمن را به سوريه مرتبط ميساخت.
ايالات بيزانس، سوريه، فلسطين و مصر از طريق حبشه و هندوستان، بواسطه يمن، به بازرگاني ترانزيتي ميپرداختند. پس از تصرف يمن از طرف ايران ساساني (پس از سال 572 م)، شاهان آن دودمان كوشيدند تا كالاهاي هندوستان از طريق ايران به بيزانس حمل شود، و ترانزيت از راه يمن را ممنوع كردند.
اين جريان موجب بروز بحران اجتماعي در عربستان گرديد. مكه داراي موقعيت اقتصادي و مذهبي خاصي بود. در بازار مكه، عربهاي صحرانشين محصولات دامپروري خود (چرم و پشم و دام) را با غلات، خرما و مصنوعات شهري مبادله ميكردند. در ميان خاندانهاي عرب، بني- اميه توانگر بودند در حاليكه بني هاشم، كه حضرت محمد (ص) از ميان آنان برخاست، وضع اقتصادي مناسبي نداشتند. مقارن ظهور اسلام، شيوه زندگي بردهداري در مكه رايج بود.
بردگان در خانه، بعنوان خدمه، در فعاليتهاي توليدي، بعنوان چوپان و زارع به نفع صاحبان برده، فعاليت ميكردند. رفتار بردهداران با آنها بيرحمانه بود. بازرگانان مكه در فعاليتهاي تجاري شركت ميجستند و، سالي دوبار، كارواني به سوريه گسيل ميداشتند. درآمد بازرگانان هرگز كمتر از پنجاه درصد نبود و گاه به صددرصد بهاي متاع ارسالي ميرسيد. اجناس صادراتي مكه به سوريه عبارت بود از چرم خام و دباغي شده، شمش نقره از معادن عربستان، بهترين كشمش طائف و خرما. اما آنچه بطور ترانزيت از مكه عبور ميكرد، از يمن، عبارت بود از:
كندر و عود و چوب سندل و فلوس و چرمهاي دباغي شده؛ از افريقا،: خاك طلا، غلامان و كنيزان سياهپوست؛ از هندوستان: دارچين، فلفل و ديگر چاشنيها و مواد معطر و عاج و منسوجات قيمتي. بازرگانان اين كالاها را در سوريه ميفروختند و از آنجا منسوجات ابريشمي و پشمي بيزانسي و پارچههاي ارغواني از پشم گوسفند و ماهوت و ظروف آبگينه و مصنوعات فلزي و ديگر كالاها را صادر ميكردند.» «1» كارواني كه در زمستان سال 624 ميلادي، توسط بازرگانان مكه، براي حركت به سوريه مجهز شده بود، معادل پنجاه هزار مثقال طلا كالا بار داشت كه چهل هزار آن تعلق به اعضاي خاندان اموي، و باقي، از آن ديگر ثروتمندان قريش بود. صدها مرد، غرق در سلاح، همراه كاروانها حركت ميكردند و گذشته از بازرگانان، عدهاي راهنما و ساربان و دستههاي نگهبان با كاروانها حركت ميكردند. بازرگانان مكه به رباخواري نيز اشتغال داشتند و از پنجاه تا صد درصد ربح ميگرفتند (يعني يك دينار ربح در مقابل يك دينار وام) «2»
اسلام اصولا با تجارت و بازرگاني مخالفت نداشت. چنانكه در شرح حال محمد (ص)
______________________________
(1). ايليا پاولويچ پطروشفسكي، اسلام در ايران. ترجمه كريم كشاورز، ص 17- 15 (به اختصار).
(2). ر ك: همان. ص 16.
ص: 58
ديديم، وي مدتها از طرف خديجه، كه زني تاجرپيشه بود، به فعاليتهاي بازرگاني اشتغال داشت، و همين فعاليتهاي تجارتي و برخورد با ملل مختلف و مطالعه در انديشهها و عقايد گوناگون، سالها قبل از بعثت، علاقه او را به مستضعفين برانگيخت اسلام با احتكار و رباخواري و كمفروشي مخالف بود و دلبستگي به مال و منال دنيا و فكر مال اندوزي و «تكاثر» را تقبيح ميكرد و چون با بتپرستي بسختي مبارزه ميكرد و مكه مركز اصنام و بتها بود، بازرگانان براي اينكه «مكه» يعني مركز فعاليتهاي اقتصادي آنها، سقوط نكند، به سرپرستي تاجر نامدار مكه ابو سفيان (رئيس خاندان امويان)، به مبارزه با حضرت برخاستند؛ غافل از اينكه وحدت طلبي اسلام و مخالفت محمد (ص) با نزاعهاي قبيلهاي و تلاش او در راه وحدت و يگانگي اعراب، مالا به نفع عموم افراد جامعه عرب خواهد بود. اسلام مطلقا طرفدار سوسياليسم (به معني اقتصادي كلمه) نبود بلكه اسلام مايل بود كه تمام ملل و نحل مسلمان را از حقوق اجتماعي و سياسي يكساني برخوردار سازد.
تا بين عرب و عجم و سياه و سفيد اختلافي نباشد مقارن ظهور اسلام بردگان در بدترين شرايط زندگي ميكردند اسلام بردگان را مورد تفقد قرار داد و به صاحبان قدرت تأكيد كرد كه از ستمگري به بردگان و زنان خودداري كنند. اسلام بين زن و مرد، از لحاظ ارزش اقتصادي و اجتماعي، اختلاف فراوان قايل بود، الرجال قوامون علي النسا با اينحال حضرت هنگام حجة الوداع به مردان تأكيد فرمودند از رعايت حال زنان غفلت نورزند.
طبقه تجار و بازرگانان و به اصطلاح بورژوازي اسلام از دوره بني اميه به بعد، با مسائل و مشكلات جديدي در زمينههاي مختلف مواجه گرديد.
در نتيجه اسلام آوردن ايرانيان، عراقيها، مصريها و مردم شام و استقرار مناسبات اقتصادي بين اين كشورها، تلاشهاي اقتصادي در خاورميانه رشد و توسعه پيدا كرد. تخصص و تقسيم كار، كمابيش، در بين ملل اسلامي پديدار شد و در نتيجه بسط روابط اقتصادي، در معاملات و دادوستدها، اختلافات و تعارضاتي پديد آمد كه لازم بود هرچه زودتر مقننين و قضات و حقوقدانهاي اسلام به حل و فصل آن بپردازند.
واضح است كه كشورگشايان اسلام كه ملل بيشمار و زمينههاي فكري مختلف و تمدنها و فرهنگهاي گوناگون را در زير پرچم واحدي گرد آورده بودند نميتوانستند از اين مجموعه ناهماهنگ، دولت متحد و منظمي پديد آورند. با اين حال، حكومت اسلام كه بازرگانان ايراني و مصري نيز در آن شركت داشتند، موفق شد كه كمبودهاي قضايي و قانوني را با حفظ اصول و تعاليم مذهبي و با استفاده از سوابق حقوقي ايران و روم، جبران و تنظيم و تدوين نمايد.
رشد بورژوازي از قرن دوم هجري ببعد.
يكي از دانشمندان اقتصاد، به نامS .D .G .Goitein )استاد دانشگاه) «1» طي مقاله مشروحي، در مجله تاريخ جهان، در سال 1957، وضع بورژوازي اسلام را از دوره بني اميه به بعد، با وضع انگلستان در آغاز نهضت سرمايهداري مقايسه ميكند و مينويسد: از قرن دوم هجري به بعد، تجار و بازرگانان اسلامي، مقام و موقعيت ممتازي كسب كردند. به نظر اين محقق، بسيار جالب و
______________________________
(1).Journal of World History
ص: 59
آموزنده است اگر يك اثر مربوط به دورههاي اول سرمايهداري انگلستان را، كه توسط ريچارد- استيل «1» نوشته شده و عنوان آن صداي بازرگانان است، با يك كتاب شبيه آن، كه توسط يكي از نمايندگان برجسته بورژوازي اسلام (در حدود صد و پنجاه سال پس از مرگ پيشواي اسلام) نوشته شده است، مقايسه كنيم. اين كتاب موسوم به كتاب الكسب است كه به همت [امام محمد بن الحسن] شيباني، يكي از بنيانگذاران فرقه حنفي، نوشته شده است. مسألهاي كه شيباني با آن مواجه بوده است شبيه به مسألهاي است كه ريچارد استيل با آن سروكار داشت. وي ميبايستي ثابت كند كه تمايل شديد تجار جديد مسلمان براي تأمين زندگي بهتر، نه تنها مخالف اسلام نيست بلكه بعنوان يك وظيفه مذهبي بايد پذيرفته شود.
شيباني هم، مانند فرريچارد، ميخواست بر سابقههاي مذهبي و ذهني عميقي كه عليه مال- اندوزي وجود داشت فائق آيد. در اين دوره بود كه كلمات قصار و امثلهاي از پيغمبر يا يكي از يارانش بعنوان حديث در كتاب كنز العمال، تأليف سيوطي، در فصل مربوط به «تجارت» آمده است كه شايد روا و شايسته باشد كه تمام آن به السنه زنده جهان ترجمه شود.
شيباني كتاب خود را با اين بيان شروع ميكند كه «كسب روزي و تلاش معاش عينا مانند كسب علم وظيفه هر مسلم است.» و از قول عمر بن خطاب، ميگويد: «من ترجيح ميدهم بر زين شتر خود، هنگامي كه براي تجارت سفر ميكنم، بميرم تا اينكه در جهاد به شهادت برسم. آيا خداوند آنهايي را كه براي تجارت سفر ميكنند مقدم بر كساني كه در راه خدا پيكار ميكنند ذكر نكرده است؟» (قرآن، سوره 73، آيه 20).
سپس شيباني به توضيح نظريات خود ادامه ميدهد و ميگويد كه آدم ابو البشر و ديگر پيغمبران رزق خود را با پيش گرفتن شغل و حرفهاي بدست ميآوردند؛ آدم كشاورز بود، نوح نجار بود، و ابراهيم تاجر پارچه بود. و چون اعراب خود را از اعقاب ابراهيم ميدانستند، به آنها توصيه ميشد كه، مانند جد خودشان، تاجر پارچه شوند (به نظر نويسنده مقاله، ذكر اين احاديث و اخبار در حقيقت نتيجه اهميتي است كه فعاليتهاي اقتصادي عموما و كار نساجي خصوصا در آيين اسلام كسب كرده بود) تا جايي كه از قول پيشواي اسلام گفته بودند كه «نه دهم منافع اين جهان از نساجي است.» اگر تجارت در بهشت آزاد بود. من در آنجا تاجر پارچه ميشدم.» بيمناسبت نيست يادآور شويم كه ابو حنيفه، مؤسس فرقه حنفي، يك نفر ايراني بوده كه به كار بازرگاني پارچه اشتغال داشت.
درست است كه داود در ابتدا با درآمدي كه بعنوان پادشاه بدست ميآورد، زندگي ميكرد، ولي بعدا به او وحي رسيد كه زندگي كردن از راه شغل و حرفه بر دريافت حقوق دولتي ترجيح دارد؛ و سپس وي به اسلحهسازي پرداخت (قرآن، سوره 34، آيه 10 و 11).
بدين ترتيب، شيباني يك نكته جالب را كه بعدا در ادبيات اسلامي شايع شد يادآور ميشود، و آن اين است كه شغل يك بازرگان شرافتمند و يا هر كسب ديگري براي خداوند خوشآيندتر از خدمت دولت است. ابن سعد (متوفي به سال 840 ميلادي) از قول يك قهرمان جنگ قادسيه، كه در جريان آن اعراب قشون ساسانيان را درهم شكستند، نقل ميكند كه: «من
______________________________
(1).Richard Steel
ص: 60
ترجيح ميدهم يك درهم با تجارت كسب كنم تا اينكه ده برابر آن حقوق سربازي دريافت نمايم.»
شيباني يادآور ميشود كه اكثر مؤمنين صدر اسلام يا تاجر بودند يا منبع درآمد منظم ديگري داشتند. مثلا ابو بكر، خليفه اول، تاجر پارچه بود، عثمان، خليفه سوم، وارد كننده غله بود و كاروبارش خيلي خوب بود. شيباني نقل ميكند كه روزي، خليفه اسلام، عمر، جمعي از مؤمنين را ديد كه سر به زير افكنده بودند؛ اينها متوكلين بودند (يعني به خدا متوكل بودند و از دست زدن به هر كاري خودداري مينمودند). عمر به آنها اشاره كرد و گفت: «نه، اينها متوكلين نيستند بلكه اينها متأكلين هستند؛ يعني اينها كساني هستند كه از دسترنج ديگران ميخورند ...
بهتر است سر خود را بلند كنيد و برويد رزق خود را با كار و كسب بدست آوريد.»
نويسنده مقاله، سپس، شواهدي درباره تشويق مردم به زندگي خوب، از منابع مذهبي ذكر ميكند و با استناد به آيه «لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» (يعني حظ و نصيب خود را از زندگي در دنيا فراموش مكن) ميگويد كه اسلام مشوق كار و كسب است، و با زندگي مقرون به آسايش مخالفتي ندارد.
ميگويند: روزي يكي از صحابه، چون ديد جواني سحرگاهان با عجله بسوي دكان ميرود، گفت: «اي كاش اين سحرخيزي در راه دين بود؛ حضرت فرمود: چنين مگوييد كه اگر از براي بينيازي از خلق و تأمين معاش. پدر و مادر و فرزند بپا خاسته، عمل نيكو انجام داده است.» در جاي ديگر، از قول محمد (ص) نقل شده است كه: بازرگانان راستگوي، روز قيامت با صديقان و شهيدان برخيزند. «1»
عمر نيز ميگفت: «دست از كسب باز مداريد و مگوييد خداي تعالي روزي دهد كه خداي تعالي از آسمان زر و سيم نفرستد.» يكي را از بزرگان پرسيدند: «عابد، فاضلتر يا بازرگان با امانت؟» گفت: بازرگانان با امانت؛ كه وي در جهاد است كه شيطان از راه ترازو و دادن و ستدن، قصدوي كند، و [او] وي را خلاف ميكند. احمد بن حنبل را پرسيدند كه. «چه گويي در مردي كه در مسجد بنشيند به عبادت، و گويد خداي تعالي روزي پديد آرد؟» گفت: «آن مردي جاهل باشد و شرع نميداند كه رسول ميگويد- عليه السلام-: خداي عز و جل روزي من در سايه نيزه مقرر كرده است، يعني غزا (جنگ) كردن.» «2»
در اسلام، تنها معامله با بندگان، ديوانگان، كودكان و نابينايان منع نشده بلكه معامله با ظالمان، دزدان، رباخواران، خمرفروشان، غارتگران، مطربان، و رشوهگيران و كساني كه گواهي به دروغ دهند نيز منع شده است. با اينكه در ايران و ممالك اسلامي، دروغ گفتن و تعريف كالا كردن در بين بعضي كسبه و پيشهوران معمول بود. گاه، در بين آنها مردان بسيار پاك و صديق نيز ديده ميشدهاند. غزالي در كيمياي سعادت مينويسد: محمد بن المكندر بازرگان و دكاندار بود؛ وي جامهها داشت، بعضي به بهاي پنج دينار و بعضي به ده دينار. شاگرد وي در غيبت وي، جامهاي به ده دينار به اعرابئي فروخت. چون باز آمد، بدانست. در طلب اعرابي، همه روز بگرديد؛ وي را باز يافت، گفت: آن جامه پنج دينار بهتر نه ارزد. گفت: شايد كه من رضا
______________________________
(1). ر ك:Journal of Wonld History ، 1975. پيشين.
(2). ابو حامد محمد غزالي طوسي، كيمياي سعادت ص 257 (با حذف).
ص: 61
دارم. محمد بن المنكدر گفت: آري، و ليكن چيزي كه به خود نپسندم هيچكس را نپسندم؛ يا بيع فسخ كن يا جامه نيكوتر بستان يا پنج دينار از من بگير. اعرابي پنج دينار بازستد. «1»
غزالي در جاي ديگر، از قول عبد اللّه بن عمر، مينويسد: اگر چندان نماز كنيد كه پشتها كوژ شود، و چندان روزه داريد كه چون موي شويد بباريكي، سود ندارد و نپذيرند الا به پرهيز از حرام. و سفيان ثوري ميگويد: هركه از حرام صدقه دهد يا خير كند، چون كسي باشد كه جامه به بول بشويد تا پليدتر شود. «2»
Goitein
، محققي كه پيشتر يادش كرديم، در ادامه مقاله خود مينويسد: «در اجتماعي كه شديدا تحت تأثير تعاليم مذهبي قرار گرفته، مانند جامعه صدر اسلام، يك طبقه جديد، براي آنكه بتواند زندگي كند، بايد نخست از نقطهنظر مذهبي موقعيت خود را توجيه كند.» توضيحات بالا نشان داد كه جامعه پيشرو اسلامي چگونه بدين كار توفيق يافت.
اكثريت اشراف و شخصيتهاي اسلامي در آغاز نهضت نوين، ترجيح ميدادند كه پستي در دولت يا ارتش بدست آورند و يا حقوقي از دولت بگيرند. با وجود اين، كساني بودند كه شغل آباء و اجدادي خود را از كف ندادند و باز داراي موقعيت اجتماعي مهمي بودند. حكام ايالات نيز گاهي به كسب ميپرداختند، مثلا ابو هريره، يكي از اصحاب معروف پيغمبر، موقعي كه حاكم عربستان شرقي بود، علاوه بر درآمدي كه از حقوق دولتي و از سهم خود در غزوات و غنايم جنگي كسب ميكرد، ثروت هنكفتي هم از راه تجارت و پرورش اسبان بدست ميآورد.
وقتي در سال 721 ميلادي، حاكم جديدي براي خراسان تعيين گرديد، از مقامات بالاتر دستور صريح به او دادند كه به شغل تجارت مبادرت نورزد؛ زيرا اين كار، در جامعه ايران خوشآيند نبود. اعراب، برخلاف تركهاي عثماني، (در دوران امپراتوري خود)، كار تجارت را به غيرمسلمانان واگذار نكردند بلكه حقوق و امتيازات مخصوصي براي خودشان قايل شدند.
في المثل، هنگامي كه كالا از محل گمرك ميگذشت، تبعه دول خارجه ميبايستي ده درصد ارزش كالاي حمل شده را بپردازد و تبعه غيرمسلمان دولت عرب بايد 5 درصد بدهد، و تاجر مسلمان فقط بايد دوونيم درصد بپردازد. اين حقيقت، بوضوح، نشان ميدهد كه طبقه حاكم تسلط و حقوق خود را بر جمعيت وسيع اتباع خود، نه تنها با بستن مالياتهاي سنگين به آنها بلكه با حمايت از تجارت مسلمين به زيان تجارت غيرمسلمانان، تأمين ميكرد.
در امپراتوري اسلامي، عرب بدوي زندگي در بازار و تجارت را، كه گاه با دروغگويي و سوگند همراه بود، نميپسنديد.
با اينكه در صدر اسلام تجار و بازرگانان ايراني به زرنگي و كاربري شهرت داشتند نبايد فراموش كنيم كه اشراف كهن (اريستوكراسي قديم ايران) هنوز اين سابقه ذهني را داشتند كه شغل تجارت با موقعيت اجتماعي نجبا سازگار نيست. ميگويند: يحيي برمكي، وزير اعظم هرون الرشيد، در دوران شباب، فقير بود و ميخواست به تجارت پردازد. اما جالب است كه يكي از تجار به او گفت: براي يك فرد «شريف» چون شما اين شغل زيبنده نيست.
در طول قرن اول هجري، جنگها و پيروزيها، وقايع اصلي و اساسي و سياست حكومت
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 285.
(2). همان. ص 289.
ص: 62
اسلامي بود. در اين دوره، تجار بعنوان يك طبقه جوان، در سايه ميزيستند. اما در قرن دوم، جريان كلي سياست، تغيير كرد؛ زيرا هدف اصلي دولت اسلامي، ديگر توسعه بيشتر نبود بلكه ميخواست نظارت و تسلط خود را بر بسياري نواحي و همچنين به عناصر ناراضي و مخالفين حكومت (اپوزيسيون) داخلي حفظ كند. در اينجا، هردو طرف، يعني هم مقامات حاكمه و هم جبهه مخالف (عباسيان)، ناچار بودند مخارج خود را تأمين كنند و براي خويش تبليغات نمايند. براي هردو جبهه، كار بازرگانان كه هم داراي وسايل مادي بودند و هم در كار تبليغ مهارت داشتند، ضروري بشمار ميآمد.
اين طبقه تجار و بورژوازي، در جنبشي كه منجر به سرنگون شدن بني اميه گرديد، شركت مؤثر داشتند.
رهبر تبليغات عباسيان، كه لقب وزير يافت (اولين فرد در تاريخ ايران كه وزير شد)، كسي جز ابو مسلم كه به تجارت سركه اشتغال داشت نبود. در قرن اول حكومت عباسيان، اشراف قديم ايران، بيش از همه، در امور دولتي دست داشتند. ولي در اوايل قرن سوم اسلامي، طبقه تجار موفق شدند كه مواضع حساس دولتي را به كف آورند. در دربار مأمون، فضل بن سهل، بزرگترين وزير خليفه، يك تاجر غله بود. اين وزير ايراني مصاحب و همسفر خليفه بود. در عهد جانشين او، المستعصم، نمايندگان طبقه بازرگانان بالاترين مقامهاي اجرائي را در دولت داشتند. اولين وزيري كه از طرف وي تعيين شد، يك تاجر فوق العاده ثروتمند بود بنام ابن- عمار طحان (يعني آسيابان). پس از او، برجستهترين شخصيت سياسي مردي بود بنام زيات (از زيت، يعني تاجر روغن) كه پدرش كارپرداز و مأمور خريد دربار عباسيان بود. وقتي كه زيات هنوز به شغل پدر اشتغال داشت، روزي، با لباس مشكي و شمشير، به دربار خليفه آمد ولي دبير اول خليفه او را متوقف كرد و گفت: «تو فقط تاجر هستي، چرا با لباس درباري ظاهر ميشوي؟» ولي چيزي نگذشت كه زيات وزير و كتيب شد؛ و او بود كه شهر زيبا و تاريخي سامره را بنيان نهاد. در قرون بعد نيز، بسياري از اعضاي طبقه بازرگان و كاسب كار، مقامات برجسته را در دولتهاي خاور نزديك اشغال كردند.
در قرن دهم، حكمرانان عراق به بانكداران و تجار وابستگي داشتند. در حكومت فاطمي مصر، تجار و سرمايهداران نقش فوق العاده مؤثري ايفا ميكردند. در قرن دهم، يكي از نويسندگان، آشكارا، ميگويد كه برات تجار بمراتب معتبرتر از براتهايي است كه به نام عمال ديواني و مأمورين مالياتي صادر ميشود، و نتيجه ميگيرد كه در آن روزگار، تجار از وزرا محترمتر بودند. «1» و از آن موقع، ماليات، سرشماري و خراج (ماليات زمين) مقرر گرديد؛ و مسلمانان، مانند ايرانيان و روميان، دفاتر مخصوص جمع و خرج پيدا كردند. ابتدا، اعراب، به دستياري ايرانيان، مالياتها را جمعآوري ميكردند ولي از سال 81 هجري، به فرمان عبد الملك، دفاتر را بتدريج به عربي برگردانيدند و زمام امور مالي، اندك اندك، به دست اعراب افتاد.
______________________________
(1). نقل و تلخيص از مقاله مشروح آقايS .D .Goitein استاد دانشگاه كه در مجله معروف تاريخ جهان (چاپ لندن، 1957) منتشر گرديده است. چون اين مقاله بسيار محققانه و پرارزش بود، دوست فاضل و ارجمندم، آقاي دكتر محمد حسين تمدن، استاد فعلي دانشكده اقتصاد براي استفاده هموطنان، تمام مقاله را ترجمه فرمودند و در اختيار اينجانب قرار دادند.
ص: 63
وضع اقتصادي مسلمين و سران عالم اسلام
مسلمين اموال سرشار خود را در سه راه بكار انداختند:
راه اول: خريدن بردگان و بكار بردنشان در تجارت و كارهاي يدي و تعيين مبلغي كه همه روزه بايد آن را بپردازند.
راه دوم: دادن سرمايه به بازرگانان كه آن را بكار برند، و سود بدست آمده را به نسبت معيني، بين خود تقسيم كنند.
راه سوم: فروختن به مدت، به اين ترتيب كه كالايي را به مردم، با قيمت بيشتري، ميفروختند و پس از مدتي، قيمت را دريافت ميكردند (نسيهفروشي).
به اين ترتيب، و از اين راهها، بعضي از مومنين سست ايمان ثروتي بدست آوردند كه ثروتمندان مشرك آن را بخواب نديده بودند. «1»
بهرهكشي و استثمار ديگران، از صدر اسلام، معمول بود و ظاهرا علت قتل عمر، استثمار بيرحمانهاي بود كه مغيرة بن شعبه، يكي از زعما و بزرگان عرب، از غلام ايراني خود فيروز ميكرد. بطوري كه از ترجمه بلعمي (صفحه 71) برميآيد: «مغيرة بن شعبه را غلامي بود سياه، نام او فيروز. وي غلامي بود ترسا و درودگر بود. مغيره هر روز از وي دو درم بخواستي از مزد كار كرد وي. پس، اين فيروز بسوي عمر آمد و گفت: مغيره بر من غله نهاده است گران، همي نتوانم دادن؛ بفرماي تا كم كند. گفتا: چند است؟ گفت: دو درم. عمر گفت:
چي كارداني كردن؟ گفتا: درودگري و نقاشي و كندگري و آهنگري. عمر گفتا: چندين كار كي تو داني، به دو درم چي گران باشد؟ و نيز شنيدم كي آسياداني نهادن، گفت: دانم. گفت، مرا آسيا كن. فيروز گفت: اگر بزيم، ترا يكي آسيا كنم. اين سخن گفت و بيرون شد.» در منابع ديگر، پاسخ فيروز چنين است: آسيايي براي تو بسازم كه شهرتش از مغرب و مشرق بگذرد. و خليفه گفت: اين عجم مرا به كشتن تهديد كرد.
ميگويند، پس از آنكه فيروز به اسارت اعراب درآمد، مغيرة بن شعبه او را خريد و به غلامي خود درآورد و به او لقب ابو لؤلؤ داد. فيروز، مردي هنرمند بود كه هم كندهگري ميكرد، هم نجاري و در ساختمان آسياي بادي دست داشت. علاوه بر آن، ظاهرا مردي بسيار رقيق القلب و رحيم و آزاده بود. چون خود عمري را در اسارت روم و عرب گذرانيده بود، خصوصا نسبت به اسيران رأفت داشت. در اين ايام، جرقهاي لازم بود كه آتش درون او را روشن سازد؛ اين آتش را فتح نهاوند روشن كرد.
اعراب به دستور عمر، در سال 21 هجري (بعد از فتح مدائن و ساير نواحي عراق)، متوجه داخله ايران شدند و جنگ عظيم نهاوند (فتح الفتوح) دست داد، و در اين جنگ بود كه به روايت ابن اثير، هشتاد هزار يا صد هزار تن ايراني كشته شد، و جمعي كثير به اسارت افتادند كه بيشتر آنان اطفال و كودكان خردسال بودند. برطبق سنت معمول، خمس غنايم و اسيران را به مدينه فرستادند (از فتح نهاوند تا قتل عمر بيش از دو سال فاصله نبود).
طبري گويد: وقتي فيروز اطفال خردسال نهاوندي را در مدينه ميديد، دست عطوفت بر سر آنان ميكشيد و گريه ميكرد و گاهي خشمگين ميگفت: «اين عمر جگر مرا خورده است.» و
______________________________
(1). ر ك: دكتر علي الوردي، نقش وعاظ در اسلام. ترجمه محمد علي خليلي، ص 81.
ص: 64
راست ميگفت؛ زيرا فيروز، از سال 7 تا 23 هجري (16 سال از بهترين ايام عمر خود) را در اسارت روميان خونخوار و اعراب بدخيم گذراند. و برايشان خدمت كرده و نخل آب داده و نجاري كرده بود؛ و سرنوشت اين اطفال معصوم را بهتر ميدانست. به اين ترتيب، البته تعجب نبايد كرد كه چطور شد آسياي نساخته فيروز شهرتش عالم را گرفت.» «1»
پس از عمر، عثمان به زمامداري رسيد. در عهد او، فتوحات زيادي نصيب مسلمانان شد، و اموال كلاني بسوي دار الخلافه روان گرديد. عثمان از روش ابو بكر و عمر منحرف شد، و كسان و بستگان خود را بر ديگران مقدم شمرد، و سهم آنان را بيش از ياران قديم حضرت معين كرد. جرجي زيدان مينويسد: «در سال 27 هجري، مسلمانان بسر كردگي عبد اللّه بن سعد، افريقا را فتح كردند و دو ميليون و نيم دينار غنيمت آوردند، عثمان خمس آن غنيمت را به مروان حكم داد و دختر خود را براي او عقد كرد؛ در صورتيكه خمس مزبور متعلق به بيت المال بود. علاوه بر اين، عثمان رسيدگي به حساب واليان را موقوف ساخت؛ زيرا آنان اقوام وي بودند. آنها هم بيش از پيش، بر حرص خود افزودند؛ بخصوص معاويه والي شام كه از ديگران باهوشتر و طمع كارتر بود.» «2»
از دوره عثمان به بعد، معتقدات مذهبي بعضي از مردم سستي گرفت و فكر مالاندوزي و تعدي و تجاوز در بين جامعه مسلمانان رسوخ كرد. البته در آن دوره، اقليت شرافتمندي چون اباذر غفاري در بين مسلمين بودند كه در كوچه و بازار شام عليه عثمان و معاويه و ديگر ستمگران داد سخن ميدادند. اباذر ميگفت: «اي توانگران، با مستمندان بطور مساوات رفتار كنيد.
كساني كه زر و سيم مياندوزند و در راه خدا مصرف نميكنند، در روز باز پسين، با همان زر و سيم گداخته، پيشاني و پشت و پهلوي توانگران را داغ ميزنند.» «3» اين سخنان شورانگيز، مردم را به اعتراض عليه ستمگران برميانگيخت. هنگامي كه معاويه كاخ سبز (الخضراء) را در دمشق ساخت، از اباذر پرسيد: اين كاخ را چگونه ميبيني؟ اباذر گفت: اگر از دارايي ديگران ساختي، خيانت كردي، و اگر از دارايي خود ساختي، اسراف كردي. معاويه، براي آنكه اباذر را به حب مال گرفتار كند، شبانه هزار دينار براي او فرستاد. اباذر همان شب، تمام اين مبلغ را ميان بينوايان پخش كرد. بامدادان، فرستاده معاويه نزد اباذر آمده گفت: ديشب آن پول را اشتباها براي تو آوردم پس بده. اباذر گفت: همان شب ميان بينوايان پخش كردم. معاويه ناچار از رفتار اباذر به عثمان شكايت كرد. عثمان گفت: او را روي شتر بيجهاز بنشان و برگردان. همينكه اباذر به مدينه رسيد، عثمان او را محاكمه كرد. وي در جريان دادرسي، بار ديگر، از مظالم امويان سخن گفت. عثمان نيز او را به ربذه كه سرزميني بيآب و علف بود، تبعيد كرد. «4»
چنانكه ديديم، تا عمر زنده بود تا حدي رعايت عدل و انصاف ميشد. از دوره عثمان به بعد، ظلم و تبعيض در تقسيم بيت المال آغاز شد؛ و كساني كه راستگو و حقگو بودند، به- سرنوشت اباذر غفاري مبتلا ميشدند در نتيجه بسياري از مسلمانان، كه به كار و كوشش عادت
______________________________
(1). محمد ابراهيم باستاني پاريزي، آسياي هفت سنگ. ص 257- 253 (به اختصار).
(2). جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام. ج 2، ص 16 (به اختصار).
(3). همان، ص 18.
(4). همان، همان صفحه.
ص: 65
نكرده بودند و زراعت و صنعت و علماندوزي را دونشأن خود ميشمردند، ناچار بودند كه از حكومت ستمگران براي تحصيل معيشت پشتيباني كنند.
پس از مرگ عثمان، چنانكه ديديم، معاويه، چون پول و زور داشت و مرد سياست بود، بر حريف شرافتمند خود، علي (ع)، پيروز شد. حضرت زين العابدين ميگويد: «معاويه با طلا به جنگ جدم علي (ع) آمد و پيش برد.» به احتمال قوي اگر مسلمانان عرب به كار و كسب خود متكي بودند و در نتيجه سياست غلط عمر، جيرهخوار حكومت نبودند، بهتر و بيشتر ميتوانستند از حق و حقيقت دفاع و از مرداني چون علي (ع) حمايت كنند ولي سياست اقتصادي عمر در تقسيم بيت المال بين مسلمين و جلوگيري او از فعاليتهاي كشاورزي، و صنعتي، به استقلال فكري و اقتصادي مسلمانان لطمه زد، و خلفا را بجانب فساد و تنبلي سوق داد؛ و چون به تجاوز و تحميل عقيده خوگرفتند، اندك اندك، فكر تفوق ملي و نژادي در مغز آنان قوت گرفت تا جايي كه خود را، در عهد بني اميه برتر از ديگر ملل عالم شمردند. جرجي زيدان مينويسد: «ديگر از تعصب امويان نسبت به عربها و پست و زبون داشتن ساير ملتها اينكه هركجا گشوده ميشد، آن سرزمين و مردم آن و هرچه داشتند، روزي پاك و پاكيزه فرمانروايان عرب بشمار ميآمد. و دليل بر آن، گفته سعيد بن عاص، والي عراق، است كه سراسر عراق را بوستان مردم قريش ميداند. و ديگر، گفته عمرو عاص به فرماندارا خناست كه چون از وي (از عمرو عاص) مقدار جزيه را پرسيد، در پاسخ گفت: شما انبار ما هستيد. اگر هزينه ما فزوني يافت، از شما بيشتر وگرنه كمتر ميستانيم.» «1»
به قول استاد همائي: «عربها عموما مباشرت صنعت را از كارهاي پست و شايسته موالي، و براي خود عار ميدانستند. عرب در اين دوره فقط خود را براي سيادت و رياست مخصوص ميديده و ساير اشغال را عموما كار موالي ميدانسته است، و از امثال جاريه آنها بوده كه «ان الحمق في الحاكة و المعلمين و الغزالين.» [حماقت در ميان بافندگان و معلمين و نخ تابان است.]
«صاحب عقد الفريد مينويسد: تخاصم عربي و مولي بين يدي عبد اللّه بن عامر صاحب العراق. فقال المولي: لا كثر اللّه فينا مثلك، فقال العربي: بل كثر اللّه فينا مثلك. فقيل له: ايدعو عليك و تدعو له؟ قال: نعم يكسحون طرقنا و يخرزون خفافنا و يحوكون ثيابنا» «2» چون اعراب تدريجا اهل تمدن و حضارت شدند خود را محتاج كسب علوم و صنايع دانسته دست به دامن همان موالي زدند، و از اينجا صنايع ايران مابين عرب رواج گرفت و در عهد تمدن اسلام، همان صنايعي كه در نظر عرب عصر خلفاي اموي غير قابل اعتنا شمرده ميشد، موضوع تجارت و ثروت مسلمين گشت.» «3»
______________________________
(1). همان. ص 22 (به اختصار).
(2). عربي با مولائي (غير عربي)، نزد عبد اللّه بن عامر، حاكم عراق، مجادله ميكردند. مولي گفت: خداوند امثال تو را در ميان ما كم كند؛ عرب گفت: «اما خداوند امثال ترا در جمع ما بيفزايد (افزون كند)!» عرب را گفتند:
او ترا نفرين ميكند، در حاليكه تو دعايش ميكني! گفت: بلي، براي اينكه آنان، راههاي ما را ميروبند، پاپوشهايمان را پاك ميكنند و براي ما جامه ميبافند.
(3). جلال الدين همائي، تاريخ ادبيات ايران. (از ازمنه قديم تاريخي تا حمله مغول) ج 1 و 2، (متن و حاشيه) ص 339.
ص: 66
اعراب براي آنكه بتوانند به كشور گشاييهاي خود ادامه دهند، به فكر توالد و تناسل افتادند و بر آن شدند كه «علاوه بر زنان سابق خود، با زنان رومي، قبطي و ايراني كه به دست آنان ميافتاد، همبستر شوند. در نتيجه، فرزندان زيادي پيدا كردند؛ و اين طبيعي است كه فراخي در زندگي موجب كثرت نسل ميشود. عربها تا توانستند همبستر گرفتند تا آنجا كه مغيرة بن شعبه (سياستمدار بيايمان عرب) علاوه بر چهار زن عقدي، هفتاد و شش كنيز (اسير) داشت. و از آنرو، در مدت كوتاهي، يك مرد، عرب صد يا بيشتر فرزند پيدا ميكرد. از آن جمله، مهلب داراي سيصد فرزند بود، و عبد الرحمن بن حكم اموي صد و پنجاه پسر و پنجاه دختر داشت، و تميم بن معز فاطمي بيش از صد پسر و شصت دختر داشت، و عمر بن وليد نود پسر داشت كه شصتتاي آن چابك سوار بودند. و همين قسم سايرين. و شكي نيست كه زيادي قوم و قبيله در پيشرفت كار و استيلاي بر ديگران مؤثر است؛ چنانكه امويان و عباسيان به همان جهت پيشرفت داشتند.» «1»
سياست اقتصادي اعراب در خاورميانه
پس از حمله اعراب به ايران و ديگر ممالك شرق نزديك، وضع اقتصادي اين ممالك با مشكلات و آشفتگيهاي گوناگون مواجه گرديد. زيرا اين قوم بيابانگرد، مطلقا با مسائل و فعاليتهاي گوناگون سياسي و اقتصادي در يك كشور متمدن، آشنايي نداشتند. هدف اصلي آنان، تبليغ اسلام و بدست آوردن غنيمت از كشورهاي مغلوب بود. مادام كه پيشواي اسلام حيات داشت، بيت المال يا دارايي مسلمين عبارت بود از زكوة و غنائمي كه در طي غزوات به چنگ مسلمين ميافتاد. حضرت آنها را تقسيم ميكرد، و اگر چيزي باقي ميماند، براي روزگار سختي نگهداري ميكرد. بيشتر دارايي مسلمانان، در اين دوره، چهارپايان بود كه در زمان پيغمبر، به چهل هزار شتر و گاو و اسب و غيره ميرسيد.
ولي از دوره خلافت عمر به بعد، بتدريج، اوضاع دگرگون گرديد. پس از آنكه شام و ايران و مصر به حيطه نفوذ مسلمين افزوده شد، سيلي از طلا و نقره و كالاهاي گوناگون ديگر بسوي پايتخت اسلام روان گرديد كه موجب حيرت عمر و تمام مسلمانان شد.
«ميگويند، ابا هريره، كه از بحرين آمد، پول زيادي براي عمر آورد. عمر پرسيد: چقدر پول آوردي؟ ابا هريره گفت: پانصد هزار درهم. عمر كه نام پانصد هزار درهم را شنيد، با تعجب گفت: آيا ميفهمي چه ميگويي؟ ابا هريره پاسخ داد: آري، آري، ميگويم صد تا هزار تا پنج دفعه. آنگاه عمر منبر رفت و گفت: اي مردم، مال زيادي براي ما رسيده، اگر ميخواهيد بشمريم و اگر ميخواهيد با پيمانه تقسيم كنيم. همين پيشآمد سبب شد كه عمر ناچار گرديد «ديوان» يعني سازماني بوجود آورد تا بتواند به وضع آشفته مالي مسلمين سر و صورتي بدهد، و براي نيل به اين مقصود، از ايرانيان استمداد جست. آنقدر اعراب و حتي زعماي اين قوم و مرداني چون عمر نسبت به مسائل اقتصادي بيگانه بودند، كه وقتي يكي از مسلمانان از سر خيرخواهي به عمر گفت: مالي براي روز مبادا و پيشآمدها ذخيره كن. او فريادش بلند شد و گفت: اين سخن را شيطان در دهان تو انداخت و خدا مرا از گزند آن رهايي بخشود.» «2»
______________________________
(1). تاريخ تمدن اسلام پيشين. ج 4، ص 48- 47 (به اختصار).
(2). همان. ج 2، ص 11 (با تصرف).
ص: 67
با اين حال، گذشت زمان و اندرز ايرانيان تازه مسلمان، عمر را بر آن داشت كه با تشكيل ديوان، اندك اندك، سنن و عادات زندگي عشيرتي را بدست فراموشي بسپارد.
ناگفته نماند كه بعضي از سران عالم اسلام، به مال و منال دنيا سخت بياعتنا بودند؛ چنانكه ابو بكر و عمر چون مردند، ماتركي از خود باقي نگذاشتند؛ ولي عثمان از اين اصل عدول كرد. چون وي را مورد بازخواست قرار دادند، گفت: روش و اجتهاد آنان چنان بود و نظر و عقيده من اين است. هر وقت براي علي (ع) غنيمتي ميآوردند، آن را فورا بين نيازمندان و فقرا و ساير مردم تقسيم ميكرد، و اين ميرساند كه در صدر اسلام، با وجود پولهاي كلاني كه ميرسيد، زعماي عرب در مقام تنظيم سازمانهاي ديواني و رتق فتق مشكلات مسلمين نبودند، ابو ذر غفاري نيز بيشتر مقرري خود را بين فقرا قسمت ميكرد. عمر براي ابو ذر، كه از سبقت يافتگان اسلام بود مقرري ساليانه هنگفتي برقرار كرده بود. و اگر ابو ذر ميخواست، ميتوانست از آن مقرري ثروت هنگفتي براي خود ذخيره كند. ولي وي ترجيح ميداد كه هرچه دارد، به محتاجان بدهد؛ بطوريكه هنگام مرگ، كفن نداشت، معاويه خواست او را با رشوه فريب بدهد، لذا يكبار يكهزار دينار برايش فرستاد. اما ابو ذر فورا آن پول را بر فقرا قسمت كرد، و چون روز بعد، معاويه آن پول را از او مطالبه كرد، ابو ذر پاسخ داد: بخدا آنچه دادي يك دينار هم نزد من باقي نمانده، ولي سه روز مهلت بده تا آنها را جمع كنم.
درباره سلمان فارسي نيز، همين را گفتهاند. وقتي مقرري خود را از بيت المال ميگرفت، بر فقيران و نيازمندان تقسيم ميكرد، و از دسترنج خود زندگي ميكرد؛ يعني سبد ميبافت و از فروش آن زندگي ميكرد. سلمان يك مسلمان واقعي بود. او فقر شديد را مانند ثروت بي- اندازه، زيانبخش ميشمرد. او خواربار ساليانهاش را ذخيره ميكرد تا نيازمندي، او را به كفر نكشاند. علي بن ابيطالب ميگفت تا چهار هزار درهم نفقه محسوب ميشود، و زياده بر آن، اندوختن و انباشتن است. به نظر علي: «خداوند بندگان خود را به هيچ تازيانهاي نزده كه درد- ناكتر از فقر باشد.» ابو ذر گفته بود: «اگر فقر رهسپار شهري شود، كفر به او ميگويد مرا با خود ببر. پس ما نبايد از فقير نيازمند، انتظار ايمان صحيحي داشته باشيم.» ابو حنيفه گفته است:
«شهادت كسي را كه آرد در خانه ندارد نپذيريد زيرا محتاج، ناچار است از راه دروغ و فريبكاري، خود را از گرسنگي برهاند.»
در جريان نهضت اسلامي گذشت زمان و وقايع و حوادث تاريخي، نشان داد كه اشخاص اصولي و با ايمان و معتقدان به اصالت حق و عدل، بسيار كم و انگشتشمار بودند.
غير از علي (ع) و مرداني چون سلمان فارسي، ابو ذر غفاري، عمار ياسر و چند تن ديگر، اكثر صحابه و ياران نزديك پيغمبر منحرف شدند و قدرت و پول چشم حقيقت بين آنان را كور كرد.
سعد بن ابي وقاص از بزرگترين صحابه، كه جزو «عشره مبشره» بود كه پيشواي اسلام او را فارس و فاتح اسلام ميخواند، چون در كاخ خود موسوم به «عقيق» درگذشت، در حدود سيصد هزار درهم ماترك او بود. و فرزند همين صحابي بزرگ، براي بدست آوردن حكومت ري، مأموريت يافت كه حسين بن علي را به بيعت با يزيد مجبور كند و در صورتيكه آن مرد مجاهد به اين پستي تن نداد با او بجنگند. بالاخره ابن سعد، چون از مذاكره نتيجه نگرفت، با
ص: 68
حسين بن علي به جنگ برخاست.
همچنين، عبد الرحمن بن عوف، طلحه و زبير بن عوام جزو عشره مبشره و اصحاب كبار پيغمبر بودند، ولي چون ايمان و اعتقاد راسخي به اسلام نداشتند، با گذشت زمان، منحرف شدند. طلحه نامزد مقام خلافت بود و چون شورا بدون حضور او تشكيل شد، پس از مراجعت به مدينه، به خلافت عثمان اعتراض كرد. عثمان رياكارانه به خانه او رفت و گفت: «اگر تو داوطلب اين مقامي، من حاضرم به نفع تو كنار بروم.» طلحه چون چنين ديد دم فرو بست و با وي بيعت كرد. دو حريف باهم دست دوستي دادند و عثمان به پاس اين خدمت، پنجاه هزار درهم از بيت المال مسلمين را، بعنوان قرض، به وي داد، ولي بعدها اين مبلغ را از او مطالبه نكرد. اما دوستي اين دو تن راشي و مرتشي، چندان نپاييد؛ طلحه چون ديد كفه مخالفان عثمان سنگينتر است، به جبهه مخالفان پيوست. به اين ترتيب، ميبينيم كه اكثر سران و خلفا هدف اقتصادي و «اين جهاني» داشتند و در پشت سنگر اسلام، دنبال «مقام» و ثروت ميرفتند و به آيه 34 سوره توبه كه ميفرمايد: «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» «1» كمترين توجهي نميكردند.
اساسا، وقتي كه نهضت اسلامي را با دقت مورد مطالعه قرار ميدهيم، ميبينيم كه- ايمان به خداي واحد، اعراب را متحد و متشكل كرد. ضمنا توجه به ماديات و غنيمت جنگي نيز از عواملي بود كه بعضي اعراب دنياپرست را متوجه نهضت جديد كرد. نتيجه تبليغ و تعاليم اخلاقي و تعاليم الهي محمد (ص) اين شد كه عده زيادي اسلام آوردند؛ اما از آن زمان كه نهضت اسلامي صبغه اقتصادي پيدا كرد و از جهاد و نتايج مادي يعني غنيمت و دست يافتن به مال و منال دنيوي سخن گفته شد بر شماره پيروان نهضت جديد افزوده شد.
چنانكه قبلا يادآور شديم، سران و زعماي عرب از اطلاعات اقتصادي و راه و رسم مملكتداري بينصيب بودند. چيزي كه به خاطر عمر و همفكرانش خطور نميكرد اين بود كه اين پولها و غنايم سرشار را در راه فعاليتهاي عمراني بكار اندازند و جامعه عرب را به كارهاي كشاورزي و ديگر پيشهها در عربستان و ممالك مفتوحه تبليغ و تشويق نمايند. برعكس، سياست او در جهت گسترش اسلام و توسعهطلبي سير ميكرد. عمر بجاي آنكه مسلمانان را به كار توليدي تشويق كند، براي هريك از آنان از بيت المال سهمي تعيين كرده و تأكيد نمود كه كسي دنبال زراعت و فلاحت و صنعت نرود. جرجي زيدان مينويسد: عمر مسلمانان را از اشتغال به كشاورزي منع نمود و شخصا معتقد بود كه اگر خيش در سرايي بيايد خواري نيز بدنبال خيش خواهد آمد. علاوه بر اين، او معتقد بود كه اشتغال به كشاورزي و گرايش به تمدن و شهر- نشيني، اعراب را از جنگ باز ميدارد. و نظر عمر، اين بود كه مسلمانان، مخصوصا اعراب، پيوسته، به حال آمادهباش در كشورهاي زيردست بمانند و ماليات و جزيه جمع كنند، و حكومت عرب را مستقر سازند. «2»
______________________________
(1). كساني كه هر طلا و نقره را نگه ميدارند و در راه خدا خرج نميكنند، به عذاب دردناكي وعدهشان ده.
(2). همان. ج 4، ص 46.
ص: 69
سياست تبليغ و گسترش اسلام در عهد عثمان نيز دنبال شد؛ منتها در عهد خلافت او برخلاف تعاليم علي (ع) ظلم و تبعيض پايهگذاري شد و سنتها و روشهاي غلط عثمان، چنانكه گفتيم، در عهد جانشينان او دنبال گرديد؛ بطوري كه در عهد بني اميه هركجا كه گشوده ميشد؛ «آن سرزمين و مردم آن و هرچه داشتند روزي پاك و پاكيزه فرمانروايان عرب بشمار ميآمد. و دليل بر آن، گفته سعيد بن عاص، والي عراق، و اظهارات عمرو عاص، به فرماندار اخناست كه ممالك مفتوحه و مردم و سكنه آنها را از آن خود ميدانستند و به خود اجازه ميدادند كه مردم را بيرحمانه مورد استثمار قرار دهند.» «1»
جالب توجه است كه در صدر اسلام، نظر فاتحان و كشورگشايان عرب اين بود كه اراضي متصرفي را، مانند ساير اموال، ميان خودشان تقسيم كنند؛ ولي عمر، با اين فكر مخالفت كرد و پس از فتح ايران، به سعد و قاص دستور داد: «غنايم جنگي و اموال منقول را ميان مسلمانان تقسيم كن، ولي زمين و رودخانهها را به دست كشاورزان بسپار؛ زيرا اگر آن را نيز ميان حاضران تقسيم كني براي آيندگان چيزي باقي نميماند»
عمر به خوبي ميدانست كه اگر زمين را هم از مردم شكست خورده و مغلوب خاورميانه بگيرند، ديگر كسي و چيزي باقي نميماند كه مورد استفاده و بهرهكشي اعراب قرار گيرد. براساس اين فكر اقتصادي، عمر گفت: «ما از زمين و مردم ماليات ميگيريم و به شما ميدهيم، اما خود زمين بايد به دست مردم باقي ماند.» «2» تاريخ اجتماعي ايران ج5 69 وضع مالي مسلمين ..... ص : 69
وضع مالي مسلمين
«در زمان پيغمبر و ابو بكر، عوايد مالي دولت اسلامي منحصر به اين سه درآمد بود:
1) زكوة كه از دولتمندان ميگرفتند و به فقيران ميدادند.
2) غنيمتهايي كه در جنگ به دست ميآمد و ميان سپاهيان تقسيم ميشد.
3) جزيه كه از يهود و نصاراي عربستان دريافت ميداشتند.
پيغمبر يا خليفه پيغمبر، اين درآمدها را ميگرفت و بدون رعايت سابقه و نسب، بطور مساوي، ميان مرد و زن و كوچك و بزرگ و بنده و آزاد تقسيم ميكرد و اگر چيزي از خارج به مدينه ميرسيد، در مسجد، به دست پيغمبر يا خليفه پيغمبر، بدون قيد و شرط، تقسيم ميشد و چيزي از آن باقي نميماند.
همينكه در زمان عمر، ممالك روم و ايران گشوده شد، درآمد اسلام زياد شد و ناچار، براي ثبت و ضبط آن و تعيين دخل و خرج، محتاج به دفتر شدند. عمر براي تنظيم امور مالي، دفاتري تعيين كرد كه در آن، واردات ثبت ميشد و ميزان حقوق مستحقان قيد ميگشت. به روايتي در سال هشتم و بروايتي در سال پانزدهم هجري، اين دفاتر تأسيس گشت؛ و اين همان است كه ايرانيان آن را ديوان ميخوانند.
عمر پس از مطالعه در اوضاع اطرافيان خود، آنها را از نظر سابقه و تأثير در تأسيس دولت اسلام، به درجات تقسيمبندي كرد و برخلاف سنت و روش ديرين پيغمبر، براي پرداخت حقوق، تبعيض قائل شد و خدمات و سابقه اشخاص و نزديكي آنها را با پيغمبر (ص) مورد توجه قرار داد.
______________________________
(1). ر ك: همان. ج 2، ص 22.
(2). همان. ج 1، ص 209- 208.
ص: 70
به اين ترتيب، نخستين خليفهاي كه بيت المال را تأسيس كرد عمر بود.» «1» و در حقيقت، او براي عدهاي از سران عالم اسلامي حقوق و مقرري سالانه معين كرد.
«در ديوان عمر، مقرري سالانه هريك از مسلمانان چنين تعيين شده است:
1) هريك از مهاجرين و انصار كه در واقعه بدر كبري شركت داشتند، سالي 5000 درهم
2) هريك كه شركت نداشتند سالي 4000 درهم
3) هريك از زنان پيغمبر سالي 12000 درهم
4) عباس عموي پيغمبر سالي 5000 درهم
5) حسن و حسين سالي 3000 درهم
6) عبد اللّه پسر عمر سالي 2000 درهم
7) هريك از فرزندان (پسر) مهاجرين و انصار سالي 800 درهم
8) هريك از اهالي مكه سالي 800 درهم
9) ساير مسلمانان سالي 300 الي 500 درهم
10) زنان مهاجرين و انصار سالي 200 الي 600 درهم
علاوه بر اين، عمر جيره و حقوقي هم براي خانواده نفرات ميپرداخت. در زمان معاويه، اين مقرري دو برابر شد؛ چه معاويه سپاهيان را با پولي زياد به خود جلب ميكرد و از آنرو، به شصت هزار سپاهي سالي شصت مليون درهم حقوق ميپرداخت؛ يعني هركدام هزار درهم ميگرفتند.
و چون قبايل يمن بيش از ساير قبايل با معاويه همراهي ميكردند، معاويه يك هنگ هزار نفري از آنان ترتيب داد و حقوق بالنسبه گزافي براي آنها مقرر داشت، چه كه بعد از خلفاي راشدين، شور جهاد و عقايد ديني، بتدريج، خاموش شده بود و بيشتر براي پول و غنيمت جنگ ميكردند.
معاويه كه اين را درك كرده بود بر ميزان حقوق ميافزود تا مردم به دور او جمع آمدند. معاويه سپاهيان را تنها با پول و مزاياي مادي به خود جلب نميكرد بلكه دشمنان و مخالفين خود را نيز بدين وسيله رام ميساخت؛ مخصوصا دوستان علي را بيشتر با پول ميفريفت. مثلا معاويه به نعمان بن بشير، والي كوفه، دستور داد كه ده دينار بر حقوق مردم كوفه بيفزايد؛ چه، ميدانست مردم كوفه از دوستان علي (ع) هستند اما نعمان منظور اصلي معاويه را درك كرده از اجراي دستور سرباز زد.
بنابر آنچه گذشت، حقوق سپاهيان در زمان خلفاي راشدين كمتر از زمان بني اميه بود و در زمان عباسيان هم نسبت به زمان امويان نقصان يافت. زيرا بني اميه براي مبارزه با مخالفين خود، سپاهيان را بوسيله پول جلب ميكردند ولي عباسيان چنان منظوري نداشتند. با اين حال، به گفته ابن خردادبه، كمترين حقوقي كه خلفاي عباسي به سپاهيان ميدادند از مقرري عادي سپاهيان رومي بيشتر ميشد، چه سپاهي رومي بيش از 12 تا 18 دينار حقوق (سالانه) نداشت و برعكس سپاهيان اسلام كه بطور سالانه يا ماهانه يا سالي دوبار و سهبار، بطور مرتب، حقوق ميگرفتند، آنان سه يا چهار سال يكمرتبه به حقوق خود ميرسيدند.
در اواخر دوره عباسيان، كه دستگاه خلافت رو به انقراض و انحطاط ميرفت، حقوق سپاهيان عقب ميافتاد و هر خليفهاي كه ميتوانست حقوق آنان را بپردازد بيشتر بر مسند خلافت
______________________________
(1). همان. ج 1، 109- 108 (به اختصار).
ص: 71
مينشست.
تا زمان سلجوقيان حقوق سپاهيان نقدا پرداخت ميشد، ولي نظام الملك طوسي (متوفي به سال 489 هجري) حقوق نقدي را به تيول تبديل كرد و پارهاي املاك را بجاي حقوق براي سپاهيان معين نمود.» «1»
بيت المال: عايدات و درآمدهاي گوناگون دولت اسلامي را بيت المال ميگفتند، كه از طريق صدقه (ده يك)، خمس (پنج يك)، غنائم جنگي و خراج و جزيه و غيره بدست ميآمد.
صدقه يا زكوة را از مسلمانان متمول ميگرفتند و به فقراي اسلام ميدادند و براي انجام اين منظور، ديوان و دفتر مخصوصي در دار الخلافه و شهرها و دهات ترتيب داده بودند.
آنچه زكوة به آن تعلق ميگرفت، عبارت بود از چارپايان، زر و سيم، ميوه و محصول كشت. زكوة چهارپايان به شتر، گاو و گوسفند تعلق ميگيرد؛ به اين ترتيب كه هركس چهار شتر دارد زكوة نميدهد، و همينكه 5 شتر پيدا كرد بايد يك گوسفند زكوة بدهد. از 5 تا 24 شتر، براي هر پنج شتر، يك گوسفند؛ از 25 تا 35 شتر، يك شتر ماده دو ساله؛ از 36 تا 45 شتر، يك شتر سه ساله ماده. به اين ترتيب، هرچه ميزان شتر بيشتر باشد، زكوة آن اندكي بيشتر ميشود.
در مورد گوسفند، اگر در صحرا ميچرد و آب صحرا ميخورد، از 40 تا 120 گوسفند، يك گوسفند، از 120 تا 200 گوسفند، دو گوسفند؛ از 200 تا 300، سه گوسفند. همينطور، بتدريج، زكوة افزوده ميشود. از چهل گوسفند به پايين ماليات ندارد و اگر گوسفند آب دستي و علوفه ميخورد، از هر دويست گوسفند، يك گوسفند زكوة ميگرفتند؛ يعني 190 گوسفند زكوة ندارد.
اسب و استر و الاغ زكوة ندارد. زكوة نقره از دويست درهم به پايين زكوة ندارد؛ و زكوة طلا در هر 20 مثقال، نيم مثقال در سال؛ و از بيست مثقال به پايين، زكوة ندارد. زكوة ميوه، گندم، جو و برنج، نخود و لوبيا، برحسب طرز آبياري فرق ميكند، يعني اگر بدون زحمت آبياري شده باشد، زكوتش ده يك است، و در غير اينصورت، دهنيم. و در هرحال، ميزان محصول بايد به 5 وسق برسد تا زكوة واجب شود.
زكوة، پس از جمعآوري، بين فقيران، مسكينان و مأمورين جمعآوري و دل بدست- آوردگان (و المؤلفة قلوبهم)، و بندگان و بدهكاران و آوارگان و در راه خدا، تقسيم ميشد.
منظور از فقير كسي است كه هيچ ندارد، و مسكين به كساني اطلاق ميشود كه خرج آنها بر دخلشان ميچربد، و سهم بندگان به مصرف آزاد كردن آنها ميرسيد. «2»
غنيمت: يكي از درآمدهاي مهم مسلمانان، در دوران كشورگشايي، غنايم جنگي بود؛ و آن از چهار راه به دست ميآمد:
1) مرداني كه در ميدان جنگ اسير ميشدند با پرداخت فديه آزاد ميشدند.
2) زنان و كودكان اسير نيز، مانند مردان، ممكن بود با دادن فديه آزاد شوند.
3) زميني كه به دست مسلمانان ميافتاد و آن سه نوع بود:
الف) زميني كه با جنگ به تصرف مسلمانان درآمده و مردمانش اخراج شده بودند.
______________________________
(1). همان. ص 163- 160.
(2). ر ك: همان. ص 207- 204.
ص: 72
ب) زميني كه اهالي آن از ترس گريخته بودند.
ج) زميني كه، بموجب پيمان، در تصرف مسلمانان درآمده بود.
4) اموال منقول و چهارپايان را تا قبل از نزول سوره «انفال»، پيغمبر بطور تساوي بين ياران تقسيم ميكرد و خود مانند يك فرد عادي سهم ميگرفت؛ ولي بعدا غنايم طبق سوره انفال تقسيم ميشد.
چنانكه پيشتر گفتيم، در صدر اسلام، نظر فاتحين بر آن بود كه اراضي متصرفي را نيز مانند ساير اموال ميان خودشان تقسيم كنند، ولي عمر با اين فكر مخالفت نمود و پس از فتح عراق، به سعد و قاص دستور داد: «غنايم جنگي و اموال منقول را ميان مسلمانان تقسيم كن ولي زمين و رودخانهها را به دست كشاورزان بسپار؛ زيرا اگر آن را ميان حاضران تقسيم كني براي آيندگان چيزي باقي نميماند.» از آن موقع، ماليات سرشماري و خراج (ماليات زمين) مقرر گرديد و مسلمانان مانند ايرانيان و روميان دفاتر مخصوص جمع و خرج پيدا كردند. «1»
جزيه و خراج: جزيه را از نامسلمانان ميگرفتند، ولي همينكه اسلام ميآوردند، از جزيه معاف ميشدند. ولي خراج كه عبارت از ماليات ارضي بود، با قبول اسلام، از بين نميرفت.
مقدار جزيه، برحسب شرايط زمان و مكان، فرق ميكرد. حضرت رسول، پس از صلح با نصاراي نجران، سالي سه هزار حله براي آنان جزيه معين كرد كه دو هزار آن را در ماه صفر و هزار آن را در ماه رجب بدهند. بهاي هر حله چهل درهم بود. با گذشت زمان، در مقررات اخذ جزيه، تغييراتي پديد آمد، و از دوره عمر به بعد، پرداخت آن منظم گرديد و مقرر شد «مردم ثروتمند، سالي 48 درهم، مردم متوسط، سالي 24 و مردم فقير، سالي 12 درهم جزيه بدهند.» «2»
خراج: مسلمانان پس از كشورگشايي، مانند ديگر دولتهاي جهانگشا در اخذ ماليات ترديدي به خود راه ندادند بلكه كليه دفترها و ديوانها و سوابقي را كه به دست مسيحيان و زرتشتيان، در روم و ايران، تنظيم شده بود، باقي گذاشتند و مورد استفاده قرار دادند. پس از آنكه عربها، اندك اندك، به تمدن مأنوس شدند و در رشته نويسندگي و حسابداري اطلاعاتي كسب كردند، زمام امور را به دست خود گرفتند و سرانجام در سال 81 هجري به فرمان عبد الملك، دفاتر را بتدريج، به عربي برگردانيدند.
تا زمان بني عباس، امور مالي تحت نظر مستقيم خليفه بود ولي از دوره عباسيان، ديوان كل تحت نظر وزراء قرار گرفت و سفاح اداره اين ديوان را به خالد بن برمك سپرد، و برمكيان ماليات استانها و ممالك تابع را بطور مقاطعه به اشخاص واگذار ميكردند. بطوري كه مقريزي (از علما و مورخان قرن نهم) مينويسد، ميزان ماليات ارضي بستگي به خرابي و آبادي ده و مزرعه داشته و اين قسم ماليات را مقاسمه ميگفتند. در بعضي نقاط، ماليات تابع محصول بود؛ مثلا در زمان عمر، پس از مساحي زمينها، مقرر شد از هر جريب تاكستان و درختان ميوهدار ده درهم، از هر جريب نخلستان هشت درهم، از هر جريب نيشكر شش درهم، از هر جريب يونجه پنج درهم، از هر جريب گندم چهار درهم، و از هر جريب جو دو درهم ماليات
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 208- 207.
(2). ر ك: همان. ص 212- 211.
ص: 73
بگيرند.
با آنكه، در اثر مظالم بني اميه و بني عباس، بسياري از مزارع رو به ويراني رفت، ماليات را بطور مقاسمه دريافت ميكردند و حداكثر آن، نصف و حداقل آن، خمس محصول بود.
مقدار و مبلغ ماليات، برحسب زمان و مكان و حسننيت و سوءنيت زمامداران، كم و زياد ميشد- مثلا: عراق در زمان عمر (20 هجري) 120 ميليون درهم ماليات ميداد؛ در زمان عبيد اللّه بن زياد (62 هجري) 135 ميليون درهم؛ در عصر حجاج، ستمگر معروف (85 هجري)، 188 ميليون درهم؛ در زمان خليفه عادل، عمر بن عبد العزيز (100 هجري)، 12 ميليون درهم؛ و بالاخره در زمان عمر بن يوسف سالي صد ميليون درهم از عراق ماليات ميگرفتند.
از دوره بني اميه به بعد، مقاطعه دادن ماليات مناطق مختلف معمول گرديد؛ يعني يك نفر استاندار ماليات قلمرو خود را به مركز خلافت ميپرداخت و خود هرچه ميخواست، بزور، از مردم ميگرفت. گاه سازمانهاي قضايي، حسبي و انتظامي را به اشخاص مقاطعه ميدادند. «1»
مالياتهاي ديگر: غير از جزيه و خراج و زكوة، دولت درآمدهاي ديگري داشت؛ از آنجمله ده يك از كشتيها، پنج يك از معدنها و چراگاهها و ضرابخانهها و راهها و جز اينها- مثلا هر كشتي كه از سرحدات دريايي اسلام ميگذشت بمقدار ده يك از كالاي آن يا معادل پولي آن را، بعنوان عوارض ميگرفتند.
ماليات املاك تيول و خالصه جزو درآمد دولتي بود. بطوري كه ابو يوسف در كتاب خراج مينويسد: «زمينهاي بيصاحب (مانند اراضي مفتوحه يا اراضي متعلق به مخالفيني كه در جنگ كشته شدهاند و يا اراضيي كه از زير آب بيرون آمده است) اختيارش با خليفه بود و خلفاي راشدين اين زمينها را بطور خالصه، به اشخاص ميدادند و از محصول آن، ده يك يا كمتر يا بيشتر براي بيت المال برداشت ميكردند؛ چنانكه در زمان عمر هفت ميليون درهم از اين بابت، از اراضي عراق، عايد بيت المال ميشد.
در وضع اراضي و نحوه اخذ ماليات و درآمد حكومتها، در طول تاريخ، تحولات زيادي روي داده است. مقريزي، كه در مصر ميزيسته، اراضي آن كشور را به هفت نوع تقسيم ميكند:
1. تيول سپاهيان و اميران
2. وقف مساجد و مدارس و خانقاه به اولاد واقف
3. حبس مؤبد به تصدي خدام مساجد و غيره
4. ملكي كه از بيت المال خريده بودند و قابل هر نوع انتقال بود
5. زمينهاي باير بعلت ناتواني مالك در آباد ساختن آنها
6. باير بعلت سوار نشدن آب نيل بر آنها
7. املاك اختصاصي سلطان «2»
______________________________
(1). ر ك. همان. ص 219- 215.
(2). ر ك: همان. ص 225- 221.
ص: 74
وضع اقتصادي در عهد عباسيان
اولين خليفه عباسي ابو العباس سفاح (136- 132) زندگي خود را در ميدان جنگ سپري كرد، و ثروتي نيندوخت، ولي منصور مدت 22 سال خلافت كرد و به گردآوري ماليات پرداخت، بطوريكه- پس از مرگ او، در خزانه 600 ميليون درهم و چهارده ميليون دينار بدست آمد. منصور هنگام مردن، به فرزند خود، مهدي، گفت: بقدري براي تو مال ذخيره كردهام كه اگر ده سال تمام، ماليات وصول نشود، هزينه لشكري و كشوري و مقرري اولاد پيغمبر و مصارف مرزي از اين اموال پرداخت خواهد شد. اين اموال را بخوبي نگاهدار، چه تا خزانه معمور و پر پول باشد، تو محترم و گرامي خواهي بود. «1»
بطوري كه ميبينيم، با اينكه عباسيان به كمك ايرانيان بروي كار آمده و تعهد كرده و قول داده بودند كه برخلاف بني اميه با مردم برفق و مدارا رفتار كنند، به عهد خود وفا نكردند. و همينكه بنيان فرمانرواييشان استوار شد، اندك اندك، روش بني اميه را پيش گرفتند. چنانكه قبلا گفتيم، عمال بني اميه براي وصول ماليات ارضي، ظلم و ستم بسيار نسبت به كشاورزان روا داشتند تا جايي كه مردم دست از كار كشيدند و زمين و مزرعه را رها كرده به شهرها روي آوردند و در نتيجه، امور كشاورزي مختل شد. منصور در دوره 22 ساله خلافت خود تا حدي از ستمگري مأمورين جلوگيري ميكرد و، چون عاقل بود، بزودي دريافت كه براي ادامه بهرهكشي از مردم، بايد حداقل وسايل زندگي را به آنها داد و، چون ميدانست حكومت عباسيان مولود مبارزات پيگير ايرانيان است، به فرزند خود مهدي گفت: «با موالي خود، به نيكويي رفتار كن، مواظب حال آنان باش، آنها را مقرب درگاهنما و اگر وضع دشواري روي نمود، از آنان ياري بخواه؛ مخصوصا، به مردم خراسان توجه كن؛ چه آنان ياران و شيعيان تو هستند و در راه استقرار دولت تو، مال و جان فدا كردهاند.» «2»
در دوره مهدي نيز، كمابيش، به احوال كشاورزان و عامه مردم توجه ميشد. ولي از دوره هارون، وضع دگرگون گرديد و روزبروز، ميزان مالياتها و ولخرجي خليفه و وزراي او افزوده گرديد.
منصور، در دوران حكومت خود، ماليات بطريق مقاسمه را معمول داشت؛ يعني ميزان معيني را بعنوان ماليات ميگرفتند و اگر زمين زراعت نميشد، از پرداخت ماليات معاف بود.
فقط ماليات حبوبات، خرما، و ميوه با مساحي زمين تعيين ميشد. «مهدي، پسر منصور، براي دريافت ماليات مقاسمه، درجات زير را تعيين كرد:
1) زمينهاي ديمي، نصف محصول 2) زمينهايي كه بادلو آبياري ميشوند، يك سوم، و با چرخ يك چهارم محصول را ماليات ميدادند. و اما ماليات خرما و انگور و ساير ميوهها از روي نزديكي باغ به بازار، و بهاي آن ميوه، كم يا زياد ميشد، و اين ترتيب به اشاره معاوية- بن يسار، وزير مهدي، انجام يافت و در نتيجه، نصف محصولات عراق بابت ماليات، عايد دولت شد، چه بيشتر محصول عراق جو و گندم بود و آن هم بطريق ديمي بدست ميآمد. با اينكه چنين مالياتي بسيار سنگين بنظر ميرسيد، اما در آن زمان، مردم عراق با شادي فراوان، آن را
______________________________
(1). ر ك: همان ج 2، ص 43- 42.
(2). همان. ج 2، ص 96- 95 (به اختصار).
ص: 75
استقبال كردند؛ زيرا از امويان جور زياد تحمل كرده بودند.» «1»
بطور كلي، خلفاي عباسي، مخصوصا از عهد هارون به بعد، به هيچوجه، مراعات عدل و انصاف را نميكردند؛ مثلا در اواسط قرن چهارم، ماليات فارس چنين بود: «جو و گندم هر جريبي 190 درهم؛ بوستان كاري 5/ 237 درهم؛ پنبه 256 درهم و چهار دانگ؛ و تاك 142 درهم.» «2»
بطور كلي، ماليات در زمان عباسيان بسيار سنگين بود. ماليات را بزور شمشير، از ملل تابع ميگرفتند و بدون داشتن نقشه صحيح اقتصادي و عمراني، پولها را حيف و ميل ميكردند.
غير از مالياتهايي كه ذكر كرديم، خلفاي عباسي مالياتهاي متنوعه ديگر نيز از طبقات مختلف ميگرفتند:
1. ده يك كشتي: ميزان اين ماليات مشخص نشده، ولي همينقدر معلوم است كه بازرگانان آن دوره با كشتيهاي بسيار و كالاهاي گرانبها بين ممالك هند و چين و كشورهاي اسلامي آمد و- شد ميكردند.
2. پنج يك معدنها: در آن دوره معدنها را دو قسمت ميكردند: رويزميني و زيرزميني.
از معدنهاي رويزميني، مانند معدن نمك، سرمه، نفت و غيره، مالياتي نميگرفتند ولي از معدنهاي زيرزميني كه بهرهبرداري مستلزم فعاليت بود، پنج يك محصول را ميگرفتند.
3. جزيه و زكوة: كه مبلغ آن در صدر اسلام زياد بود ولي بعدا كم شد.
4. حقوق گمركي داخلي و خارجي: كه از محصولات و مصنوعات و حتي بردگان نيز دريافت ميشد و عايدي آن زياد بود.
5. مستغلات و عايدات ضرابخانه: مقصود از مستغلات، كرايه اماكني است كه زمين آنها متعلق به دولت بود؛ مانند: خانه، بازار، آسياب و غيره. ابن خردادبه ميگويد: تنها درآمد شهر بغداد، از اين بابت، سالي يك ميليون و نيم درهم ميشد، و مستغلات و عايدي ضرابخانه سامرا، به سالي ده ميليون درهم رسيده بود. «3»
شكست اقتصادي بني عباس
به نظر جرجي زيدان، در دوره خلفاي راشدين، هدف مسلمانان ترويج اسلام و بالا بردن مقام عرب بود، و چندان در فكر مال- اندوزي نبودند. «در اوايل هجرت، منابع درآمد منحصر به زكوة بود. سپس، در واقعه بدر كبري، موضوع غنايم نيز بر آن افزوده شد. پيغمبر اكرم، با عدهاي از يهود و نصاراي مقيم عربستان، صلح كرده از آنان جزيه ميگرفت. از آنرو، هنگام وفات حضرت رسول، منابع درآمد مسلمانان زكوة و غنايم و جزيه بود.
بعد از فتح شام و مصر و عراق، خراج و ده يك زمين و گمرك تجارت نيز اضافه گشت و تا پايان دوره خلفاي راشدين، به همين قرار رفتار ميشد. در زمان بني اميه، علاوه بر درآمدهاي قانوني فوق، پارهاي مالياتهاي غير قانوني نيز از مردم ميگرفتند؛ از جمله ماليات ماهي، ده يك كشتيراني، پنج يك از معدنها. به اين ترتيب، عايدات متنوع و متعدد گشت و تا زمان عباسيان
______________________________
(1). همان. ص 106- 105 (به اختصار).
(2). همان. ص 109.
(3). همان. ص 114- 110.
ص: 76
به يازده فقره رسيد:
1) صدقه و زكوه 2) جزيه 3) خراج 4) گمرك داخلي 5) باج ماهيگيري 6) ده يك كشتيراني 7) پنج يك معدن 8) گمرك خارجي 9) عايدات ضرابخانه 10) مستغلات 11) ماليات صنعتگران و غيره.» «1»
اما عباسيان، برخلاف بني اميه كه ساير ملل را تحقير ميكردند و به ترويج دين اهميت نميدادند، «از هواخواهي اعراب چشم پوشيده، ترويج اسلام را بطور مطلق هدف قرار دادند و در پيشرفت فرهنگ و بازرگاني و كشاورزي و غيره كه از عوامل توسعه تمدن است كوشش بسيار كردند؛ و از ايرانيان براي اجراي اين نقشههاي سودمند، ياري جستند و آنان نيز بهترين كمك آنها بودند؛ چه ايرانيان پيش از اسلام داراي تمدن درخشان و طبعا مستعد هرگونه تعليم و تربيت ميبودند. از آن گذشته، چون مركز خلافت عباسي در ايران (عراق) بود، ايرانيان از جان و دل در تقويت دستگاه خلافت ميكوشيدند؛ چه تقويت خلافت را موجب آبادي ميهن خويش ميدانستند و در اثر خدمتگزاري ايرانيان، شهرها آباد شد، ثروت فزوني يافت، خليفه و اطرافيان به تجمل و خوشگذراني پرداختند؛ و در زمان هارون و مأمون، دولت عباسي ظاهرا به منتها درجه عظمت رسيد. اما همينكه معتصم تركان را مقرب نمود، و كارها را به آنان واگذار كرد، كشور رو به خرابي نهاد. امراي ترك جز گردآوردن مال براي خودشان، فكر ديگري نداشتند. رفته رفته، خلفا زيردست تركان قرار گرفتند و از جلوگيري آنها عاجز شدند. در اثر ضعف دستگاه خلافت، عمال دولتي به غارت و يغما دستزده از توجه به مصالح عمومي چشم پوشيدند و در نتيجه، ثروت و بيت المال به خانه وزيران و اميران و سرداران و بزرگان دولتي منتقل شد.
خلفا، براي حفظ مقام خويش، به سپاهيان پناه بردند و سپاهيان از آنان پول ميخواستند و آنان كه پولي نداشتند، اموال بزرگان را مصادره ميكردند و مصادره و ضبط اموال ديگران محتاج به نيرو بود و نيرو جز با پول فراهم نميگشت و در اثر اين وضع، محور نيرومندي خلفا، مال بود؛ تا حدي كه خلفا نه تنها براي بيعت گرفتن از بزرگان و مبارزه با دشمنان، احتياج به پول داشتند بلكه در داخل كاخهاي سلطنتي، جان خود را با پول ميخريدند و آن مردانگي و جوانمردي معروف قريش از خاندان خلفا رخت بر بست. از زمان معتصم به بعد، درآمد دولت بسرعت رو به كاهش نهاد. درآمد نقدي دولت بدون مالياتهاي جنسي، در آغاز قرن سوم هجري، قريب چهار صد ميليون بود و در ربع اول قرن مزبور، ماليات دولت منحصر به پول نقد شد و ماليات جنسي نداشت. معذلك، مبلغ نقدي آن به 388 ميليون كاهش يافت، و در اواسط آن قرن، از آن مبلغ هم كمتر شد و در حدود سيصد ميليون نقد، تنزل كرد و بهمين ميزان، تا پايان دوره عباسيان، سال بسال، كسر شده.» «2» ... جرجي زيدان، پس از ذكر درآمدها و هزينههاي دولت عباسي، در ادوار مختلف، مينويسد: «در دوران خلافت. المطيع للّه (361 هجري) كار بدبختي و بيپولي خليفه به آنجا رسيد كه براي پرداخت چهار صد هزار درهم حقوق ارتش در موقع شورش بغداد، لباس خليفه و در و پنجره خانه او را حراج كردند. رفته
______________________________
(1). همان. ص 93- 91 (به اختصار).
(2). همان. ص 133- 131 (به اختصار).
ص: 77
رفته بقدري اوضاع خلفا بد شد كه در زمان الراضي باللّه جز خطبه و سكه اثري از نفوذ و قدرت خلفا باقي نماند (322 هجري)» «1»
علل شكست اقتصادي عباسيان
به نظر جرجي زيدان، عصر هارون و مأمون، يكي از درخشانترين ايام حكومت عباسيان، و هارون يكي از بهترين خلفاي عباسي است.
ولي اگر به ديده تحقيق بنگريم، حرص و ولع هارون در غارت و چپاول ملل تابع و ولخرجيهاي او و برمكيان، مقدمات افول قدرت عباسيان را فراهم كرده است. فرق هارون با برمكيان در اين است كه برامكه با آنكه در ولخرجي و حيف و ميل بيت المال دست كمي از هارون نداشتند، به مسائل اقتصادي و راه و رسم مملكتداري بيش از خليفه عياش، توجه ميكردند و بخوبي ميدانستند كه استثمار و بهرهكشي از كشاورزان و پيشهوران و ديگر طبقات، مثمر و مفيد جامعه، بايد تحت ضابطه و اصول صحيحي صورت بگيرد، و الا بنيان اقتصاد كشور درهم ميريزد، و در اثر طغيان و شورش مردم، كاخ قدرت ستمگران فرو خواهد ريخت.
پس از پايان حكومت فضل، در خراسان، هارون الرشيد تصميم گرفت علي بن عيسي بن- ماهان را به امارت خراسان منصوب كند، و در اين باب، با يحيي برمكي مشورت كرد. وي كه پير كارآزمودهاي بود؛ به خليفه گفت: «علي مردي جبار و ستمكار است و شايسته اين مأموريت نيست ولي هارون عليرغم اندرز يحيي، علي بن عيسي را به خراسان فرستاد، و او به غارت و ستمگري مشغول شد و هرچه جاسوسان خليفه از بيدادگريهاي او نوشتند، در مزاج وي مؤثر نيفتاد.» ابو الفضل بيهقي، در وصف مظالم او، مينويسد: «علي خراسان و ماوراء النهر و ري و جبال و گرگان و طبرستان و كرمان و سپاهان و خوارزم و نيمروز و سيستان بكند و بسوخت و آن ستد كز حد و شمار بگذشت. پس، از آن مال، هديهاي ساخت رشيد را كه پيش از وي كس نساخته بود، و نه پس از وي بساختند؛ و آن هديه نزديك بغداد رسيد و نسخت آن بر رشيد عرضه كردند. سخت شاد شد و بتعجب بماند كه فضل بن يحيي هديه آن مقدار آورد، از خراسان كه عاملي از يك شهر بيش از آن آرد و علي چندين فرستد. ديگر روز بر خضراء ميدان آمد و بنشست و يحيي و دو پسرانش را بنشاند، و فضل و ربيع و قوم ديگر گروهي بايستادند و آن هديهها را به ميدان آوردند: هزار غلام ترك بود به دست هريكي دو جامه ملون از ششتري و سپاهاني و سقلاطون و ملحم ديباجي و ديباي تركي و ديداري و ديگر اجناس. غلامان بايستادند با اين جامهها و برابر ايشان هزار كنيزك ترك آمدند به دست هريكي جامي زرين يا سيمين پر از مشك و كافور و عنبر و اصناف عطر و طرايف شهرها؛ و صد غلام هندو و صد كنيزك هندو بغايت نيكورو و شارهاي قيمتي پوشيده، و غلامان تيغهاي هندوي داشتند. و با ايشان پنج پيل نر آوردند و دو ماده، و اسبان گيلي و دويست اسب خراساني با جلهاي ديبا و بيست عقاب و بيست شاهين؛ و هزارا شتر آوردند، دويست با پالان و افسارهاي ابريشمين، ديباها در كشيده در پالان و جوال؛ و صد جفت گاو؛ و بيست عقد گوهر سخت قيمتي و سيصد هزار مرواريد و دويست عدد چيني فغفوري.
هيچيك از آن در سر كار هيچ پادشاهي نديده بودند و دو هزار چيني ديگر از لنگري و كاسه- هاي كلان و خمرههاي چيني كلان و خرد و انواع ديگر؛ و سيصد شادروان و دويست خانه
______________________________
(1). همان. ص 143.
ص: 78
قالي و دويست خانه محفوري. چون اين اصناف نعمت به مجلس خلافت و ميدان رسيد، تكبيري از لشكر برآمد و دهل و بوق بزدند آنچنانكه كس مانند آن ياد نداشت و نخوانده بود و نشنوده.
هارون الرشيد روي سوي يحيي برمكي كرد و گفت: اين چيزها كجا بود در روزگار پسرت، فضل؟ يحيي گفت: زندگي امير المؤمنين دراز باد! اين چيزها در روزگار امارت پسرم در خانههاي خداوندان اين چيزها بود، به شهرهاي عراق و خراسان. هارون الرشيد از اين جواب سخت طيره شد، چنانكه آن هديه بر وي منغص شد. چون بار بگسست، هارون الرشيد با يحيي خالي (خلوت) كرد و گفت: اي پدر، چنان سخن درشت، دي، در روي من بگفتي؛ چه جاي چنان حديث بود؟ يحيي گفت: زندگي خداوند دراز باد! سخن راست و حق درشت باشد. تا در ميان كارم، البته، نصيحت باز نگيرم و كفران نعمت نورزم. و منهيان را زهره نيست كه آنچه رود باز نمايند.
رعاياي خراسان را ناچيز كرد و اقويا و محتشمان را بركند و ضياع و املاك بستد و لشكر خداوند را درويش كرد. بدين همه كه فرستاد، نبايد نگريست كه از ده درم كه بستده است، دو يا سه فرستاده است و بدان بايد نگريست كه ساعت تا ساعت، خللي افتد كه آن را در نتوان يافت؛ كه مردم خراسان چون از خداوند نوميد شوند از تركان مدد خواهند.» «1»
با اين اندرزهاي خيرخواهانه، نبايد تصور كرد كه برمكيان مردمي متقي و بشردوست و حافظ منافع اكثريت مردم بودند. معمولا در تواريخ، از برمكيان به نيكي ياد ميكنند؛ در حالي كه افراد اين خانواده با تمام نفوذ و قدرتي كه داشتند براي بهبود وضع اقتصادي اكثريت مردم ايران و ديگر ملل اسلامي قدم مؤثري برنداشتند. در دورهاي كه يحيي بن خالد برمكي و برادرش موسي، در طبرستان، حكومت داشتند، از تجاوز به مال و جان و ناموس مردم خودداري نميكردند و چنانكه در تاريخ طبرستان نوشته شده است: «از خوف فضل و جعفر، كسي را زهره آن نبود كه ظلم ايشان بر هارون عرضه دارد.» «2»
با اين حال، نبايد فراموش كرد كه در بين افراد اين خاندان، كساني بودند كه كمابيش به علم و دانش و حفظ حقوق مردم توجه داشتند.
به اين ترتيب، ميبينيم در عصر حكومت هارون و مأمون، با تمام شكوه ظاهري، مقدمات تجزيه و انحطاط خلافت عباسي فراهم ميشود. «افريقا در زمان هارون، خود مختار گشت.
سپس در زمان مأمون، خراسان مستقل شد. آنگاه، در اواسط قرن سوم هجري، در زمان معتمد، مصر از دست رفت. سپس، فارس و ماوراء النهر و ساير ممالك مجزي شدند، بقسمي كه در ربع اول قرن چهارم هجري، ممالك وسيع عباسي به هفده، هجده تكه تقسيم شد و در هريك از آن نواحي، يك دولت اسلامي پديد آمد. با اين حال، غالب اين حكومتهاي اسلامي، خليفه را رئيس مذهبي خود ميدانستند و به نام هديه يا اجاره يا مصالحه يا امثال آن چيزي به بغداد ميفرستادند. ولي اين اموال، هرچند سال يكمرتبه، به بغداد ميرسيد. پر واضح است كه با چنين جرياناتي، اوضاع مالي مملكت خراب ميشود.» «3» بطور كلي، خرابي وضع مالي حكومت
______________________________
(1). تاريخ بيهقي. به تصحيح دكتر علي اكبر فياض، ص 418- 416 (به اختصار).
(2). بهاء الدين محمد بن حسن بن اسفنديار كاتب، تاريخ طبرستان. به تصحيح عباس اقبال، ص 190.
(3). تاريخ تمدن اسلام. پيشين، ج 2، ص 144 (با تصرف).
ص: 79
عباسي را بايد معلول عوامل زير شمرد:
1) ستمگري فرمانروايان و نادرستي مأمورين در وصول و ايصال ماليات كه غالبا خلفا بعلت بياطلاعي و بيلياقتي، ماليات منطقهاي را مثلا به يك ميليون درهم مقاطعه ميدادند؛ در حاليكه استاندار آن ناحيه چند برابر اين مبلغ را بزور از مردم ميگرفت.
2) در نتيجه مسلمان شدن مردم، روزبروز از ميزان جزيه كاسته ميشد و مردم، اغلب، حاضر به پرداخت زكوة نيز نبودند.
3) در نتيجه رشد روزافزون جنبشهاي ملي عليه عمال عرب، و وجود اختلاف بين سران سپاه و عمال خليفه، غالبا در حوزه نفوذ خلفا جنگ و جدال بود؛ چنانكه ميدانيم امنيت و آرامش، شرط اساسي پيشرفت زراعت و صنعت و تجارت است ولي از عصر هارون به بعد، فقدان امنيت، موجب آشفتگي اوضاع اقتصادي گرديد. علاوه بر اين، سدها و پلها و نهرها و ترعههايي كه در آغاز خلافت عباسيان، مخصوصا در عصر منصور، ايجاد شده بود، در نتيجه عدم مراقبت و يا بعلل سوق الجيشي، يكي بعد از ديگري، رو به خرابي ميرفت و فعاليتهاي كشاورزي را متوقف ميساخت.
4) تعدي متنفذين و زورمندان به كشاورزان كوچك و متوسط، يكي از عوامل انحطاط كشاورزي بود. در كتاب اغاني چنين ميخوانيم: «.. وزير معتصم، روزي، به مظالم نشسته بود. وقتي مجلس تمام شد، مردي را ديد كه همچنان نشسته است. پرسيد كه: آيا حاجتي داري؟ گفت: آري. وزير پرسيد: كه بر تو ستم كرده است؟ گفت: تو و تاكنون نتوانستهام بر تو راه يابم. گفت: در چه باب بر تو ستم كردهام؟ پاسخ داد: فلان ضيعه (يعني ملك) مرا وكيل تو بغصب بستد و چون هنگام خراج فراز آمد، خراج آن را من خود پرداختم، تا آن ملك به نام تو در ديوان ثبت نشود و مالكيت من از ميان نرود. وكيل تو هر سال غله آن ميبرد و من همه ساله خراج آن را ميپردازم، و كس از اينگونه ستم به ياد ندارد.» پولهايي كه از ممالك اسلامي به بغداد ميرسيد، بدون توجه به مصالح مردم و منافع ملل اسلامي، حيف و- ميل ميشد. و هيچ نقشه و برنامهاي براي سدبندي، راهسازي، مبارزه با آفات نباتي و كمك به كشاورزان زيان ديده و جز اينها وجود نداشت.
يك نمونه از ولخرجيها: موقعي كه مأمون با دختر حسن بن سهل ازدواج كرد، پدر عروس بسياري از املاك و مزارع خود را در تكههاي كوچك كاغذ نوشت و آن كاغذها را ميان بزرگان نثار كرد با هريك از آن رقعهها كه بدست كسي ميافتاد ملك يا مزرعهاي كه در آن نوشته شده بود نصيبش ميشد. البته اينهمه ملك و مزرعه كه خاندان برامكه داشتند، از طريق حلال و بدون تعدي و تجاوز، نصيب ايشان نشده بود- و اساسا اگر حسن بن سهل و برامكه عناصر شريف و پاكدامني بودند نميتوانستند مدت درازي با دستگاه فاسد خلافت همكاري و همقدسي نمايند.
غالبا املاك وسيع متجاوزين، از طرف خلفا، مصادره ميشد. ولي املاك و اموال مصادره شده به صاحبان اصلي آنها مسترد نميگرديد بلكه كليه اموال منقول و غير منقول به تصرف خليفه درميآمد. «پس از آنكه هارون دارايي محمد بن سليمان، عامل بصره، را مصادره كرد، پنجاه ميليون درهم نقد و كليه خانهها، دكانها و املاك زيادي كه اجاره آن، روزي صد هزار
ص: 80
درهم بود، به تصرف خليفه درآمد.» «1» اين املاك غالبا به دست اطرافيان خليفه، كه عناصري مهمل و مفتخور و بيهنر بودند، ميافتاد و، چنانكه بايد، از آنها استفاده اقتصادي نميشد.
ستمگري زورمندان به مالكين، بحدي بود كه غالبا آنها براي نجات از تعدي مأمورين وصول خراج، املاك، باغها و مزارع خود را از روي ناچاري، به مردم قدرتمند واگذار ميكردند و چيزي در عوض از آنها ميگرفتند. پس از آنكه ملك در دفاتر رسمي به نام مالك جديد ثبت ميشد، رفته رفته، مالك قديم از حق خود بينصيب ميماند. «مالكين زنجان، براي دفع شر راهزنان، املاك خود را به نام پسر هارون ثبت كردند و خود كشاورز وي گشتند. پس از چندي آن املاك تيول سلطان شد.» «2» عده زيادي از مالكان آذربايجان و فارس نيز براي نجات از مظالم زورمندان به اين تدبير متوسل ميشدند.
پولهايي كه خلفا از راههاي ظالمانه و غير مشروع گردآوري ميكردند، در راه عيش و- نوش و تجمل مصرف ميشد. «كنيزان و غلامان ماهرو را به قيمتهاي گزاف ميخريدند. فرش و اثاث از خز و ديبا و حرير تهيه ميكردند؛ حتي ميخهاي ديوارها را از نقره ميساختند. باغها، كاخها و گردشگاههاي مخصوص به خود بنا مينمودند. بدتر از همه آنكه دست زنان و مادران و كنيزان و نزديكان خود را در چپاول اموال عمومي باز ميگذاردند.» «ساختمان كاخ معز، در بغداد، سيزده ميليون درهم تمام شد؛ و امين در خيزرانيه، عمارتي بنا كرد كه بيست ميليون درهم خرج برداشت و پنج كرجي (زورق)، به شكل شير و فيل و عقاب و مار و اسب، براي امين ساختند كه مبالغ هنگفتي مصرف آن شد و همينكه آن زورقها را در دجله به آب انداختند، ابو نواس شاعر مشهور درباره آنها اشعاري سرود.» «3»
بيشتر ولخرجيها و بذل و بخششها از بيت المال مسلمين بود نه از خزينه شخصي خليفه. چيزي كه اين حقيقت را تأييد ميكند اينكه هارون نامهاي به سفيان ثوري (صوفي معروف مقيم كوفه) مينويسد، و به او خبر ميدهد كه به خاص و عام، از بيت المال، هدايا و عطايا ميبخشد. سفيان، كه مردي واقعبين و پاكدامن بود، زبان به ملامت خليفه ميگشايد و در پاسخ او مينويسد:
«اين نامه را به تو مينويسم و يادآور ميشوم كه از اين پس، رشته دوستي تو را بريدم. چه كه خودت در نامهاي كه به من نوشتهاي، اقرار كردهاي كه بر بيت المال مسلمانان هجوم آوردي و آنچه خواستي بدون رعايت حق و عدالت دادهاي و بخشيدهاي ... اي هارون، چرا به خزانه مسلمانان حملهور شدي، كي به تو اين اجازه را داده است؟
آيا آوارگان اجازه دادهاند؟ آيا مرداني كه در راه خدا شمشير ميزنند، اجازه دادهاند؟
آيا بيوه زنان و يتيمان اجازه دادهاند؟ آيا كساني كه بايد از اين اموال دلشان به دست آورده شود، به تو چنين اجازه دادهاند؟ آيا مردمي كه رعيت تو هستند اجازه دادهاند؟»
گفتههاي سفيان ثوري به هارون مانند گفتههاي اباذر غفاري به عثمان است. «4»
جانشينان عثمان، چون در مقابل قدرت فردي خود، نيرو و قدرت متحد و متشكلي
______________________________
(1). همان. ص 150.
(2). همان. ص 151.
(3). همان. ص 158.
(4). ر ك: همان. ص 164.
ص: 81
نميديدند، به خود اجازه تعدي و تجاوز ميدادند. چه، متعدي و متجاوز را فقط به نيروي جمعي ميتوان از تعدي و تجاوز بازداشت. و در عهد عباسيان، هيچ حزب و جمعيتي كه خليفه و عمال او را مورد بازخواست قرار دهد وجود نداشت. مداخله خلفا در بيت المال تا اوايل قرن چهارم هجري، دوام يافت. در زمان ابن رائق، امير الامراي بغداد، دست خلفا از بيت المال كوتاه شد و نخستين خليفهاي كه با چنين وضعي روبرو شد الراضي باللّه بود كه در سال 329 درگذشت. از اين دوره به بعد، سران سپاه و رجال كشوري، امور مالي را در دست گرفته حقوق ناچيزي براي خلفا معين كردند، و خود به حيفوميل بيت المال پرداختند.
راجع به وضع اقتصادي و روش سياسي اعراب، و احوال اجتماعي و اقتصادي مللي كه طوعا يا از طريق جنگ، به قبول حكومت خلفا تن دادهاند، غير از محققان و دانشمندان اسلامي نظير طبري، ماوردي، مقريزي، بلاذري، ابو يوسف (نويسنده كتاب الخراج)، حسن بن محمد بن حسن قمي (نويسنده تاريخ قم) و جز اينها، عدهاي از محققان خارجي، ضمن مطالعه در حكومت اعراب، به اوضاع اقتصادي و اجتماعي آن دوران، توجه كرده، با استفاده از منابع موجود و آراء فقهاي اسلامي، مطالب گرانقدري گردآوري كرده و در كتب و آثار خود به يادگار گذاشتهاند؛ كه با بررسي و مطالعه آنها ميتوان كمابيش به مختصات نهضت جهان اسلام پيبرد. در ميان محققان خارجي، ولهاوزن «1»، بكر «2»، گروهمان «3»، دنت «4»، بل «5»، نولد كه «6»، بار تولد، پطروشفسكي، گلدزيهر و عدهاي ديگر، مطالعاتي، در زمينه عربشناسي و مختصات تمدن اسلامي كردهاند ولي هرگز مطالعات آنان، به پاي تتبعات مرداني نظير: طبري، ماوردي، مقريزي و ديگران نميرسد.
وضع اقتصادي طبقات مختلف بعد از اسلام
اشاره
چنانكه، در جلد سوم ضمن مطالعه در احوال طبقات مختلف، يادآور شديم، پس از حمله اعراب، وضع طبقات محروم و زحمتكش جامعه ايران، يعني زندگي كشاورزان و پيشهوران، بهبود نيافت. سران عرب، با آنكه نداي انما المؤمنون اخوة سر داده بودند و از برابري و برادري مسلمانان دم ميزدند، همينكه به قدرت رسيدند، مواعيد سابق را از ياد بردند؛ يعني نه تنها بر اهل ذمه و كفار ستمگري ميكردند بلكه به ايرانياني كه اسلام آورده بودند نيز بيدادگري ميكردند.
زمامداران عرب، در دوره بني اميه، بدون آنكه به عاقبت كار بينديشند، منظما بر ميزان خراج ميافزودند؛ في المثل در عهد انوشيروان، از هر جريب گندمزار يا جوزار، فقط يك درهم ماليات گرفته ميشد؛ اعراب از هر جريب گندمزار 4 درهم، و از هر جريب جوزار 2 درهم ماليات ميگرفتند.
چنانكه ديديم، در عهد حجاج، بيش از پيش، به مردم ستم ميكردند. بههمين علت، مردم ناراضي دست به شورش و قيام مسلحانه زدند. در ميان خلفاي بني اميه، تنها، عمر بن عبد العزيز طرفدار حق و حقيقت بود و به روش ظالمانه مأمورين خود اعتراض ميكرد. او
______________________________
(1).Wellhausen
(2).Becker
(3).Grohmem .
(4).Dennette
(5).Bell
(6).Noeldeke
ص: 82
به عمال خود، دستور داد كه از اخذ جزيه از تازه مسلمانان خودداري كنند و در گرفتن ماليات، از حدود عدل و انصاف قدم فراتر نگذارند. چون سياست عادلانه اين مرد سد راه تجاوز بود، و طبقه حاكمه كه گرداننده واقعي حكومت بودند، او را مؤمن و مصمم ديدند، براي حفظ منافع طبقاتي خويش، وي را مسموم كردند. جانشينان او، بار ديگر، به ستمگري به ملل غير عرب ادامه دادند. در نتيجه، ايرانيان و ديگر ملل مغلوب از تحميلات آنان بيزار شدند و به قول نرشخي، عدهاي كفر آوردند و بر سران عرب شوريدند، و مخصوصا ايرانيان براي كسب استقلال سياسي و اقتصادي، به مبارزهاي وسيع و دامنهدار دست زدند.
در همين ايام، داعيان و مبلغين محمد بن علي، رهبر عباسيان، به خراسان و ديگر نقاط روي آوردند و مردم را به قيام عليه بني اميه تبليغ كردند. مبلغين و داعيان وعده ميدادند كه اگر بر بني اميه پيروز گردند، ايرانيان را در اداره كشور شريك خود خواهند كرد و از ميزان خراج به نفع طبقات محروم، خواهند كاست. ولي چنانكه ضمن مطالعه در تاريخ اين دوران ديديم، عباسيان پس از آنكه به ياري ايرانيان و به رهبري ابو مسلم بقدرت رسيدند؛ به مواعيد خود، عمل نكردند و در راه تخفيف مالياتها و تقليل بيگاريها و تأمين آسايش خلق، قدمي بر نداشتند. تنها در اين جريان، اشراف و مالكين بزرگ ايراني و كساني كه عملا با سران عرب در راه سرنگون كردن خلافت بني اميه همكاري و همقدمي كرده بودند، سود جستند و به حكومت و فرمانروايي رسيدند.
سفاح و منصور، نخستين خلفاي عباسي، دريافتند كه براي تثبيت موقعيت خود، بهتر است كه اشراف ايراني را در كار حكومت مداخله دهند و از تجارب مرداني چون خالد بن- برمك، به نفع خود، استفاده كنند. به نظر محققان شوروي، يكي از موارد اختلاف بين ابو مسلم و عباسيان اين بود كه «وي، عليرغم خلفا و اطرافيان نزديك ايشان، معتقد بود به مواعيدي كه مبلغين عباسي ضمن دعوت مردم به قيام عليه امويان داده بودند، بايد وفا شود. بيشتر گفتگو بر سر تقليل خراج و بيگاري بود.» «1» ولي عباسيان كه به قدرت رسيده بودند، چندان علاقهاي به انجام تعهدات خويش نشان نميدادند. پس از قتل ابو مسلم، توده مردم دريافتند كه عباسيان، مانند بني اميه، به نفع اكثريت قدمي بر نميدارند.
از اين دوره به بعد، چنانكه بتفصيل ضمن تاريخ سياسي اين دوران ديديم، قيامهاي متعددي از طرف مردم، عليه عباسيان صورت گرفت. غير از مقنع، سنباد، استاد سيس، و بابك خرم دين و چند تن ديگر، كه افكار مزدكي داشتند، اكثر سرداراني كه به زمامداري رسيدند، به فكر آسايش خلق نبودند. چنانكه مازيار پس از آنكه به حكومت كوهستان مأمور شد، بر آن شد كه از زير يوغ خليفه خود را خلاص كند. ولي بجاي آنكه به مردم تكيه كند، براي ساختن استحكامات، مردم را از كشاورزي بازداشت. «تعدي و ظلم را به جائي رسانيد كه پيش از او و بعد از او مثل آن كس نكرد. (اولياء اللّه آملي، ص 55). همچنين گفتهاند كه يعقوب ليث هنگام لشكركشي به رويان، درختان مردم را بريد و خانههايشان را سوخت (همان
______________________________
(1). اي. پ. پطروشفسكي و ديگران. تاريخ ايران از دوران باستان تا سده هجدهم ميلادي. ترجمه كريم كشاورز، ص 177.
ص: 83
كتاب، ص 70).» «1» همو پس از حمله به طبرستان و جنگ با «داعي»، خراج دو ساله از مردم- رويان مطالبه كرد، بطوريكه مردم براي خوردن چيزي نداشتند (اولياء اللّه آملي. ص 7). «2»
به نظر دكتر لمتون، خراج بيش از اندازه گرفتن و اخاذي كردن و ناامني در همهجا قاعده كلي بود ولي استثنائي هم داشته است و گروهي از حكام براي آباد كردن قلمرو خود كوششهايي ميكردهاند. مثلا گرديزي ادعا ميكند كه عبد اللّه بن طاهر در دوران حكومتش (230- 213) به همه مأموران خود نوشت و به آنان سفارش كرد كه با كشاورزان ولايت بخوبي رفتار كنند، و برزگراني را كه ضعيف شده بودند تقويت كنند و در جاي خود مستقر دارند «كه خداي عز و جل ما را از دستهاي ايشان طعام كرده است ... و بيداد كردن برايشان حرام است». «3» در نامه مشروحي كه طاهر به پسرش نوشت، به او تأكيد كرد كه «... آزمندي را از خود دور كن، چه بايد گنجينهها و اندوختههاي تو نيكي و پرهيزكاري و اصلاح حال و آبادان ساختن شهرها و رسيدگي به امور مردم و حفظ جان خلق و دادرسي ستمديدگان باشد. و بدان كه هرگاه ثروت را در گنجينهها بيندوزند، بهره و سود نميبخشد، ولي اگر آن را در راه اصلاح حال رعيت و اعطاي حقوق آنان بكار برند و بوسيله آن، بار رنج را از دوش خلق بردارند، فزوني مييابد ... بايد خراج را از آن قسمت از ثروت ايشان بگيري كه زائد بر مخارج آنان باشد ... و بايد آن خراج در راه بهبود زندگي و اصلاح نابسامانيهاي امور مردم صرف كني.» «4»
روش نخستين سلاطين ساماني، نسبت به كشاورزان، چندان نامساعد نبود ولي بطور كلي بايد گفت، پس از تجزيه خلافت عباسي و استقرار حكومتهاي ايراني، زمامداران وقت در فكر اصلاح امور اقتصادي و اجتماعي مردم نبودند. غالب حكومتهايي كه از قرن سوم هجري به بعد در ايران روي كار آمدند، به سپاهيان متكي بودند نه به اكثريت مردم. و سلاطين براي جلب حمايت و راضي كردن آنها ناچار بودند، املاكي را به نام اقطاع در اختيار آنها بگذارند. گاه گردآوري مال الاجاره زمين، به سپاهيان واگذار ميشد و از اين راه، خللهايي در امر كشاورزي روي ميداد.
«معز الدوله، در دوران سلطنتش (356- 320) سپاهيان خود را در خانههاي مردم مسكن داد و اين رسمي بود كه او آورد و حاصل اين كار اختلالي عظيم بود كه در كار كشاورزي پديد آمد. بنابه گفته مقدسي، آنان خانه و زمين مردم را، از چنگشان بدرآوردند و بسياري از مردم برخلاف ميل خود ناگزير به مهاجرت شدند. در ميان آل بويه، عضد الدوله (متوفي 372) از اين قاعده مستثني بود. وي به ترويج كشاورزي و عمران و تنقيه قنوات و ساختن آسياها و سدها كوشيد و تازيان باديهنشين را در زمينهاي موات فارس و كرمان مستقر كرد.» «5»
______________________________
(1). ا. س. ك. لمتون، مالك و زارع در ايران. ص 113 (حاشيه).
(2). ر ك: همان. ص 112 (حاشيه).
(3). زين الاخبار گرديزي. چاپ محمد ناظم (برلين، ايرانشهر 1928)، ص 8؛ به نقل از: مالك و زارع در ايران، پيشين. ص 114.
(4). عبد الرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروين گنابادي، ج 1، ص 597 و 602.
(5). ر ك: مالك و زارع در ايران، پيشين. ص 118- 117 (متن و حاشيه).
ص: 84
نرشخي مينويسد كه در زمان سامانيان قيمت «يك جفت» زمين در حوالي بخارا چهار هزار درهم بود در حاليكه در قرن ششم، ارزش آن از ميان رفته بود، و بعلت غلبه هرجومرج و يا به قول صاحب تاريخ بخارا، بسبب ظلم و بيشفقتي بر رعيت، كسي زمين را برايگان نميخريد. «1» به نظر لمتون، در قرن پنجم، اخذ ماليات به دست سپاهيان افتاده بود، و آنان به نام «مقطع» مالياتي را كه بايد عايد خزانه مملكت شود، ميخوردند و علاقه دائمي به زمين نداشتند.
آنچه بيشتر مورد توجه آنان بود اين بود كه در كوتاهترين مدت، از زميني كه موقتا در تصرف داشتند حداكثر فايده را برگيرند، و اين وضع سبب ايجاد مسائل بالنسبه مهم سياسي و اقتصادي شده بود.» «2»
اي برتلس، وضع عمومي كشاورزان را از قرن چهارم هجري به بعد، چنين تصوير ميكند: «با وجود گروه انبوه بردگان كوچنشين ترك، كه از دشتهاي آسياي ميانه آمده بودند، و همچنين بردگاني كه در نتيجه لشكركشيها به كشورهاي همسايه (بويژه هندوستان) بر روي كار آمده بودند، در روزگاري كه مورد بحث است، برده داراي نقش اساسي در رشتههاي توليد، يعني در اقتصاد روستايي نداشت، و كشاورزان، طبقه عمدهاي بودند كه از آنها بهرهبرداري ميشد.
سيستم خراج، چون بار سنگيني بر دوش مردم افتاده بود. در طول قرن هشتم تا يازدهم [ميلادي] روستاييان زمينهاي خود را از دست داده و به اقسام مختلف بردگي، گردن نهاده بودند. تسليم سند تعهد از طرف كشاورزان به مأمور جمعآوري خراج، سپردن زمين خود به حمايت اقويا (تلجيئات) و بالاخره از دست دادن حق مالكيت بر زمين و تبديل شدن آنها به سهم دارائي كه فقط صاحب بذر و احشام و ابزار كشاورزي و گاهي استثنائا نيروي كارگري بودند، اينهمه موجباتي بود كه در عهدي كه مورد مطالعه است، مالكيت اشراف را بر وسايل توليد و وابستگي كشاورز را به ارباب پديد آورد.»
آ. يو. ياكوبوفسكي، ضمن بحث از وضع اجتماعي خراسان و ماوراء النهر در قرن يازدهم، اجاره سهام كشاورزان و خراج را مهمترين وسيله درآوردن محصول اضافي از دست روستاييان در اراضي سلطاني و زمينهاي اشراف بزرگ ميداند. كشاورزان علاوه بر پرداخت اقسام ماليات و عوارض طاقتفرسا، بايستي در احداث قنوات، ايجاد راهها و غيره نيز شركت نمايند. اين نوع كار يا بيگاري براي اشراف، در مآخذ قديمه «حشر» ناميده ميشود. اگرچه اين قبيل كارها رواج داشت، با اينهمه در قرن يازدهم، بيگاري عمده در خراسان بوجود نيامده و مالكيت عمده اشرافي با برزگري و كشاورزي جزء روستايي، توأم بود.
قسمتي از روستاييان خراسان، در قرن يازدهم ميلادي [پنجم هجري] بويژه در نواحي شرقي آن، هنوز رعيت بودند و اسير صرف اشراف نشده بودند، و اگرچه بار گران ماليات و عوارض گوناگون بر دوش آنها افتاده بود، هنوز آزادي شخصي خود را حفظ كرده بودند.
اشارات فراوان مآخذ قرن دهم و يازدهم [ميلادي] بر اينكه روستائيان اين نواحي
______________________________
(1). ر ك: تاريخ بخارا، پيشين. ص 44- 43.
(2). ر ك: مالك و زارع در ايران، پيشين. ص 120.
ص: 85
اسلحه با خود داشتند، بطور غيرمستقيم اين مطلب را ميرساند. مؤلف تاريخ سيستان، در اواسط قرن يازدهم ميلادي، ميگويد: «و مردمان مرد حربي باشند و شوريدن سلاح عادت كرده باشند كه آن ايشان را از خردي تا بزرگي پيشه باشد، و به تعليم، جنگ و مقاتله آموخته باشند [ص 12- 11].»
همان مؤلف، در جاي ديگر، ملاقات رسمي رسول چغري بيگ سلجوقي را در پايتخت سيستان، چنين شرح ميدهد: «بر راه سه هزار مرد نشسته بودند با خود و جوشن و زره و ساقه و سپر و ناجخ و نيزه قنه (قمه؟) ... از سرتاپاي آراسته و هنوز هيچ در سلاح خانه باز نكرده بودند، و اين آن بود كه اندر دست مردان بود [ص 379].»
البته در نواحي كوهستاني مردان مسلح بيشتر بودند. به عبارت ديگر، وضع روستاييان در دشتها و مناطق كوهستاني يكسان نبوده است.
هنگامي كه تركهاي سلجوقي به خراسان آمدند، اين ايالت در زير فشار چهلساله حكومت غزنوي كه شيره جان روستاييان را مكيده و مبالغي هنگفت به مصرف لشكركشيها رسانده بود، بكلي خراب و ويران شده بود. مؤلف تاريخ سيستان گويد كه ابتدا سلجوقيان «اندر همه سيستان از هيچكس يك من كاه نستدند و هيچكس را به يك دانگ زيان نكردند [ص 374].» اما همان مؤلف، از غارت و كشتاري كه سلجوقيان بعدي براه انداختند سخن ميگويد و طغرل بيگ را طغرل ملعون نامبارك مينامد [ص 371].
از سال 1025 به بعد [يعني از قرن پنجم هجري]، در سرزمين خراسان، سپاهيان غزنوي پيوسته با تركمانان كه مردم شهرنشين را غارت ميكردند، در زدوخورد بودند.
روستاييان كه در نتيجه مالياتها و عوارض سنگين و جابرانه دولت غزنوي و غارت و چپاول آنها و توقف ممتد لشكريان، مفلس و مستأصل شده بودند، از محل اقامت خود رو به فرار مينهادند.
فخر الدين گرگاني در آغاز داستان ويس و رامين، احوال دهنشينان حومه اصفهان را چنين بيان ميكند:
همه ديدند دههاي صفاهانكه يكسر جويباران بود ويران
ز دهها، مردها آواره گشتههمه بيتوشه و بيباره گشته
چو نام او شنيدند آمدند بازز كوهستان و خوزستان و شيراز
يكايك را به ديوان خواند و بنواختبدادش گاو و تخم و كار او ساخت از اين ابيات، ميتوان دانست كه در سرزمينهايي كه سلجوقيان ميگشودند، بر مردم محل چه ميگذشته است، پس از سقوط غزنويان، فرمانروايان سلجوقي در ابتدا ناتوانتر از آن بودند كه بتوانند خراج كشور را همچون غزنويان از جيب و كيسه مردم بيرون بكشند و در زمان آنها روستاييان اندكي احساس آسايش كردند. اما با دادن اقطاع، وضع روستاييان دگرگون گشت، تا حدي كه نظام الملك ناچار شد مخصوصا به اقطاعداران اخطار نمايد كه «ايشان را بر رعايا جز آن نيست از فرمان كه مال حق، كه بديشان حوالت كردهاند، از ايشان بستانند بوجهي نيكو.» اگر سابقا عمال سلطان از مردم ماليات ميگرفتند، اكنون يك مرد اشرافي
ص: 86
بيگانه، كه چندان به استقرار وضع اقتصادي علاقه نداشت، بر جان و مال رعايا حاكم بود.» «1»
طبقات و گروههاي اجتماعي
در طي قرن چهارم و پنجم هجري، در ايران و ديگر ممالك اسلامي، طبقات و گروههاي مختلف المنافعي زندگي ميكردند. به نظر برتلس، دانشمند شوروي، آنچه را كه انگلس درباره آلمان در آغاز قرن شانزدهم بيان كرده، درباره جامعه قرون وسطاي شرق نيز صادق است كه در آن اصناف و طبقات گوناگون، چون روستاييان آزاد، سهمكاران، دهقانان، امرا، اعيان شهرنشين، مأمورين وصول ماليات، بندگان، پيشهوران، كوچنشينان، فقراي شهري، عياران، غلامان خاصه، ملايان، فقها، شاعران درباري و دانشمندان زندگي ميكردند. «2» در منابع تاريخي غالبا زمامداران وقت به مأمورين و استانداران تأكيد ميكردند كه در حفظ موقعيت طبقات مختلف كوشا باشند؛ چنانكه در كتاب- التوسل الي الترسل، در منشور ولايت جند، ميبينيم كه پادشاه وقت به- حكمران تأكيد ميكند كه: «الطاف خويش را بر اصناف آدميان شامل دارد؛ ائمه و علما را كه ورثه انبياء و حفظه بيضه دين خدايند، به چشم اعزاز ملحوظ دارد ... قضات و حكام را ...
كه امراء شرع و امناء خدايند ... دست قوي دارد ... وجوه مشايخ را ... در جوار رحمت خويش دارد ... مزارعان و دهاقين را كه سبب آبادي عالم و محصل ارزاق بني آدمند از تصرف ظلم متجنده و سپاه و از بيگار متغلبه مصون دارد ... و محترفه و اهل اسواق را از تحمل مشقات محفوظ گرداند تا كارهاي خلايق فرو نماند ... اصحاب ديوان را بگويد تا مواجب بر ايشان موفر دارند و از ظلم بر رعيت مستغني گرداند.» «3» از منشور سابق الذكر بخوبي پيداست كه در ميان طبقات مختلف جامعه ايران تنها طبقه وسيع كشاورزان و پيشهوران كار ميكردند و ماليات ميدادند و همواره مورد تعدي و تجاوز قرار ميگرفتند. «4»
ترقي نسبي در كشاورزي و فعاليتهاي صنعتي
چنانكه ديديم، از دوره سامانيان، از بركت استقلال سياسي و اقتصادي و استقرار امنيت و آرامش نسبي، كشاورزي و صنعت در ايران رو به وسعت نهاد. سقوط حكومت خلفاي عرب و احياي دولتهاي محلي ايراني، سبب گرديد كه ديگر عوارض و مالياتهايي كه از روستاييان و شهريان ميگرفتند، مانند زمان قدرت خلفا، از كشور خارج نشود و در داخل ايران در راه فعاليتهاي عمراني مصرف گردد. به نظر محققان شوروي، پس از استقرار حكومتهاي مستقل محلي، بخشي از عوارض و مالياتها صرف احداث قنوات و مجاري آبياري ميگرديد.
باضافه، مدتي بود كه ايران دستخوش هجوم و تاختوتاز بيگانگان نگشته بود و جنگهاي داخلي، در دوران مورد بررسي، به مقياس وسيعي كه موجب ويرانيهاي بزرگ گردد، وقوع نيافته بود.
جغرافيون قرن دهم ميلادي (حدود قرن چهارم هجري) بويژه اصطخري، مسعودي،
______________________________
(1). آ. ي. برتلس، ناصرخسرو و اسماعيليان. ترجمه. آرينپور، ص 47- 42 (به اختصار).
(2). ر ك: همان. ص 25.
(3). بهاء الدين محمد بن مؤيد بندادي، التوسل الي الترسل. به اهتمام حسن بهمنيار، ص 29- 13.
(4). براي كسب اطلاع بيشتر، ر ك: مرتضي راوندي، تاريخ اجتماعي ايران. ج 3، ص 76 به بعد.
ص: 87
ابن حوقل و مقدسي و يك جغرافيدان مجهول پايان قرن دهم، اطلاعات مشروحي درباره جغرافياي اقتصادي ايران به ما ميدهند. از اطلاعات مزبور چنين برميآيد كه در ايران آن دوران، نيروهاي توليدي كشور، چنان ترقي و پيشرفت كرده بود كه ايران در هيچ دورهاي به چنان درجه اعتلاي اقتصادي نرسيده بود؛ و بعدها هم حتي تا قرن بيستم نرسيد.
در دوران ياد شده، در تمام نقاط ايران كارهاي بزرگي در زمينه آبياري انجام ميگرفت، و بالنتيجه مساحت اراضي مزروع افزايش مييافت. در احداث كاريزها چنان پيشرفت و ترقي حاصل شده بود كه مثلا در كرمان، آب را بتوسط كاريز (قنات) به فاصله پنج روز راه (قريب 125 كيلومتر) ميرساندند. عمق كاريزها در بعضي نقاط، بخصوص در مناطق كوهستاني، به 90 متر بالغ ميگرديد. بكار بستن هر چهار نوع آبياري، يعني بوسيله جوي و نهرهاي متفرع از رود و كاريز (قنوات) و چاهها، توسعه يافت. از رودهاي كارون و هيرمند و هليلرود و زندهرود و غيره، نهرهاي تازه بسيار منشعب شد. سدها و بندها و بندهاي متحرك «اكلوز» و مجاري مخصوص براي جريان آب در موقع طغيان، احداث گشت. در آن عهد، چندين نوع چرخ چاه معمول بود. عده كثيري كارشناس مجرب براي تفحص محل آبهاي تحت الارضي و حفر قنوات (كاريزها) و ديگر كارهاي آبياري وجود داشت.
امير عضد الدوله ديلمي، از آل بويه، در فارس بر رود «كر» ميان شيراز و استخر، در نيمه دوم قرن دهم، بند معروف عضدي يا بند امير را احداث و ديوارهاي محكم از تخته- سنگهايي كه با بستهاي سربي متصل شده بود در مقابل جريان رود پديد آورد. دو سوار آزادانه ميتوانستند بر ديواره اين سد حركت كنند. در نتيجه احداث اين سد، سطح آب بالا آمده بركهاي مصنوعي ايجاد شده در كرانه آن، ده چرخ عظيم براي بالا آمدن آب احداث كردند و در كنار هر چرخ آسيايي آبي برپا نمودند. از مخزن آب، نهرهايي براي آبياري منشعب ساختند. در خوزستان، بر رود كارون چرخهاي عظيم براي بالا آوردن آب برپا بود. بوسيله اين چرخها، آب را سوار سواحل مرتفع آن رود كرده سپس به مزارع ميرساندند.
همهجا، بجاي دستآسها، آسيابهايي بود كه به ياري نيروي حيواني گاو و خر (خرآس و گاوآس) كار ميكرد. آسيابهاي آبي يا ندرتا بادي بكار افتاد. آسيابهاي اخير الذكر، بيشتر در سيستان معمول بود. براي مبارزه با ريگ روان، درخت گز غرس ميكردند (مثلا در واحه يزد). در سيستان، براي حفظ واحهها از هجوم ريگ روان، ديوارههاي مخصوص ميساختند.
كشت مزروعات قديم توسعه يافت، و زرع انواع جديد معمول شد؛ بخصوص برنجكاري كه در زمان ساسانيان تقريبا كان لم يكن بود توسعه يافت. در آن دوره، برنج در خوزستان و نقاط پست فارس و خراسان و سيستان و نواحي كرانه خزر كشت ميشد. كشتهاي جديد از قبيل مركبات، در نقاط پست، در جنوب ايران و نواحي مجاور كرانه خزر و واحه بلخ و غيره، متداول گشت. جو و گندم همهجا در فلات ايران (تا ارتفاع 2500 متر و بعضي جاها بالاتر) كشت ميشد. شاعران ايراني و مصنفين ديگر جو را «گندم فقيران» مينامند. بابا طاهر عريان، لر، شاعر مردم، (در آغاز قرن يازدهم) چنين مينوشت:
اگر دستم رسد بر چرخ گردوناز آن پرسم كه اين چونست و آن چون
يكي را دادهاي صد ناز و نعمتيكي را قرص جو، آلوده در خون
ص: 88
كشت ارزن هم، كه «نان فقيران» خوانده ميشد، بسيار توسعه يافت. در بسياري نقاط يونجه كشت ميشد، كه براي عليق اسبان بكار ميرفت. در منابع ما از توسعه كشت پنبه، در خراسان و شمال ايران و فارس و آذربايجان ايران نيز سخن رفته است. كتان در فارس زراعت ميشد، و از آن در نساجي و روغن كشي استفاده ميكردند ولي پنبه در نساجي جاي آن را گرفت.
كنف نيز كاشته ميشد. نباتات رنگي در نقاط زير كشت ميشد:
زعفران كه رنگ زرد نارنجي ميدهد، در عراق عجم و قم و لرستان، و رناس كه رنگ سرخ ميدهد، در خراسان؛ زعفران وحشي كه رنگ زرد ميدهد، در خراسان؛ و نيل كه رنگ آبي ميدهد، در كرمان كشت ميشد.
بقولات بمقدار زياد، در همهجا كشت ميشد. صيفيكاري، نباتات چاشنيي از قبيل بادنجان، ترب و شلغم و هويج و كلم و كلمگل و انواع پياز و چغندر و كاهو و ترتيزك و اسفناج و مارچوبه و فلفل سبز و گشنيز و ريحان و زيره (در كرمان) و خردل و غيره بيشتر در نزديكي شهرها زراعت ميشد. كشت خيار بسيار معمول بود. به گفته استخري، در نزديكي شيراز، اراضي وسيعي را كرتهاي خيار اشغال كرده بود. قريب 50 نوع خربزه در ايران معروف و كشت آن معمول بود، و خربزههاي اصفهان بهترين نوع آن شمرده ميشد. كشت كدو نيز توسعه داشت ولي هندوانه كمتر كاشته ميشد.
درختان ميوه به دو دسته گرمسيري كه در نقاط پست (در ارتفاع كمتر از 1000 تا 12000 متر) كاشته ميشد از قبيل پسته و خرنوب و انجير و زيتون و ليمو و پرتقال و نارنج و نخل خرما، و درختان سردسيري كه در نقاط مرتفعتر ممكن بود برويد، مثل درخت سيب و گلابي و به و گوجه و آلبالو و گيلاس و آلو و هلو و زردآلو و عناب و زيتون وحشي و توت و انار و بادام و گردو و فندق و ذغالاخته و غيره، تقسيم ميشد.
كشت نخل خرما كه از عهد باستان در جنوب ايران متداول بود، در اين دوران، در نقاط دوردست شمالي تا گرگان بسط يافت. بهترين خرماها از كرمان صادر ميشد، و به گفته استخري، در بعضي نقاط، صد من خرما يك درهم نقره قيمت داشت. بهترين ليموها در خوزستان و بهترين پرتقالها در كرمان و بهترين زيتون در خوزستان توليد ميشد. تاك انگور همهجا تا ارتفاع 2000 تا 2300 متر بعمل ميآمد. در بعضي نقاط و نواحي خراسان و غيره، بيش از صد جور انگور بعمل ميآمد. نيشكر در كرمان و نقاط پست فارس و بخصوص در خوزستان كشت ميشد.
در فارس و گرگان، گلهاي فراوان معطر و گياهان دارويي كشته ميشد. شراب انگور و نبيذ يا شراب خرما عليرغم منع اسلام، همهجا تهيه و آشكارا فروخته ميشد. شراب شيراز و ري مشهور بود. از انگور و توت و خرما دوشاب و سركه ترشي تهيه ميشد.
خشكبار (كشمش، برگه زردآلو و خرما و غيره) نيز بمقدار زياد تهيه ميشد. فارس سالانه سي هزار شيشه گلاب و بيست هزار رطل كشمش، و خوزستان سي هزار رطل نيشكر، و كرمان بيست هزار رطل خرماي خشك و هزار رطل زيره، بعنوان خراج، به خزانه تحويل ميداد.
منابع ما از ترقي دامداري سخن ميگويند. قسمتي از دامها مربوط به مردم اسكان يافته ولي بيشتر، از آن چادرنشينان بود. لران و ديگر قبايل چادرنشين ايران كارشان دامداري بود.
ص: 89
جغرافيون از فعاليت دامداري قبايل در كوههاي فارس و ييلاق و قشلاق آنها سخن ميگويند.
درباره كردان (لران) فارس، استخري، چنين مينويسد: «خانوادههاي كرد چندان زيادند كه بشمار نميآيند. اينان در سراسر فارس، پراكندهاند و ميگويند كه بيش از پانصد هزار سياه چادر دارند. ارباب و سپاهيان و چوپانان باهم بيتوته ميكنند.» به گفته استخري، اين چادرنشينان داراي گلههاي گوسفند بوده ولي شتر كمتر داشتند. اسبانشان از نژاد پست بود. شتران و اسبان خراساني مشهور بودند. در تمام نقاط، گوسفندداري متداول بود. «1»
فعاليتهاي صنعتي
جغرافيون قرن دهم [ميلادي] از رونق و پيشرفت فراوان توليدات پيشهوري و ترقي فني پيشهوران صحبت ميدارند. در شهرهاي ايران، زربفت بمقدار زياد براي صدور (در نيشابور، و اصفهان و شوشتر و غيره) و منسوجات ابريشمي با نقوش زر و سيم (در شيراز و ري و اصفهان و فسا و بسياري از شهرهاي خوزستان و فارس و خراسان) و انواع پارچههاي ابريشمي از قبيل اطلس و كمخا و دمشقينه و غيره (در بسياري از شهرهاي خوزستان و فارس و خراسان و سيستان و گرگان و طبرستان و بويژه يزد و شيراز و اصفهان و ري و نيشابور) تهيه ميشده. پارچههاي كتاني شهرهاي فارس و بويژه كازرون مشهور بوده.
در آن دوران، عدلهاي كازروني را كه داراي علامت و «رقم» كازرون بود، دربسته، در تمام بازارهاي آسياي مقدم و ميانه و افريقاي شمالي ميخريدند «بيآنك بگشادندي». بالا- پوشهاي راه راه و پارچههاي پشمي شيراز مشهور بود. بهترين قاليهاي پشمي و ابريشمي در شيراز و ديگر شهرهاي فارس و خوزستان و خراسان بافته ميشد.
هرگونه پارچههاي پنبهاي از منسوجات خشن يا كرباس براي فقرا تا منسوجات ظريف، در تمام نقاط ايران (در اصفهان و شيراز و ري و نيشابور) توليد ميشد. بدين قرار، صنعت نساجي از صنايع ديگر بيشتر ترقي كرده بود. اما از ميان صنايع ديگر، كاشيسازي و توليد ظروف سفالي (در كاشان و ري و ديگر نقاط) ترقي وافر كرده بود.
مصنوعات زيباي مسي و برنجي و نقرهاي و طلايي و اسلحه در تمام شهرها ساخته ميشد.
مصنوعات آهني شيراز و ديگر شهرهاي فارس مشهور بود. در شيراز و شاپور و ديگر شهرهاي فارس، روغن گلهاي گوناگون براي صدور تهيه ميشد (روغن گل سرخ، و بنفشه و ياس و نرگس و ياسمن و گل مورد و بهار ليمو و نارنج و غيره و همچنين اسانس گلها و عطريات و تركيبات دارويي گياهي).
شهرهاي خوزستان و كرمان، مقدار زيادي، شكر نيشكر و شيرينيهاي مختلف توليد ميكردند. صابون و مركب در شهرهاي فارس ساخته ميشد.
در قرن دهم، كار استخراج معادن نيز بالا گرفت. معادن به دولت تعلق داشت و بتوسط دستجات جويندگان و كاشفين و كساني كه از دولت معدني را به اجاره ميگرفتند و مالياتي تا حدود ثلث مقدار محصول بدست آمده، ميپرداختند استخراج ميشد. در خراسان و كومش (قومس) و طبرستان و فارس و كرمان، نقره و در خراسان و فارس و كرمان، آهن و در خراسان و عراق عجم- نزديك يزد- و آذربايجان و نواحي مجاور كرانه خزر، مس و در خراسان، طلا و
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادي، پيشين. ص 239- 236 (به اختصار).
ص: 90
در فارس، نفت و در ناحيه كوه دماوند، قلع و سرب و گوگرد و در بدخشان و آذربايجان، سنگ لاجورد و در بدخشان، لعل و نزديك نيشابور، فيروزه و در خراسان و آذربايجان و نقاط ديگر، سنگ مرمر و در فارس و ديگر جاها، موميايي استخراج ميشد. «1»
به نظر محققان شوروي: «در نقاط مجاور شهرهاي بزرگ يا جادههاي كاروانرو، محصولات كشاورزي، بيشتر در بازارها فروش ميرفت. تجارت از راه دريا و همچنين بوسيله كاروانها در قرن دهم (ميلادي) رونق بسزايي داشت.
مراكز اصلي جادههاي كاروانرو عبارت بود از: همدان، ري، نيشابور، هرات، اصفهان، شيراز، اهواز. بلخ و كابل دو مركز اصلي تجارت با هند بود كه بوسيله تشكيل و اعزام كاروان، صورت ميگرفت.
آمل و ساري در دوره موردنظر ما، بندرگاههاي مهم ايران در كرانه بحر خزر بشمار ميرفت كه با خوارزم و كشورهاي قفقاز و ايتيل خزر و نواحي ولگا و روس تجارت ميكردند.
«جهازات روسيان» با بارمويينه و چرمينه و موم و بردگان، در آمل و ساري پهلو گرفته كالاهاي خويش را با مصنوعات ايراني مبادله ميكردند.
شهر سيراف مهمترين بندرگاه خليج فارس بود. بازرگانان سيرافي، تجارت از راه دريا را در دست داشتند. بندرگاههاي جنابه (گناوه) و كيش (قيس) و هرمز كماهميت بودند. كالاهاي ايراني از اين بندرها به بصره و بنادر عربستان و مصر و هندوستان و چين صادر ميشد.
داستان زير را كه استخري درباره بازرگانان نقل ميكند، شايان توجه است.
بازرگانان گرايش نماياني به يك كاسه كردن سرمايههاي خود و تشكيل شركت دارند.
مردم سيراف و كرانه به سفرهاي دريايي مبادرت ميورزند. گاهي اتفاق ميافتد كه برخي از آنها زندگي خود را در دريا ميگذرانند. به من گفتند كه يكي از ساكنان سيراف چنان با دريا خوگرفت كه چهل سال تمام از كشتي پياده نشد و هربار كه به خشكي نزديك ميشد، شركاي خود را وادار ميكرد پياده شوند و كارهاي او را در شهر انجام دهند. اگر در كشتي شكاف و شكستگي پيدا ميشد و نيازمند به مرمت ميگشت، از آن كشتي به كشتي ديگر نقلمكان مينمودند، بدين سبب، تجار اموال فراوان بدست ميآوردند، بطوريكه تمول بعضي از آنان به 4 ميليون دينار بالغ ميگرديد. مبالغ بيشتري را نيز به من گفتهاند. ولي چنين بازرگاني از لحاظ لباس و وضع ظاهري هيچ تفاوتي با كاركنان روزمزد اجير خويش (يعني حمالان و ملاحان) ندارد.
در اين داستان، خصايص ويژه بازرگانان ايراني كه در قرن دهم به سفر و سياحت دريايي ميپرداختند، نشان داده شده كه عبارت است از: جد و جهد و پشتكار و ميل وافر به سفر و خست و حرص در جمعآوري پول و خرج نكردن آن؛ براي اينكه بدانيم در آن دوران چهار ميليون دينار يا چهل ميليون درهم چه ثروت هنگفتي را تشكيل ميداده. كافي است بياد آوريم كه اين رقم تقريبا معادل خراج يك سال و نيم ايالت فارس بوده. مطلب شايان توجه ديگر، اين است كه اگر در زمان ساسانيان، ملوان ايراني تقريبا وجود نداشت. در عوض، در قرن دهم، بنا به گفته استخري، حتي در كرانه غربي خليج فارس نيز بتقريب، تمام ملوانان و بازرگاناني كه به كار تجارت و سفر دريا اشتغال داشتند، ايراني بودند.
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 242- 240.
ص: 91
از ايران به كشورهاي كرانه درياي متوسط (مديترانه) و عربستان و هندوستان و چين و از طريق خشكي و جادههاي كاروانرو و راه دريا، غلات و پنبه و روغن كتان و كنجد و رنگهاي گياهي و كشمش و خرما و انواع ميوهجات (چه خشك و چه بشكل ترشي و مربا) و شراب و عسل و شكر خوزستان و ابريشم خام و عطريات و داروها و شتر و اسب صادر ميشد (اسب بيشتر به هندوستان صادر ميشد).
مصنوعات ايراني و بويژه زري و منسوجات ابريشمي و نيمه ابريشمي و كتاني و پنبهاي و پشمي و قالي پشمي و ابريشمي و اشياء برنجي و نقرهاي ساخته شده از ديگر فلزات و ظروف سفالي و غيره، به عربستان و كشورهاي كرانه درياي متوسط حمل ميشد.
به گفته استخري، سيراف بندر ترانزيتي كالاهايي كه از هندوستان و چين ميرسيد بود.
از هندوستان، صبر زرد و عنبر و كافور و سنگهاي قيمتي و خيزران و عاج و چوب آبنوس و صندل و فلفل و گياههاي معطر و داروها و ادويه به اين بندر وارد ميشد و سپس از سيراف نه تنها به ايران بلكه به تمام كشورهاي مجاور، صادر ميگرديد.
در ميان امتعهاي كه بوسيله بازرگانان وارد و صادر ميشد، بيشتر اشياء تجملي ديده ميشد و دادوستد اين كالاها توسعه فراوان نداشت و بيشتر براي رفع حوائج فئودالها و بازرگانان بود.
يكي از رشتههاي مهم تجارت در ايران، خريد و فروش بردگان (از زن و مرد) بود. بردگان را از كشورهاي اروپاي شرقي و دشتهاي تركنشين و هندوستان، بخصوص از كرانه غربي افريقا، وارد ميكردند. به گفته جغرافيدان گمنام ايراني پايان قرن دهم، از كشورهاي قفقاز، بردگان رومي (يوناني) و ارمني و بجناكي (پچنگي) و خزري و صقلايي (اسلاو) بايران وارد ميكردند.
در ايران، بردگان غوري و هندي نيز وجود داشتند.
قابوسنامه كه يك نوع دستور زندگي براي اعيان و بزرگان است (قرن يازدهم ميلادي پنجم هجري) بردگاني از اقوام زير را كه در ايران معروف بودند، نام ميبرد: نوبيان، حبشيان، يونانيان، ارمنيان، هندوان، تركان و روسيان.
اينكه بردهفروشي تا چه حد رواج داشته، از مثال زير پيداست. به گفته استخري، يك بازرگان ايراني از مردم كرانه خليج فارس در يك سفر دريايي تابستان، بسال 936 ميلادي (325 هجري قمري). در ضمن ديگر كالاهايي كه با چهارصد جهاز حمل ميكرد. دوازده هزار برده سياهپوست بود. اگر تنها يك بازرگان- آن هم در يك فصل سال- اينهمه برده حمل ميكرده، ميتوان حدس زد كه در ظرف يك قرن، چندين صد هزار بنده از آفريقا به ايران حمل شده است. بنا به گفته نظامي عروضي سمرقندي، در شهر بلخ، در قرن يازدهم، يك محله يا «كوي بردهفروشان» وجود داشته است.
علي الظاهر، اكثر اين بردگان بطور ترانزيت از ايران عبور ميكردند، و از دشتهاي تركنشين و اروپاي شرقي به كشورهاي عربي، و از هندوستان و افريقا به آسياي ميانه و غيره حمل ميشدند، و بخش قليلي در ايران باقي ميماندند. بكار بستن كار بردگان در كشاورزي و پيشهها، نسبت به قرنهاي هفتم تا دهم، بمراتب، تقليل يافته ولي هنوز بالكل از ميان نرفته بود.
يك نوع خاص تجارت برده، همانا خريد و فروش پسربچهها و جوانان ترك بود كه براي خدمت
ص: 92
در دستجات سوار ابتياع ميشدند.
بردهفروشان آسياي ميانه و ايران، اينان را از چادرنشينان ترك ميخريدند. به گفته ميرخواند، رسمي وجود داشت كه چنانكه بازرگاني اقلا 45 غلام ترك يكباره ميخريد، يك غلام را برايگان به وي ميدادند. دولت در خريد و فروش غلام نظارت داشت. تجار مجبور بودند، نخست غلامان را براي فروش به دولت عرضه كنند و فقط آنها را كه براي سلطان (ساماني يا بويه) ابتياع نشده بودند، ميتوانستند به ديگر فئودالها فروخته يا به بازار برند. «1»»
در دوره سلاجقه و خوارزمشاهيان، با وجود اختلاف شديد طبقاتي و دوام جنگهاي فئودالي و جنگهاي مذهبي و حملات مداوم چادرنشينان، در زمينه شهرسازي، ساختن مصنوعات فلزي، قاليبافي، پارچهبافي و بخصوص در ساختن ظروف سفالي پيشرفتهايي وجود داشت. به نظر محققان شوروي «... در قرون يازدهم و دوازدهم ميلادي (پنجم و ششم هجري قمري) ترقي و پيشرفت بازرگاني بين المللي همچنان ادامه داشت. پيدايش شركتهاي نيرومند بازرگانان، كه در مقياس بين المللي به تجارت ميپرداختند، شاهد اين مدعاست. تقريبا تمام كشورهاي دنياي قديم، در قرون ياد شده، به صحنه بازرگاني بين المللي كشانده شدند. و در عينحال، بسبب جنگهاي صليبي، اهميت بعضي از كشورهاي اروپايي و بويژه ايتاليا در بازرگاني مذكور افزايش يافت. راههاي اصلي كاروانرو و بازرگاني، كماكان، از ايران ميگذشت، و اين خود در رشد و ترقي شهرهاي ايران تأثير و انعكاسي مساعد داشت.
مردم پيشهور در شهرها، و ارباب حرف در چنگ فئودالها و شركتهاي بازرگانان و سرمايهداران رباخوار بودند. پيشهوران شهري، عوارض و مالياتهاي فراوان فئودالي را ميبايست بپردازند.
منابع تاريخي بارها از مالياتهاي ظالمانهاي كه از پيشهوران يك رشته و يا ارباب حرفه يك شهر، بالتمام، خودسرانه دريافت شده بود، سخن ميگويند. ولي شيوه وضع ماليات پيشهوران، بتفصيل، مورد مطالعه قرار نگرفته است.
در اين دوران، در ايران نيز مانند ديگر كشورهاي خاور نزديك، اتحاديههاي اصناف وجود داشت. اصناف مزبور اغلب در زير نفوذ جرگههاي اخوت و درويشان بودند. بويژه، «اهل الفتوه» (جوانمردان) در ميان پيشهوران نفوذ فراوان داشت. و در زير لفافه دين، با سياست سران فئودال مخالفت ميكرد. «آهيان» قتل ظلمه را مجاز ميدانستند. اينان به دستگيري از يكديگر و تعاون توجه فراوان ميكردند و سفره اخوت ميگستردند.
در قرون يازدهم و دوازدهم ميلادي، تضادهاي اجتماعي شدت بيشتري پيدا كرد.
منابع تاريخي از شورشهاي بزرگ روستايي، مانند قيامهاي قرن هشتم تا دهم ميلادي، سخن نميگويند ولي از تيز شدن آتش مبارزه اصناف مردم، در شهرها، ميان فئودالها و تجار از يكطرف، و پيشهوران و روستائيان از طرف ديگر، اطلاعاتي بدست ميدهند.
مبارزه در شهرها بصورت تصادمات مذهبي تجلي ميكرد. ميان سنيان (كه غالبا اعيان و تجار بودند) و شيعيان (روستائيان و پيشهوران) يا ميان شعب مختلف مذهب سني كه قشرهاي معيني از مردم را متحد ميساختند، مبارزه درگير ميشد. منازعات دستجات مذهبي، عموما مبدل
______________________________
(1). همان. ص 243- 240 (به اختصار).
ص: 93
به تصادمات مسلحانه و قتلها و ايجاد حريق در كويهاي مختلف ميگشت و بارها منجر به ويراني يك شهر ميشد (همچنانكه در ري اتفاق افتاد). روستاييان اطراف بلاد نيز به اين تصادمات، كه معمولا در شهرها آغاز ميگشت، كشانده ميشدند.» «1»
به نظر ريچارد ن. فراي در دوران قدرت نخستين شهرياران ساماني، مادام كه تركها هنوز قدرت و نفوذ زيادي كسب نكرده بودند و مالياتها زياد نشده بود، وضع كشاورزان و پيشه- وران تا حدي رضايتبخش بود. ولي در اواخر دولت سامانيان، سلاطين يا امراي ساماني با اختلافات داخلي، استقلالخواهي فئودالها و عدم تمركز نسبي مواجه گرديدند. سازمان اداري روزبروز افزايش يافت، حقوقها فزوني گرفت، سپاهيان، بخصوص امراي ترك، قدرت و نفوذ بيشتر كسب كردند، و از دولت حقوق و مزاياي بيشتر ميخواستند. دولت براي مقابله با اين مشكلات، بر ميزان مالياتها ميافزود، و سعي ميكرد، بكمك پول، نيروهاي مخالف را راضي يا مغلوب كند. در نتيجه اين احوال و نيامدن برف و باران، ذخاير آب در قنوات و چاهها نقصان پذيرفت، نظم ديرين شبكههاي آبياري از بين رفت و وضع كشاورزان به تباهي گراييد. طبقه پيشهوران نيز در اثر تحميلات مأمورين مالياتي و رواج سكههاي كمعيار، و كم شدن قوه خريد طبقه عظيم كشاورزان، با بحران اقتصادي مواجه گرديدند. مجموع اين احوال به ورشكستگي و ضعف حكومت مركزي گراييد.
اكثريت قريب به اتفاق مردم در خانههاي خشت و گلي زندگي ميكردند. كوچهها غالبا تنگ و پراعوجاج و پيچ در پيچ بود. مردم به مسائل بهداشتي توجه نميكردند. گوشه و كنار كوچهها و معابر تنگ انباشته از انواع زبالهها بود. مردم به حقوق و وظايف فردي و اجتماعي خود توجه نداشتند. ظلم زمامداران، تجاوزات پيدرپي فئودالها و تركان غز، زورگويي غازيان و عياران و راهزنان، به اكثريت مردم مجال تفكر و چارهجويي نميداد. آلودگي محيط، و كمتوجهي مردم به امور صحي، گاه و بيگاه سبب ظهور و با، طاعون و ديگر بيماريهاي واگيردار ميشد، و خرمن هستي هزاران آدمي را بر باد ميداد. «2»
بندر سيراف و كشتيهاي آن
«بندر سيراف كه در مقابل جزيره كيش و بين بصره و بندرعباس واقع است، در حدود قرن ششم ميلادي، از لحاظ فعاليتهاي اقتصادي و آمدورفت كشتيهاي تجاري اهميت و شهرت فراوان داشت. در اين بندر، جمعيتي مركب از اقوام و ملل گوناگون با عجله و شتاب بسيار، شب و روز در كوچهها، دكانها و انبارهاي آنكه پر از كالا بود، با زحمت آمدورفت ميكردند؛ بازرگانان و تجار، مانند ناخدايان، كشتيهاي متعدد در اختيار خود داشتند و به مسافرتهاي طولاني كه گاه ماهها و سالها ادامه داشت، مبادرت ميكردند.
خانهها گه گاه به شش هفت طبقه ميرسيد، و در نزديكي هم قرار گرفته بود؛ طبقات پايين اين عمارتها را از سنگ و آجر و طبقات بالا را از چوبهايي كه از افريقا و هند وارد شده بود، ميساختند.
تجار واردكننده و صادركننده و صاحبان كشتيها در ساختمانهاي مجهز و آماده مسكن ميگزيدند.
در قرن دهم، سكنه سيراف سرمايهاي بين پنجاه تا صد ميليون فرانك طلا داشتند، و در دفاتر تجاري اين بندر، مهمترين معاملات بازرگاني آن عصر صورت ميگرفت (اصطخري).
______________________________
(1). همان. ص 285- 284.
(2). ر ك. بخارا، ترجمه محمود محمودي، ص 223- 187.
ص: 94
تمام ميوهها و مواد غذايي از داخله ايران يا بين النهرين بوسيله راههاي دريايي به بندر سيراف ميرسيد و نيز كالاهاي متنوع خارجي نظير عنبر، صبر زرد، آبنوس، عاج، صندل، نخست در سيراف انبار و متمركز ميشد و سپس از آنجا به بغداد و ديگر نقاط عالم فرستاده ميشد. علاوه بر اين، مقدار زيادي برنج و صمغ و لاك براي بستن و مهر و موم كردن نامهها و پاكتها وارد بندر سيراف ميشد. اهالي اين بندر در نجابت و پاكدامني معروف بودند و بستههاي كالاهاي چرم پلنگ بربري (شتر گاو پلنگ) كه پارسيان از آن موزه ميساختند از زنگبار به سيراف ميرسيد، چندانكه پلنگ بربري، معروف شد به «سيرافي»، و لفظ زرافه معرب آن است وGirafe شكل فرنگي زرافه است.
مال التجارههايي كه مهر و امضاي بازرگانان سيراف را داشت بسهولت در شهرهاي دور- دست دادوستد ميشد. در آثار زردشتي قرن نهم ميلادي، سيراف مركز عالم دانسته شده، درست مانند شهر بابل (تيسفون) كه در اسناد زردشتي قديمتر مركز عالم دانسته آمده است. از اواخر قرن دهم، ارزش اقتصادي بندر سيراف رو به نقصان نهاد، و جزيره كيش جانشين آن گرديد و اين وضع تا قرن يازدهم دوام يافت. از اواخر اين قرن، مردم اين ناحيه كه بر اثر زلزلههاي پيدرپي در سالهاي 978- 976 ميلادي خرابي و خسران فراوان ديده بودند، بندر سيراف را تخليه كردند و در جزيره كيش سكنا گزيدند. اين جزيره روي تخته سنگ بزرگي در مقابل سيراف قرار گرفته بود. اين شهر بندري مهم بود.
سوداگران عدن كه ايرانيان مهاجر و فراري از ستم حكمداران ايران بودند، از رهبران خود كه رؤساي اسماعيليان يمن (1173- 1125) بودند، و سپس از رسوليان (1454- 1228) فرمانبرداري كردند و مناسبات خود را با ايوبيها و مماليك مصر و هند و كشورهاي شرق دور حفظ كردند. سوداگران كيش و عدن، مانند قرامطه، تمايلات دموكراتيك و پيشرفتهاي داشتند و در تمام دنياي آن روز، از بركت ثروت و قدرت دريايي فراواني كه در اختيار داشتند، مورد احترام بودند. اين دو جمهوري غالبا در اقيانوسها و درياهايي كه بين عربستان، هند و حتي چين قرار داشت، با يكديگر مبارزه و زدوخورد ميكردند.
از قرن دهم ميلادي كه عالم اسلام بين دو خليفه تقسيم گرديد، و بين دو منطقه دجله و نيل جدايي افتاد، قدرت و نيروي دريايي نيز بين دو قطب متخاصم كه در خليج فارس و بحر احمر متمركز بودند تقسيم گرديد. از جمله كتابهاي مربوط به كشتيراني كه وضع آمدورفت نيروي دريايي اين دوره را شرح ميدهد «رهنامه بحري» است كه احمد بن ماجد در حدود سال 1497 نوشته، و ديگر «رهنامه بحري» كه سليمان مهري نگاشته و قسمتي از آن مأخوذ از رهنامههاي دريانوردان سيرافي است كه در طي قرن ده، يازده و دوازده به رشته تحرير درآمده است.
قهرمانان دريايي عصر درخشان آل بويه، ابن كهلان در حدود 864، و ابن آبان در حدود سال 900، و ابن شادان در حدود سال 950 كه از ناخدايان معروف سيراف بودند، گرگ دريا يا «اسد البحر» لقب داشتند، و مقام آنها در علم درياگذاري و تجارت، نظير مقام بو نصر فارابي و بو علي سينا در حكمت بود. ناخدايان قرون وسطي آثار آنها را از برميدانستند.
بعضي از محققين كه از جنبشهاي اقتصادي و فعاليت دريانوردان اين منطقه از اواخر قرن هشتم تا پايان قرن سيزدهم اطلاعي نداشتند، بكلي منكر جنبوجوش و فعاليتي كه در طي
ص: 95
اين چند قرن در خليج فارس جريان داشته گرديدهاند؛ غافل از اينكه دريانوردان سيراف كه وارث اطلاعات دريانوردان اقيانوس هند بودند، داراي قبلهنمايي بودند كه 32 خانه يا مهب باد داشت، و به كمك اين صفحه و علامتهاي آن، از مهاب رياح موسمي و موقعيت ستارگان و طلوع و غروب آنها 16 نقطه را مطلع و 16 خانه مقابل را مسقط 16 ستاره ثابت معروف ميناميدند. روي كشتيها نيز عدهاي منجم با وسايل دقيق و آلات و اوراقي كه فاصله اجرام سماوي و نقاط ساحلي را از يكديگر نشان ميدادند، مشغول مراقبت و هدايت ناخداي كشتي بودند. از جمله وسايل دقيقي كه در اواخر قرن 12 مورد استفاده قرار ميگرفت، چوبي بود موسوم به عصاي طوسي كه براي اندازهگيري فاصلههاي ستارگان و تعيين خط سير آنها به كار ميرفت.
دريانوردان جنويزي (ونيزي) كه در قرن 13 به دربار مغول آمدند، علم و اطلاع درياگذاران خليج فارس را كسب كرده آن را در مديترانه منتشر ساختند. علاوه بر قطبنما نقشههاي كشتيراني موسوم به رهنامج را كه بنادر مختلف هند را نشان ميدادند، مورد مطالعه قرار دادند، و سرانجام طرز ساختن آن را آموختند. درين نقشهها (رهنامج) به طول و عرض جغرافيايي، مانند بطلميوس، توجه نداشتند بلكه طبق سيستم ايراني و چيني، قطب مغناطيسي (الجاه) را مركز گرفته، موضع بندرها را به حسب قطبنما تعيين مينمودند.
از اصبع و انگشت و گره براي تعيين فاصلههاي جغرافيايي استفاده ميكردند. از قرن دوازدهم، قطبنما كه از دير زماني بطور سري و مخفي مورد استفاده چينيها و هنديها و ايرانيها بود، در بحرپيماييها مورد توجه عمودم ملاحان قرار گرفت.» «1»
كشتيراني و بادهاي موسمي
«تقريبا تمام كشتيهاي بزرگ، كه در اين دوره در بنادر خليج فارس مورد استفاده قرار ميگرفت، در بندرهاي هندوستان ساخته ميشد.
اين كشتيها دو نوع بود: بعضي از آنها را منحصرا براي حمل مسافران ميساختند كه بسيار سبك و سريع السير بود و مسافران را پس از عبور از رود دجله به بصره ميرسانيد؛ بعضي ديگر كشتيهاي باركشي بود كه براي بردن كالا به كار ميرفت و شبيه به كشتيهاي بادي چيني بود.
اين كشتيهاي بادي و سنگين كمابيش مرتفع و براي سوار شدن روي آنها از يك نردبان ده پلهاي استفاده ميكردند و ميتوانستند با آنها 500 مسافر و كارگر دريايي حمل نمايند. داخل كشتي اتاقهاي متعدد و دكانهاي گوناگوني نظير سقطفروش و ميوهفروش و غيره وجود داشت. علاوه بر اين، در اين كشتيها محلهاي مخصوصي براي رختشويي و سلماني بود.
در سكان كشتي محلي براي نگهداري گوشتهاي نمكزده ميساختند. آماده كردن كشتي و حركت دادن آن مستلزم انجام مقدماتي بود. قبل از حمل كالا، نخست قطبنما و عصاي طوسي كه اسطرلابي بود مستطيل شكل، و شاغول عمقگيري و فانوس روي كشتي و رهنامه يا نقشه بندرها و ديگر ضروريات را در محل خود قرار ميدادند. كارگران كشتي عبارت بودند از: غواصان و ملاحاني كه بدون استفاده از ماسك زير آب ميرفتند.
______________________________
(1). علي مظاهري، زندگي مسلمانان در قرون وسطا. ترجمه مرتضي راوندي، ص 406- 403 (به اختصار).
ص: 96
اگر شكافي در طي راه در بدنه كشتي پديد ميآمد با چشمان باز به درون آب ميرفتند و با معجوني از روغن كنجد و موم و قير سوراخ را ميگرفتند. علاوه بر اين، در كشتيها چرخ اندازها و نفتاندازها و رعداندازها مجهز به وسايل دفاعي و همواره مترصد و مراقب بودند؛ زيرا لازم بود از مسافران و كالاها هنگام بروز خطر و هجوم دزدان دريايي خليج فارس و گجرات، دفاع و پايداري نمود. دزدان دريايي به بهانهها و عنوانهاي مختلف با كشتيهاي كوچك خود در سواحل گردش ميكردند و هدف اساسي آنها تجاوز و غارتگري بود. جزيره سقوطره (واقع در جنوب عربستان و اقيانوس هند) در قرن دهم، يكي از مراكز تجمع غارتگران دريايي بود. آنان سواحل شرقي هندوستان را به باد غارت ميدادند و چنان در كار خود مهارت داشتند كه صاحب تاريخ وصاف آنها را به اسم «جن» ميخواند، يك نويسنده چيني نوشته است: كه در بالاي كشتيها كبوتر خان و لانههايي بود كه پرندگان در آن زندگي ميكردند. اين پرندگان گاه دهها كيلومتر به اطراف خود پيش ميرفتند تا جزيرهها و خشكيهاي مجاور را تشخيص دهند.
در فاصلههاي معيني از ساحل، روزها از سوزن مغناطيسي كه وسط يك قوطي، و آن قوطي در يك جعبه پر از آب قرار داشت (تا همواره به وضع افقي بماند) استفاده ميكردند. براي دانستن موقعيت كشتي، به حسب زمان و مكان، از عصاي شرف الدين طوسي كه آن را «بلستي» يعني قوس بندق و كمان گروهه لقب داده بودند، استفاده ميكردند.
ناخدايان خليج در مدت يكماه خود را از قلههاي نزديك مسقط كنوني به كولم، در ساحل معبر مليبار، ميرسانيدند و از آنجا در عرض چند روز به سرنديب ميرسيدند و از سرنديب خود را پس از يك ماه به «كراياكلا» واقع در شبه جزيره ملاك ميرسانيدند. از اين ناحيه به سوي پالمبانك و سوماترا و جاوه و جزيره تاهيتي، واقع در مجمع الجزاير مسبار (شاغول)، رهسپار ميشدند، و از آنجا پس از 15 روز دريانوردي، به چمبا (الصنف واقع در ويتنام فعلي) وارد ميشدند. در آنجا مسلمانان كوچنشيني اقامت داشتند كه در حدود قرن دهم روزهاي جمعه خطبه نماز را به نام سلطان محمود غزنوي (1030- 997) ميخواندند. اين دريانوردان سواحل چين را دو ماهه طي ميكردند. دريانوردان اين حدود از گردباهاي عظيم «طاي فونگ» سخت بيمناك بودند. باد موسمي فقط دوبار در سال ميوزيد براي مراجعت از تسوآنچو، بندر چين به آتژه، واقع در شمال غربي سوماترا، چهل روز وقت لازم بود. همينكه باد موسمي بار ديگر ميوزيد، عزيمت بجانب سيراف امكانپذير بود.» «1»
ارزش اقتصادي خليج فارس
خليج فارس، چه در دوران قبل از اسلام و چه در دوره بعد از اسلام، مركز فعاليتهاي اقتصادي بوده است. سفرنامههاي جهانگردان و دريانوردان ايراني و عرب، بخوبي اين معني را ثابت ميكند. سليمان كه در اواسط قرن نهم ميلادي در بصره اقامت داشته و چندين سفر از طريق خليج فارس به چين رفته است، درباره ارزش اقتصادي سيراف و خليج فارس چنين مينويسد:
«... كشتيهاي چين اغلب در سيراف بارگيري ميكنند و مال التجارههايي را هم كه از بصره و عمان و ساير نقاط ميآورند، در اينجا به كشتي ميگذارند. زيرا در نقاط ديگر غالبا طوفان و كولاك برپاست. از آنجا كشتيها به مسقط ميروند كه تا سيراف دويست فرسخ فاصله دارد، ابو زيد صيرفي كه
______________________________
(1). همان. ص 408- 407 (به اختصار).
ص: 97
سفرنامه سليمان را تدوين كرده است، ميگويد سكههاي مسي چيني در سيراف رواج داشت.
مسعودي كه معاصر ابو زيد بوده است، گفتههاي سليمان را تأييد ميكند و مينويسد از سواحل چين تا بصره اقوام و ملل مختلفي زندگي ميكنند كه غير از تجارت در دريا به صيد مرواريد نيز اشتغال ميورزند. در مناطق ساحلي انواع مرجان ياقوت، لعل و الماس، فيروزه يافت ميشد و معدن مس در خاك كرمان وجود دارد. در اين دوره، در خليجفارس از چراغهاي بحري و علائم چوبي براي هدايت ملاحان استفاده ميكردند و غالبا برفراز علائم، آتش روشن مي- كردند تا كشتيها به صخره تصادم پيدا نكنند. ادريسي مينويسد: مستحفظين با قايقهاي خود در سواحل آمدورفت ميكنند تا از حوادث ناگوار جلوگيري نمايند.
ناصرخسرو در سنه 1051 ميلادي، در سفرنامه خود، از ارزش اقتصادي بصره و بازارها، مساجد، قصور و كاروانسراهاي آن سخن ميگويد.
بطور كلي، سيراف، كيش و هرمز از ابتداي قرن نهم ميلادي تا مدت 7 قرن، متواليا در تاريخ خليج فارس اهميت و اعتبار داشتهاند حتي اصطخري در قرن دهم ميلادي، مينويسد بعد از شيراز مهمترين شهر فارس سيراف است، و اين وضع كمابيش تا حمله استعماري پرتغاليان، ادامه داشته است. «1»
دادوستد و سوداگري
«در دوره قرون وسطي، بعلت موقعيت جهاني خاص ممالك اسلامي، تجارت و سوداگري، يكي از شاخههاي بسيار مهم فعاليت اقتصادي بشمار ميرفت. دو جاده عظيمي كه در اين دوره، دو انتهاي جهان قديم را بههم متصل ميكرد، از ممالك اسلامي ميگذشت. نخستين، راه ابريشم، چين را به تركستان غربي وصل ميكرد، و خانباليغ و خمدان و كنجانفو را از طريق سوجو به يار كند و ختن و كاشغر و سمرقند و بخارا و نيشابور و ري و همدان و بغداد متصل ميساخت، و سرانجام به اسلامبول و ونيز و ساير كشورهاي غربي ميرسيد.
اين جاده كه در قرن هجدهم ميلادي، بر اثر احداث راه سرتاسري دشت سيبر، ارزش اقتصادي خود را از دست داد، در دوره قرون وسطي، اهميت فراوان داشت و شهرهايي كه در مسير اين معبر تاريخي قرار داشتند، چه در تركستان شرقي و چه در تركستان غربي، از بركت كاروانهاي تجاري كه به همت بازرگانان سغدي و اويغوري اداره و رهبري ميشد، سرشار از موفقيت و آباداني بود. بوسيله همين جادهها مبادلات اقتصادي بين شرق و غرب عملي ميشد.
بازرگانان اين خط به زبانهاي فارسي و تركي و چيني و عربي آشنايي داشتند. محصولاتي كه از سرزمين چين صادر ميشد، عبارت بود از مواد ابريشمي، مشك و ظرفهاي چيني، كاغذ، پشم، كافور، دارچين، توتيا، ريوند، دارپرنيان، آينه، دگمه، زرورق، فندك، چخماق، سوهان، سوزن، قيچي، فولاد و آلات چدني، انواع و اقسام داروهاي طبي، جنسهاي فلزي كه همه ساله بر هزاران شتر دو كوهانه و بيسراك بار كرده به سمرقند ميآوردند. در مقابل آن، هزاران رأس اسبان قويهيكل از ايران به چين برده ميشد و تمام اين تجارت در دست چهارصد يا پانصد نفر بازرگان متخصص بود.
______________________________
(1). ر ك: سرارنولد ويلسون، خليج فارس. ترجمه محمد سعيدي، ص 68 به بعد.
ص: 98
كالاهاي ناحيه تبت از جمله مواد عطري كه ايرانيان غربي و عربان به آن علاقه فراوان داشتند، از اين راه تجاري صادر ميشد و بازرگانان از اين كالا بهره فراوان ميبردند. اين مواد عطري نخست در شهر ختن انبار ميشد. موئينههاي دشت جته و دشت سيبري، مانند پوست سمور و قاقم و غيره، در ايران و روم سخت گرانبها بود؛ متمولان از آن پوستين ميكردند. اين كالاها نخست در سمرقند ذخيره ميشد، در حاليكه پوست بره پامير، كه امروز به نام پوست بخارا معروف است، در انبارهاي بخارا متمركز ميشد. كالايي كه از هندوستان گردآوري ميشد، مانند مواد پنبهاي و گياههاي طبي بلورينه معدني و طلا و سنگهاي گرانبها و جواهرات و آهن و فولاد خام تغيير شكل يافته، نظير خنجر و شمشير و زره و كلاهخود و جوشن و غيره از طريق دره كابل و غزنه به نيشابور ميرسيد.
ديگر از راههاي قابل ذكر، راه بحر خزر و رود اتيل (ولگا) است، كه اقصي نقاط شمالي خزر و آس و پرطاس و بلغار قديم و روس را به ممالك اسلامي متصل ميكرد، و از ايالتهاي مجاور خزر ميگذشت. تجارت اسب براي فارسياني كه كشتي داشتند بسيار سودمند بود، و اين تجارت تقريبا در انحصار پارسيان بود و رقم عمده مداخل آل بويه و اتابكان فارس را تشكيل ميداد. وقتي كه بازرگانان عدن در مقام رقابت با آنان برآمدند، درياگذاران جزيره كيش، با شدت و سختي هرچه تمامتر، در مقابل آنان پايداري و مقاومت كردند و مدعي بودند كه در اين مسابقه پرسود، بر حريف تازه كار غالب خواهند شد. پس از حمله مغول، سوداگران به هرمز پناه بردند.» «1»
جادههاي كاروانرو
در دوره قرون وسطي، عربان از شتر مهري، و اهالي تركستان و ايران از بيسراك و بختي و قاطر و اسب، براي حملونقل و مسافربري استفاده ميكردند.
جادههاي عديده، شهرها را به يكديگر متصل ميكرد و كاروانها بطور منظم، بين شهرها در حركت بودند. ولي بدون شك، كاروانهايي كه بين بلاد مهم در حركت بودند، بمراتب بيشتر از كاروانهايي بودند كه ميان شهرهاي كوچك آمدورفت ميكردند. مسافرين اين دوران، شبوروز، به حركت خود ادامه ميدادند و گاه ناگزير بودند از جادههاي نامساعد و تنگ و سراشيب و لغزنده براي رسيدن به مقصد عبور نمايند. براي عبور از راهها غير از صبر و شكيبايي مسافرين، كارداني و مهارت مهاري و چارپايان نيز ضرورت داشت تا بتوانند مسافران و مال التجارهها را بدون برخورد به مانعي به مقصد برسانند. مقاطعه كاراني كه از اين راه زندگي ميكردند، هزاران چهارپا در اختيار داشتند و بهترين آنها را براي اين قبيل مقاصد برميگزيدند.
معمولا از شتر براي عبور از دشتهاي خشك و بيآب و علف، و از قاطر براي عبور از جادههاي كوهستاني و مرطوب، نظير مناطق اطراف بحر خزر، استفاده ميكردند.
كالاهاي متنوع و گوناگوني با بارگيري و عدلبندي مخصوص به اين ترتيب حملونقل ميشد. بار حيوانات را به دو قسمت متساوي تقسيم ميكردند و به دو طرف حيوان ميبستند.
مواد مايع نظير عسل، زفت، قير، نفت، روغن و كره را در مشكهايي كه از پوست تهيه شده بود،
______________________________
(1). زندگي مسلمانان در قرون وسطا. پيشين، ص 395- 394.
ص: 99
ميريختند. چوب و مواد پشمي و پنبهاي كه مال التجارههاي مهم آن دوره بود، بخوبي با ريسمان و طناب بستهبندي ميشد. علوفه و كاه را در لنگههاي جداگانه محكم و با فشار ميبستند. نمك و مواد دانهاي را در خرجين ميريختند و پارچه و اشياء گرانبها را در كيسهها و گونيهايي كه مخصوص كاروان بود مينهادند و با روپوشي رنگارنگ دور آنها را ميگرفتند. در مورد ميوههايي چون هندوانه و خربزه و انگور آنها را در لنگههاي سبدي جادار ميريختند و بوسيله چهارپايان به مقصد ميرسانيدند. در مسير جادههاي كاروانرو، در فاصلههاي معيني، كاروانسراهاي بزرگ قرار داشت و در طول جادههاي مملكت، صدها و هزاران كاروانسرا ساخته شده بود. اين كاروانسراها كه از جهاتي شبيه به مهمانسراهاي وسيع بود، محل مناسبي براي پناه دادن مسافران در موقع توقف بود. بعضي از اين كاروانسراها دولتي و برخي ديگر متعلق به اشخاص بود. در بعضي از اين كاروانسراها، مسافران حق توقف ثابتي به صاحب آن ميپرداختند. در حالي كه بعضي ديگر كه به قصد خيرات و مبرات ساخته شده بود، نه تنها از مسافرين چيزي نميگرفتند بلكه بابت چهارپايان و خوراك نيز از مردم وجهي مطالبه نميشد. در بعضي از اين مهمانسراها شير مجاني به مسافرين ميدادند.
در برخي از شهرهاي ايران، كارگري به نام «گذار» يعني گذراننده، موظف بود از مسافران تازه وارد پذيرايي و براي استقرار در اتاق كاروانسرا به آنها مدد و ياري نمايد. در هر كاروانسرايي، ديوار و برج و با روي مخصوصي براي محافظت و دفاع از مسافران و كالاها تعبيه شده بود. كاروانسرا داراي يك يا چندين در بود، و همه آنها را هنگام شب ميبستند، ولي مراقبان همينكه كارواني ميرسيد در را ميگشودند. در داخل كاروانسرا حياط وسيع و مشجري بود و معمولا حوض يا چاه آبي داشت كه براي آب دادن به چهارپايان از آنها استفاده ميكردند. در گرداگرد صحن كاروانسرا، ساختمانهايي بود كه براي نگهداري چهارپايان و حفظ و حراست مال التجارهها و سكونت مسافران مورد استفاده قرار ميگرفت. عمارتهايي كه براي زندگي مسافرين ساخته بودند معمولا دو يا سه طبقه و داراي اتاقهاي كوچكي بود كه در آنها بهطرف ايوان يا مهتابي باز ميشد، و از ايوان و مهتابي نيز فضاي حياط ديده ميشد. در اين اتاقها هيچگونه اثاث و وسايلي براي زندگي مسافران وجود نداشت، و مسافران ناگزير بودند كليه مايحتاج خود را از قبيل لحاف و پتو و لوازم مطبخ همراه بياورند، و در صورتيكه آنها از اين جهات غير مجهز بودند، ميتوانستند مايحتاج خود را كرايه يا خريداري نمايند؛ زيرا مغازههاي گوناگوني در اطراف كاروانسرا وجود داشت و لوازم زندگي نظير خورجين، كيسه، چراغ و غيره در دسترس مشتريان قرار ميگرفت. در ولايات ترسانشين، مسافران در دالانهاي سقفداري كه در حكم مهمانسرا بود زندگي ميكردند؛ مثلا در دير «ماريوحنا» واقع در تكريت، در كنار دجله، ساختمانهاي مخصوصي جهت پذيرايي از مهمانان وجود داشت. در ايران در كليه شهرهاي بزرگ و كوچك، مهمانخانههايي بود كه به نام «شبستان» خوانده ميشد. از جادههاي مهم تجاري با دقت و مراقبت بسيار نگهداري ميكردند. حكومت مصر سالانه 10 هزار سكه طلا براي حفظ و حراست جادههايي كه در امتداد نيل وجود داشت خرج ميكرد. مثلا در قرن نهم، امير مصر، خمارويه طولوني، عقبه، يعني گردنه كوه ميان ايله و بيابان تپه را معمور فرمود، و سلطان محمود غزنوي براي تسطيح جادههاي افغانستان و خراسان، مبالغ بسيار صرف كرد. كوير نمك و
ص: 100
بيابانهاي مركزي ايران داراي معابر و رد پاهايي بود و در هر 15 كيلومتر از اين جاده يك آبانبار ساخته بودند. در افريقاي شمالي و در منطقه ارمنستان، در طول جادهها در فاصلههاي معيني، تيرهاي آهني و منارههايي وجود داشت كه خط سير مسافران را در اين بيابان مشخص ميكرد. پادشاهان ساساني و روميها براي بهبود بخشيدن به وضع جادهها پلهايي روي رودها و رودخانهها احداث كرده بودند كه بعضي از آنها قرنها محكم و پابرجا بود.
در دوره بعد از اسلام نيز پلها و جادههايي ساخته شد كه آثار آنها باقي است. غالب پلها بصورت خرپشته يعني هلالي شكل بود. عرض طاقهاي پلها يكسان نبود و از 4 تا 11 متر تغيير ميكرد. نزديك شوش در دزفول روي رود كارون، پل طويلي بود كه طول آن به يك هزار متر ميرسيد. اين پل مربوط به دوره ساسانيان بود و اسيران و زندانيان رومي در احداث آن رنج برده بودند. در نزديكي همين پل، پل ديگري است كه به دست معماران هندي ساخته شده و تمام آن آجري است و در وسط آن نمازخانهاي است كه در آن مشرف به رودخانه است.
بالاي دجله اهواز پل ايدج قرار دارد كه آن نيز يادگار عهد ساساني است. تمام اين پل از سنگ خارا ساخته شده كه سنگ پارهها را به آهن دوخته و آجيدهاند و دهانه آن 75 متر است. پل ديگري از سنگ روي فرات ساختهاند كه بسيار جالب و شگفتانگيز است. هريك از قطعات سنگي كه در ساختمان اين پل به كار رفته است، پنج متر در پنج متر است، و اين از عجايب فن معماري در آن روزگار است.
اين راهها در دوره جنگهاي صليبي، وسعت و اهميت يافت و راههاي مديترانه اهميت اقتصادي خود را مدتي از دست داد. از همين راه، كهرباي درياي و رنگ (بالتيك) و عسل فراوان مناطق حاصلخيز شمالي (كه بهجاي شكر به كار ميبردند)، مومي كه براي ساختن شمع به كار ميرفت، به اطراف جهان اسلامي حمل ميشد: شمع در آن روزگار اشرافيترين وسايل روشني بود. در ايران، مردم معمولي براي روشن كردن چراغ خانهها از نفت باكو، و مردم بين النهرين و مصر از روغن كرچك و عودسوز استفاده ميكردند.
ديگر از جادههايي كه اهميت جهاني داشت جاده هندوستان بود. اين جاده در قرن اول بعد از ميلاد مسيح، بوسيله پادشاه سجزي هندوستان (سنبار) يا سنباد مرد تاريخي سندباد بحري، ملاح هزار و يك شب، افتتاح گرديد. اين جاده از بندر «وروكش» يا براچ، در شمال بمبئي كنوني، آغاز ميشد و بازرگانان با استفاده از بادهاي موسمي هند، از كوچنشينها و مستعمراتي كه در سواحل فارس و عربستان و زنگبار و مليبار وجود داشت، تجارت مهم و قابل توجهي بين اسكندريه و ماچين انجام ميدادند. در اين معبر، كشتيهاي عربان بصره و اهواز و ساسانيها كه از قرن پنجم ميلادي فرمانرواي مطلق اين جاده بودند آمدورفت ميكردند. در جزيره پمبه، در افريقا، و در ناحيه «كولم» از ساحل هند و «كوا» واقع در شبه جزيره «ملاك» مالزي و در خانفوي ماچين، مراكز مهم تجاري تأسيس كرده بودند.
از بركت اين تجارت پرسود، پول فراواني از كشورهاي ساحلي مديترانه و فلزات گرانبهايي از چين به سوي شرق ميانه روان ميشد.
اما چينيان از سال 980 به بعد، تجارت خارجي چين را در انحصار خود گرفتند. چندين سفرنامه چين كه در اين عصر به زبان عربي نوشته شده، در دست است. از طرفي، از منابع چيني
ص: 101
روشن ميشود. كه كوچنشين و دار التجار مسلمانان در خانفو بحدي جمعيت داشت كه امنيت چين را به خطر ميانداخت. بعلاوه، شه بندر مسلمانان خانفو، در خطبه نماز خود، نام فغفور چين را كه امام شمنان آن ديار باشد، ذكر ميكرده است.
عده كثيري تجار مسلمان نيز در بندر زيتون يعني «تسوآنچو» اقامت داشتند. فغفوران ماچين سي درصد حقوق گمركي، از كالاهايي كه بازرگانان به ماچين وارد ميكردند، دريافت مينمودند. عمده اين كالاها عبارت بود از: عاج، كاسه سنگ پشت، شاخ كرگدن كه از هند و افريقا ميآوردند، مس و كافور كه هرسه كيلوي آن به پنجاه هزار پشيز ختايي فروخته ميشد.
بازرگانان خليج فارس كه نيمي زردشتي و نيمي مسلمان بودند، در تمام مناطق تجاري مراكز مستقلي داشتند كه اداره آن با نماينده اقتصادي يا شهبندر بود. در هريك از اين مراكز، يك مسجد جامع داراي منبر بود كه قاضي (كنسول) اسلاميان روز جمعه بالاي آن ميرفت و بطرز اهل سنت خطبه ميخواند.
محصولاتي كه تاجران خليج فارس در اين دوره از بلاد مختلف به ايران و عراق عرب وارد ميكردند، بسيار متنوع بود. جزاير هند شرقي بيشتر از جهت تهيه كالاها و گياههاي طبي و «گرم دارو» يعني ادويه و ابازير و مواد رنگي و عطري شهرت و اهميت داشتند. افريقا غلام سياه، عاج، و پوست زرافه را كه در صنايع كفشدوزي مورد استعمال داشت و كانهاي زر و عنبر كه در صنعت عطرسازي و در داروسازي و ساختن شمعهاي قدي و صابون از آن استفاده ميشد، صادر ميكرد. عنبر را از ماهي بال يا وال كه در اين مناطق صيد ميكردند استخراج مينمودند.
هندوستان انواع جواهرات و مواد و جوهرهاي طبيعي و مصنوعي و نيشكر و آهن و فولاد و چوبهاي قيمتي و چوبهاي ساختماني كه در كشورهاي اسلامي بسيار كم و گرانبها بود صادر ميكرد.
تقريبا تمام خانههاي بنادر خليج فارس و بين النهرين و عربستان از چوبهاي هندوستان براي چوب بست و تهيه اثاثه منزل استفاده ميكردند. مملكت قمار نيز چوبهاي اعلاي آبنوس، عود قماري و شبه جزيره ملايو يا كرا، مس و شمشهاي قلعي صادر ميكردند.
در مقابل، ممالك اسلامي براي آنها در قرن 12 و 13 [ميلادي] آيينه، شيشههاي گرانقيمت، گوگرد و بعضي مصنوعات دستي ديگر ميفرستادند؛ مثلا همه ساله بيست هزار اسب از بندر سيراف بجانب معبر و شولمندل (چولي بندر) ميفرستادند. اين اسبها كه در فارس متولد شده بودند، براي جنگهاي بزرگ آماده ميشدند. معبريان و مندليان براي آنها ارزش فراوان قائل بودند.
به اين ترتيب، دادوستد اسب بطور مداوم جريان داشت بخصوص كه هنديها بعلت علوفه غريبي كه به اين حيوان ميدادند، به كوتاهي عمر آنها كمك ميكردند. به اين ترتيب، از بركت شبكه منظم راههاي ارتباطي، كالاهاي تجاري، بدون تأخير به مقصد ميرسيد و مسافرين ميتوانستند از شهري به شهر ديگر سفر كنند. ارائه گذرنامه (پاسپورت) يعني جواز عبور در مسافرتهاي عادي ضرورت نداشت، ولي در دوره جنگ و بحران، نشان دادن گذرنامه لازم مينمود. در آن دوره، غلامان و كنيزكان بدون ارائه مدرك مهر قاضي، حق مسافرت نداشتند.» «1»
______________________________
(1). همان. ص 402- 397
ص: 102
رسم اقطاع
«اگر بتوان به حكايتي كه مؤلف سياستنامه آورده است اعتماد نمود، سامانيان و غزنويان بطور كلي، در خراسان اقطاع به كسي نميدادهاند، بنا به گفته اين مؤلف، «ترتيب ملوك قديم آنچنان بوده است كه اقطاع ندادندي و هركسي را بر اندازه در سال چهاربار مواجب از خزينه نقد بدادندي ... و عمال، مال جمع هميكردندي و به خزانه همي آوردندي و از خزينه برين مثال هرسه ماهي يكبار دادندي ... و اين رسم و ترتيب هنوز در خانه محمود باقي مانده است.» حقيقت اين است كه گاهي در زمان سامانيان هم، در خراسان، زمين به اقطاع داده ميشده است؛ چنانكه به قول سمعاني؛ خاندان سيمجوري كه اخلاف غلامي ترك بودند، در قهستان، اقطاع وسيعه داشتند. قول سمعاني را روايت تاريخ بيهق تأييد ميكند.
اما اين مطلب كه در زمان پادشاهي محمود و پسرش، مسعود غزنوي و حتي جانشينان آنان، سپاهيان، كارداران و مأموران وصول ماليات، مطابق معمول، حقوق معيني از خزانه ميگرفتند و اقطاع نداشتند با اطلاعات زيادي كه سياستنامه داده، تأييد ميشود. واگذاري اقطاع در دوران بعد از فتوحات سلجوقيان، با آنچه در عهد خلفاي عباسي و سامانيان و غزنويان معمول بوده فرق فاحش داشت. در اين عهد و روزگار، دادن اقطاع بصورت «نان پاره» موقتي به سپاهيان در ميآيد و در نتيجه، نوع جديدي از مالكيت و رتب و مناصب اشرافي ايجاد ميگردد. و بسرعت زياد پيشرفت ميكند.
«متقبل»، در زمان هارون الرشيد، روستاييان را ميچاپيد، مازاد هنگفتي، علاوه بر ميزان خراج براي خود دريافت ميداشت. همچنين عمال عباسيان و سامانيان و غزنويان، كشاورزان را لخت ميكردند، زمين را از دست آنان ميگرفتند و عملا تبديل به اشراف ميشدند. اما اينهمه از نظر خليفه يا سلطان، تخلف از قانون شمرده ميشد. عامل اصولا كاري جز وصول ماليات نداشت. حتي امير يك ولايت در عهد غزنويان، ملزم بود كليه خراجي را كه جمع كرده است به خزانه بدهد و سپس، حقوق خود را از خزانه دريافت دارد. با برقراري سيستم اقطاع، آنچه قبلا نام سوءاستفاده داشت، صورت مشروع و مجاز به خود گرفت. نظام الملك، بيهوده خاطر نشان ميكند كه اقطاعدار جز يك كارمند دولت نيست كه مكلف است «ماليات قانوني را جمعآوري كند و نبايد از قدرت خود بر روستاييان سوءاستفاده نمايد.» اقطاعدار برخلاف مأمور پيشين وصول ماليات، نه تنها حق دريافت سهمي از خراج را داشت بلكه مجاز بود كه به شرط انجام خدمت، بهره اضافي را، به نفع خود، برداشت نمايد.» «1»
شهرنشينان يا بورژواها و بازرگانان
به نظر آ. ي. برتلس، «قرن نهم تا يازدهم ميلادي (قرن سوم تا پنجم هجري) براي آسياي ميانه و ايران، دوران پيشرفت سريع صنعت و تجارت و به عبارت ديگر، دوران رشد و ترقي شهرها بود.
بسط و توسعه معاملات نقدي و جنسي و جدا شدن كامل صنعت از اقتصاد روستايي، بتدريج، كار را بدانجا رسانيد كه عدهاي از اشراف صاحب زمين كه در شهر ميزيستند، بنحوي از انحاء، به صنعت و تجارت دلبستگي پيدا كردند و بازرگانان و رباخواران و كارگزاران شهرنشين اكثرا صاحب زمين شدند. چنانكه اي. پ. پتروشفسكي نشان داده است، قشر طبقه فئودالها كه با
______________________________
(1). ناصرخسرو و اسماعيليان، پيشين. ص 40- 36 (به اختصار).
ص: 103
تجارت سروكار پيدا كرده بودند، بتدريج، در طول قرنهاي هشتم تا نهم ميلادي، از عناصر مختلفه پديد آمد. از چهل و يك خانواده اشرافي بيهق، بيست و چهار خانواده نژاد تازي داشتند (فرزندان فاتحان عرب كه آدابورسوم ايراني پذيرفته بودند)، سه خانواده از دهقانان پيش از اسلام، نه خانواده از كارداران ساماني، و يك خانواده از بازرگانان بود (سيزده خانواده اخير الذكر نژاد ايراني داشتند).
اين خانوادهها در آن واحد، سكنه شهر سبزوار و كشاورزان ناحيه بيهق بودند ... آنان نسلا بعد نسل، خدمتگزاران كشوري و افراد روحاني بودند. فقدان اقتصاد روستايي موجب شده بود كه اشراف دائما در شهرها ميزيستند و درآمد خود را از روستاييان بوسيله مباشران دريافت ميداشتند. آنان در اجاره كردن مالياتها و براه انداختن كاروانهاي بازرگاني نيز دست داشتند. بعضي از اعيان شهرنشين كه صاحب شغل درباري بودند، داعيه آن را داشتند كه دولت متمركز دوران خلفا و شاهان غزنوي را از سر نو زنده كنند، اما ميل سلطان محمود بر اينكه فئودالها را به كارداران كشوري عادي مبدل سازد، با منافع آنان نيز سازگار نبود؛ مخصوصا خشم و سخط و مصادره دائمي اموال و نقض حقوق وراثت كه سلطان محمود، در سرتاسر قلمرو سلطنت خود، به موقع عمل گذاشته بود، در ميان آنان توليد نفرت كرده بود.
نافرماني اعيان غزنه و نيشابور بر سلطان مسعود، پس از مرگ پدرش و تقاضاي گذشتها و امتيازات گوناگون بهنگام جلوس وي، كه خيانت مستقيم به غزنويان و به سود تركان سلجوقي بود، مسلما از همينجا ناشي بوده است.
كارداران كشوري كه غالبا در شهرها بسر ميبردند، به دو گروه عمده تقسيم ميشدند و عبارت بودند از: فقيهان (مأموران روحاني و قضائي) و دبيران (مأموران اداري). كارداران بزرگ (وزيران و عاملان ولايات) غالبا مشاغل و مناصب را به ارث ميبردند و بسرعت زياد، عملا تبديل به اشراف ميشدند؛ اما وضع مأموران جزء چندان استوار نبود؛ همينكه وزير يا رئيس ديوان مورد سخط پادشاه واقع ميشد، معمولا تمام دستگاه ديوان، بهم ميخورد و در نتيجه، گروهي از مأموران بيكار و به قول بار تولد «پرولتارياي روشنفكر»- كه البته تعبير مناسبي نيست- در شهرها بوجود ميآمد.
فقيهان كه مأموران روحاني بودند، وضع ممتازي داشتند. قاضيان كه جزو همين طبقه بودند، مورد احترام فراوان بودند. اهميت قاضي در اداره ولايات بسيار زياد بود. نظارت بر وفا- داري مردم به سلطان، «غيرت دين و سنت» و جدال با ملحدان جزو وظايف قاضي بود.
روحانيان رسمي و سادات ثروتمند در شهرها قدرت و نفوذ داشتند. بيهقي، در حكايت از گفتگوي مسعود با اعيان شهر ري، وجوه اعيان آنجا را چنين ميشمارد: علويان، قضات، ائمه، فقها و بزرگان. اين اعيان و محتشمان قوم اختيار تام داشتند كه در غياب مسعود، درباره اطاعت به شحنهاي كه او به جانشيني خود در ري گماشت، اظهارنظر كنند.
بموازات روحانيان رسمي، شيوخ صوفيه و پيرهاي طريقت كه در سايه مال اوقاف و نذور و صدقات، ثروت و ساماني بهم زده بودند، غالبا ترجمان منافع اعيان شهري بودند.
تفكيك نشدن كامل صنعت از اقتصاد روستايي، قدرت و نفوذ اشراف در شهرها، فقدان اختيارات محلي در ولايات، اينهمه سرنوشت ارباب صنايع را در عصري كه مورد مطالعه
ص: 104
است تعيين ميكردند و «مردم پيشهور و بازرگانان شهري قادر نبودند از زير قيمومت كامل اشراف صاحب زمين بيرون بروند.»
در عهد عباسيان، قسمتي از پيشهوران در كارگاههايي كه «بيت الطراز» ناميده ميشد، و متعلق به خليفه بود، كار ميكردند و در آن كارگاهها، جامههاي فاخري كه به رسم خلعت به درباريان اعطا ميشد، و نيز پارچههاي گوناگون ديگر تهيه ميكردند. كارگاهها در تحت نظر مأموري كه «صاحب الطراز» نام داشت، اداره ميشد و اين شخص محصول كارگاه را بر دربار عرضه ميكرد، و اگر اضافه داشت بفروش ميرسانيد. به هريك از پيشهوران، نيم درهم دستمزد ميدادند، و اين اجرتي بود كه زندگي بخورونمير آنان را كفاف ميكرد. ابن بلخي، مورخ عهد سلجوقي، نوع ديگري از استثمار پيشهوران، تصوير ميكند. به گفته او، در كازرون، تنها آب كاريز راهبان، خاصيت سپيد كردن كتان را داشته و اين كاريز متعلق به دولت بود و جولاهان كه از آب كاريز استفاده ميكردند، ملزم بودند كه تمام بافتههاي خود را به يك مأمور معتمد ديوان كه بهاي خاصي براي آن مقرر ميداشت، بفروشند و آن مأمور بعدا قماشي را كه از پيشهوران ضبط كرده بود، ميفروخت و منافع آن را به امير ميپرداخت.
مآخذ قديمه به وجود افراد پيشهور آزاد در آن روزگار اشاراتي ميكنند، اما تا جايي كه ميدانيم، در عهدي كه مورد بحث است، استادان مستقل و داراي شاگردان زياد و كارفرمايان كارگاههاي بزرگ وجود نداشتند.
در عهد خلافت، و در پادشاهي غزنويان و سلجوقيان، عياران قشر مخصوصي از مردم شهرنشين را تشكيل ميدادند. كشاورزاني كه زمينهاي خود را از دست داده بودند، رو به شهرها مينهادند و اكثر آنان در جزء عوام شهر و يا به اصطلاح مآخذ شرقي، «اوباش» درميآمدند. از اين گروه مردم، دستههاي مسلحي براي جهاد با كفار بوجود ميآمدند كه آنان را عيار ميگفتند.
تشكيل اين دستهها بايستي اصولا از خطر عناصر ناراضي شهرها و ديهها بر اشراف بكاهد و حال آنكه اين خطر غالبا روزافزون بود.
در عهدي كه مورد تحقيق است، پيشهوران باهم متحد شده سازمانهاي صنفي بوجود آوردند كه چگونگي آنها بقدر كافي روشن نشده است.
نظر به وضع خاص توليد صنعتي كه ذكرش رفت و اشراف بر آن تسلط داشتند، با اطمينان خاطر، ميتوان گفت كه در آن زمان چيزي شبيه به اصناف اروپايي، يعني اتحاديه نيرومند استاد كاران كه در برابر اشراف قد علم كنند، ممكن نبود؛ اما بههرحال، سازمان پيشهوران وجود داشته است. بتدريجي كه شهر به محلات يا راستههاي خاص پيشهوري بازرگاني (راسته گوهريان، عطرفروشان و مانند آنها) تقسيم ميشد، مجموع سكنه يك محله و راسته كه در دفاتر مالياتي ثبت شده بود، بصورت يك صنف مخصوص درميآمد. با اينهمه، هم در رأس شهر و هم در رأس محلات آن، معمولا نمايندگان اشراف قرار داشتند.
بيهقي در انتصاب امير حسنك، از خاندان «ديواستيج» شاهزاده سغدي به رياست نيشابور گويد: «و چون لازم بود براي اين پايتخت و اين شهر معظم، رئيس دانايي از خاندان قديمي گمارده شود، اين بود كه وي به اين كار منصوب گشت.» هنگامي كه مسعود، به سال 422 هجري (1030 ميلادي) باشكوه و جلال وارد نيشابور شد، آيينبندي شهر به عهده معتمدان محلات
ص: 105
و بازار واگذار گرديد.
سازمانهاي پيشهوري، از همان روز پيدايش، با فرق و مذاهب مختلفه تصوف و الحاد تماس بسيار نزديك داشت. ل. ماسينيون پيدايش اين سازمانها را مستقيما با نهضت قرمطيان مربوط ميداند و به قرن نهم و دهم ميلادي منسوب ميدارد.
از اسرار التوحيد چنين برميآيد كه بزرگترين خانقاه درويشي ابو سعيد، در كوي عدني كوبان (ماهوت بافان) واقع بوده است. القاب مشايخ بزرگ دراويش كه در اين مأخذ ياد شده نشان ميدهد كه آنان از ميان طبقه پيشهور و بازرگانان برخاسته بودند. درست است كه كنيه و لقب، خودبخود و بتنهايي، چيزي را اثبات نميكند (چنانكه خاندان صفاري كه ترجمه تحت- اللفظي آن رويگر باشد، از امرا بودند)، اما بدرستي معلوم است كه حلاج معروف واقعا مردي پنبهزن بوده و در همان شرح احوال ابو سعيد، از درويشي به نام حمزه سكاك (كاردگر) ياد ميشود كه پيشهور و از مريدان شيخ بوده است. همچنين جنبه مذهبي روابط فرقههاي «اخي» در سالهاي آخر دولت سلجوقي با محافل پيشهوري، محتاج به ذكر نيست. بالاخره، فتوتنامههاي قرن پانزدهم [ميلادي] كه براساس مدارك اواخر قرن دوازدهم و آغاز قرن سيزدهم تنظيم شدهاند، شباهت بعضي سازمانهاي درويشي را با سازمانهاي پيشهوري بخوبي ميرسانند.
پيشهوران با وجود قدرت و تسلط اشراف، وارد اتحاديههاي مستقل مذهبي ميشدند، و خانقاههاي دراويش، غالبا باشگاه و كرسي سياسي شهر در قرن دهم و يازدهم [ميلادي] بود.
بيهوده نيست كه دولتها در اين روزگار، علي الدوام، با بسط و توسعه صوفيگري در جدال هستند. اما سازمانهاي اهل تصوف از جهت طبيعت و ماهيت باهم فرق داشتند. در آغاز قرن يازدهم در نيشابور، مقدم طريقت كراميان زاهد خرقهپوشي بود كه جز آلت بيارادهاي در دست سلطان محمود نبود. ابو سعيد كه بهنگام پيري همچون «سلطاني» ميزيست، با اشراف سلجوقي روابط دوستانه داشت. پيران تصوف از ميان طبقه پيشهوران برخاسته بودند و غالبا سوي طبقات حاكم روميآوردند و وضعي شبيه به وضع روحانيان رسمي احراز كرده بودند.» «1»
وضع اقتصادي كشورهاي اسلامي
اشاره
ويلدورانت، محقق امريكايي، وضع اقتصادي كشورهاي اسلامي را چنين توصيف ميكند: «تمدن از دو عامل اساسي بوجود ميآيد: زمين و انسان. از منابع طبيعي زمين، علاقه و كار و نظم انساني چيزهاي سودمند بدست ميآورد. انسان نيز يكي از عوامل اساسي تمدن است. انسان شكارچي از جنگل شكار ميآورد، هيزمشكن درخت ميبرد، چوپان گله ميچراند و تربيت ميكند، كشاورز زمين را آماده ميكند، خيش ميزند، ميكارد و درو ميكند، باغ و تاكستان را مراقبت ميكند، زنبور و حيوان اهلي و طيور ميپرورد؛ زن به صنايع گوناگون دستي و كارهاي خانه ميپردازد؛ كارگر به جستجوي فلزات، دل زمين را سوراخ ميكند؛ بنا، منزل ميسازد؛ نجار عرابه و كشتي ميسازد؛ صنعتگر كالا و ابزار آماده ميكند؛ فروشنده دورهگرد يا دكاندار يا تاجر، ميان سازنده و و مصرفكننده، واسطه ميشود؛ سرمايهگذار با اندوخته خود، از صناعت پشتيباني ميكند. اينها
______________________________
(1). همان. ص 53- 48 (به اختصار).
ص: 106
كارورزان صبورند كه در عين خونسردي آشفتهاند، و تمدن لرزان دنيا، بر پشتهاي خميده آنها سوار است.
همه اين گروهها در قلمرو اسلام، به كوشش و كار بودند: مردان، چهارپا، اسب، شتر، بز، فيل و سگ ميپروردند؛ عسل زنبور و شير شتر و بز و گاو را آماده ميكردند، و صدجور حبوبات و شيريني و ميوه و جوزهاي مختلف و گل، عمل ميآوردند مسلمانان در اثناي قرن يازدهم ميلادي، نهال پرتقال و زراعت نيشكر و صنعت تصفيه شكر را از هند گرفتند و در همه نواحي شرق نزديك رواج دادند، و صليبيان از آنها گرفته به ديار خويش بردند. در زمان خلفا، دولت در كارهاي اقتصادي و ايجاد كانالها، رسانيدن آب فرات به زمينهاي بين النهرين، شركت ميكرد. همچنين خشك كردن باتلاقها و آباد كردن دهات و مزارع متروك مورد توجه بود. طلا و نقره و آهن و سرب و جيوه و انتيمون و گوگرد و پنبه نسوز و مرمر و سنگهاي گرانقدر از دل زمين استخراج ميشد.
غواصان از خليج فارس لؤلؤ بيرون ميآوردند. عربان نفت و قير را در بعضي مواد بكار ميبردند.
ضمن اوراق مربوط به عهد هارون الرشيد، ورقهاي بدست آمد كه قيمت نفت و ني براي سوزاندن پيكر جعفر برمكي در آن ثبت شده بود.
صناعت مرحله كار دستي را ميگذرانيد، و مردم در خانهها و دكانها، به دستههاي منظم بدان اشتغال داشتند. در كشورهاي اسلامي كارخانه، به معني امروز، بندرت يافت ميشد. دليلي براي پيشرفت فنون و صنايع بالاتر از مرحله كوششهاي عضلاني بدست نيست. البته بايد آسياهاي بادي را استثنا كنيم. مسعودي، مورخ قرن دهم ميلادي، در ايران و ديار شرق نزديك، آسياي بادي ديده است، در صورتيكه پيش از قرن دوازدهم، در اروپا نشاني از آن نبود. شايد اين، هديه ديگري است كه شرق اسلامي به دشمنان صليبي خود داده است. مسلمين از مهارت مكانيكي بهره كافي داشتند؛ شاهد گفتار، آنكه ساعت آبي هديه هارون الرشيد به شارلماني از پوست و برنج منقش ساخته شده بود. و وقت را بوسيله سواران فلزي نشان ميداد كه هر ساعت دري را ميگشودند و از آنجا تعداد معيني كره به طرفي ميافتاد؛ آنگاه ميرفتند و در را ميبستند.
توليد كالا بكندي انجام ميگرفت ولي صنعتگر ميتوانست مهارت خود را در ابزار و كالايي كه ميساختند جلوه دهد و صنعت را به مرحله هنر بالا ببرد. منسوجات ايراني و شامي و مصري به رونق و زيبايي، كه مستلزم مهارت و صبر بافنده بود، اشتهار داشت. پارچه ظريف پنبهاي موصل (موصلين) و پارچه كتاني دمشق (دمسك) و پارچه پشمي عدن معروف بود.
شمشير دمشقي كه از فولاد آبديده ساخته ميشد و آيينه صيدا و صور كه به پاكي و ظرافت مانند نداشت، و شيشه و سفال بغداد و سفال و سوزن و شانه ري و روغن زيتون و صابون رقه و عطر و قالي ايران، شهرت جهانگير داشت. بازرگاني و صنعت آسياي غربي، در حكومت مسلمانان، رونقي گرفته بود كه اروپاي غربي، زودتر از قرن شانزدهم، بدان دست نيافت.
مهمترين وسايل حملونقل خشكي، عبارت از پشت شتر و اسب و استر و انسان بود، ولي اسب بطور كلي، ارجمندتر از آن بود كه براي حمل بار بكار برود. يك بدوي درباره اسب ميگويد «نگو اسب من، بگو پسر من كه از باد و چشم بهم زدن سريعتر ميدود.» شتر كشتي صحرا بود و بيشتر كالاهاي تجارتي عرب را حمل ميكرد و قافلههايي كه احيانا 4700 شتر داشت، ديار اسلام را مينورديدند. راههاي عمده، از بغداد، ري و نيشابور و مرو و بخارا و سمرقند تا
ص: 107
كاشغر و حدود چين ميرفت يا از بصره تا شيراز و يا از كوفه تا مدينه و مكه و عدن و يا از موصل و دمشق تا سواحل شام ميرسيد.
همهجا منزلگاهها و كاروانسراها و مهمانخانهها ساخته بودند و آبدانها بود كه مسافر و دواب آب بياشامند. بازرگاني داخلي توسعه داشت و بر رودها و كانالها حمل ميشد.
آسياي غربي كه پيش از آن ميان چهار دولت تقسيم شده بود، قلمرو يك دولت شده بود، و اين وضع مزاياي مهم اقتصادي داشت كه در نتيجه آن، در داخله اين ناحيه، مقررات گمركي و موانع تجارتي از ميان رفته بود. حملونقل و دادوستد در شهرها فراوان شد. سراها و بازارها پر از كالا و بازرگان و فروشنده و خريدار بود. قافلهها، چين و هند را به ايران و شام و مصر مربوط ميكرد. بازرگانان دريانورد از بنادر بغداد و بصره و عدن و قاهره و اسكندريه به درياها ميشدند.
تا دوران جنگهاي صليبي، بازرگاني اسلام، بر مديترانه تسلط داشت و از يكسوي دريا يعني از شام و مصر به يكسوي ديگر يعني تونس و سيسيل و مراكش و اسپانيا ميرسيد، و در راه از يونان و ايتاليا و ديارگل ميگذشت. در رود ولگا، از هشتر خان تا نوگرود ميرسيد و به فنلاند و اسكانديناوي و آلمان راه يافته بود، كه هزارها قطعه سكههاي اسلامي در آنجا باقي مانده است.
وقتي كشتيهاي چيني به بازديد بندر بصره آمد مسلمانان بعوض، كشتيهاي خود را از خليج فارس تا هند و سرنديب فرستادند كه از تنگه سيلان گذشته در امتداد سواحل چين تا كانتون رفتند. در قرن هشتم ميلادي، يك كلني بازرگاني مسلمان و يهودي در اين بندر استقرار يافت. اين فعاليت بازرگاني كه نيروي زندگي را در همه اطراف كشور برانگيخته بود، در قرن دهم، يعني موقعي كه اروپا به نهايت سقوط و فلاكت رسيده بود، به اوج رسيد و همچنين كه به ضعف افتاد، آثار آن، بوضوح، در بسياري از زبانهاي اروپا بجا ماند و كلماتي چون «تعرفه» و «مخزن» عربي و «كاروان» و «بازار» فارسي به لغتنامههاي اروپايي راه يافت.
صناعت و بازرگاني آزاد بود و دولت بوسيله ايجاد پولي كه نسبتا قيمت ثابت داشت برواج آن كمك ميكرد. خلفا ساليان دراز پول روم شرقي و ايران را بكار ميبردند تا عبد الملك مروان به خلافت رسيد، و بسال 76 هجري (695 ميلادي) دينار طلا و درهم نقره عربي را سكه زد. ابن حوقل، حدود سال 365 هجري، از براتي كه به مبلغ چهل و دو هزار دينار، عهده تاجري در مراكش صادر شده بود، سخن دارد. كلمه انگليسي چكCheck به معني حواله مخصوص بانك در حساب جاري، از كلمه «صك» عربي، به معني ورقه مالي و برات تجارتي گرفته شده است. مالداران سرمايه خود را در سفرهاي خشكي و دريا بكار انداخته بودند. با آنكه «ربا» در اسلام حرام بود، كساني كه به كارهاي مالي اشتغال داشتند، مانند اروپاييان دوران بعد راهحلي يافتند تا بتوانند در مقابل استفاده از سرمايه و خطري كه متوجه آن ميشد، قسمتي از سود را به صاحب سرمايه بپردازند. با اينكه «احتكار» حرام بود، در عمل وجود داشت.
اشراف عرب ثروت كلاني اندوخته بودند. در املاك آنها صدها برده كار ميكردند.
ميگويند، يحيي برمكي هفت ميليون درم به بهاي يك جعبه مخصوص جواهر ميداد ولي صاحب آن به اين قيمت نفروخت. مقام بردگان در طبقه پايين سازمان اقتصادي بود. شايد
ص: 108
شماره بردگان در قلمرو اسلام بيش از قلمرو مسيحيان بود. اسلام كه براي محدود كردن بردگي و اصلاح حال بردگان كوشش داشت، بردگي را به نامسلمانان كه در جنگ اسير ميشدند يا فرزنداني كه از بندگان بوجود ميآمدند، منحصر كرد. مسلمان را نميشد برده گرفت؛ چنانكه در دين مسيح برده گرفتن مسيحي روا نبود. مالك مسلمان حق حيات و مرگ برده خود را داشت، ولي معمولا با او خوشرفتاري ميكرد، تا جايي كه وضع برده بدتر از كارگر كارخانه اروپايي در قرن نوزدهم نبود بلكه محتملا بهتر بود. غالب كارهاي پست مزارع و كارهاي دستي شهرها كه محتاج مهارت نبود، به عهده بردگان بود كه در خانهها بعنوان خدمه كار ميكردند. مردانشان خواجگان و زنانشان كنيزان حرمسرا بودند. غالب رقاصگان و آوازخوانها و بازيگران از كنيزان بودند. اگر كنيزي از آقاي خود فرزند ميآورد يا زن آزاد از غلام خود بچهدار ميشد، فرزندانشان از ساعت تولد آزاد بودند. كثرت غلام و كنيززادگاني كه در زندگي معنوي و سياسي جهان اسلام اعتباري يافته يا چون محمود غزنوي و مماليك مصر به سلطنت و امارت رسيدهاند، حيرت- انگيز است.
استثمار كارگران، در آسياي اسلامي، از لحاظ قساوت، به پايه ممالك بتپرست و مسيحي و مصر اسلامي نميرسيد، كه در آنجا كشاورز تمام روز تلاش ميكرد و جز كهنه- پارهاي كه تنش را بپوشد و كوخي كه در آن بخزد، و غذايي كه رمقش را حفظ كند، بدست نميآورد.
گدايان در كشورهاي اسلامي فراوان بودند و هنوز هم هستند. صدقات گوناگون و فراوان بود. شخص فقير اگر از همهجا نوميد ميشد، ميتوانست در بهترين بناي شهر يعني مسجد مقيم شود.» «1»
راجع به وضع اقتصادي ايران بعد از اسلام، مخصوصا از دوره سامانيان به بعد، غير از دانشمندان سابق الذكر، استاد بار تولد، غفوراف (در تاريخ تاجيكستان) و استاد فقيد سعيد نفيسي (در كتاب احوال و آثار رودكي) تتبعات سودمندي كردهاند، و ما با رعايت اختصار، به شمهاي از تحقيقات آنان اشاره ميكنيم.
توسعه فعاليتهاي اقتصادي در دوره سامانيان
در دوران حكومت سامانيان، چون ماوراء النهر تقريبا صد سال از هجوم خارجيان در امان بود، اقتصاديات مملكت در مجراي طبيعي خود رشد و تكامل يافت و خرابيهايي كه در اثر جنگها و حكومتهاي تحميلي عرب ايجاد شده بود، تا حدي برطرف گرديد.
در باغهاي مرو، موكاري، پنبهكاري و تهيه نوغان ابريشم معمول شد و بتدريج توسعه يافت و اين جريان به رشد صنايع كمك كرد، و توليد پارچههاي نخي و ابريشمي بطور قابل ملاحظهاي فزوني گرفت، بطوريكه مصنوعات اين دوره نسبت به ادوار قبل بيشتر تهيه ميشد.
گلهداري نيز اهميت بسيار حاصل نمود، مخصوصا پرورش گوسفندان، اسب و شترهاي دو كوهانه معمول شد. در منطقه زرافشان و كاشغر دريا، گندم و جو، ذرت و برنج و ساير محصولات زراعتي
______________________________
(1). ويل دورانت، عصر ايمان: تمدن اسلامي (تاريخ تمدن)، كتاب چهارم، بخش دوم. ترجمه ابو القاسم پاينده، ص 94- 88 (به اختصار).
ص: 109
كاشته ميشد. در سمرقند و بخارا و شهر سبر و ساير نقاط، نه فقط منسوجات ظريف و نازك تهيه ميشد بلكه پارچههاي ضخيم نيز ميبافتند كه مورد احتياج اهالي كوچنشين بود.
منسوجات نخي در ناحيه وزار نزديك سمرقند تهيه ميشد و نيز پارچههايي كه در نزديكي بخارا ميبافتند شهرت زيادي داشت. مصنوعات كاغذي كارخانجات كوچك سمرقند نه فقط در ماوراء النهر بلكه در سراسر جهان اسلامي شهرت داشت و بازار كاغذهاي پاپيروس و روغني را شكست داده بود. شهرهايي كه در نزديكي اراضي ايلات كوچنشين واقع شده بودند، مانند اورگنج و چاچ، چرمهاي خشن و ضخيم، پارچههاي كتاني كلفت و ساير كالاهاي مورد نياز كوچنشينان را توليد ميكردند. در فرقان، آهن و قلع، نقره، جيوه، مس، سرب، خاكنسوز، نوشادر، و در ناحيه خجند، استخراج نقره بمقدار زياد صورت ميگرفت. در شهرهاي فرغانه، اسلحه و وسايل كشاورزي و ظروف مسي ساخته ميشد. جغرافينويس عرب، ابن حوقل، مينويسد: در حوالي استرفشان دو محل وجود داشت كه از آنجا آهن استخراج ميشد. ذخاير اين معادن بقدري زياد بود كه نه فقط نيازمنديهاي فرقان را تأمين ميكرد بلكه مصنوعات فلزي اين حدود به خراسان و عراق هم حمل ميشد. مؤلف مجهول كتاب حدود العالم حكايت ميكند كه در مارسمند بازار مكارهاي تشكيل ميشد و از آنجا كالاهاي گوناگون به اطراف حمل ميگرديد، از آنجمله آهن را به نقاط مختلف ميبردند. استخري، مؤلف عرب، ميگويد كه در ناحيه اسبره، معادن ذغالسنگ فراوان است و مينويسد «كوه سياهي وجود دارد كه مانند ذغال درخت ميسوزد.»
همان مؤلف خاطرنشان ميكند كه در زمان بني عباس، در آسياي ميانه، در امور نظامي، از نفت بطور وسيعي استفاده ميشد و هنگام محاصره شهرها از بمبهاي آتشزايي كه از نفت پر ميشد استفاده ميكردند. در مناطق كوهستاني زرافشان، كوهي بود كه از آنجا طلا، نقره، آهن، كات كبود استخراج ميكردند. در نواحي دروازه روشن و بدخشان، معادن نقره و طلا و غيره استخراج ميشد.
نوع كالاهاي تجاري: رشد و توسعه كشت و زرع، وسعت يافتن شهرها و ترقي صناعت باعث شكفتگي تجارت داخلي و خارجي گرديد. كوچنشينان به بازارهاي ماوراء النهر گله مي- آوردند، چرم خام و پشم و غيره را، با نان، پارچه و اسلحه مبادله ميكردند. در آن دوره، تجارت غلام نيز رونق داشت. بردهها را ايلات كوچنشين به بازار بردگان ميآوردند. خصوصيات صنعتي نواحي مختلف آسياي ميانه، در قرن دهم توسط مؤلف عرب، المقدسي، توضيح و بيان شده است:
از ترمذ، صابون و انقوزه، از بخارا، منسوجات نازك، سجاده، قالي، منسوجات براي پوشانيدن سطح اتاق، چراغهاي مسي، پارچههاي طبرستاني، تنگ اسب و منسوجات مصري، مواد چربي، پشم گوسفند، روغن براي ماليدن به سر و غيره صادر ميشد. از ناحيه كرمينيه دستارچهها، از دبوسي منسوجات قوارهيي- كه گويي نوعي پارچه است- صادر ميشده است. سپس مقدسي مينويسد: «در بغداد شنيدم كه اين پارچهها ساخت خراسان است.» از شهر ربنجن پارچههاي پشمي و سجاده، ظروف قلعي، چرم، كنف محكم و گوگرد، و از خوارزم، خز، پوست سمور، و قاقم و ساير حيوانات كوچك نظير خرگوش و بز صادر ميشد، و نيز شمع و تير و كمان و كلاههاي بلند و
ص: 110
سريشم ماهي، روغن كرچك، چرم اسب، عسل، گردو، مرغ شاهين، شمشير، نيزه، گوسفند، قاليچه، انگور، كشمش، بادام و پارچههاي پشمي، روانداز، قفل، گاوآهن، پنير، ماهي، و قايق صادر ميشد.
از سمرقند، منسوجات سيمگون، ادوات نقرهاي، ديگهاي مسي، اقسام روسري، ركاب، دهنه، كمربند، و افزارهاي مختلف و البسه پشمي صادر ميشد. از بناكث منسوجات تركمنستاني؛ از چاچ، زينهاي بلند از چرم اسب، روسري، دستمال و چرم (كه تركها ميآوردند و آنجا دباغي ميشد)، عبا، سجاده، گندم، سوزن، كمانهاي بسيار اعلا، قيچي، و پارچههاي خوب و منسوجات قرمز رنگ، پنبه؛ از سمرقند، پارچه ابريشمي؛ و از منطقه فرغانه و اسفيجاب، غلامان ترك، پارچههاي سفيد و وسايل جنگي و مس و آهن؛ و از طراز پشم بز و از تركستان اسب و قاطر؛ از ختلان، اسب و قاطر صادر ميشده است. ضمنا در اين دوره، گوشت، و خربزه بخارا شهرت داشته است و كمانهاي خوارزم و ظروف چاچ و كاغذ سمرقند مورد توجه مشتريان بوده است. «1»
در اين عصر، تجارت ماوراء النهر، با شرق و غرب توسعه فراوان يافت؛ مخصوصا روابط بازرگاني با آسياي نزديك رونق گرفت.
در نوع كالاهاي تجاري ماوراء النهر، تغييراتي پيدا شد به اين معني كه اگر در آغاز دوره خلافت بني عباس، كالاهايي كه به ماوراء النهر ميآمد عبارت بود از اشياء تجملي، پارچههاي گرانقيمت، ظروف برنزي و نقره، شيشه و سنگهاي قيمتي و اسلحههاي گرانبها و از اين قبيل، در دوره سامانيان، برخلاف، كالاهايي ديده ميشود كه مورد احتياج عمومي است. راه كاروانرو بين خاور نزديك و چين از ماوراء النهر ميگذشت، و اين راه از سواحل كشورهاي كنار درياي مديترانه شروع ميشد و از بغداد و همدان و نيشابور، مرو، و آمل ميگذشت و به بخارا ميآمد و از آنجا از سمرقند و چاچ و طراز و ساحل جنوبي عيسي كلا، عبور كرده به مغولستان چين ميرسيد.
مهمترين كالايي كه از چين ميآمد، «ابريشم» بود. تجارت ماوراء النهر و خراسان با كشور پادشاهي بلغارستان رونق داشت. مورخ عرب، ابن فضلان، كه در سال 920 ميلادي، بعنوان منشي سفارت خليفه مقتدر (932- 908 م) به كشور پادشاهي بلغار قسمت ولگا فرستاده شده بود، بطور مفصل، راه تجاري را كه به آسياي ميانه و اروپاي جنوب شرقي مربوط ميشد، شرح داده است.
قبلا راه تجاري از بغداد و ايران به پادشاهي بلغار، از راه قفقاز و خزر عبور ميكرد، اما در اوايل قرن دهم، يعني در زمان خلافت مقتدر، روابط خليفه با پادشاه خزر تيره شد و راههاي تجاري از ماوراء النهر عبور ميكرد. ابن فضلان، سپس، مينويسد كه راههاي تجاري از بخارا تا جيحون و آمودريا كشيده شده و از آنجا با عبور از آب، به ناحيه خيوه ميرفتند، كه مركز خوارزم جنوبي بود، سپس به ناحيه اورگنج و از آنجا از راه زمدجان و غيره به كشور پادشاهي بلغار ميرسيدند. به اين ترتيب، راه تجاري از ناحيه خوارزم ميگذشت، و در ساحل چپ ولگا امتداد مييافت. در بين راه، كاروانسراهايي براي استراحت شبانه پيشبيني شده بود كه در آنجا بازرگانان استراحت ميكردند. از سكههايي كه در نواحي روسيه تا ساحل درياي بالتيك، ضمن
______________________________
(1). ر ك: و. و. بار تولد، تركستاننامه. ترجمه كريم كشاورز، جلد اول، ص 506- 504
ص: 111
حفريات، بدست آمده معلوم ميشود كه در دوره سامانيان، تجارت با روسيه هم جريان داشته است.
اين نكته جالب توجه است كه در ناحيه مسكو، در اوايل قرن نوزده، در محلي كه اكنون كاخ شوراها بنا شده، مسكوكي مربوط به دوره طاهريان بدست آمده است.
كاروانها گاهي اوقات بسيار بزرگ بود. بطوري كه ابن فضلان مينويسد، او بعنوان سفير خليفه مقتدر، در كارواني بود كه پنجهزار نفر مسافر داشت. ولي اين قبيل كاروانها، استثنائي بود و بطور معمول، هر كاروان از صد و پنجاه تا دويست شتر و اسب داشته است. با كاروانها، نه فقط تجار بلكه صنعتگران، سفرا، استادكاران، دانشمندان، نقاشان، سياحان و غيره مسافرت ميكردهاند. در اين موارد، كاروانها عظمت خاصي داشتند و بوسيله قواي مسلح حفاظت ميشدند. «1»
بطور كلي، تمام مدارك تاريخي از رشد صنعت و تجارت ماوراء النهر در دوره سامانيان حكايت ميكند «متاع سمرقند و بخارا از يكطرف به داخله ايران و شهرهاي بزرگ آن پراكنده ميگشت و از آنجا به عراق و آسياي صغير ميرفت، و از سوي ديگر، در چين و هندوستان رواج داشت؛ و حتي قرايني در دست است كه از راه مغرب درياي خزر، به ممالك شمالي اروپا نيز ميرفته است؛ چه مقدار كثيري درم مسكوك ايران را در روسيه و سوئد يافتهاند كه بيشتر آنها از درمهاي سكه سامانيان است كه در بخارا، سمرقند و چاچ، بلخ و اندرآب و نيشابور سكه زدهاند؛ و اين خود دليلي است كه در ميان شهرهاي ماوراء النهر و ممالك شمال شرقي اروپا روابط اقتصادي برقرار بود.» «2»
كسايي مروزي نيز از نظام اجتماعي و اقتصادي عهد ساماني به نيكي ياد ميكند و ميگويد:
بوقت دولت سامانيان و بلعميانچنين نبود جهان با نهاد و سامان بود آقاي جمالزاده، طي مقالاتي كه تحت عنوان «قديمترين روابط ايران و روس» در مجله كاوه نوشتهاند، در پيرامون روابط تجاري بين ايران و روس، در عهد سامانيان، چنين ميگويند:
«ايران با روسيه داراي روابط تجارتي عمدهاي بوده است چنانكه در قرون اخير از مسكوكات نقرهاي كه در آن عهد از ايران به روسيه رفته، مقدار هنگفتي در دانمارك و سوئد و نروژ و سواحل شمالي آلمان از زيرزمين درآمده است كه تمام آنها بخط كوفي است و تاريخ آنها پيش از سنه 400 است. مسكوكات مزبور، ابتدا براي خريد جنس و مال التجاره از ايران به روسيه و بلغار و دشت قبچاق و ممالك ديگر مجاور با روسيه رفته ... مسكوكات مزبور تماما نقره و درهم است؛ چونكه مسكوكات طلا را خود روسها نگاه ميداشتند و به اسكانديناويها نميدادند ... مال- التجارهاي كه در آن عهد از ايران به روسيه ميرفته، غالبا عبارت بوده است از: پارچههاي گرانبها و ابريشمي و زري و زينتهاي مرواريد و سنگها و جواهرات قيمتي و اسلحه و غيره؛ ولي معلوم است كه غير از اينها مال التجارههاي ديگر هم، كموبيش، از ايران به روسيه ميرفته و
______________________________
(1). غفوراف، تاريخ تاجيكستان. ترجمه علي اصغر. چارلاقي (قبل از چاپ و انتشار).
(2). سعيد نفيسي، محيط زندگي و احوال و اشعار رودكي. ص 439.
ص: 112
مال التجارهاي كه از روسيه به ايران ميآمده عموما عبارت بوده است از: خز و سنجاب و پوست روباه و غيره و همچنين كهربا كه از محصولات مخصوص سواحل جنوبي درياي بالتيك است. و نيز معلوم ميشود كه از خاك روسيه غلام هم به ايران ميآمده است.» «1»
بطوري كه از گفتههاي زكرياي قزويني در عجايب المخلوقات و غرايب الموجودات و آثار ابن حوقل و ابن خرداذبه در كتاب المسالك و الممالك برميآيد، بازار كهربا و انواع پوستها، بخصوص فنك و سمور و روباه و خز، رواجي تمام داشته و كاروانهاي تجاري روسيه در روم و كشورهاي جنوبي اروپا و اسپاني و فرانسه و طنجه و شمال افريقا و مصر و دمشق و كوفه و بغداد و بصره و اهواز و فارس و كرمان و سند و هند و چين در رفتوآمد بوده است.
بارتولد مينويسد: «استخري كه ميگويد، ساكنان ماوراء النهر همهچيز را به حد وفور در سرزمين خويش داشتند و به هيچ محصول ديگر ممالك، محتاج نبودند، حق داشته.
شكي نيست كه صنايع در تحت تأثير و نفوذ صنايع چيني رشد ميكرده، و ابن الفقيه ازين رهگذر، چين را با خراسان برابر مينهد. فاتحان عرب مقدار زيادي از محصولات چيني را در ماوراء النهر يافتند كه البته فروش اجناس مزبور، با ترقي صنايع محلي، ميبايست تقليل يابد.
تأثيري كه چيرهدستي صنعتگران چيني در مسلمانان باقي گذاشته بوده از اينجا پيداست كه بعدها اعراب هر ظرف زيبايي را كه ماهرانه ساخته شده بود چيني خواندند. از ميان مصنوعات ماوراء النهر، آنچه بيشتر در قلمرو اسلام مشهور بوده، عبارت بود از منسوجات ابريشمي و پنبهاي دره زرافشان و مصنوعات فلزي فرغانه، بويژه اسلحه كه حتي در بغداد هم بازار فروش داشته. بيشك، وجود كانهاي ذغال سنگ فرغانه، كه پيشتر از آن سخن گفته شد، باعث ترقي و پيشرفت صنايع فلزي در ناحيه مزبور بوده است. اما در پيشرفت هنر نساجي، گذشته از صناعت چين، تا حدي صنعت مصري تأثير داشته است. گذشته از مصنوعات اشمونيني، كه مقدسي ذكر كرده، كلمه «دبيقي» (دبيق نام شهري است در مصر) كه در خوارزم رايج بوده، نيز به سود نظر اخير الذكر است.
كاغذ سمرقندي، در تاريخ فرهنگ، اهميت فراوان دارد. بنا به اخبار اسلامي، عدهاي از صنعتگران چين، كه در سال 134 هجري به اسارت زياد بن صالح درآمده بودند، كاغذسازي را به سمرقنديان آموختند. تا ايام اخير، گمان ميكردند كه ساختن كاغذ از پارچههاي كهنه از اختراعات سمرقنديان است؛ ولي تحقيقات سر. م. ا. آستين در آسياي مركزي، ثابت كرد كه كاغذ ساخته شده از پارچه كهنه، حتي در قرن دوم ميلادي، در چين توليد ميشده، و بعدها در پايان قرن چهارم هجري، كاغذ سمرقندي در كشورهاي اسلامي، پاپيروس و كاغذ پوستي را از بازار بيرون رانده بود.
نه تنها «نان بادامي» بلكه هندوانههاي خوارزمي را در ظروف سربي محاط از برف، به دربار مأمون و واثق صادر ميكردند. قيمت هر هندوانه سالم به 700 درهم ميرسيد.
خوارزميان از بازرگاني با صحرانشينان سود فراوان ميبردند، و از آنان مقدار زيادي
______________________________
(1). ر ك: جمالزاده «قديمترين روابط ايران و روس» (مقاله). مجله كاوه.
ص: 113
چهارپايان باري و كشتاري و چرم و پوستينه و برده دريافت ميكردند. از گرگانج، كاروانها بسوي جنوب، يعني خراسان و به مغرب به سرزمين خزران رهسپار ميشدند. گرديزي از راه ديگري كه در امتداد درياي آرال (خوارزم) ممتد بود، سخن ميگويد. خوارزميان نماينده عمده طبقه بازرگانان خراسان بودند.
در مورد مزد كار در آن زمان، فقط ميتوانيم خبري را كه گرديزي نقل كرده و بموجب آن، يعقوب بن ليث به مزدوري نزد رويگري كار ميكرده و ماهي 15 درهم ميگرفته، ذكر كنيم. سرانجام، بايد گفت كه فقدان باج و خراج سنگين و خردكننده نيز به پيشرفت صنعت و بازرگاني كمك ميكرده، درآمد سامانيان تقريبا معادل 45 ميليون درهم بوده و بالاتمام، در اختيار ايشان قرار ميگرفته است.
در آن دوران، خراج و مال نواحي شرقي قلمرو خلافت از بودجه خليفه حذف شده بوده.
بزرگترين قلم خرج، پرداخت مواجب لشكريان و شاغلان مشاغل بوده كه به 20 ميليون درهم سر ميزده (هرسه ماه 5 ميليون). به گفته نظام الملك، پادشاهان پيشين (سامانيان و غزنويان) به پرداخت مواجب اكتفا ميكردند و اقطاعات به كسي نميدادند؛ ولي اين امر استثناپذير بود، چنانكه «الپ تكين صاحب 500 قريه در خراسان و ماوراء النهر بوده و در هر شهري كاخ و باغ و كاروانسرا و گرمابه داشته. بيشك، ترتيبي كه در زمان سامانيان و غزنويان وجود داشته بيش از شيوه اقطاعات لشكري، از تحميلات جابرانه جلوگيري ميكرده است، ولي البته ممانعت كامل از تحميلات مزبوره محال بود، بخصوص كه دولت بمحض اينكه در وضع دشواري قرار ميگرفت، خراج فوق العاده دريافت ميداشت و مالياتهاي جديد وضع ميكرد و پرداخت مواجب عمال و كارمندان را بتأخير ميافكند. مجموع اين اوضاع، سبب بروز نارضايي ميشد. صرفنظر از محافظان شاهي و مدافعان دين، كه واجد سازمان بودند، در آن زمان، رسمي رايج بود كه همه اسلحه داشتند و اين خود از لحاظ دولت، به نارضايي مردم جنبه خطرناكي ميداد. نظام الملك آنجا كه ميگويد به يك نفر چند شغل ندهند، شايد براي اين است كه سطح اشتغال بالا رود، و از عدم رضايت عمومي تا حدي كاسته شود.
اما راجع به حقوق گمركي؛ اين عوارض بيشتر در گذرگاههاي آمودريا مأخوذ ميگرديده.
از هر شتر دو درهم، و از بابت قماشي كه سوار حمل ميكرده يك درهم ميگرفتند. شمش نقره فقط ميبايست به بخارا حمل شود، و بدين منظور، معاينه گمركي صورت ميگرفته. در توقفگاهها از نيم تا يك درهم مأخوذ ميگرديده. وارد كردن غلامان ترك فقط با اجازه ويژه دولت ممكن بود و ضمنا براي صدور چنين پروانهاي از هفتاد تا صد درهم ميگرفتند. براي اجازه وارد كردن دختركان (كنيز ترك) نيز همين مبلغ گرفته ميشد ولي اجازه مخصوص ضرورتي نداشت. براي عبور زنان (كنيزكان) فقط 20 تا 30 درهم اخذ ميكردند.» «1»
«در فعاليتهاي تجاري و بازرگاني، «بارنامه» به اشياء و مال التجارهاي اطلاق ميشده كه بازرگانان براي فروختن با كاروان يا كشتي حمل ميكردند. ظاهرا بعضي از تجار، به قصد فريبكاري، بارنامهاي غير واقعي درست ميكردند و ادعا ميكردند كه فلان كالاها را در راه
______________________________
(1). تركستاننامه. پيشين، ص 513- 506 (به اختصار).
ص: 114
داريم و در نتيجه، بتدريج، بارنامه به معني لاف و گزافگويي و ادعاي بيمورد بكار رفته است.
چنانكه ابو الفضل بيهقي گويد: اين لافي نيست كه ميزنم و بارنامهاي نيست كه ميكنم.» و در ديوان مختاري غزنوي ميخوانيم:
وانهمه بارنامهاي دروغاز سر تيغ ما، هبا شده گير» «1»
سياست اقتصادي عضد الدوله
«در زمان عضد الدوله، درآمد و ثروت مملكت، به نسبت زيادي فزوني يافت. علت عمده اين مطلب، گذشته از امساك فوق العادهاي كه وي در خرجهاي غير لازم داشت، امنيت بيسابقهاي بود كه در راهها ايجاد كرده و باعث رونق تجارت و دادوستد شده بود؛ و نيز سد بنديها و ديگر اقدامات او در بالا بردن درآمد مردم و آباداني كشور اثر بسزايي داشت.
رقم خراج و ديگر عايدات حكومت، بطرز عجيبي، بالا رفت بطوريكه درآمد فارس در اواسط قرن چهارم، نسبت به اوايل اين قرن، نزديك به شش برابر شد و درآمد سالانه عضد الدوله به سي و دو ميليون و دويست هزار دينار يا سيصد و بيست و پنج ميليون درهم كه در آن زمان مبلغ بسيار گزافي بود، بالغ گرديد (منتظم، ج 7، ص 116: قيمت هر دينار در حدود يك مثقال طلا و هر درهم، يك مثقال نقره بود. هر دينار ده درهم و گاهي 12 درهم بيشتر قيمت داشته است).
عضد الدوله دستور داده بود مقرري عمال را قبل از موعد مقرر، يعني قبل از سپري شدن ماه (ماه قمري) پرداخت كنند. اگر يكي از عمال از كار بركنار ميشد، به قدر احتياج، به او مي پرداخت و چون مجددا بكار مشغول ميشد، از مقرري وي كسر ميكرد (ابن اثير، ج 7، ص 214) عضد الدوله براي آسياها و نيز براي خريد و فروش چهارپايان، ماليات وضع كرد و از كالاهاي صادراتي و وارداتي، علاوه بر آنچه سابق ميگرفتند، مبلغ ديگري مطالبه كرد.
يخچالداري و عمل آوردن ابريشم را برخلاف گذشته، به خود منحصر نمود. عضد الدوله مطالبه خراج را بطور سلف، پيش از برداشت محصول، ممنوع نمود و به نفع كشاورزان مقررات جديدي وضع كرد.» «2»
فئودالها و خرده مالكين
پس از حمله اعراب، چنانكه ديديم، نه تنها در عهد امويان بلكه در عهد عباسيان نيز، مظالم بيشماري به طبقه وسيع كشاورزان و خرده مالكان ميشد. ابو يوسف در كتاب معروف الخراج خود، كه براي هارون به رشته تحرير كشيده است، از اختيارات نامحدود و ستمهاي مأمورين وصول ماليات (متقبل) اظهار تأسف ميكند و مينويسد، اين گروه نفعپرست دلشان براي كشاورزان نميسوزد؛ زيرا فقط ميخواهند خيلي بيش از آنچه مقرر است استفاده ببرند. «و اين كار ميسر نخواهد شد مگر اينكه [متقبل] بر رعيت سخت بگيرد، و آنان را بشدت كتك بزند و زير آفتاب سوزان نگاه دارد و سنگپاره بر گردنشان بياويزد. و از اين فساد كه خدا نهي كرده است، عذاب عظيمي بر ماليات دهندگان ميرسد كه سزاوار آن نيستند.» «3»
______________________________
(1). نصر الله منشي، كليله و دمنه (حواشي: به قلم مجتبي مينوي). ص 241 (به اختصار).
(2). شاهنشاهي عضد الدوله، پيشين. ص 111- 106 (به تناوب و اختصار).
(3). به نقل از: ناصرخسرو و اسماعيليان، پيشين: ص 21
ص: 115
«در عصر قدرت تازيان، دو نوع ماليات بر اراضي فتح شده بسته ميشد كه عبارت بود از عشر و خراج. عشر، ماليات سبكتري بود و از مالكين جزء ميگرفتند؛ و چون اين جماعت به هيأت حاكم و زمامداران وقت بستگي نداشتند، پس از چندي از هستي ساقط ميشدند. ظاهرا براي جلوگيري از اين وضع، در عهد عباسيان، به نام حمايت از املاك خرد، خرده مالكان براي آنكه بتوانند سهام خود را نگاه دارند، زمين را به نام مالكان عمده قلمداد ميكردند، و به اين ترتيب، عشر به خزانه و مبلغي به حاميان خود ميپرداختند و با از دست دادن استقلال كامل خود، از ورشكستگي قطعي نجات مييافتند. خوارزمي در وصف يكي از دفاتر ديواني قرن چهارم هجري، در خراسان مينويسد: «دفتر تلجيئات، مخصوص مواردي است كه ضعيفي اراضي خود را در اختيار قوي ميگذارد كه از آن نگهداري كند ...» استخري (اصطخري) نيز ميگويد كه در فارس، بعضي از مالكان اراضي، زمينهاي خود را به نام اشخاص متنفذي كه وابسته به دستگاه سلطنت بودند، ثبت ميكردند و ماليات آنها به يك چهارم تقليل مييافت؛ و اين زمينها در دست اهالي به نام كساني كه نسبت به آنها قرارداد بسته بودند و بعد به نام اولاد آنها باقي ميماند (ر ك: ص 158). گاه، متنفذين خانداني را از پرداخت ماليات معاف ميكردند؛ چنانكه حسنك خاندان معروفي را در بيهق بكلي، از پرداخت ماليات معاف كرد (تاريخ بيهقي، ص 109). و حيي بن قتيبه، عامل طوس، به پاس ارادتي كه به فردوسي داشت، مختصر اراضي او را از خراج معاف كرد:» «1»
نيم آگه از اصل و فرع خراجهمي غلطم اندر ميان دواج و. ر. روزن، در نقد معروف خود بر مقاله آ. كرمر، درباره نقش سيستم خراج در دوران خلفاي قرن چهارم هجري (دهم ميلادي)، مينويسد: «خرده مالك، از هر حيث، در دست دستگاه اداري محل بود كه بيرحمانه او را تاراج ميكرد و بيآنكه بازخواست شود، به حساب او صاحب ثروت ميشد. اما عمده مالك، با رابطهاي كه كمابيش با دربار مأموران متنفذ لشكري و كشوري داشت، هميشه ميتوانست با آنان كنار بيايد. هرچه از قدرت حكومت مركزي كاسته ميشد، بر ميزان اينگونه سودجوييها ميافزود و در نتيجه همين حرصوآز زمينخواري بود كه املاك كلان بيشماري كه «ضيعه» (و بصورت جمع «ضياع») ناميده ميشد بوجود ميآمد.
روزبروز عده خرده مالكان كمتر شد، و آنان به كشاورز صاحب مزرعه يا كارگر ساده روستايي مزدور بيزمين مبدل ميشدند و يا به شهرهاي بزرگ روي آورده طبقه كارگر شهري را تقويت ميكردند. فقر و استيصال خرده مالكان به جايي رسيد كه گاهي زمينهاي خود را با شرايطي به نام يكي از بزرگان ثبت ميكردند، و در نتيجه مالياتها و تعهدات به ميزان زيادي تقليل مييافت؛ زيرا طبقات بالانشين، كوشش ميكردند كه از املاك عمده آنان نه تنها ماليات بدون مميزي و تشخيص بلكه كمتر از مأخذ مقرر دريافت گردد.» «2»
اين طرز مالكيت اراضي، بخصوص در زمان تمركز قدرت، در دست غزنويان رواج زياد يافت. سلطان محمود املاك اشراف عمده و فرمانروايان نواحي تسخير شده را مصادره ميكرد،
______________________________
(1). ناصرخسرو و اسماعيليان، پيشين. ص 23- 22
(2). نقل از همان. ص 23- 22.
ص: 116
و روزبروز با جديت هرچه تمامتر بر املاك شخصي خود ميافزود و زمينهاي او يكجا و يكپارچه نبود بلكه در نواحي مختلف كشور پراكنده بود، و در هر ناحيه ديوان مخصوصي آنها را اداره ميكرد؛ مثلا بيهقي گويد كه محمود مباشرت ضياع خاصه سلطاني را در ولايت غزنه به يكي از خاصان خود سپرده بود، و عنوان آن مأمور، صاحب ديوان غزنين بود. «1»
«در طول قرنها، در سرزمينهاي خلافت و كشورهايي كه بعدها از آن مجزا شدند، دست نشاندگان خلفا و پس از آن، كارداران سامانيان و غزنويان و سلجوقيان، هم سهام جزء روستاييان آزاد و هم املاك وسيعه اشراف قديم محلي (دهقانان) را با زور و ستم ميگرفتند و به ملكيت شخص سلطان و يا به سود خود ضبط ميكردند. ابن بلخي در گفتگو، از اوضاع پارس در زمان عباسيان، چنين آورده. «مالكان املاك، از سر ملكها برفته بودند؛ بيشترين از جور و ستمها كه برايشان ميرفت، و از آن عهد باز، اقطاع پديد آمد كه مالكان، املاك بازگذاشتند و اگرنه (يعني اگر مالكان از سر ملكها نميرفتند) پيش از آن همه ملك بود.»
يك عبارت راوندي روابط ميان مأموران سلطان و مالكان ملك را بيشتر و بهتر روشن ميكند. او در ضمن صحبت از اعدام وزير ظالم و بيانصاف يكي از فرمانروايان سلجوقي، ميگويد: «مرگ وي راحت و آسايش مسلمانان بود كه اهل عراق از قوانين ظلم، كه در خوزستان منتشر كرده بود، ميانديشيدند و دهقانان بر املاك ايمن نبودند كه قبالهها هميخواست و ميگفت: زمين از آن امير المؤمنين است، كسي كه باشد، كه ملك دارد؟» [راحة الصدور، ص 382- 381]
پيدا است كه بعضي از كارداران بسيار جدي دولت سلطان، بر آن اندازه خرسند نبودند كه املاك دهقانان را بتدريج، در اراضي سلطاني مستحيل كنند بلكه ميكوشيدند كه اين املاك را بزور و ستم از آنان بگيرند، و مالك بالارث آن ملك را، بيك مأمور ساده وصول ماليات، از نوع «متقبل» هاي هارون الرشيد مبدل نمايند.
چنانكه ديديم، راوندي صاحبان املاك را «دهقانان» مينامد. اصطلاح دهقانان تاريخچه پيچيدهاي دارد و در مآخذ روزگاري كه مورد مطالعه ماست، به معاني مختلف اطلاق شده است.
دانشمند معروف ايران، ملك الشعراي بهار، در پيدايش اين كلمه، چنين توضيح ميدهد: «دهقان در اصل رئيس طبقه سوم مردم ايران (واستريوشان) و بزرگ برزيگران بوده، ولي در اسلام، به بزرگان ايران دهقان ميگفتهاند و احيانا پادشاه و مرزبان يك شهر را هم دهقان ميخواندهاند و در حقيقت، اين دهقانان بعد از محو شدن طبقه سواران كه صنف عالي ايرانيان بودند، سمت رياست و كلانتري بر مردمان ايران داشتهاند.» «2» [تاريخ سيستان، ص 31، حاشيه 5]. ناگفته نگذاريم، همانطور كه و. و. بارتولد يادآوري كرده است، گاه در منابع تاريخي، كلمه دهقان به معني كشاورز سادهاي كه با دست خود كشت ميكند، نيز آمده است.» «2»
علل انحطاط اقتصادي
چون شكفتگي و بهبود اوضاع اقتصادي، رابطه مستقيم با وضع سياسي و امنيت و آرامش عمومي دارد، براي آنكه خوانندگان به علل
______________________________
(1). نقل از همان. ص 25.
(2). همان. ص 28- 26 (به اختصار).
ص: 117
انحطاط اقتصادي ايران از قرن ششم هجري به بعد آشنا شوند، وضع عمومي مردم و سياست ظالمانه زمامداران را در آن دوران مورد مطالعه قرار ميدهيم:
وضع اجتماعي و اقتصادي مردم ايران در قرن يازدهم و دوازدهم ميلادي (پنجم و ششم هجري) يعني در همان دوراني كه اروپاييان اندك اندك بسوي تمدن جديد پيش ميرفتند، چندان رضايتبخش نيست، استاد ذبيح اللّه صفا با استناد به مدارك و اسناد فراوان علل سير قهقرائي ايران را چنين توصيف ميكنند: «در قرن پنجم و ششم هجري با آنكه حكومتهاي نسبتا قوي در ايران ايجاد شده بود، با آنحال، بايد آن را دوره قتل و غارت و آزار و ناامني دانست. در تمام اين دوره ممتد، كمتر وقتي بود كه ايرانيان روي آرامش ببينند.
قتل و غارتهاي پياپي و آزارها و تخطي به مال و جان مردم، امري عادي بود، و اين وضع آرامش باطني ايرانيان و اعتمادي را كه ميان آنان بود، بتدريج، از بين برد و به هر سركش خودخواهي اجازه داد كه، هرگاه بخواهد، دست به آزار مردمان بگشايد. در كتب فارسي و عربي، حكايات و سرگذشتها و اشارات بسياري حاكي از اين آزارهاي پياپي ديده ميشود. ملكشاه، روزي، متظلمي را گريان ديد؛ از او سبب شكايت و گريه را بپرسيد. گفت: خربزهاي به چند درهم خريدم تا از ربح آن چيزي براي عيال خود برم و اصل سرمايه را هم بدست باز آرم. تركي آن را از من گرفت و رفت. او از بدبختي من ميخنديد و من از جور او گريان بودم. اين هنگام هنوز آغاز رسيدن خربزه بود و چيزي از آن به شهر نياورده بودند. سلطان به يكي از خواص خود گفت: هوس خربزه دارم.
آن مرد به طلب خربزه برخاست تا يكي از امرا بدو گفت نزد من خربزهاي هست كه غلام من آورده است. چون ملكشاه از اين حال آگهي يافت، شاكي را بخواند و گفت دست اين امير را بگير. او مملوك من است و من او را به تو بخشيدم. آن امير خود را بسيصد دينار خريد تا از چنگ آن مرد رها شد [تاريخ دولة آل سلجوق، ص 65- 64].
اين، نمونه كوچكي از جور و تصرف بزرگان در اموال مردم بيپناه بود. در عهد سنجر، كار اين دراز دستيها به جنگها و كشتارهاي بزرگ ميانجاميد. مثلا در همين دوره، كه طوايف قرلق در نواحي سمرقند صاحب مواشي و مال و مكنت بسيار شده بودند، امراء سنجر براي آنكه از آن اموال و مواشي بهرهاي برگيرند، سنجر را وادار به قلعوقمع آنان كردند و به سرقت دارايي و زنان و فرزندان آنان دست يازيدند. قرلقيان ناگزير شدند پنج هزار شتر و پنج هزار اسب و پنج هزار گوسفند تقبل كنند تا از شر لشكريان سنجر در امان بمانند؛ ليكن سنجر اين پيشنهاد را نپذيرفت و قرلقيان ناگزير از سمرقند كوچ كردند و به خدمت گور خان ختايي، صاحب ختا و ختن، پيوستند و او را در تجاوز به ماوراء النهر ياري دادند و بر اثر همين حمله است كه چندين هزار تن از لشكريان اسلام در جنگ قطوان طعمه شمشير كفار شدند [تاريخ دولة آل سلجوق، ص 253].
راوندي گويد: چون جمله جهان سنجر را مسلم شد «امراي دولت و حشم او در مهلت ايام دولت و فسحت اسباب نعمت طاغي و ياغي شدند و چون دستي بالاي دست خود نديدند، دست تطاول از آستين بيرون كشيدند و بر رعايا ستم آغاز نهادند بيرسميها در ماوراء النهر آغاز كردند.» [راحة للصدور، ص 171].
همين جور و اعتساف عمال دولت سلجوقي، يكبار ديگر، بلاي سهمناكتري را، بر سر ايرانيان گماشت و آن، مصيبت هائله غزان است كه پيش از حمله مغولان از بزرگترين مصيبتها
ص: 118
بوده است. حمله غزان زيانهاي بزرگ اقتصادي و اجتماعي براي خراسان و كرمان دربرداشت و قتلها و غارتها و ويرانيها و نابسامانيهاي بسيار ببار آورد و بسي از بلاد معروف را با خاك يكسان نمود و علما و فضلاي آنها را از دم شمشير گذراند و كتابخانههاي آن بلاد را طعمه حريق كرد.
بعد از زوال دولت سنجر، تمام خراسان و كرمان و گرگان سالها دستخوش نهب و غارت غلامان امارتجوي، و غزان و طوايف زردپوست و سپاهيان سفاك و خونآشام خوارزم بود كه، چنانكه ديدهايم، غالبا از ميان قبايل زردپوست جمعآوري ميشدند. در تمام اين مدت، شهرها، هرچند گاه يكبار، از دست اميري سفاك بيرون ميآمد و در كف امارتجوي خونخوار ديگري ميافتاد. خلق خدا، در اين گيرودار، بعنوان غنائمي حلال و مباح، مورد استفاده عدهاي غارتگر سبكمغز و آدميكش قرار ميگرفتند. تاراج و آزار و ايذاء و هتك نواميس و قتل رجال امري عادي بود، و اين وضع دشوار، روزبروز، از شماره ساكنان خراسان ميكاست و بر ويرانيها ميافزود. نموداري از اينهمه مصيبت درباره ناحيه بيهق كه اتفاقا از نواحي ديگر بمراتب كمتر دستخوش قتل و غارت و ويراني و آزار گرديده است ذكر ميشود. در اين ناحيه، بعد از زوال دولت سنجر و ضمن لشكركشيهاي امراي خوارزم، قتلها و غارتهاي پياپي اتفاق افتاد و در بعضي از قصبات، شماره ساكنان از هزار تن به هفده تن تنزل كرد. علي بن زيد بيهقي ميگويد: «واقعه آمدن خوارزمشاه ينالتكين بن محمد (از برادران آتسز) و حصار دادن و جنگ پيوستن و تخريب نواحي و از عاج مردم از رساتيق، من غره شوال سنه ثمان و اربعين الي منتصف صفر سنه تسع و اربعين و خمسمائه، و درين مدت، قتال متواتر بود و قحط متقاطر و بلا متراكم. دوبهر، درين سال، از مردم سرناحيت بيهق هلاك شدند. در ديه راز، هزار شخص بود، هفده مرد بيش نماند؛ و در ديه باغن همچنان؛ و در ديه ششتمد و ربع زميج، همچنان، و بعد ازين در سنه تسع و اربعين و سنه خمسين و خمسمائه قحط و وبا افتاد و طعام عزيز شد. چنين حكايت كردند ... كه روز بود كه زيادت از پنجاه جنازه به مقابر نقل ميكردند و آثار خرابي و قلت مردم بر شهر و نواحي ظاهر است. [تاريخ بيهق، ص 271] و هم اين مؤلف ميگويد كه خوارزمشاه ينالتكين بن محمد به قريه فريومد بيهق تاختن برد و آنجا را غارت كرد و آن درخت كه زردشت كشته بود بسوخت در سال 539، و در ديه داورزن پانزده تن را بهلاكت رسانيد و از آنجا به ديه ديوره آمد و سه روز آنجا بود و از غارت و دستدرازي امتناع نفرمود [تاريخ بيهق، ص 272] و بروايت ابن اثير، ناحيه بيهق در سال 536 نيز، كه آتسز بر اثر شكست سنجر از كفار ختا به خراسان تاخته بود، دچار نهب و غارت و قتل و آزار خوارزميان قرار گرفت و خوارزميان در آن سال با بيشتر از نواحي خراسان همين معامله را كردند.» [كامل التواريخ. حوادث سال 536].
در ساير نواحي خراسان نيز همين وضع، يعني قتل و غارت و آزار مردم و خالي شدن قراء و قصبات از مردم، امري معتاد شده بود. محمد بن منور گويد در آنوقت «كي حادثه غز بيفتاد، بيشتر از فرزندان شيخ (ابو سعيد ابو الخير) در آن حادثه شهيد گشتند، چنانكه در ميهنه، از صلب شيخ ما- قدس اللّه روحه العزيز- صد و پانزده كس از شكنجه و زخم تيغ كشته شدند. بيرون آنك، بعد از اين حادثه، به ماهي دوسه، در بيماري و وباي و قحط، كي سبب اين حوادث بيشتر ايشان بودند، وفات يافتند و اهل ميهنه همچنين، و فساد آن بود كه در جلاء كلي بودند و ميهنه خالي مانده و آنچ از مردمان ميهنه بودند، متفرق بودند تا بعد از آن به سالي دوسه، درويشي چند
ص: 119
باز آمدند و حصاركي خراب كي در ميهنه بود عمارت كرده بودند و در آنجا متوطن گشتند و از آن حصار تا به مشهد شيخ مسافتي باشد نيك دو روزه» [اسرار التوحيد، ص 386].
وضع عراق نيز در اين دوره، خاصه در دوره هرجومرج بعد از ملكشاه تا حمله مغول، چندان با خراسان فرق نداشت. تنها تفاوت در آن بود كه به حمله غزان وحشي و خونخوار دچار نشده بود وگرنه تركمانان سلجوقي و بعد از آنان، غلامان ترك و خوارزميان در طول يك قرن و نيم، دمار از روزگار عراقيان برآورده و مردم اين قسمت ثروتمند را بخاك سياه نشانده بودند.
با آنكه طغرل بيك، هنگام تسلط به نيشابور (رمضان 429)، تركمانان را كه اصرار به غارت آن شهر پرثروت داشته و با طغرل بيك در اينباره مناقشه سخت ميكردهاند، بلطايف- الحيل، از غارت آن شهر باز داشته بود. ليكن هنگام تسلط بر بلاد عراق، او و سپاهيانش از هيچ بدكاري و ظلم ابا نكردند.
طغرل در عراق، بر خزائن و دفائن ديلمان دست يافت و آن را به باد تاراج داد. [تاريخ دولة آل سلجوق، ص 8] و او و ابراهيم ينال در تمام بلاد عراق تا حدود قرميسين (كرمانشاه) بتاختوتاز و برانداختن امراي ايراني كه در اين سرزمين وسيع حكومت ميكردهاند سرگرم شدند.
براي آنكه ميزان ستم و جور و فساد تركمانان را در عراق دريابيم، كافي است كه به نقل قول عماد الدين محمد بن حامد الاصفهاني، صاحب تاريخ دولة آل سلجوق، در اينباره بپردازيم كه گفته است: «و لم يترك الترك و ردا الا شفهوه و لا حسنا الا شوهوه، و لا نارا الا ارشوها و لا دارا الا شعثوها، و لا عصمة الا رفعوها و لا وصمة الا وضعوها. و اجفل الملوك من خوف اقدامهم، و تنحوا من طريق ضرامهم، فما جاؤا الي بلدة الا ملكوا مالكها، ملاؤا مسالكها، و ارعبوا ساكنيها، و اسكنوها الرعب، و غلبوا ولاتها ...» «1» [تاريخ دولة آل سلجوق، ص 9].
بدبختي عراق، مخصوصا در آن بود كه بيشتر مردم آن را، تركمانان و خراسانيان، مردم بددين و «بدمذهب» ميدانستند و بههمين سبب هم از قبول آنان براي همكاري با خود امتناع داشتند و پيداست كه با چنين مردمي بغير از آن رفتاري پيش ميگرفتند كه در خراسان پيش گرفته بودند.
بعد از دوره سلاجقه بزرگ، كه بههرحال دوره آرامش و نظم بوده و سطوت نظام الملكي از آزردن مردم آن سامان تا حدي جلوگيري ميكرده است، يعني از دوره جانشينان ملكشاه، عراقيان مصائب گوناگوني را تحمل كردند. اختلافات و كشاكشهاي شديد بركيارق با محمود و محاصره اصفهان و مبارزات محمد و بركيارق با يكديگر و اين هردو برادر با سركشان سلجوقي ديگر، باعث شد كه شهرهاي عراق تا استقرار مجدد وضع سلطنت سلاجقه، هرچند يكبار، پي سپر قواي سلجوقي شود.
بعد از ضعف سلاجقه عراق، چنانكه ميدانيم، امراي مختلف آنان هريك دستگاهي
______________________________
(1). ترجمه فارسي: «تركان گلي نماند كه بر لب نبرده باشند، و زيبايي نماند كه زشتش نكرده باشند و آتشي نماند كه دامن نزنند، و خانهاي نماند كه از هم نپاشند و ناموسي نماند كه از تجاوز آنان مصون باشد، و عيبي نماند كه بنيان نگذارند. پادشاهان از بيم پيشروي ايشان فرار كردند و از روي آتشهايي كه برميافروختند ميگريختند. به هر شهري رسيدند صاحب آن را به غلامي گرفتند. راهها را غير قابل عبور ساختند و بر دلهاي مردم هراس افكندند و بر واليان شهرها چيره شدند ...»
ص: 120
ترتيب داده بودند و غالبا ميان آنان از يكطرف، و ميان شاهان و شاهزادگان سلجوقي و بين سلاطين سلجوقي و امراي طاغي از جانب ديگر، كشاكش و نزاع دائر بود و در اين جنگها و مبارزات، بر مردم بيدادها ميرفت و غارتها و فسادها صورت ميگرفت.
براي ذكر نمونهاي از اين محنتها و مصائب خلق، و ظلمها و ناجوانمرديها، اينك فجايعي را كه بدست بندگان اتابك محمد بن ايلدگز در پارس و عراق صورت گرفت، نقل ميكنيم:
راوندي گويد كه اتابك پهلوان محمد بن ايلدگز در پارس، همه امراي عراق و پارس و آذربايجان را از ميان برد و شصت هفتاد تن از بندگان در مملكت نصب فرمود «و اين بندگان را از نهب و غارت پارس و اموال آن نواحي ممكن و محتشم و محترم كرد و چندبار، به نفس نفيس خود، بدان صوب حركت فرمود. و دوسه بار ركاب همايون خداوند عالم سلطان اعظم برنجانيد ...
و آن شوم حركتي بود كه استيصال خانهاي مسلمانان در آن نواحي ببود و بتراجع با عراق گرديد.
و ببهانه خوارزميان، همين بندگان با عراق همان كردند و سرهاي خويش و خان و مان بدست خود بر باد دادند، و شنيدم در ميان نهبها و آنچ از غارت پارس آورده بودند جامه خوابي به اصفهان از بار برگرفتند، كودكي دوسه ماهه مرده از ميان جامه خواب بدر افتاد و همچنين ديدم كه مصاحف و كتب وقفي كه از مدارس و دار الكتبها غارت كرده بودند، در همدان به نقاشان ميفرستادند و ذكر وقف محو ميكردند و نام و القاب آن ظالمان بر آن نقش ميزدند و به يكديگر تحفه ميساختند! و فساد آشكارا بر عراق از آن شد كه از تركان هروشاقي كه بر ولايتي استيلا مييافت قانوني از سيرآبا و اسلاف نميدانست در پادشاهي، كه بر آن برود؛ هرچه ميخواست و ميرفت ميكرد تا كار بدان رسيد و آن اتابك سعيد ملكي معمور از مزاحم دور ميديد، نميانديشيد كه كار بدين رسد، آرامش مملكت در حال ميجست و ميگفت در مال همچنين بماند.» [راحة الصدور. ص 336- 335].
خوارزميان هم در دوره تسلط خود بر عراق و همچنين در مدتي كه با سلاجقه عراق در زدوخورد بودند، بر مردم خراسان و عراق بيدادگريهاي وحشيانه كردند و نمونهاي از آن را پيش از اين، درباره ناحيه بيهق ديدهايم. سربازان سلاطين خوارزم، كه بيشتر آنان از قبايل خونخوار زردپوست فراهم ميآمدند، در كشتار و آزار و نهب و غارت بلاد اسلامي عراق همان عمل را انجام ميدادند كه ممكن بود از قبايل وحشي غير مسلمان سر زند؛ خانهها را تفتيش ميكردند، ديوارها را در جستجوي گنج ميشكافتند، آشيانههاي مردم بدبخت را ويران مينمودند، زر و سيم و گوهر حتي اثاث البيت و اغنام و احشام را بغارت ميبردند، و از همه اينها بدتر آنكه با نهايت تعجب ميبينيم در بعضي از بلاد، زنان و فرزندان مردم ستمديده عراق را هم به اسارت ميبردند.
و اين فجايع را نه تنها در شهرهايي كه سر راه لشكركشي آنان بود انجام ميدادند بلكه به بعضي از بلاد هم، فقط به قصد غارت، روي ميآوردند و بعد از قتل و غارت از آنجا بازميگشتند. مثلا يكي از سرداران ايل ارسلان خوارزمشاه، يعني اينانج، كه طبرك را در محاصره داشت ناگهان «روي به ابهر و زنگان نهادند كه لشكر خوارزم ميخواستند تا غارتي كنند و بازگردند ...
لشكر خوارزم در ولايت ابهر و قزوين بيرسمي بسيار كردند و فرزندان مسلمانان» به غارت و بردگي بردند و قرب دو هزار شتر رنگ (يعني شتري كه براي نتاج نگاه دارند) از در قزوين براندند و بخوارزم بازگشتند. [راحة الصدور، ص 294] و همين سردار ميان ري و ساوه و مزدقان نيز بهمين
ص: 121
روش، بسيار خرابي كرد [راحة الصدور، 296].
بعد از ايل ارسلان، سلطان علاء الدين تكش هم در لشكركشي خود به عراق، سنت خوارزميان را دنبال كرد و از هيچگونه قتل و آزار و ظلم و فساد خودداري ننمود. راوندي گويد كه چون سلطان تكش طغرل بن ارسلان را برانداخت و بر عراق مستولي شد، عراقيان را خوار و خاكسار داشت و مالهاي عراق بكلي برداشت و اثر آباداني نگذاشت و كسان او ظلمهاي عجيب و نوظهور به روستاييان و مردم ضعيف روا ميداشتند و در ري چنان بيداد و ظلمي از آنان ديده شد كه «آن بيرحمي در بلاد اسلام كس نكرده بود كه بر خون و مال مسلمانان هيچ ابقا نكند.» يكي از بدبختيهاي مردم عراق، در اين گيرودار، آن بود كه غلامان تركنژادي كه در دستگاه سلاجقه و اتابكان بسر ميبرده و پيش از اين وقايع، مردم بيسامان را، بعناوين مختلف، مورد تعارض و آزار قرار ميدادهاند، چون خوارزميان را مستولي ديدند با آنان در غارت و يغما همداستان شدند. اين «قرا غلامان عراق يك سواره و دو سواره با خوارزميان ايستادند و راه ظلم و خرابي كردن بديشان نمودند و هر جا كه ديهي مانده بود چهارپاش ميراندند و روستايي گليم در دوش از پس ميشد تا پيش او گاو ميكشتند و كباب ميكردند و روستايي جگر ميخورد.» (يعني خوندل ميخورد) [راحة الصدور، ص 377] بدتر و عجيبتر از كار اين غلامان آشناكش، خيانت بعضي از ائمه دين و عمال شرع بود كه آنان نيز با خوارزميان ديو- سرشت ياوريها ميكرده و در كار آنان راهنماييها و گرهگشاييها مينمودهاند و كار عراق از دست «ائمه بددين و ظالمان تركان بدين رسيد كه بيرون از آنك اعمال ديواني را رعايت نميكردند، امور شرعي از قضا، و تدريس و توليت و نظر و اوقاف هم به اقطاع كردند، و در هر شهري چنين بيديانتان را مستولي كردند.» مثلا نور الدين ككجه، از عمال تكش در همدان، با آنكه تعهد عدل و نصفت كرده بود، از مردم، بعناوين مختلف، مال ميستاند و «اينهمه ظلم به ارشاد قاضي زنجاني بود؛ آن روباه سياهدين، تباه پرگناه، ابليس در صورت ادريس، سر تا پا تلبيس، كه بسبب قضا بر املاك و اموال مردم اطلاع داشت، خاطر برگماشت و هركسي را سررشته به دست عوانان ميداد تا عصمت از اموال و املاك مسلمانان برخاست.» [راحة الصدور، ص 392]
از امثال همين ظلمها بيشمارست بيدادگري «مياجق» در كاشان كه او هم از سران سپاه خوارزم بوده است، وي كار ظلم را به جايي كشانيده بود كه «چون بر روي زمين چيزي نماند، خانها ميشكافتند و زير زمين ميكندند و خباياي زمين و كنوز دفين برميآوردند چنانك مردم متعجب ماندند، كه ايشان در سرايي ميرفتند و چاهي ميكندند و بر سر گنجي راه ميبردند و در راوند ... بزرگي يگانه و پيشوايي درين زمانه بود، بهاء الدين ابو العلا، كه حسب و نسب و اموال موروث و مكتسب داشت؛ از خانه او بخروارها زر و نقره بيرون بردند و جايي بشكافتند، اموال عادي ظاهر شد، نردباني نقرهگين و امثال اين، او مردي لطيف بود و ظريف، يكي را گفت اي جوان، سؤالي دارم جواب ده تا اين مالها بر شما حلال كنم. از هفده پدر اين سرا بميراث به من رسيده و ده بار عمارت فرمودم و به بدست (وجب) پيمودم، ازين نشاني نديدم و بدين نهاني نرسيدم.
تو اين مي چه داني و چون ميتواني؟ خوارزمي گفت: اي دانشمند، با تو راست بگويم، اين دنيا مردار است و سگ بوي به مردار نيكو برد. اين سخن شفاي آن بزرگ شد، و دلخوش كرد و
ص: 122
خوارزميان چهارپاي آن ولايت و مالها به خوارزم فرستادند و غزان در خراسان آن بيرسمي نكردند و آن بيرحمي ننمودند كه خوارزميان با عراقيان از خون بناحق و ظلم و نهب و خرابي، و اگر بشرح نوشته آيد ده كتاب چنين باشد.» [راحة الصدور، ص 394- 393]
سلاطين، با همه اسرافها و تبذيرهايي كه داشتند غالبا خزانهاي آنان معمور و مغمور به اصناف اموال بوده است. مثلا سلطان محمد بن ملكشاه با همه جنگها و جدالهاي خود، غير از انواع جواهر و اموال و ظرائف، هجده ميليون دينار نقد در خزانه داشت. [اخبار الدولة- السلجوقيه، ص 98]
اتابكان و امراء هم هريك براي خود دستگاه و خزانه خاص داشتند و از راه جور و غصب، اموال فراوان گرد ميآوردند، و از آن اموال حرام، هرگاه ميخواستند، بخششها و تكلفها ميكردند؛ مثلا امير عز الدين ستماز ابن الحرامي در يك مهماني 000، 150 دينار اصفهاني خرج كرد. [اخبار الدولة السلجوقيه، ص 156]
متغلبان ترك، نه تنها هنگام فتح بلاد يا شكستن دسته مخالف خود، بهانه تازهاي براي غارت مييافتند بلكه هر وقت حاجتي به مال و مكنت و افزايش ثروت احساس ميكردند، بيمقدمه و بيگناه، بر سر عدهاي ميتاختند و آنان را طعمه شمشير ميكردند و اموالشان را بباد غارت ميدادند و اگرچه همجنسان آنان هم از اين معاملات بينصيب نميماندند ليكن بدبختي بيشتر بهره «تاجيكان» ستم رسيده بود. يك داستان از اينگونه اعمال تركان اين است: «در كرمان مجال مردم تنگ شده بود و وجوه دواوين اندك و تركان گرسنه و بينوا، چون تاجيكان را ديدند در خيش خانه عيش خزيده و دراعه وقار بركشيده، و صدره طيش برگزيده، پنداشتند كه مالي و- منالي دارند و به تركان نميدهند. روزي در خدمت اتابك گفتند كه در جيرفت مالش تركان داديم، اينجا نوبت تاجيكانست. اتابك درين سخن انكاري ننمود و تركان سكوت او را از غايت رضا پنداشتند و روز سهشنبه سيزدهم تيرماه سنه ثمان و ستين و خمسمائه، تورانشاه به صحراي دشت خام بيرون رفت و اكثر تاجيكان در خدمت. تركان حمله كردند و در پيش اتابك و ملك، وزير ظهير الدين و نصير الدين ابو القاسم و شهاب الدين كيامحمد و خواجه علي خطيب و سابق الدين زواره [اي] و فخر الاسلام و شرف كوبناني را كه ازاركان مملكت و امناء ملت و انصار دولت بودند در تيغ كشيدند و پارهپاره كردند ... از اين حركت، شهر بهم برآمد و باقي تاجيكان بگريختند و تركان در منازل مقتولان افتادند و غارت كردند.» [بدايع الازمان في وقايع كرمان. ص 86]
براي اين احوال، نظاير بيشمار ميتوان يافت و ذكر همه آن اشارات، كه در كتب مختلف قرن ششم فراوان است، مايه ملال خواننده ميشود و عجب در آن است كه بعضي از ظلمه اين عهد، براي غارت و چپاول مردم، بهانههاي ديني ميتراشيدند؛ مثلا مؤيد الدين ابن- القصاب وزير خليفه بغداد كه خوزستان را در حكم داشت، قوانيني ظالمانه گذاشت و بر دهقانان بيدادگريها روا داشت و از آنان «قبالهها مي بخواست و ميگفت زمين از آن امير المؤمنين است، كسي كه باشد كه ملك دارد ... و مال مصالح بدو روا، و قانوني شد. و چه دون همت، پادشاهي بود. كه به مال ايتام و سيم بيوه رغبت نمايد ...» [راحة الصدور، ص 382- 381]
بسياري ديگر از امرا هم هر روز، در انديشه آن بودند كه به چه عنوان و راه نوي،
ص: 123
مال و مكنت خلق را بربايند؛ مانند راههايي كه غزان و بعد از ايشان عمال اتابكان سلغري و شبانكارگان، در كرمان انديشيده و رسوم تازه و بدعتهايي گذاشته بودند.
با اين ظلمها و عداوتهاي بيحساب و ناامنيها و بيساماني روزگار، هيچكس را بر مال و ثروت خود اعتماد و اطمينان نميماند و اگر كسي ميخواست دسترنج خود را از شر اعادي مصون دارد جز دل خاك ملجائي نميشناخت.
با اين جورها و عداوتها كه غلامان و قبايل ترك به ايرانيان ميكردند، نام ترك براي جور و اعتساف و آزار و قتل و غارت علم شد و از اين راه، تركيباتي در زبان فارسي پديد آمد؛ مانند «تركتاز» كه به معني حمله و هجوم مقرون بقتل و غارت و ويراني استعمال شده است؛ و «تركي» با ياء مصدري به معني ظلم و عدوان بيحساب؛ و از همين معني مصادر مركبي مانند «تركي رفتن» به معني جريان ظلم و عدوان، و «تركي كردن» به معني ظلم كردن و همچنين بمعني سفاهت كردن و امثال اينها؛ چنانكه در ابيات ذيل ميبينيم:
كس نداند تا چه تركي ميرودبا جهان از طره هندوي تو
عافيت وقتي ار بقاعده بودتركتاز غم تو آن برداشت - مجير الدين بيلقاني
همچو تركان تنگ چشم آمد فلكز آن بود بر جان من يغماي او - جمال الدين اصفهاني
تركي صفتي وفاي من نيستتركانه سخن، سزاي من نيست - نظامي
با چنين وضع نابساماني كه تسلط تركان و تركتازي آنان در ايران پيش آورده بود، جاي شگفتي نيست كه در آثار نويسندگان و شاعران آن عهد، حتي شاعراني كه سمت مداحي بسياري از همين اميران زردپوست را داشتهاند، به شكايتهاي گوناگون از نابساماني اوضاعي كه پديد آوردهاند باز خوريم:
خاقاني در ابيات ذيل، وضع «مملكت عجم» را كه طعمه تركان و دستخوش تركتاز آنان بوده است، با بيان فصيح خود، چه خوب وصف كرده است:
ملك عجم چو طعمه تركان اعجمي استعاقل كجا بساط تمنا برافكند
تن گرچه سو وا كمك «1» ازيشان طلب كندكي مهر شه به آتسز و بغرا برافگند
زاغ ارچه موي چون پر زال آرزو كندبر زاغ كي محبت عنقا برافكند
يعقوب هم به ديده معني بود ضريرگر مهر يوسفي به يهودا برافكند و ناصر شمس، معروف به «كافرك غزنين»، در دو بيت، وضع مملكتي را كه در دست تركان بود نيكو بيان كرده است. اينك بيت نخستين آن و براي بيت دوم، به لباب الالباب مراجعه شود.
تا ولايت به دست تركان استمرد آزاده بيزرونان است و اين سنائي است كه با تأثر از غلبههاي پياپي اميران ترك، كه هريك با القاب اميدانگيز، چند روز بر خلق غارت زده، حكومت ميكرده و بزودي جاي خود را به ديگران ميسپردهاند، سخن ميگويد و كساني را كه به دولتهاي ناپايدار آنان دلگرم شدهاند، با فصاحت سحباني خود،
______________________________
(1). سو و ا كمك: آب و نان
ص: 124
سرزنش ميكند:
مينبينيد آن سفيهاني كه تركي كردهاندهمچو چشم تنگ تركان گور ايشان تنگ و تار
بنگريد آن جعدشان از خاك چون پشت كشفبنگريد آن رويشان از چين چو پشت سوسمار
سر به خاك آورد امروز آنكه افسر بودديتن به دوزخ برد امسال آنكه گردن «1» بود پار
ننگ نايد مر شما را زين سگان پر فساددل نگيرد مر شما را زين خران بيفسار؟
اين يكي گه زين دين و كفر را زو رنگ و بويو آندگر گه فخر ملك و ملك را زو ننگ و عار
... پاسبانان تواند اين سگپرستان همچو سگهست مرداران ايشان هم بديشان واگذار
اندرين زندان بر اين دندان زنان سگ صفتروزكي چند اي ستمكش صبر كن، دندان فشار
تا ببيني روي آن مردمكشان چون زعفرانتا ببيني روي اين محنت كشان چون گل انار
گرچه آدم صورتان سگ صفت مستوليندهم كنون بينند كز ميدان دل عياروار
... باش تا از صدمت صور سرافيلي شودصورت خوبت نهان و سيرت زشت آشكار
تا ببيني موري، آن خس را كه ميداني اميرتا ببيني گرگي آن سگ را كه ميخواني عيار
باش تا بر باد بيني خان راي وراي خانباش تا در خاك بيني شر سوروشور شار ناصرخسرو، شاعر پاك اعتقاد، با اينهمه مصائبي كه بر خراسانيان و ايرانيان روي آورده بود، از عاقبت كار نوميد نبود و همزمانان خود را بدينگونه تسلي ميداد و ميگفت:
هرچند مهار خلق بگرفتندامروز تكين و ايلك و بيغو
نوميد مشو زرحمت يزدانسبحانك لا اله الا هو اثير الدين اخسيكتي، در دو بيت ذيل، خوب وصف كرده است:
چون تيغ چوبين در عهد ما اميرانندكه نانشان نتوان زد بهيچوجه به تير
درازگوشي بر چارپايي افتادهدرازگوش امير و چهارپاي سرير ناصرخسرو در يكي از قصائد غراي خود، خراسانياني را كه بر دور غزان سلجوقي گردآمده و به-
______________________________
(1). گردن: رئيس قوم
ص: 125
دعا و ثناي آنان روزگار ميگذرانيده و با تحمل جورها و آزارهاي بيشمار، به حكومت و امارت آنان و مناصبي كه ازيشان يافته بودند دلخوش ميداشتند، به دولت محمود غزنوي و غوغايي كه او با سپاه ترك؛ در مشرق ايران ايجاد كرده بود متذكر ميسازد و ميگويد:
نگه كنيد كه در دست اين و آن چو خراسبه چند گونه بديديد مر خراسان را
به ملك ترك چرا غرهايد، ياد كنيدجلال و دولت محمود زاولستان را
كجاست آنكه فريغونيان ز هيبت اوز دست خويش بدادند گوزگانان را
چو هند را به سم اسب ترك ويران كردبه پاي پيلان بسپرد خاك ختلان را
شما فريفتگان پيش او همي گفتيدهزار سال فزون باد، عمر، سلطان را
كجاست اكنون آن مرد و آن جلالت و جاهكه زير خويش همي ديد برج سرطان را.» «1» در اين دوران آشفته تنها مناطقي كه در معرض دستبرد و تجاوز قرار نداشتند، ميتوانستند كمابيش به حيات اقتصادي خود ادامه دهند.
اسفنديار كاتب در نيمه اول قرن هفتم، در پيرامون ارزش اقتصادي و مصنوعات طبرستان، چنين مينويسد: «و اجماع اهل عالم است كه براي مقام متجمل، مثل طبرستان، طرفي در همه دنيا نيست. مباحات از هيزم و ميوهها و نيها و حشايش و ادويه دشت و كوه و كانهاي گوگرد و زاج و سنگ سرمه و به بسيار جايگاه، معادن زر و سيم كه درويش را سبب منفعت است و تعيش، و توانگر را تجارت و منال، و انواع طرايف كتاني و پنبه [اي] و قزوصوف و كوردنيها (نوعي گليم) بر اصناف مختلف زرين و پشمين كه شرق و غرب عالم از آنجا برند.
ويز دادي، آورده است كه در عهد اول براي اطلس و نسيج و عتابي بيشبها و انواع ديباج بهايي (يعني قيمتي) و سقلاطون مرتفع و شراب گرانقيمت و كافوري كه وراي آن نباشد بنيكويي و خوبي و بردهاي ابريشمين و پشمين و باريك و انماط ستبر از جهرمي و قاليهاي محفوري و آبگينههاي بغدادي و حصيرهاي عباداني به طبرستان آمدند و از آنجا به اقصي بلاد دنيا جلب كرده كه در همه آفاق مثل آنكه آنجا يافتند نبود و بازار متاع سقسين و بلغار، تا به عهد ما، آمل بود، و مردم از عراق و شام و خراسان و حدود هندوستان، به طلب متاع ايشان، به آمل آمدندي و بازرگاني مردم طبرستان به بلغار و سقسين بود. بحكم آنكه سقسين از آن لب دريا در مقابل آمل نهاده. تاريخ اجتماعي ايران ج5 125 علل انحطاط اقتصادي ..... ص : 116
زنان باشند در طبرستان كه بروزي؛ به حسن صنعت دست؛ پنجاه درهم كسب كنند و هرگز درو درويشي مدقع، چنانكه در ساير بلاد باشند، يافت نشود. «2»»
يكي از مناطقي كه مكرر در معرض تعدي و تجاوز مهاجمان قرار گرفته، سرزمين خراسان است: و انوري خراسان غارت زده را كه بعد از بلاهاي گوناگون دچار غزان بد كردار شده بود، در قصيده ذيل، خوب وصف كرده است. اين قصيده را انوري به خواهش خراسانيان، به خاقان سمرقند فرستاده بود تا به فرياد آنان كه در چنگال غزان اسير مانده بودند، برسد و بعضي از مصائب اهل آن سامان را براي خاقان شرح داده است:
______________________________
(1). دكتر ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران. ج 2، ص 115- 100 (به اختصار).
(2). تاريخ طبرستان، پيشين. ص 81- 80 (به اختصار).
ص: 126 بر سمرقند اگر بگذري اي باد سحرنامه اهل خراسان، ببر خاقان بر
نامهاي مطلع آن، رنج تن و آفت جاننامهاي مقطع او، درد دل و سوز جگر
نامهاي بر رقمش، آه غريبان پيدانامهاي در شكنش، خون شهيدان مضمر
نقش تحريرش از سينه مظلومان، خشكسطر عنوانش، از ديده محرومان، تر ...
تاكنون، حال خراسان و رعايا بودستبر خداوند جهان، خاقان، پوشيده مگر؟
ني، نبودست كه پوشيده نباشد بر ويذرهاي نيك و بد نه فلك و هفت اختر
كارها بسته بود بيشك در وقت و كنونوقت آن است كه راند سوي ايران، لشكر
باز خواهد ز غزان كينه، كه واجب باشدخواستن كين پدر، بر پسر خوب سير
اي كيومرث لقا، پادشه كسري عدلوي منوچهر وفا، خسرو افريدونفر
قصه اهل خراسان بشنو، از سر لطفچون شنيدي، ز سر رحم، در ايشان بنگر
اين دل افكار جگر سوختگان ميگويند:كاي دل و دولت و دين، از تو، به شادي و ظفر
خيرت هست كازين زير و زبر شوم غزاننيست يك تن ز خراسان كه نشد زير و زبر؟
بر بزرگان زمانه شده دو نان، سالاربر كريمان جهان، گشته لئيمان مهتر
بر در دو نان، احرار حزين و حيراندر كف رندان، ابرار اسير و مضطر
شاد، الا به در مرگ، نبيني مردمبكر، جز در شكم مام، نبيني دختر
مسجد جامع هر شهر ستورانشان راپايگاهي شده، ني نقشش پيدا و نه در
خطبه نكنند به هر خطه غزان از پي آنكدر خراسان نه خطيب است كنون نه منبر
ص: 127 كشته فرزند گراميش اگر ناگاهانبيند، از بيم خروشيد نيارد مادر
بر مسلمانان زان شكل كنند استخفافكه مسلمان نكند صد يك از آن بر كافر
خلق را زين غم فريادرس، اي شاهنژادملك را زين ستم آزاد كن، اي پاك گهر
به خدايي كه بياراست به نامت ديناربه خدايي كه بيفراخت به فرقت افسر
كه كني فارغ و آسوده دل خلق خدايزين فرومايه غز شوم پي غارتگر
زن و فرزند و زر جمله، به يك حمله، به بادببرو هم منشين، جمله بيك حمله، ببر
رحم كن، رحم بر آن قوم كه جويند جويناز پس آنكه بخوردند ز انبان شكر
رحم كن، رحم بر آن قوم كه نبود شب و روزدر مصيبتشان، جز نوحهگري، كار دگر
رحم كن، رحم بر آنها كه نيابند نمداز پس آنكه ز اطلسشان بودي بستر «1»
وضع اجتماعي و اقتصادي ايران پس از حمله مغول
اشاره
در همان ايامي كه سلطان محمد خوارزمشاه و عمال و همفكران او، بدون توجه به منافع مردم و مصالح سياسي خود، در داخل ايران به انواع مظالم و بيدادگريها دست ميزدند، مردي آهنين به نام چنگيز، با تحمل مشقات بسيار، قبايل مغول و تاتار را تحت قيادت و فرمانروايي خود در آورد، و از سال 600 تا 615، با از ميان برداشتن مخالفاني چون كوچك خان و شكست دادن امپراتوري چين شمالي و تصرف پكن، با دولت خوارزمشاهي همسايه شد. محمد خوارزمشاه، چنانكه ضمن مطالعه تاريخ دوران او ديديم، به مسائل اقتصادي و مصالح اكثريت مردم كمترين توجهي نداشت. او و همكارانش همواره در صدد بودند، بنحوي، مردم ستمديده را غارت و چپاول نمايند؛ در حاليكه چنگيز پس از سركوبي مخالفان و تأمين آرامش و مركزيت، در منطقه نفوذ خود، بر آن بود كه با حكومت خوارزمشاهيان روابط اقتصادي و سياسي برقرار كند.
بهمين جهت، هنگامي كه فرستادگان خوارزمشاه تصميم به مراجعت گرفتند، به سلطان محمد پيام فرستاد، كه خود را سلطان مشرق و وي را پادشاه مغرب ميداند، و علاقه خود را به استقرار روابط اقتصادي بين دو كشور اعلام كرد و گفت: «ميان ما عهد مودت و محبت و صلح مستحكم باشد
______________________________
(1). به نقل از: تاريخ ادبيات در ايران، پيشين. ج 2، ص 117- 116.
ص: 128
و از طرفين، تجار و كاروانها بيايند و بروند و ظرايف و بضاعت كه در ولايت من باشد بر تو آرند، و آن بلاد تو همين حكم دارد.» «1» از جمله قرائن و دلايلي كه صدق گفتار چنگيز را بثبوت ميرساند، اينكه چنگيز، قبل از تيره شدن مناسباتش با دولت خوارزمشاهي، كليه راههاي ارتباطي حوزه فرمانروايي خود را از دزدان و راهزنان پاك كرد و با گماشتن عدهاي مراقب (قرقچي)، راهها را براي فعاليتهاي بازرگاني مساعد نمود. بازرگانان مسلمان را به كشور خود پذيرفت و كالاي آنان را به قيمت عادله خريداري كرد، و با اعزام هيأتي، با دولت خوارزمشاهي معاهده دوستي برقرار نمود و براي اثبات حسننيت خود، عدهاي از بازرگانان را با كالاهاي گوناگون و مقدار زيادي تحف و هدايا براي سلطان محمد فرستاد. «يك قطعه زر صامت چندانچه (به اندازه) گردن شتري ... و پانصد شتر بار از زر و نقره و حرير و قز (ابريشم) خطائي و ترغو (جامه ابريشمي) و قندز و سمور و ابريشم و ظرايف چين و طمغاج، با بازرگانان خود، روان كرد و بر بيشتر آن شتران زر و نقره بار بود. چون به اترار وصول شد، قدر، خان اترار، غدر كرد؛ از محمد خوارزمشاه اجازت فرمود، و جمله تجار و آيندگان و رسل را به طمع آن زر و نقره، بقتل رسانيد؛ چنانكه هيچيك از آنان خلاص نيافتند الا يك شتربان كه در حمام بود؛ در آن واقعه از راه گلخن خود را برون انداخت و در محافظت خود، حيل انگيخت و از راه بيابان، به بلاد چين و طمغاج باز رفت، و چنگيز خان را از كيفيت آن غدر، اعلام داد.» «2»
بعد از اين عمل بسيار وحشيانه، باز چنگيز خان عنان عقل و اختيار از كف نداد و براي ادامه مناسبات، تلاش كرد و با اعزام هيأتي، از دولت خوارزمشاه، خواست كه غاير خان را به او تحويل دهند و خسارات وارده را جبران نمايند؛ ليكن پادشاه جاهل و مغرور خوارزم، بدون اينكه از عاقبت كار بينديشد، بار ديگر، فرستادگان چنگيز را جملگي كشت و راه را براي هجوم وحشيانه مغول هموار نمود.
شرح فجايع و غارتگريها و كشتارهاي دستهجمعي مغولان را، در يكايك بلاد ايران، در كتاب جهانگشاي جويني و ديگر منابع تاريخي آن دوران، بتفصيل ميتوان ديد. و جالب توجه است كه سلطان محمد خوارزمشاه و نزديكان دزد و طمعكار او پس از اين خبط بزرگ سياسي كه زندگي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ملل شرق نزديك را به باد فنا داد، در برابر قوم خونخوار مغول، به جنگ برنخاستند بلكه هريك به گوشهاي پناه بردند و بيچاره مردم غير مجهز و بيپناه را در برابر سيل خانمان برانداز مغول، قرار دادند. سپاهيان مغول، بعد از محاصره اترار، به تسخير ديگر بلاد مجاور جيحون همت گماشتند و بر هر شهر و دياري كه دست يافتند، اهالي را قتل عام و شهر را با خاك يكسان كردند. پس از آنكه يكي از فراريان بخارا به خراسان رسيد، مردم وحشتزده از كيفيت واقعه پرسيدند، او در جملهاي كوتاه گفت: «آمدند و كندند و سوختند و كشتند و بردند و رفتند.» اين سياست قتلعام و تخريب را مغولها تقريبا در تمام بلاد اسلامي عملي و اجرا كردند، و ما نمونههايي از فجايع اين قوم وحشي را در بخارا و سمرقند، جرجان، مرو، نيشابور و در ديگر بلاد خراسان در جلد دوم ذكر كرديم. مقاومتهايي كه در گوشه و كنار مملكت به همت جلال الدين منكبرني، تيمور ملك، تارابي و ديگران صورت ميگرفت چون روي نقشه و حساب
______________________________
(1). ابو عمر منهاج الدين عثمان بن سراج الدين محمد، طبقات ناصري. به تصحيح عبد الحي حبيبي، ج 2، ص 103.
(2). همان. ص 104- 103.
ص: 129
نبود، و سران سپاه به اكثريت مردم متكي نبودند و به مصالح و منافع مردم نميانديشيدند، نه تنها به نتيجه نميرسيد بلكه اين قوم وحشي را به كشتارهاي فجيعي برميانگيخت. مغولها معمولا در طي حملات غارتگرانه خود، تا آنجا كه ميتوانستند طلا و نقره و اطلس و ديبا و ديگر چيزهاي گرانبها را همراه خود ميبردند و گاه، از ميان مردم بلاد مختلف، محترفه و پيشهوران و هنرمندان را براي استفاده از نيروي كار آنان، از عامه مردم جدا ميكردند. و در مواردي كه با مردم شهر و ناحيهاي سر عناد و دشمني شديد نداشتند، به آنان تكليف ميكردند كه از مايحتاج بقدر ضرورت بردارند و به صحرا روند و مساكن خود را در اختيار لشكر بگذارند تا لشكر مشغول غارت شود.
اين قوم خونخوار براي دست يافتن به دفاين و گنجها، به كندن زمينها مبادرت ميكردند و گاه به اميد پيدا كردن جواهر و نقود گرانبها، به پاره كردن شكم مردم ميپرداختند.
اينهمه بدبختي و فلاكت را كه نتيجه مستقيم سوءسياست زمامداران بود، جمعي از مردم بيخبر محصول سعد و نحس كواكب يا قران عاشر و يا غضب الهي ميشمردند.
در چنين شرايط اسفناكي كه هركس در مقام حفظ جان خود بود، خواه و ناخواه، ملكات فاضله اخلاقي رو به فراموشي رفته بود. سعايت، نمامي و دروغگويي امري عادي شده بود. مردم بجاي آنكه صف واحدي در مقابل دشمن مشترك تشكيل دهند، غالبا به جان يكديگر ميافتادند و به اميد نفع آني، برادران و هموطنان و رجال كشور را با ايراد اتهامات بياساس، به چنگ دشمن خونخوار ميسپردند.
با تمام اين تضادها و مشكلات اقتصادي كه وجود داشت، در عهد سلاجقه و خوارزمشاهيان يعني تا قبل از حمله مغول، وضع كشاورزان و پيشهوران ايران قابل تحمل بود.
به نظر محقق شوروي، پطروشفسكي، «در آغاز قرن سيزدهم ميلادي (قرن هفتم هجري)، جامعه فئودالي ايران، بر روي هم، طريق اعتلا را ميپيموده و جريان پيدايش مالكيت فئودالي زمين بسيار پيشرفت كرده بوده ولي بعد، موقتا بر اثر هجوم لشكريان چنگيز خان و شكست و ادبار حاصل از آن، متوقف گشت. در آغاز قرن سيزدهم، انشعابات وسيع شبكه آبياري رويزميني و زيرزميني، چيرهدستي و آزمودگي زارعان، كه برغم آلات و ادوات كوچك زراعي قادر بودند حاصل فراوان بدست آورند، و وجود شهرهاي بزرگ فئودالي پررونق، كه جمعيت آن فشرده بوده و صنعتها و پيشهها در آن شكوفان بوده، جملگي گواه بر وجود گرايش ترقيخواهانه در جامعه فئودالي ايران، در آغاز قرن سيزدهم ميلادي است. در اين دوره، عدهاي با بكار انداختن سرمايه بازرگاني كلان، به فعاليتهاي تجاري مشغول بودند.
افزايش تضادهاي طبقاتي، در قرن ششم و هفتم هجري (دوازدهم و سيزدهم ميلادي)، خود نموداري از جنبه ترقيخواهانه جامعه بود. در اين دوره، دو گرايش وجود داشت: يكي گرايش بطرف تفرقه و پاشيدگي فئودالي و سازمان نظامي اقطاعي، و ديگر تمايل به تمركز دولت فئودالي و بسط شعب دستگاه بوروكراسي مركزي.» «1»
با اينكه در اين جريان، ظاهرا، شاه و عمال او، مخصوصا خواجه نظام الملك، حتي الامكان قدرت فئودالها را محدود ميكردند ولي بعلت نبودن وسايل ارتباطي سريع، نظارت در كار
______________________________
(1). ايليا پاولويچ پطروشفسكي، كشاورزي و مناسبات ارضي ايران در عهد مغول. ترجمه كريم كشاورز، ج 1، ص 48- 47 (به اختصار).
ص: 130
فئودالها و مقطعان چنانكه بايد ممكن نبود. در اواخر عهد خوارزمشاهيان، بعلت فساد و عدم شايستگي زمامداران، حكومت مركزي بيش از پيش، به ضعف گراييد و قدرت و استقلال فئودالها بيشتر شد و به شرحي كه ياد كرديم، با حمله چنگيز، بساط حكومت نيمه جان خوارزمشاهيان برچيده شد.
با حمله مغول، وضع اقتصادي ايران بكلي درهم ريخت و دچار عواقب شومي گرديد.
قرائن بسياري در دست است كه چنگيز خان در آغاز كار، مايل بود كه مناسبات اقتصادي خود را با ايران وسعت بخشد. «بدويان مغولستان، بمناسبت احتياجي كه بمحصولات و امتعه بلاد آباد اطراف مساكن خود داشتند، به تجارت و داير نگاه داشتن طرق معاملات، اهميت بسيار ميدادند و قبل از عهد چنگيز بين طوايف مغول و مردم چين، تجارت معتبري داير بود و سكنه مسلمان تركستان شرقي و اويغورها واسطه اين تجارت محسوب ميشدند.
تجار مسلمان رعاياي خوارزمشاه از يكطرف، و چنگيز خان از طرفي ديگر، مايل به افتتاح راههاي تجارتي قديم و داير ماندن آنها بودند. ولي خوارزمشاه شخصا به اين مسائل اعتنايي نداشت و سياست جهانگيري چشم خرد او را پوشيده بود، چنانكه نمايندگاني را كه به چين فرستاد فقط براي كسب اطلاع و تحقيق اخبار و دانستن قدرت و قوت مغول بود و بهيچوجه به منافع رعاياي خود و مصالح حال مملكت توجهي ظاهر نميكرد. برخلاف او، چنگيز، تجار مسلمان را به ممالك خود جلب مينمود و بيش از همهچيز ميل داشت كه روابط بين او و خوارزمشاه براساس صلح و سلامت استوار بماند و كاروانهاي دو طرف دائما در رفتوآمد باشند.
تجار مسلمان رعيت خوارزمشاه كه در ممالك اطراف، مثل چين و روسيه، معاملات بسيار ميكردند و غالبا با مردم اين ممالك حساب داشتند، از بروز جنگ در اين نواحي، همه وقت، ضرر بسيار ميديدند و هر وقت كه صلح برقرار ميگرديد و راه تجارت باز ميشد، بدون فوت وقت، باب معاملات را مفتوح مينمودند.
پس از آنكه متصرفات مغولان و خوارزمشاهيان بسط يافت، تجار مسلمان در صدد برآمدند كه با مغولستان و چين تجارت كنند. چنگيز خان، چنانكه اشاره كرديم، با اين فكر موافق بود. وي راههاي تجارتي را امن كرد و محافظيني (قرقچي) براي حمايت كاروانيان و مساعدت با ايشان، در منازل كارواني گماشته بود. سه نفر از تجار مسلمان، با تعدادي پارچههاي زربفت قيمتي، به خدمت چنگيز خان رفتند. چنگيز امتعه ايشان را به قيمت خوب خريد و فوق العاده در اكرام ايشان كوشيد، و جماعتي از تجار رعيت خود را، با فرستادگاني همراه تجار مسلمان، به ممالك خوارزمشاهي فرستاد.
چنگيز همراه اين هيأت، هدايايي نيز فرستاد و ايشان در سال 615 در ماوراء النهر به خدمت سلطان محمد رسيدند و پيام حسننيت چنگيز را ابلاغ كردند؛ ولي سلطان از اينكه چنگيز او را پسر خود خوانده بود برآشفت، اما با وساطت و حسنتدبير يكي از فرستادگان چنگيز، آتش خشم خوارزمشاه فرو نشست و معاهدهاي بين آنان منعقد شد و مقرر گرديد كه دوستان يكديگر را دوست و دشمنان هم را دشمن مشترك خود بدانند. از طرف چنگيز، محمود يلواج اين عهدنامه مودت را امضا كرد.
پس از عقد اين معاهده، عده زيادي از تجار مغول (بين 450 تا 500 نفر) به عزم
ص: 131
ماوراء النهر، حركت كردند و اجناس و امتعه گرانبهايي از قبيل طلا و نقره و ابريشم و پارچههاي قيمتي و مشك و احجار كريمه با خود آوردند. ولي در شهر اترار، غاير خان، از منسوبان تركان خاتون، به اموال تجار طمع كرد و ايشان را نزد خوارزمشاه، جاسوس معرفي نمود. آنگاه، جملگي را كشت بجز يك نفر كه جان سالم به در برد و ماوقع را به چنگيز گزارش داد. چنگيز در عين قدرت در مقام جنگ برنيامد. دو فرستاده تاتار را با يك نفر از مطلعين نزد خوارزمشاه فرستاد و به اين عمل زشت اعتراض كرد و تسليم غاير خان را خواست ولي سلطان نپذيرفت. زيرا غاير خان با سران نظامي منسوب و مربوط بود و تركان خاتون كه خود در سياست خوارزمشاهيان نفوذ فراوان داشت با اين كار موافقت نميكرد. در نتيجه، سلطان محمد كه مردي سبك مغز و جاهل بود، تحت تأثير اطرافيان، نه تنها با تسليم غاير خان آتش خشم چنگيز را تسكين نداد بلكه دو نفر فرستادگان او را نيز بقتل رسانيد.» «1» و مقدمات حمله خانمانسوز مغول را به دست خود فراهم كرد.
در جريان اين حمله خونين، به كشاورزي و صنايع دستي ايران لطمات سنگين وارد شد و آباديها و آثار تاريخي و هنري بسياري دستخوش نهب و غارت گرديد. علت اساسي شكستهاي متوالي محمد خوارزمشاه اين بود كه سياست اقتصادي و اجتماعي و مالياتي اين مرد و اطرافيان ستم- پيشهاش مورد تأييد مردم نبود. نه تنها فئودالها و سران نظامي با يكديگر و با سلطان همصدا و همفكر نبودند بلكه بين خود آنان، در چپاول و استثمار مردم اختلاف بود. به نظر محققان شوروي، «محمد خوارزمشاه با اينكه نيرويش بمراتب بيش از مغولان بود، نتوانست در مقابل مهاجمان ايستادگي كند. او نه به سرداران خود اعتماد داشت نه به فئودالهاي دستنشانده و نه به سپاهيان ايشان و از اينكه آنان را براي يك نبرد قاطع در يك نقطه متمركز سازد بيمناك بود؛ بدين سبب، به دستجات كوچك تقسيمشان ميكرد و لشكريان چنگيز اين دستجات را يكيك نابود ميكردند.
هجوم چادرنشينان، اعم از تازيان بدوي و يا تركان غز و غيره به سرزمينهاي زراعتي و كشاورزي اسكان يافته، بطور كلي، هميشه موجب ويراني و فقر بود ولي در اين موارد ياد شده، اين ويرانيها بدون نقشه صورت ميگرفت.
اما چنگيز خان و سرداران او، تخريب سرزمينهاي حاصلخيز و شهرها و كشتار دستهجمعي مردم را بهطور متشكل عملي ميساختند. مبتكر اين شيوه، چنگيز خان بود و سبب آن اين بود كه عده لشكريان مغول قليل بود، و به حساب آكادميسين، بارتولد، از دويست هزار تجاوز نمينمود، و اين عده براي انقياد اراضي وسيعي كه چنگيز خان تسخير نموده بود، كفايت نميكرد.
چنگيز خان ميخواست بوسيله كشتار دستهجمعي كساني كه قادر به مقاومت بودند و استقرار شيوه قتال و ارعاب، اقوام مغلوب را مرعوب و ضعيف كند و از عصيان و شورش آنان عليه فاتحان جلوگيري بعمل آورد. عدهاي از اطرافيان و نزديكان چنگيز خان اين شيوه را تأييد نميكردند. بطوري كه از منابع موجود برميآيد، حتي دو تن از فرزندان چنگيز خان- جوچي و اوگدي (اوكتاي)- مخالف اين روش بودند. ولي اكثر فئودالهاي چادرنشين مغول روش چنگيزي را ميپسنديدند، زيرا چنگيز دزدي و غارت را به مقياسي كه تا آن زمان سابقه نداشت مجاز
______________________________
(1). عباس اقبال آشتياني، تاريخ مغول. ص 24- 21 (به اختصار).
ص: 132
ميدانست و دست ايشان را بازگذاشته بود.» «1»
شك نيست كه حمله چنگيز و بازماندگان او، اقتصاد نيمهجان ايران را به ورشكستگي سوق داد؛ زيرا در جريان اين جنگهاي خونين، كشاورزان و زمينهاي زراعتي و باغهاي آنان، دستخوش نهب و غارت ميشدند، و محترفه و پيشهوران و صنعتگران را نيز از زادوبوم خويش به نقاط موردنظر اجبارا كوچ ميدادند. به اين ترتيب، با حمله مغول، صنعت و كشاورزي ايران بكلي فلج گرديد.
با اين حال، «عليرغم ويرانيهاي عظيمي كه فتوحات مغولان در كشورهاي آسيا و اروپا به بار آورده بود، مناسبات بازرگاني ميان ممالك مزبور قطع نشد. فاتحان، از لحاظ نظامي و سوق- الجيشي، راههاي مناسب ساخته شبكه وسيعي از مراكز پستي (يام) احداث كردند. كاروانها نيز از اين راهها استفاده كرده، بخصوص از ايران به چين و بالعكس، آمدوشد مينمودند. خانان بزرگ مغول نفع خويش را در حمايت از تجارت كلي كاروان كه در دست شركتهاي بزرگ تجاري مسلمان ايراني و خاورميانهاي بود ميدانستند و اعضاي اين شركتها را «شريك» ميناميدند.
خانهاي بزرگ، بويژه او كتاي، با كمال ميل، در شركتهاي مزبور سرمايهگذاري كرده و از ايشان حمايت ميكردند. كار اين شركتها تجارت كلان بين المللي بود. منسوجات گرانبها و اشياء تجملي را كه بيشتر مورد نياز اعيان و بزرگان بود، خريد و فروش ميكردند.» «2»
به اين ترتيب، پس از حمله مغول، آن دسته از بازرگانان ايراني كه با سران مغول در فعاليتهاي تجاري همآهنگي و همقدمي ميكردند، كمابيش، منتفع و بهرهمند ميشدند ولي كشاورزان يعني اكثريت مردم، از لحاظ اقتصادي، وضع دلخراشي داشتند و سنگيني بار ماليات و مظالم مستمر فئودالها و سران مغول، كمر آنها را خرد كرده بود. خراسان در نيمه اول قرن هفتم، وضع خاصي داشت.
«جنتمور، نخستين حاكم مغول، وظيفهدار بود تا بتواند از مردم محل، پول و اموال پربها و محصولات بيشتري اخذ كند و وصول منظم ماليات و خراج را تأمين نمايد. جنتمور مردم را بيرحمانه شكنجه و مجبور ميكرد محل اموال خويش را نشان دهند. وي بمنظور ايجاد دستگاه اداري و بخصوص مالياتي، مأموران محلي و ايراني را به خدمت خود جلب كرد.
جنتمور و جانشينان وي، در مقابل خان مغول، مسؤول وصول مرتب مالياتها و خراج و ارسال آن به خزانه خان بودند. اين امر فقط در صورتي امكانپذير بود كه ماليات گزافي بر اهالي وضع شود ولي نه بنحوي كه ماليات دهنده را بكلي از هستي ساقط و فقير كند يا بديگر سخن، ميزان ماليات طوري باشد كه لااقل زارع قادر باشد، پس از پرداخت آن، مجددا به زراعت پردازد.
حكام خراسان اقداماتي بعمل آوردند تا شهرها و دهكدههايي كه در دوران هجوم مغولان ويران شده بود احياء گردد؛ مثلا گرگوز، جانشين جنتمور، طوس را احياء و مقر حكومت خويش ساخت. هرات نيز احياء شد. حكام خراسان و فئودالهاي مغول كه در زمره اطرافيان وي بودند، با فئودالهاي اسكان يافته محلي كه از قتل و غارت مغولان جان بدر برده بودند، نزديك
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا سده هجدهم، پيشين. ص 327- 325 (به اختصار).
(2). همان. ص 332.
ص: 133
شدند و اندكاندك، فرهنگ و تمدن ايران را پذيرفتند. اين خطمشي سياسي، يعني نزديكي فاتحان با سران مغلوبان، با روش ديگري كه اكثر اعيان مغلوب تعقيب ميكردند تصادم ميكرد. اينان پيروان سنن چادرنشينان بودند و با مردم اسكان يافته دشمني ميورزيدند و بالكل حاضر نبودند حتي سخني هم از نزديكي با آنان بشنوند.
سران نظامي مغول، گذشته از اجحاف و تجاوز و زورگويي و برده كردن ساكنان بلاد و قصبات، به تصرف اراضي آغاز كردند. واردان، مورخ ارمني، نقل ميكند كه «مغولان وارد كشور گرجستان شدند و تمام محال و نواحي و قلاع غيرقابل وصول معروف را، به قرعه، ميان سران خود تقسيم كردند، و اينان بلادرنگ، نقاطي را كه به حكم قرعه نصيب ايشان گشته بود تصرف ميكردند.» در ايران نيز وضع بههمين قرار بود.
فئودالهاي مغول، در متصرفاتي كه بطريق بالا بدست آورده بودند، مانند اميران مستقل، رفتار ميكردند و مالياتهايي را كه از مردم اخذ ميكردند صرف احتياجات شخصي خود ميكردند و ميكوشيدند كه از مردم زحمتكش محلي، بطور غيرمحدود، بهرهكشي كنند و خودسرانه بر آنها ماليات وضع نمايند و بهيچوجه، در انديشه احياي كشاورزي و پيشهها و بازرگاني نبودند. اينان هيچگونه رابطهاي با مردم و حتي فئودالهاي محلي برقرار نميساختند و خطمشي سياسي ياد شده، كه در محيط فئودالهاي مغول در فاصله سالهاي 1230 تا 1240- ميلادي (628 تا 638 هجري) پديد آمد، در سراسر تاريخ حكومت مغولان در ايران، مشهود ميباشد. در ميان نمايندگان و مدافعان اين دو روش، مبارزه شديدي جريان داشت.
گرگوز و جانشين او ارغون آقا (سال 1244 ميلادي/ 642 هجري) بارها كوشيدند تا ميزان ماليات را تثبيت و مشخص نمايند و خودكامي فئودالهاي مغول را محدود سازند و آنان را مجبور كنند كه وجوه ماليات وصولي را به خزانه تسليم كنند.» «1»
سران نظامي مغول، پيش از اردوكشي هلاكو خان، در سرزمينهاي نوگشوده شروع به غصب و تصاحب اراضي فئودالهاي محلي كردند. سران زمامدار مغول پس از تأسيس دولت هلاكوئيان، همان سياست تصاحب اراضي فئودالهاي محلي را تعقيب نمودند. سياست ايلخانان بطور كلي متوجه آن بود كه حد اعلاي درآمد را از مردم محلي اخذ كنند. بدين سبب، در دوره تسلط مغولان، بهرهكشي فئودالي از روستاييان بمراتب، شديدتر از پيش شد. روستاييان (چنانكه ضمن توصيف احوال طبقه وسيع كشاورزان (در جلد سوم) بتفصيل گفتيم) ناچار بودند قريب سيگونه ماليات و بيغار بپردازند و انجام دهند.
پس از حمله مغول به ايران، شبكههاي آبياري بكلي خراب شد، عده نفوس سخت تقليل يافت، دامهاي كاري نظير گاو و قاطر و اسب از ميان رفتند، قحطي و امراض ساريه بروز كرد، و اين عوامل در وضع كشاورزي ايران منعكس گرديد. خراسان بيشتر و زودتر از ديگر نواحي، آسيب ديد. به گفته نسوي، پس از نخستين هجوم (620- 617 هجري)، همه شهرها و قلاع خراسان بجز دژ خرندز كه متعلق به نسوي بود؛ ويران شد، ولي تقريبا همه فرارياني كه به آن قلعه پناه برده بودند، بر اثر ابتلا به بيماري ساري، جان سپردند. فاتحان يا روستاييان را به قتل ميرسانيدند، يا به اسيري ميبردند و از آنان در كار محاصره بلاد، كندن خندق و آوردن سنگ براي دستگاههاي
______________________________
(1). همان. ص 338- 336 (به اختصار).
ص: 134
سنگانداز، استفاده ميكردند.
بسياري از ساكنان كه براي نجات به كاريزها پناه برده بودند، در آن مجاري در- گذشتند. چون سياست كلي چنگيز قتل و غارت و از بين بردن انبارها و منابع آذوقه بود، قحطي و بيماري شيوع يافته بود. نسوي مينويسد از حدود بلخ تا حدود دامغان، يك سال، پيوسته خلق گوشت آدمي و سگ و گربه ميخوردند؛ چه عمال چنگيز خان جمله انبارها را سوخته بودند.» «1» «چون بعد از 14 سال يعني در سنه 634 هجري، خان بزرگ، اوكتاي قاآن، فرمود تا هرات را احيا كنند و عدهاي از اسيران (هزار نفر پيشهور و نساج را كه بعد از تسخير هرات از آن شهر كوچانده بودند بازگردانيدند، ديدند كه در پيرامون ويرانههاي شهر، تقريبا نه روستايي باقي مانده و نه دام كاري، و جويها انباشته است و بدين سبب، مردم ناچار خود بجاي گاو، گاوآهن ميكشيدند. قرار بر اين بود كه هر مرد ساكن هرات 3 من گندم در 50 كوتك (واحد طول) بكارد و از بركه آبش دهد. «هنگام زرع از وضيع و شريف دو دوجوغ (يوغ) ميكشيدند و ديگري ميعاد راست ميداشت و بدين نوع زمين را شيار ميكردند و تخم ميپاشيدند و پنبه ميكاشتند.» پس از برداشت محصول پنبه، بيست مرد هريك بيست من پنبه به افغانستان بردند و از آنجا «ادوات دهقنت آوردند.» [ر ك: سيفي، ص 111] «2» از اين جملات پيداست كه اسب و خر وجود نداشته است.
به گفته نويسنده ذيل تاريخ سيستان، در سال 632 هجري، هنگامي كه مغولان براي بار سوم به سيستان هجوم كردند، ويراني و قحطي چندان عظيم بود كه آذوقه به مبالغ باور نكردني فروخته ميشد؛ بدينقرار: شكر مني 15 دينار، فانيد (حلوا و قند سفيد) 10 دينار، عسل 12 دينار، روغن حيواني 5 دينار، گوشت گوسفند 4 دينار، گوشت گاو 2 دينار. «3»
يكي از عواملي كه به عدم ثبات و آشفتگي وضع اقتصادي ايران كمك ميكرد، اختلاف بزرگي بود كه بين سران نظامي و چادرنشين مغول و ترك از طرفي، و فئودالهاي اسكان يافته ايراني از طرف ديگر وجود داشت. اين اختلاف در تمام زمينههاي اقتصادي و اجتماعي تجلي ميكرد. فئودالها و مأمورين متنفذ ايراني كه در رأس دستگاه اداري قرار داشتند، ميكوشيدند تا دولتي نيرومند و متمركز تأسيس كنند و حكومتي شبيه حكومت غزنويان و سلاجقه پديد آورند و در پناه قدرت خان مغول، به وضع آشفته مالياتي و ميزان مال الاجاره اراضي مزروعي نظم و قراري بدهند، خزانه و ماليه دولت را تقويت كنند و اعيان چادرنشين ترك و مغول را كه با اسراف و تبذير و غارت كشاورزان با سياست «تمركزطلبي» مخالفت ميكردند، بر سر جاي خود بنشانند.
در عهد هلاكوئيان كمابيش فئودالهاي ايراني نظير افراد خاندان جويني كه مال و منال فراوان داشتند موفق شدند كه حكومت مركزي را تقويت كنند.
در اواخر قرن هفتم هجري، وضع اقتصادي زمامداران مغول آشفته و درهم بود. در عهد
______________________________
(1). به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران عهد مغول، پيشين. ص 127.
(2). همان، ص 130- 129.
(3). تاريخ سيستان. ص 396، به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران عهد مغول، پيشين. ص 132- 131.
ص: 135
كيخاتو، وضع مالياتهاي سنگين و مطالبه آن از مردم بينوا، امر محال بود؛ بهمين علت، تصميم گرفتند با صدور پول كاغذي يا «چاو» طلاها را در خزانه جمع كنند و پول كاغذي را در جريان بگذارند. بالاخره در سال 694 هجري (1294 ميلادي) در «تبريز، پول كاغذي به جريان گذاشته شد. مردم مكلف بودند يا آن را قبول كنند و يا به دست مأمورين خان كشته شوند. ولي يك هفته پس از صدور چاو، مردم زبان به اعتراض گشودند، بازارها بسته شد، آذوقه ناياب گرديد، تجارت داخلي و خارجي مختل گشت و از شهرها ماليات وصول نميشد.
مجبور شدند چاو را لغو كنند. مردم وزير ايلخان را كه «صدر جهان» نام داشت، «صدر كاغذي» خواندند. رسم چاو برافتاد و كيخاتو خان كشته شد. زمامداران بعدي نيز قادر نبودند كه به وضع آشفته اقتصادي مملكت سروساماني بدهند.
استثمار فئودالي و سنگيني بار ماليات، روزبروز بيشتر ميشد. مأموران يا كساني كه وصول خراج را بمقاطعه گرفته بودند، بدون اينكه هيچگونه نظارتي در اعمال ايشان بعمل آيد، اقدام بوصول مالياتها ميكردند و مبالغ وصولي را تصاحب يا تبذير مينمودند، و وقتي خزانه پرداخت آن مبالغ را از آنها مطالبه ميكرد، ايشان براي بار دوم و حتي سوم از رعايا ماليات ميگرفتند، وصول ماليات، غالبا با شكنجه و آزار روستاييان توأم بود. روستاييان هميشه مبالغ روزافزوني بابت مالياتهاي عقب افتاده مقروض بودند. در فاصله بين سالهاي 648 تا 659 هجري، كساني كه مالياتها را نپرداختهاند و نيز اعضاي خانواده ايشان به بردگي فروخته ميشدند تا قرض ايشان به طلبكار پرداخته شود.
در طي قرنها تاريخ ايران، هرگز وضع روستاييان بسختي و وخامت روزگار سلطه مغولان نبود. موضوع مقيد ساختن روستاييان به زمين، مربوط به دوره مغول ميباشد. فقه و حقوق اسلامي مجبور كردن روستاييان را به اقامت در يك محل و اطاعت ناگزير او را از صاحب قلعه و زمين برسميت نميشناخت. پيش از سلطه مغولان، تابعيت و وابستگي فئودالي روستاييان صورت اقامت ناگزير (سرواژ) در يك نقطه را پيدا نميكرد. موازين جديد را مغولان با خود آوردند.
بطور كلي، هلاكوئيان، با بهرهكشي فئودالي شديد، موجبات سقوط و انحطاط اقتصادي كشور را فراهم كردند. غازان خان در دوران كوتاه زمامداري خود (695 تا 704 هجري) سعي كرد كه به وضع آشفته اقتصادي مملكت سروساماني بخشد.
رشيد الدين فضل اللّه، ضمن بيان انواع ظلم و تطاولي كه به رعايا ميرفت، مينويسد:
«كلوخ و خاشاك را در نظر حكام و غير هم اعتبار بود و رعايارانه؛ و خاشاك شوارع آن كوفتگي نمييافت كه رعيت.» «1» غازان خان بموجب فرماني، ميزان ثابت خراج و ماليات سرانه (قپچور) را براي هر ناحيه به نقد يا جنس، معين و اعلام نمود. دستور داد خاتونان و شاهزادگان و سران قوم براي انجام مأموريتهاي خصوصي، ايلچي يا مأموري به نقاط مختلف كشور گسيل ندارند.
رسم نزوله «يعني مهمان رعايا شدن، بكلي برافتاد. صدور بروات لغو گرديد، بجاي مقاطعهكاران، مأمورين معين و مسؤولي وظيفه اخذ خراج را بعهده داشتند و مبلغ وصولي را مستقيما به خزانه تسليم ميكردند. علاوه بر اين، غازان براي تشويق مردم به فعاليتهاي كشاورزي، تسهيلات
______________________________
(1). تاريخ اجتماعي دوره مغول. به كوشش امير حسين جهانبگلو، ص 95.
ص: 136
مالياتي قايل شد. فكر اصلاحي غازان را كمابيش الجايتو خان دنبال كرد ولي با مرگ او، ابو سعيد بهادر خان در سن 12 سالگي، به حكومت رسيد. وي بعلت صغر سن، قادر به اداره امور كشور نبود؛ بهمين علت، امير چوپان و ساير اعيان چادرنشين بار ديگر، جان گرفتند و عليه تمركز و انضباطي كه از عهد غازان به يادگار مانده بود، به مبارزه برخاستند و به انقراض و از هم پاشيدگي حكومت ايلخانان كمك كردند.
در فاصله بين سقوط حكومت ايلخانان و استقرار حكومت صفويه، تغيير مهمي در وضع كشاورزان روي نداد. در دوران حكومت سربداران، كمابيش، كشاورزان منطقه قدرت آنان، از ظلم و ستم در امان بودند. پس از آنكه تيمور بر آل مظفر و سربداران دست يافت، اراضي فراوان را برسم سيورغال، ميان سران نظامي خود و فئودالهاي بزرگ ايراني، كه جانب وي را گرفته بودند، تقسيم كرد. وي به نفع كشاورزان قدمي برنداشت. فرزند او شاهرخ، بطوري كه دولتشاه نوشته، براي جلوگيري از عصيان كشاورزان، به پيروي از روش غازان خان، ميزان بهرهكشي فئودالها را تثبيت كرد ولي اين اصلاحات از مظالم عملداران و مأمورين مالياتي نكاست. در زمان سلطانحسين بايقرا، مظالم مأمورين ديواني نسبت به كشاورزان و پيشهوران سبب عصيان خلق گرديد. سلطان حسين بايقرا، وزير كاردان خود، عليشير نوايي را به هرات فرستاد، و او بمحض ورود، از فراز منبر مسجد جامع، لغو مالياتهاي غيرقانوني را اعلام كرد و كشاورزان و پيشهوران را براي مدت دو سال از مالياتها و عوارض فوق العاده معاف نمود.
بطور كلي، در دوران بعد از اسلام، وضع زندگي اقتصادي مردم برحسب اوضاع و احوال طبيعي و نوسانات سياسي، فرق ميكرد. در مناطقي كه كشاورزان از آب و هواي مناسب و خاك حاصلخيز و امنيت و ثبات سياسي برخوردار بودند، زندگي كمابيش رضايتبخش بود؛ چنانكه زندگي مردم ايران در دوره طاهريان، سامانيان (مخصوصا در دوره نخستين شهرياران اين سلسله) و تا حدي در عهد غزنويان و سلجوقيان، در نتيجه امنيت و ثبات نسبي، قابل تحمل بود و كشاورزان با ابزارهاي ابتدايي آن دوران كار ميكردند، و اگر مواجه با خطر بيآبي، سيل، تگرگ و آفتهاي نباتي، وبا و طاعون نميشدند و از مظالم مأمورين ديواني بسلامت ميرستند، نان بخور و نميري بدست ميآوردند و در كلبههاي گلي با زن و فرزند خود ميخوردند.
بطور كلي، سطح توقعات و انتظارات اكثريت مردم بسيار پأيين بود. مردم با ظلم و- ستمگري و تبعيض، از عهد باستان آشنا و مأنوس بودند. اختلاف طبقاتي در نظر آنها امري ازلي و ابدي بود. قسمتي از معاملات و مبادلات مردم بطور تهاتري و پاياپاي، صورت ميگرفت؛ في المثل گندم ميدادند و پارچه ميگرفتند و قسمت ديگر از نيازمنديهاي خود را با پول تهيه ميكردند. وضع پيشهوران و ديوانيان يا كارمندان دولت و روحانيان طبقه دوم و ديگر قشرهاي ميانه حال بمراتب بهتر از كشاورزان بود.
فعاليتهاي اقتصادي پس از حمله مغول
پس از حمله مغول، ظلم و زور، جاي مقررات و نظامات فئودالي قديم را گرفت. فرمانروايان مغول به هيچ اصل و قانوني پايبند نبودند.
وقتي مالياتهاي ظالمانه مخارج آنان را تأمين نميكرد، بيدرنگ، ماليات جديدي وضع ميكردند و هرگاه با اين ماليات نيز نظر آنها تأمين نميشد، پيش هركس پول يا متاعي سراغ ميكردند، درصدد مطالبه آن برميآمدند؛ و اگر صاحب مال
ص: 137
مقاومت ميكرد، با جبر و عنف و گاه با كشتن صاحب مال، به مطلوب خود ميرسيدند. در نتيجه اين سياست جابرانه و دور از عواطف انساني، همه كوشش ميكردند كه خود را بينوا و فقير جلوه دهند؛ لباس فاخر نپوشند و اشياء نفيس و گرانبهايي اگر دارند در معرض تماشاي مهمانان نگذارند. بسياري از مردم ابن الوقت، براي حفظ خود از شر مغولان، لباس سربازي بر تن ميكردند؛ در زمره زورگويان و عمال حكومت جابر مغول درميآمدند.
بسياري از فعاليتهاي مثمر اقتصادي نظير كشاورزي، نجاري، آهنگري، كفاشي و غيره روي به كساد نهاد.
بازرگاني در عهد مغول: از ديرباز، مغولان به اهميت بازرگاني براي برطرف كردن نيازمنديهايشان و براي فروش فرآوردههاي عشيرهاي خود و از جمله پوستي كه از راه شكار بدست ميآوردند، پيبرده بودند. چنگيز خان براي بازرگانان شرايط بسيار مناسبي تعيين كرد و به آنان امنيت كامل براي كارشان داد؛ و منگو حتي بمنظور جلوگيري از تصادم ميان بازرگانان و مراقبان بازار، دستور داد جواز پيشه به نام بازرگانان صادر گردد. جنگ با خوارزمشاه نيز ظاهرا در نتيجه كوششهايي كه چنگيز براي برقراري روابط بازرگاني بعمل ميآورد، و در اثر سوءسياست سلطان محمد خوارزمشاه درگرفت.
چون محصولات كشاورزي مغولستان نميتوانست نيازمندي مردم آن سامان را برطرف كند، ورود مواد غذايي به آن سرزمين اهميت بسيار يافت. سياست حمايت از بازرگانان در دوران سلطنت ايلخانان نيز ادامه يافت. «ادريش فنپرتهنو» تبريز را از نظر مقدار جنس، غنيترين شهر دنياي آن روز مينامد. ميان ايران و بسياري از ممالك ديگر روابط بازرگاني موجود بود» «1» ولي اين روابط گاه در اثر جنگها و سوءسياست زمامداران رو به سستي مينهاد.
وضع جادهها خوب نبود و بطور كلي مغولان در بهبود راهها و ايجاد خطوط ارتباطي جديد، قدم مؤثري برنداشتند. «تصور نميرود كه غازان، صرفنظر از برقراري امنيت در جادهها، براي گسترش و رونق بازرگاني، كوشش فراوان كرده باشد. او رباخواري را ممنوع و در تعيين قيمتها دخالت كرد. غازان از اجحاف دستههاي چپاولگر و اطرافيان شاهزادگان كه در بازار براي خود عوارضي وضع ميكردند، جلوگيري كرد.»
حمد اللّه مستوفي مينويسد كه كازرون در فارس و ترشيز در قهستان و مرو در ماوراء النهر مراكز بازرگاني شرق بودهاند. ماهروبان در فارس، پارچههاي كتاني صادر ميكرد، و كوتم در كنار بحر خزر، مركز معامله گوسفند بود. در كرخ، شمال بغداد، معامله كاغذ، لباس و ابريشم رواج داشت. مواد غذايي ايران تا چين و هندوستان ميرسيد؛ مخصوصا بازار صيفي و گوجه خشك خوارزم رواجي تمام داشت. ميوه اصفهان به آسياي صغير فرستاده ميشد. از تركستان مشك، پوست سنجاب و سمور و غيره وارد ميشد. دادوستد با مغرب، داراي اهميت خاص بود، اما فرمانروايان مغول براي توسعه آن كوششي نكردند. مراكز مهم ايتاليا، بخصوص بنادر ژن و ونيز، در اين دادوستد، واسطه بودند.» «2»
گزارش ماركوپولو در پيرامون وضع تجارت و بازرگاني: بطور كلي، پس از
______________________________
(1). برتولد اشپولر، تاريخ مغول در ايران. ترجمه محمود مير آفتاب، ص 432- 429 (به اختصار).
(2). همان. ص 434- 433 (به اختصار).
ص: 138
حمله مغول، مدتها در كشورهاي مغلوب و بلاديده، اثري از فعاليتهاي اقتصادي بچشم نميخورد. از عهد قوبيلاي، از بركت امنيت و آرامش نسبي كه در منطقه وسيع امپراتوري مغولان پديد آمده بود جنبشهاي اقتصادي و تجاري در زمينههاي مختلف پديدار شد.
ماركوپولو در سفرنامه خود، از فعاليتهاي مختلف اقتصادي در سرزمين چين و ديگر كشورهاي آسيا و خاورميانه سخن ميگويد، مخصوصا خاطرنشان ميكند كه «براي اداره كردن اين تجارت عظيم، در داخل كشور، و براي ترتيب امور بازرگاني با هند و جزاير «انسولند» (اندونزي و فيليپين) مؤسسات بسيار مهم و مقتدر راهنمايي تأسيس شده بود كه با مؤسسات مشابه آن در ايالات فلاندر و فلورانس، رقابت مينمود.» ماركوپولو از وضع مساعد بازرگانان ياد ميكند:
«بازرگانان و زنان و وابستگان آنها در نهايت تنعم زندگي ميكنند. پول كاغذي باعث تسهيل معاملات است، و مردم در خريد و فروش بين «زرسره» با پول كاغذي (اسكناس) امتيازي قائل نيستند. كشتيهاي تجاري از هند، انواع ادويه، مانند فلفل و زنجبيل و دارچين وارد ميكنند.
مغازههاي پكن مملو از انواع منسوجات و ابريشمهاي رشته و نرشته و پارچههاي ابريشمي و زربفت بسيار مجلل است. روزي نيست كه هزار گردونه ابريشم وارد اين شهر نشود، و با آن ابريشمها مقادير بسياري منسوجات زرين و پارچههاي ابريشمي تهيه نگردد. منسوجات ابريشمي، نه تنها براي جزاير اندونزي و فيليپين بلكه به ممالك اسلامي نيز صادر ميشود.» و بهمين جهت بود كه جمعيت زيادي مركب از تجار عرب و ايراني و مسيحي در آنجا زندگي ميكردند.
در دوره هلاكو، روابط تجاري بين چين و ايران وسعت گرفت. از چين، منسوجات ابريشمي و ظروف چيني وارد ايران ميگرديد و در مقابل از ايران، قالي و زين و برگ و آلات و ابزار سواري و اسلحه و اشياء مفرغي و ميناكاري را به چنين صادر ميكردند. «1»
در پايان قرن سيزدهم، دو راه بسيار طولاني مغرب زمين را به شرق دور متصل ميكرد:
اول راه قبچاق تا شهر «توئن هوانك»؛ تجار ژن و ونيز پس از عبور از شبه جزيره كريمه، از طريق شط ولگا و اترار، واقع در ساحل سيحون، بطرف مغولستان و قراقوروم رهسپار، و از آنجا بسوي پكن سرازير ميشدند. راه ديگري نيز بود كه از طرابوزان و سواحل درياي سياه شروع ميشد و از سوريه و آسياي صغير ميگذشت و پس از عبور از تبريز، قزوين، ري، مرو سمرقند، تاشكند، كاشغر به «توئن هوانك» ميرسيد. از اين راهها، شرق دور با اروپا مرتبط ميشد. ميتوان گفت حمله مغول با تمام خرابيها و زيانهايي كه ببار آورد، موجب گرديد كه چين و تركستان و ايران و روسيه در زيرلواي يك امپراتوري عظيم قرار گيرد، و از يك «ياسا» و مقررات سخت و خشني كه بوسيله پادشاهان تحميل شده بود تبعيت كنند، و مأمورين، مراقب امنيت راهها و ايمني كاروانها و مسافرين باشند.
به اين ترتيب، با راههاي زميني و دريايي امن و آرام، روابط بازرگاني بين اروپا و شرق دور برقرار ميشود. در اين امپراتوري وسيع، تمام اديان و مذاهب، كمابيش از آزادي برخوردار بودند. «2»
در حوزه قدرت مغولان، وضع پست و چاپار نيز رضايتبخش بود «اودوريك» از حسن اداره و ترتيب پست در امپراتوري مغول صحبت ميكند. چاپارها با نهايت سرعت بر روي اسبها يا اشتران سريع السير سوارند، و چون به نزديك منزل (يام) ميرسند، در نفيري كه همراه دارند
______________________________
(1). ر ك: رنه گروسه، امپراتوري صحرانوردان، ترجمه عبد الحسين ميكده، ص 512- 511.
(2). ر ك: همان. ص 516- 514.
ص: 139
ميدمند و محافظين آن «يام» از نزديك شدن پيك، بدين ترتيب، آگاه ميشوند و فورا اسب يا شتر ديگري را حاضر ميكنند. چاپار، نامهها يا چيزهايي را كه هست ميگيرد و بر زين مينشيند و سريعا بسوي «يام» بعدي ميرود. و همين ترتيب همواره ادامه مييابد. خان بزرگ، در مدت 24 ساعت، از وقايع جاهايي كه با اقامتگاه او سه روز فاصله اسب مسافت دارد آگاه ميشود.» «1»
وضع اقتصادي طبقات اجتماعي
«روحانيان مسلمان- سادات و علما و شيوخ و مسالك درويشي- در عهد مغولان، وضع و اقتدار اقتصادي خود را حفظ كردند. مغولان شمنپرست، كه بر روي هم با پيروان اديان ديگر مدارا ميكردند، بزودي از نفوذ كلمه و اعتبار معنوي و مذهبي روحانيان مسلمان در ميان عامه مردم باخبر شدند و بخشي از املاك موقوفه را در اختيار آنان گذاشتند.
املاك موقوفه كماكان شامل اراضي وسيع نبود بلكه كارگاههاي صنعتي و دكاكين و راستهبازارها و كاروانسراها نيز جزو آن بود؛ و روحانيان فئودال اختيار عوايد آن را در دست خود داشتند.
اعيان روحاني و مأموران به تجارت محلي و ترانزيتي و كارواني علاقه و بستگي نزديك داشتند. اعضاي شركتهاي بزرگ بازرگاني يا «اورتاقها» غالبا نماينده خانها و شاهزادگان و شاهزاده خانمها و اميران بزرگ فئودال بودند. البسه ابريشمي و زربفت و اسلحه و ماهوت و ظروف چيني و سنگهاي قيمتي و مصنوعات طلا و نقره در دربار فئودالها قدر و قيمت عالي داشت.
مغولان به مأموران اعيانمنش و خدمتگزار ايراني نيازمند بودند، زيرا اينان در امر بهرهكشي از مردم مغلوب و مطيع شهر و روستا، دستياران اصلي ايشان به شمار ميرفتند. بدين طريق در دولت هلاكوئيان گروه حاكمه فئودال به چهار گروه اجتماعي كه از لحاظ مليت و زبان و مذهب و شيوه زندگي با يكديگر تفاوت داشتند، تقسيم ميشد:
1. اعيان نظامي چادرنشين مغول، ترك يا كرد.
2. مأموران كشوري كه بيشتر ايراني بودند.
3. روحانيان عاليمقام مسلمان، و در كشورهاي قفقاز و آسياي صغير و عراق عرب، روحانيان مسلمان و مسيحي.
4. اعيان محلي شهرستانهاي ايران كه با دستگاه دولت مركزي ارتباطي نداشتند.
از لحاظ سياسي وظيفه رهبري با اعيان چادرنشين مغول و ترك بود. اعيان مغول به شيوه قديم خود زندگي ميكردند و سعي آنها اين بود كه از روستاييان محلي بحد اعلاي ممكن بهره- كشي كنند. براي اين كار از ادارات دولتي كه در رأس آنها صاحبديوان قرار داشت، استفاده ميكردند. وي تمام امور خزانه و وصول ماليات و درآمد و خرج دولت و امور دفتري و اداري و عزل و نصب كارمندان جزء اداري را به عهده داشت.
رسيدگي به امور كارخانههاي صنعتي، كه معمولا متعلق به خان يا كسان او بود، نيز جزو وظايف صاحبديوان بود. در كارخانههاي مزبور پيشهوراني كه هنگام تصرف كشور به بردگي درآمده بودند، و يا اخلاف ايشان، كار ميكردند.
______________________________
(1). همان. ص 524- 523.
ص: 140
در بعضي از ايالات و شهرهاي بزرگ، مأموران مالياتي اقامت داشتند كه در برابر حكومت مركزي مسؤول وصول منظم مالياتها و تحويل وجوه به خزانه بودند. معمولا وصول ماليات به مقاطعه واگذار ميشد و مقاطعه كار ميتوانست، بلامانع و بدون اينكه نظارتي در اعمال او به عمل آيد، مردم را غارت كند.» «1»
گردآوري ماليات: «جمعآوري ماليات در ايالات و بلاد، با اقدامات بيرحمانه و فوق العاده توأم بود، و در واقع به يك لشكركشي جنگي كوچك مشابهت داشت. مبالغي كه از مردم مأخوذ ميگرديد به ارقام سرسامآوري سر ميزد. بنا به گفته حمد اللّه مستوفي قزويني، در- آمد دولت كه در سال 1295 ميلادي (695 هجري) برابر 1700 تومان بود (هر تومان ده هزار دينار) به اضافه مبلغي هنگفت به جيب مأموران و مقاطعهكاران و اميران فئودال ميرفت، زيرا كه ماليات نواحيي كه جزو اقطاع فئودالها بود، گرچه توسط مأموران دولت وصول ميشد ولي وارد خزانه دولت نميگشت بلكه در اختيار فئودالها گذاشته ميشد.
اداره مركزي گذشته از ديوان عالي، ديوانهاي ديگري داشت و از آنجمله ديوان اينجو بود، كه اداره امور املاك منقول و غيرمنقول شخصي خان و كسان او را عهدهدار بود. مبالغ هنگفتي كه وارد خزانه خان ميشد، صرف نگهداري خدمتگزاران اقامتگاه وي و كسان او و مخارج شاهزادگان و بزمهاي باشكوه و نگهداري لشكريان ميگشت.
سران نظامي زندگي چادرنشيني داشتند و به اقتضاي فصل، به ييلاق و قشلاق ميرفتند و سخت به ياساي چنگيزي و سنن زندگي چادرنشيني علاقهمند بودند. با اين حال، نمايندگان اديان گوناگون و گروههاي مختلف سعي ميكردند خان مغول را به معتقدات مذهبي و راه و رسم خود متمايل سازند.
مأموران كشوري ايران كه در رأس دستگاه اداري قرار داشتند، ميكوشيدند تا دولتي نيرومند و متمركز تأسيس كنند و دستگاه خلافت و دولت غزنويان را كه خود نمونهاي از دولت ساسانيان بود، سرمشق خويش قرار دهند و قدرت خان را محكم و استوار سازند و او را به قبول اسلام تبليغ كنند و شيوه مالياتي و ميزان مال الاجاره و مالياتها را تحت نظم و حساب معيني درآورند و در عين حال، عليه تفوق و نفوذ اعيان چادرنشين مغول و تمايلات گريز از مركز آنان و تبذير و ريختوپاش كسان خان مبارزه ميكردند.
روش مأموران كشوري ايران در برابر رعايا و شهريان از ديرباز بهرهكشي شديد بود، ولي هرگز كار را به فقر و ورشكستگي كامل روستاييان و تباهي نيروهاي توليدي نميكشانيدند.» «2»
در حاليكه اعيان چادرنشين در راه ديگري سير ميكردند و براي از هم پاشيدگي و عدم تمركز دولت تلاش مينمودند، از اواخر عهد هلاكو آثار انحطاط در قدرت مغولان بچشم ميخورد. مغولان كه به نيروي جنگي خود سخت ميباليدند، در رمضان 658 در محل «عين جالوت» (در فلسطين) شكست سختي از مسلمانان خوردند و براي هميشه از تسخير مصر و شام چشم پوشيدند.
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين. ص 347- 346 (به اختصار).
(2). همان. ص 349- 347 (به اختصار).
ص: 141
«پس از مرگ هلاكو و تشكيل شوراي مشورتي (قورولتا) اباقا خان به زمامداري رسيد.
از اين دوره، بيش از پيش آثار انحطاط و شكست در ناصيه دولت ايلخاني ديده ميشد. مغولان در حمله به سوريه طرفي نبستند و دوبار، يكي در سال 659 و ديگر در سال 676 هجري، از مصريان شكست خوردند.
در عهد اباقا خان روابطي بين پاپ روم و دول اروپاي غربي با ايلخانان برقرار شد ولي نتايج مهمي از اين روابط و آمد و رفتها نصيب طرفين نشد.
پس از مرگ اباقا خان، تكودار به زمامداري رسيد. وي نخستين ايلخاني است كه به دين اسلام درآمد و احمد ناميده شد. او در صدد بود كه دولت مغولي را به يك دولت اسلامي تبديل كند. وي به مملوكان مصر و مردم بغداد اعلام كرد كه اسلام پذيرفته و از مسلمانان حمايت خواهد كرد، ولي سياست احمد، با منافع و مصالح فئودالهاي چادرنشين كه هواخواه سنن ديرين بودند، به هيچوجه همآهنگي نداشت؛ لذا لشكريان و فئودالهاي مغول به ارغون روي آوردند.
احمد در جنگ خانگي شكست خورد و متواري شد. پس از دستگيري (بدون اينكه خونش ريخته شود) به قتل رسيد. در عهد ارغون، سران نظامي و فئودالها از اطاعت حكومت مركزي سرباز ميزدند و چنانكه يادآور شديم، رجال ايراني همواره هواخواه تمركز بودند. خانواده جويني از عهد هلاكو از اين سياست جانبداري ميكرد. شمس الدين محمد رئيس اين خاندان مقام صاحبديواني داشت و فرزند او، بهاء الدين حاكم اصفهان، و برادر او عطاملك جويني، مورخ معروف، حاكم بغداد بود، و ديگر افراد اين خاندان هريك در گوشهاي، حكومت و فرمانروايي داشتند و هرگز از مالاندوزي و كسب ثروت غافل نبودند. شمس الدين صاحبديوان در طي بيست سال كه امور مالي دولت را اداره ميكرد، چهل ميليون دينار املاك خريد و بهاي اموال منقول و گلهها و رمههاي اسب وي به بيست ميليون دينار بالغ ميشد.
حيات عموم رجال ايراني در دوره ايلخانان، در اثر تضادهاي اقتصادي و سياسي، همواره در معرض خطر بود؛ چنانكه در عهد ارغون شمس الدين جويني را كشتند و املاكش را ضبط كردند.
ارغون كه از نفوذ ايرانيان در دستگاه حكومت راضي نبود، يكچند از كارشناسان يهودي و مسيحي استمداد جست و سعد الدوله يهودي را به وزارت برگزيد. همينكه سعد الدوله خواست از تجاوز و زورگويي اعيان نظامي مغول جلوگيري كند، عليه او به تبليغات شديدي دست زدند و گفتند كه اين مرد يهودي ميخواهد كه كعبه مسلمانان را به بتخانه بتپرستان تبديل كند.
ارغون در حال بيماري، تحت تأثير اين تحريكات، دستور اعدام او را داد. مرگ او موجب غارت اموال او و خويشاوندانش شد. كشتار يهوديان آغاز شد و مأموران مسلمان، از اين وقايع خرسند شدند.
در سال 688 هجري، امير نوروز، فرزند «ارغون آقا» كه در خراسان حكومت ميكرد، اسلام پذيرفت و با فئودالهاي متنفذ ايراني دست دوستي داد و عليه سياست ضد اسلامي ارغون به پا خاست.
در عهد ارغون، روابط ايلخانان با اروپاي غربي جان تازه گرفت، ولي اتحاد نظامي بين دول اروپاي غربي و دولت ايلخاني هيچگاه از حدود حرف و مكاتبه تجاوز نكرد.
ص: 142
در اين ايام، ژن و ونيز موقعيت اقتصادي ممتازي داشتند، تجارت بين هندوستان و كشورهاي كرانه مديترانه از راه هند، هرمز، اصفهان، سلطانيه، ارز روم و قسطنطنيه يعني از راه ايران، صورت ميگرفت و عوايد كلاني نصيب دولت ايلخاني و بازرگانان ژن ميشد.
پس از مرگ ارغون، كيخاتو، فرزند اباقا خان به حكومت رسيد؛ وزارت او با صدر الدين بود. در اين دوره، حكومت ايلخانان با بحران اقتصادي شديدي مواجه گرديد.
از آنجايي كه وضع مالياتهاي فوق العاده و اخذ آن از مردمي كه به كلي بينوا و از هستي ساقط شده بودند محال بود، تصميم گرفتند به صدور پول كاغذي يا چاو دست بزنند. نمونه و سرمشق آنان پولي بود كه خان بزرگ قوبيلاي قاآن در سراسر چين رايج كرده بود.
صدر الدين، با اتخاذ اين سياست ميخواست طلاها در خزانه جمع شود و معاملات و كارهاي بازرگاني با پول كاغذي صورت گيرد ولي مردم چنانكه گفتيم با اين كار موافق نبودند.» «1»
آشفتگي وضع اقتصادي
چنانكه ديديم، سران نظامي مغول از آغاز نفوذ در شرق نزديك، سياست تصاحب اراضي فئودالهاي محلي را تعقيب ميكردند و مطلقا از يك سياست اقتصادي قابل دوام و مبتني بر مصالح عمومي تبعيت نميكردند. در عهد ايلخانان زمينهايي كه بيشتر به خوارزمشاهيان و خويشاوندان ايشان تعلق داشت و بخشي از اراضي موقوفه، به ملكيت دولت مغول و خانواده ايلخانان درآمد. در دولت هلاكوخان، اراضي رسما به گروههاي زير تقسيم ميشد:
1) زمينهاي دولتي، يا ديواني، 2) اراضي اينجويا خاص اينجو كه به خان و خويشاوندان وي تعلق داشت، 3) اراضي مالكان خصوصي (ملك) كه به فئودالهاي مغول و محلي تعلق داشت، 4) اراضي موقوفه.
درآمد اراضي ديواني براي تأمين مخارج دولتي صرف ميشد. درآمد اراضي اينجو به مصرف دستگاه شخص خان و خويشاوندان وي و شايد لشكريانش ميرسيد. روحانيان مسلمان درآمد اراضي موقوفه را در اختيار داشتند. جمعآوري ماليات از رعايايي كه در اراضي ديواني و اينجو مسكن داشتند، مستقيما توسط دستگاه مالي ديوان عالي يا ديوان اينجو به عمل ميآمد و يا به فئودالها و تجار بزرگ به «مقاطعه» داده ميشد.
اين شيوه اخير براي مردم مالياتدهنده بسيار سنگين و دشوار بود؛ بخصوص كه در دوره سلطه مغولان، بهرهكشي فئودالي از روستاييان به مراتب شديدتر از پيش بود؛ روستاييان ميبايست قريب سي گونه ماليات و بيغار را بپردازند و انجام دهند.
يكي از مالياتهاي اصلي، مال يا خراج يا ماليات ارضي بود كه به جنس يعني به صورت سهمي از حاصل زمين و يا در نواحي مجاور شهرها نقدا اخذ ميگرديد. ميزان خراج در نواحي مختلف يكسان نبود، و گاهي اضافهاي به نام فرع به ميزان ده درصد مبلغ خراج به آن افزوده ميگرديد.
فاتحان، مالياتي به نام قپچور وضع كردند كه نخست فقط از چادرنشينان به ميزان يك در- صد از تعداد دامها مأخوذ ميشد و بعدها، به شكل ماليات نقدي و سرانه از روستاييان و
______________________________
(1). همان. ص 357- 352 (به اختصار).
ص: 143
شهريان گرفته ميشد.
ماليات سرانه يا جزيه كه عليرغم شريعت اسلامي نه تنها از مسيحيان و زرتشتيان و يهوديان بلكه از مسلمانان نيز گرفته ميشد، براي پيروان اسلام بياندازه توهينآميز بود.
گذشته از مالياتهاي ياد شده، عوارض گوناگون ديگري جنسا و نقدا از روستاييان گرفته ميشد كه اخراجات ناميده ميشد و صرف نگاهداري دستگاه اميران و لشكريان و مأموران عاليمقام و ايلچيان و غيره ميگشت.
روستاييان ميبايست براي اسبان، جو و علف و براي لشكريان آذوقه تهيه و تسليم كنند (كه علفه و علوفه ناميده ميشد) و غله و مشروب (به اصطلاح تغار) جمع كنند و الخ.
سنگيني بار استثمار فئودالي كه در دوران اين فاتحان شدت يافت، بر اثر شيوه خاصي كه در وصول مالياتها به كار ميرفت سخت و تحملناپذيرتر گشته بود.
در عهد مغولان، گذشته از عوارض و مالياتهاي گوناگون و فراوان كه به نفع خزانه گرفته ميشد، تسليم بروات به شاهزادگان و خاتونان و اميران و مأموران، بسيار متداول بود.
برات، چنانكه از نام آن نيز معلوم است، به دارنده آن حق ميداد كه مواجب يا مستمري خويش را از محل مالياتهاي فلان يا بهمان ولايت يا ده وصول كند.
رشيد الدين فضل اللّه، درباره اينكه مبالغ مذكور در برات به چه نحوي از روستاييان مأخوذ ميگرديد، داستاني نقل ميكند:
مردي وارد دهكدهاي شد تا مبلغ براتي را وصول كند، ولي ده را بكلي خالي از سكنه يافت؛ تمام اهل ده گريخته بودند. در ميدان ده گروهي از سپاهيان را ديد كه با كمال بيرحمي سه نفر روستايي را سرنگون آويخته با چوب ميزدند و ميكوشيدند از ايشان اعتراف بگيرند كه اهل ده كه ميبايست مبلغ براتهاي ايشان را بپردازند، به كجا رفتهاند.
سنگيني بار بيغارها و سخرههاي متعددي كه به نفع دولت معمول بود، نيز كمتر از ماليات و برات و مانند آن نبود؛ مثلا سخره پستي (يا الاغ) كه روستاييان موظف بودند براي توقفگاههاي پستي، يامها يا چاپارخانهها و ايلچيان و سران نظامي اسب و خر بدهند.
بيغار، به معني اخص نيز، كه عبارت بود از كار اجباري براي احياء و تنقيه قنوات و ساختمان قلاع و كاخها و احداث جادهها، بار سنگيني بود. در ضمن انجام اين كارها هزاران نفر از روستاييان جان ميسپردند و چارپايان بيشمار سقط ميشدند و اين بيغار، كاري بيحاصل بود.
بدين سبب، تمام كوششها و تشبثاتي كه شش ايلخان نخستين بخاطر ساختن شهرها و كاخها به عمل آوردند، به نتيجه نرسيد و ساختمانها نيمهتمام ماند.
نزوله يا نزول اجلال از لحاظ روستاييان مصيبتي واقعي به شمار ميرفت؛ هر شخصيت مغولي به شهر يا دهكدهاي قدم ميگذاشت براي خود و خادمان و همراهان خويش صدها منزل را اشغال ميكرد. نوكران امير يا فرمانروا هرچه از اموال ميزبان خود مييافتند ميبردند، به ناموس زنان دستدرازي ميكردند و صاحبان خانهها را مورد استهزاء و مسخره قرار ميدادند. روستاييان و مردم شهري از بيم اين ميهمانان ناخوانده عمدا خانههاي خود را به حال نيمه ويران نگاه ميداشتند تا امير و اطرافيان وي در آن نزول اجلال نكنند. معمولا پس از
ص: 144
رفتن ميهماني «ميهمانان» ديگري جايگزين وي ميشدند. در طي قرون، هرگز وضع روستاييان به سختي و وخامت روزگار سلطه مغولان نبود و موضوع وابستگي و مقيد ساختن روستاييان به زمين، يادگار سلطه مغولان است. فقه و حقوق اسلامي اجبار روستاييان را به اقامت در يك محل، اطاعت ناگزير او را از صاحب قلعه و زمين به رسميت نميشناخت. خراجگزاران يعني روستاييان و شهريان از لحاظ حقوق واجد آزادي فردي شمرده ميشدند. وابستگي كشاورزان به زمين فئودال، شامل حال مردم اسكان يافته دهات نيز ميشد، و اين تقيد و وابستگي نتيجه طبيعي و منطقي جريان تكامل عمومي جامعه فئودالي به شمار ميرفت.
وضع كشاورزان، در اراضي و املاك خصوصي فئودالها، اندكي بهتر بود زيرا آنها در حفظ نيروي رعاياي خود، لااقل از لحاظ تجديد توليد، ذينفع بودند در حاليكه مقاطعهكاران وصول خراج، فقط ميخواستند با غارت روستاييان ثروتمند شوند و پوست از تن آنان بكنند.
در پايان قرن سيزدهم ميلادي، بر اثر استثمار وحشيانهاي كه از جانب مغولان اعمال ميشد، نواحي بسيار، بالكل ويران و خالي از سكنه شد و مردم آن فرار كردند.
به گفته رشيد الدين فضل اللّه، در بسياري از نواحي فقط در يك دهم اراضي مردم زراعت ميشد و باقي باير مانده بود.
در اثر شكست اقتصادي، شهرهايي كه هنگام هجوم مغول ويران شده بود، با تأني و كندي فوق العاده، احياء ميگشت. در اثر فقر عمومي و نبودن قوه خريد، وضع بازارها نيز رضايتبخش نبود. با اين حال، مقامات مغول از مردم شهرنشين مالياتي به نام تمغا ميگرفتند.
مالياتي نيز به عنوان تمغا، از كارگاه صنعتي و مؤسسات بازرگاني، اعم از تجارت عمده يا خردهفروشي و حتي خريد و فروش آذوقه و هيزم كه روستاييان اطراف به بازارهاي شهر وارد ميكردند، و همچنين از انواع مصنوعات شهري اخذ ميشد. ميزان ماليات تمغا گزاف بود و در پيشهوري و بازرگاني انعكاس مرگباري داشت. «1»
طرح: «رسمي كه به طرح معروف بود، و طبق آن روستاييان و ارباب حرف ميبايست كالاها و محصولات را به قيمتي نازلتر از بهاي بازار به خزانه دولت تسليم كنند، بسيار سنگين و تحملناپذير بود. از جانب ديگر، تجار و صنعتگران مجبور بودند خوارباري را كه دولت به رسم خراج از رعايا گرفته بود چهار تا پنجبار گرانتر از قيمت بازار خريداري كنند، و اين معامله هم طرح ناميده ميشد.
براي انتقال كالا از نقطهاي به نقطه ديگر، حقوق گمركي يا باج پرداخت ميشد. تمام سنگيني بار مالياتها بر دوش صنعتكاران بود. تجار بزرگ كلي فروش، كه در كنف حمايت ايلخان قرار داشتند، از تسهيلات بزرگ مالياتي برخوردار بودند. گذشته از اين، صنعتكاران بخشي از مصنوعات خويش را به خزانه يا فئودالها ميدادند و كارهاي اجباري گوناگوني را نيز انجام ميدادند و در ساختمان و ابنيه عمومي و تزيين شهر در موقع ورود ايلخان و شاهزادگان و غيره شركت ميجستند.
وضع صنعتكاراني كه برده شده و در كارخانههاي دولتي، اسلحه و البسه و لوازم
______________________________
(1). ر ك: همان ص 363- 359.
ص: 145
لشكريان را تهيه ميكردند، بسيار سختتر بود. كارخانههاي دولتي در حدود سال 628 هجري در ايران پديد آمد. اين كارخانهها ملك ايلخان يا شاهزادگان بودند و صنعتگراني كه در اين مؤسسات كار ميكردند پشت در پشت برده شمرده ميشدند.
فتوحات مغولان موقتا شيوه بردهداري را احياء كرد. مجددا از كار بردگان به ميزان وسيعي در دامداري چادرنشينان و پيشه و حرف و كشاورزي استفاده ميشد. مثلا در دو باغ رشيد الدين فضل اللّه، نزديك تبريز، 1200 برده زن و مرد كار ميكردند. ميان ايشان عدهاي يوناني، گروهي حبشي و زنگي ديده ميشد.» «1»
بردگان: «صفوف بردگان را بيشتر اسيران جنگي پر ميكردند ولي عدهاي بنده زرخريد نيز از بردهفروشان خريداري ميشد. و اينان بردگان را از كريمه و خاك روس و دشت قبچاق و هندوستان و مصر و روم ميآوردند. مقروضي كه قادر به اداي قرض خويش نبود و كسي كه بدهي ماليات عقب افتاده داشت نيز ممكن بود برده شود.
تجار (اورتاق) از حمايت اعيان مغول برخوردار ميشدند و هنگامي كه براي امور بازرگاني خويش سفر ميكردند مانند ايلچيان از مردم آذوقه و عليق و وسايل نقليه مطالبه ميكردند.
به اين ترتيب، فاتحان مغول با شيوه بهرهكشي وحشيانه خود، نيروهاي توليدي را تباه و نابود كردند. روستاييان بينوا كه همهچيز خود را از دست داده بودند، گروهگروه زراعتهاي خويش را ترك گفته به هر سو فرار ميكردند. قسمت اعظم اراضي، غير مزروع باقي ماند، و زارعان آن را رها كردند، خزانه دولت خالي شد زيرا تقريبا ديگر كسي كه قادر باشد خراج و ماليات بپردازد، باقي نمانده بود و مبالغي كه بدشواري گرد ميآمد و وصول ميشد به خزانه نميرسيد و در محل، به دست مقاطعه كارها و فئودالها و مأموران، حيفوميل ميشد.» «2»
اصلاحات اقتصادي و اجتماعي غازان خان
وضع دشوار مالي و اقتصادي حكومت و تمايلات گريز از مركز و عصيانهاي اعيان چادرنشين مغول و ترك و موقوف شدن فتوحات خارجي، كه غنايم جنگي فراوان نصيب فاتحان ميكرد، مجموع اين عوامل، حكومت مركزي را بر آن داشت تا چارهاي بينديشد. غازان، كه مردي زيرك و كاردان بود، صلاح چنان ديد كه اسلام اختيار كند و از اين راه به مأموران عاليمقام و روحانيان اعيان- منش ايراني و مسلمان نزديك شود.
در طرح اصلاحات داخلي كه غازان خان به عمل آورد، رشيد الدين فضل اللّه همداني، پزشك و مأمور مجرب مالي و دانشمندي كه به علوم عصر خويش احاطه داشت، وظيفه مهمي ايفا مينمود. افكار اصلاحي او كه پايه و اساس اصلاحات غازان خان را تشكيل ميداد، عبارت بود از اينكه:
ايلخان و سران مغول، بايد با اعيان فئودال ايراني نزديك شوند و سنن كشورداري را فراگيرند، حكومت مركزي را استوار سازند، با تمايلات گريز از مركز اعيان چادرنشين مغول مبارزه كنند و از عصيان و خودكامگي ايشان ممانعت به عمل آورند، ميزان ثابت خراج (بهره
______________________________
(1). همان. ص 364- 363.
(2). همان. ص 365- 364.
ص: 146
مالكانه، ماليات) معين و مشخص گردد و دستگاه وصول ماليات به سلامت گرايد تا از دشواري وضع روستاييان و شهريان كاسته شود، و استعداد و نيروي پرداخت ماليات مردم افزوده گردد.
قنوات و نهرهاي آبياري مخروب و ويران، ترميم گردد و كشاورزي و صنعت و بازرگاني و زندگي شهري احياء شود.
در عهد غازان خان، رهبري سياسي از اعيان نظامي و چادرنشين مغول و ترك منتزع و به مأموران عاليمقام و روحانيان متشخص ايراني، كه رشيد الدين در واقع مجري مشي سياسي آنان بود، منتقل گشت. غازان خان به اعيان چادرنشين اعتماد نداشت و بسياري از ايشان را معدوم ساخت ولي با اين حال، ناچار گذشتهاي مهمي به ايشان ميكرد؛ مانند تفويض اراضي وسيع بر سبيل اقطاع و غيره.
چون يكي از علل اصلي خالي شدن خزانه حيفوميل اموال از طرف مأموران بود، فرمان ويژهاي صادر شد و ميزان ثابت خراج و ماليات سرانه (قپچور) براي هر ناحيه به نقد و يا ميزان سهمي كه از حاصل بايد اخذ گردد، معين گرديد. اين فهرستهاي مالياتي، مهر و در تبريز نگاهداري ميشد. در هر دهكده و هر ناحيه فهرست مالياتي را بر صفحات آهنين يا سنگ و يا بر ديوار مساجد مينوشتند و در محل نماياني قرار ميدادند تا عموم از آن اطلاع حاصل نمايند.
مطالبه مبلغ و يا مقداري بيش از آنچه در فهرستها، نوشته شده، اكيدا ممنوع بود.
خاتونان و شاهزادگان و افراد عادي حق نداشتند براي انجام مأموريتهاي خصوصي، ايلچي و مأمور به اينسو و آنسو گسيل دارند و ايلچيان فقط براي مأموريتهاي دولتي اعزام ميشدند و براي خرج راه، وجه لازم در اختيار ايشان گذاشته ميشد.
نزوله فسخ شد و مقرر گرديد كه ديگر مهمانان ناخوانده به منزل مردم نزول اجلال نكنند. صدور و توزيع بروات نيز لغو گرديد. مأمور دولت، كه در برابر خزانه مسؤول بود، مالياتها را از مردم، طبق فهرست ثابت و مشخص و معين وصول ميكرد و ديگر مقاطعه دادن ماليات در ميان نبود.
عوارض گوناگون و فراواني كه بيشتر به نفع خان و شاهزادگان و لشكريان و اميران و غيره از مردم مأخوذ ميشد، لغو گرديد. وجوه و اموالي كه به خزانه ميرسيد، با كمال دقت ثبت و مهروموم ميشد و هر مبلغ، و لو جزئي، فقط طبق فرمان كتبي خان از خزانه پرداخت ميگرديد.
با اينكه غازان خان اراضي وسيعي را، بر سبيل اقطاع، در اختيار سران نظامي گذاشته بود، ولي حيفوميل مالي نميگذاشت كه چيزي به دست سپاهيان برسد. بدون شك بينوايي افراد عادي لشكر مغول يكي از علل شكست سپاه غازان در سال 603 هجري با سلطان مملوك در سوريه بوده است.
غازان خان، براي پايان دادن به اين وضع، مقرر كرد اراضي وسيعي را كه در اختيار سران نظامي قرار ميدهد، آنان به حكم قرعه بين يوزباشي يا امير صده و دستههاي كوچكتر تقسيم كنند تا هيچيك از افراد سپاه بينصيب نماند.
بموجب فرماني، اراضي اقطاع قابل فروش نبود و اگر دارنده اقطاع در خدمت قصور ميكرد، زمين اقطاع او ممكن بود پس گرفته شود. اقطاع پدر به پسر و يا اقوام ديگر منتقل ميشد، و بدين طريق از لحاظ حقوقي مبدل به تيول موروثي شده بود.
ص: 147
غازان خان رسم وابستگي و تقيد روستايي زارع را به زمين، كه در عهد نخستين ايلخانان نيز وجود داشت، تأييد نمود تا جايي كه مالكين حق نداشتند به روستاييان فراري پناه بدهند و اگر كشاورزي فرار ميكرد، مالك حق داشت در ظرف سي سال از تاريخ فرار، او را جستجو كند و به زمين متروك بازگرداند. شيوه استفاده از كار بردگان به حال سابق باقي بود و رشيد الدين خود از اين سنت ارتجاعي بهرهبرداري ميكرد.
غازان خان، براي احياء كشاورزي و تشويق مردم به زراعت، تسهيلات مالياتي در نظر گرفت.
غازان خان در زندگي شهرنشينان نيز تغييراتي به نفع اكثريت پديد آورد و از سوءاستفادههاي تجار و بازرگانان كه غير از تجارت به رباخواري و وصول مالياتهاي دولتي و عوارض شهري (تمغا) و مقاطعه كاري ميپرداختند، تا حد زيادي جلوگيري كرد.
در حاليكه وضع بازرگانان كوچك و متوسط بسبب اخذ ظالمانه ماليات تمغا دشوار بود، تجار عمده كه با كاخهاي شاهزادگان و زنان خوانين رفتوآمد داشتند، در نتيجه رباخواري و زورگويي، بينوايان شهري را از پا درميآوردند. غازان با توجه به اين وضع، از رباخواري جلوگيري نمود و بموجب «يرليغي» يكچند، مردم را از پرداخت قروض و بهره آن معاف كرد، ولي بعدها در اثر فشار محافل ذينفع، براي بهره پول حدود و ميزان مشخصي در نظر گرفت تا رباخواران از آن تجاوز نكنند؛ و صنعتگران و بازرگانان كوچك را در كنف حمايت خود گرفت و در بسياري از شهرها آنان را از پرداخت تمغا معاف كرد و در برخي بلاد، ميزان ماليات را تا نصف تقليل داد.
غازان خان به وضع آشفته مسكوكات پايان داد و در سراسر كشور، پول واحد نقره را رايج ساخت؛ واحد پول درهم بود كه 15/ 2 گرم نقره داشت، و شش درهم يك دينار نقره بود و ده هزار دينار واحد محاسبه يا تومان محسوب ميشد.
غازان خان صنعتگران برده را آزاد گذاشت و آنان را مخير كرد كه براي خود كار كنند و مقداري معين محصول يا پول به صاحب كارخانه بپردازند.
غازان خان در راه اصلاحات شهري و عمران و آبادي نيز قدمهايي برداشت و مدارس و بيمارستانها و كاروانسراهايي ساخت، و چنانكه خواهيم ديد، رشيد الدين، وزير او نيز در ربع- رشيدي كوي بزرگي پديد آورد كه داراي سازمانهاي اقتصادي و فرهنگي گوناگون بود.
بايد توجه داشت كه اصلاحات مزبور به نفع مردم مالياتدهنده صورت نگرفته است بلكه بيشتر به نفع دولت فئودالي بود؛ چه براي ادامه حيات دولت، لازم بود ترتيبي داده شود كه توليدات كشاورزي تجديد شود و يكباره قطع نگردد و فئودالها و دولت فئودالي مرتبا خراج و مال الاجاره را دريافت دارند. «1»
ولي در هرحال، نظم جديد نسبت به رژيم ارعاب پيشين اخذ ماليات و عوارض، و غارت رعايا بهتر بود و بار روستاييان و شهرنشينان را سبكتر كرد.
تيمور پس از آنكه آخرين ايلخانان مغول و حكومت كموبيش ملي سربداران را از پاي درآورد، در راه عمران و آبادي سراسر منطقه نفوذ خود قدمي برنداشت. «تيمور ميكوشيد با
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 371- 366.
ص: 148
غارت كشورهاي مفتوح، نيروهاي مولده ماوراء النهر را ترقي دهد، و وجوه و وسايلي را كه در جنگ، از طريق غارت و چپاول، بدست ميآورد براي احداث قنوات و ابنيه و تزيين شهرهاي آن ديار مورد استفاده قرار ميداد و از ممالك مسخره، پيشهوران را به ماوراء النهر ميآورد. بديهي است كه اين اقدامات را به نفع طبقه فئودال بعمل ميآورد.
تيمور ميخواست نظارت خود را بر جادههاي كاروانرو و بازرگاني ميان اروپا و آسيا برقرار سازد و بدينسبب، كوشيد تا ايران و عراق عرب و كشورهاي قفقاز و آسياي مقدم را كه اكثر جادههاي ياد شده از آن ميگذشت تسخير كند.
و اما جادههاي كاروانرو شمالي را كه از نواحي مجاور كرانه درياي سياه و صحراهاي كرانه بحر خزر ميگذشتند، و تيمور نميتوانست قدرت خود را در آن نواحي مستقر و استوار سازد، مايل بود بروي تجار و بازرگانان مسدود نمايد. بدينمنظور، تمام شهرهايي كه بر سر جادههاي اخير الذكر وجود داشت ويران ساخت (گركانج، سراي بركه، حاجي طرخان، آزوف و غيره).
پس از آن، در ظرف مدت سي سال، تجارت ميان اروپا و آسيا از طريق جادههاي كاروانيي كه از ايران ميگذشت صورت ميگرفت.» «1»
بطور كلي، پس از حمله مغول و تيمور، وضع اقتصادي كشورهاي خاورميانهرو به انحطاط رفت. تلاش غازان خان و خواجه رشيد الدين فضل اللّه و تني چند از ايلخانان، در راه احياي حيات اقتصادي اين منطقه، چون براساس برنامه ثابت و پايداري نبود، با مرگ زمامداران روبفراموشي رفت و وضع اقتصادي ايران و ديگر كشورهاي اين منطقه هرگز به سطح قبل از ايلغار مغول برنگشت. تيمور نيز در دوران قدرت، چنانكه گفتيم، فقط در راه عمران ماوراء النهر قدمهايي برداشت و با تخريب و غارت ديگر نقاط، تيشه به ريشه اقتصاديات ديگر نواحي زد و هرگز در مقام اصلاح وضع اقتصادي و اجتماعي ملل تابع خود، برنيامد. جانشين او، شاهرخ، چون ناظر ورشكستگي اقتصادي كشور بود، بر آن شد كه از سياست اقتصادي غازان خان پيروي كند و از شدت فشار ديرين بر كشاورزان و پيشهوران بكاهد ولي در اين راه، توفيق شاياني كسب نكرد. پس از آنكه اوزون حسن در صحنه سياست توفيق يافت و بازماندگان تيمور و جهانشاه دشمن خود را از پاي درآورد، بر آن شد كه به وضع نابسامان اقتصادي پايان دهد.
وضع اقتصادي ايران در عهد اوزون حسن
در دوره پادشاهي اوزون حسن و فرزندش، يعقوب، از بركت امنيت و آرامش نسبي و روش منصفانه اين دو پادشاه در اخذ عوارض و مالياتها، وضع اقتصادي كشور تا حدي رو به بهبود نهاد. شيراز، پس از تبريز، مهمترين ميعادگاه سوداگران شده بود. مسافران ونيزي، مكرر در سفرهاي خود، به همهگونه جواهر و پرند و پرنيان و ادويه و ساير كالاهايي كه در بازارهاي شيراز ديدهاند اشاره ميكنند و خوبي كالاها و رونق بازار دادوستد را ميستايند.
همهگونه پارچه، بويژه قماش پشمي كاشان و چندينگونه تافته يزد و حرير استراباد، شهرت بسزايي داشته است. معمولا در خود استرآباد كه به گفته «باربارو» مركز تهيه ابريشم خام بود،
______________________________
(1). همان. ص 429.
ص: 149
پارچههاي حرير كلفتي ميبافتند؛ اما كاشان و يزد دو مركز مهم حريربافي ايران بشمار ميرفت. جوزافاباربارو، ضمن گذشتن از شهر كاشان، بقدري قماش در بازارهاي آن شهر انباشته ديده است كه ميگويد اگر بازرگاني در عرض يك روز ميتوانست با ده ميليون دو كاتو، وارد كاشان شود، و خواستار خريد پارچه باشد، بازارهاي شهر توانايي تهيه آن مقدار قماش را داشت. [از سفرنامه باربارو] «1»
در اين دوره نيز، گاهي حكومتها در مقام تعديل نرخ اجناس برميآمدند و به مأمورين و عمال خود در اين زمينهها فراميني صادر ميكردند.
تعديل نرخ اجناس خوراكي
جهانشاه قره قوينلو و بيگم همسر او، درباره تعديل نرخ اجناس، فرماني صادر كردهاند كه به خط ثلث روي سنگ نقر شده كه خلاصه آن اين است: «بتأييد سبحاني ... اجناس منال خالصه و ... كه داخل جمع ابواب المال كاشانند، از گندم و جو و كلوزه و پنبه و باقلا و ذرت و زيره و گاورس و كنجد و نخود و بادام و مويز و دوشاب و خضرويات و غير ذلك، برعايا [ي] كاشان بطرح ندهند. هرچه فروشند از نرخ روز زياده نفروشند و به تسعير وقت دهند و آنچه حاصل شود، سود داخل جمع نمايند و بدين علت، معارض و مزاحم رعايا و متوطنان و سكان آنجا نشوند. فرزندان دولتيار و امراء كامكار ... از فرموده تجاوز ننمايند ... في 869.» «2»
وضع اقتصادي تبريز، در سال 1474 ميلادي
كنتاريني «3»، در اواخر قرن 15 ميلادي، «تبريز را شهري پرجمعيت ميداند و مينويسد كه در بازارهاي تبريز، همهگونه كالا وجود داشته است. كاروانهاي زيادي كه ابريشم خام و پارچههاي حرير به حلب ميبردند، همه از شهر تبريز ميگذشتهاند و در دكانهاي آن شهر پرنيان ساخت يزد فراوان بفروش ميرفته است.» «4»
به نظر محققان شوروي، «علائم انحطاط اقتصادي حتي در عهد سلطنت اوزون حسن نيز مشهود بود. كونتاريني، سفير ونيز، از قلت جمعيت و باير بودن اراضي دهات آذربايجان كنوني و عراق عجم و همچنين گراني لوازم زندگي با شگفتي ياد ميكند. از آنجايي كه علت اصلي انحطاط كشاورزي افزايش مالياتها در ده سال قبل از حكومت اوزون حسن بود، وي اصلاحي در امر ماليات بعمل آورد و قانوننامه مالياتي جديدي صادر شد كه متن آن به ما نرسيده است؛ فقط معلوم است كه ميزان ثابت ماليات ارضي بموجب آن مشخص شده بود.
علي الظاهر، ماليات تا يكششم محصول تقليل داده شد و ميزان تمغا پنج درصد بهاي كالا معين شده بود (يك دينار از هر بيست دينار). ولي پس از مرگ اوزون حسن، مأموران وصول ماليات و عملداران موازيني را كه وي معين كرده بود چندان مورد توجه قرار نميدادند.
در عهد سلطان يعقوب، فرزند اوزون حسن، مربي و مشاور او، قاضي سيف الدين عيسي،
______________________________
(1). ابو القاسم طاهري، تاريخ سياسي و اجتماعي ايران. ص 106.
(2). حسن نراقي، آثار تاريخي شهرستانهاي كاشان و نطنز. ص 220.
(3).Contarini
(4). تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، پيشين. ص 74.
ص: 150
كوشيد تا اصلاحات مالي جديدي بعمل آورد. از آنجايي كه تقليل درآمد خزانه تنها نتيجه انحطاط كشاورزي نبود بلكه اثر افزايش سيورغالها و معافيتهاي مالياتي نيز بود، قاضي عيسي نقشهاي طرح كرد كه سيورغالهاي سابق بزرگان نظامي و روحاني لغو شود، و در عينحال دستور داد ثبت اراضي و ترتيب و تنظيم دفترهاي جزو جمع مجددا بعمل آيد تا از روي آن ميزان مالياتها از نو مشخص گردد.
فئودالهاي روحاني و نظامي، سخت، با اين اقدامات مخالفت كردند و در اين ميان، سلطان يعقوب ناگهان مسموم شد و درگذشت و اصلاحات قاضي عيسي نيز متوقف گرديد.
يكي ديگر از سلاطين آققويونلو، به نام احمد، براي احياي اقتصادي كشور به اصلاحات مالياتي دست زد ولي او نيز با عصيان فئودالها مواجه و در نبرد با عاصيان در نزديكي اصفهان كشته شد.» «1»
به نظر محققان شوروي، رواج معافيتهاي مالياتي در دولتهاي تيموريان و آققويونلو، در قرن پانزدهم ميلادي، موجب ضعف شديد حكومت مركزي شد، و حكومت و خزانه را از وجوه خراج و ماليات محروم كرد و در محاكمات قضايي و امور نظامي، مزيت و تفوق بارزي به اميران فئودال محلي داد.
تقسيم سيورغالها و تفويض معافيتها، فقط اسما و ظاهرا از حكومت مركزي (سلاطين) ناشي ميشد. ولي در واقع امر، سلطان ناچار بود خواستهاي طبقه فئودال را برآورد. ترخان نيز رواج داشت به اين معني كه بعضي از فئودالهاي بزرگ و كوچك، گذشته از معافيتهاي مالياتي، از امتيازات گوناگون شخصي نيز برخوردار بودند؛ از قبيل مزايايي در موقع تقسيم غنايم جنگي و معافيت از محاكمه و مصونيت در برابر عدالت تانه فقره خلاف و غيره.
در آغاز قرن شانزدهم، ظهير الدين بابر، شاهزاده تيموري، خواست يكي از چغانياني را كه از حق ترخان برخوردار ولي موجب نارضايي بابر شده بود، از خدمت اخراج كند. وي جواب داد: «تا وقتي كه نه خلاف نكنم، نبايد مورد تعرض قرار گيرم.» آنگاه بابر يازده خلاف او را برشمرد و با خانواده و نوكران و اموال اخراجش كرد و اجازه داد به هندوستان برود. در اين دوره نيز، مانند گذشته، طبقه فئودال از چهار گروه اصلي مركب بود:
1. بزرگان نظامي قبايل چادرنشين مغول و ترك و كرد يا «اهل شمشير».
2. بزرگان محلي اسكان يافته كه در خدمت دولت نبودند.
3. روحانيان عاليمقام مسلمان.
4. مأموران كشوري يا «اهل قلم»- فئودالهاي سه دسته اخير بيشتر از ايرانيان بودهاند.
در نيمه قرن پانزدهم، پس از فرونشاندن شورشهاي روستايي، مجددا بهرهكشي فئودالي از روستاييان شديدتر شد. در فرامين آن دوران، از انواع و اقسام ماليات و عوارضي كه گذشته از بهره مالكانه فئودالي بر عهده روستاييان بوده سخن به ميان آمده است.» «2» در اين دوران ضعف و
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين [چاپ اول]. ص 473.
(2). همان. ص 450- 449 (به اختصار).
ص: 151
انحطاط، فئودالها بودند كه با اختيارات تام، انواع مختلف مالياتها و عوارض را مطالبه ميكردند و به تمام معني كلمه، خون كشاورزان را ميمكيدند.
پس از آنكه دولت صفوي قبايل و اقوام گوناگوني را زير سلطه خود آورد، در نظام اقتصادي آن دوران، تغييري نداد. طبقه فئودال، در عهد صفويه نيز، از چهار گروه عمده يعني بزرگان نظامي قبايل چادرنشين، رؤساي سلالههاي قديم ايراني، روحانيان عاليمقام مسلمان (شيعه) و مأمورين بلندپايه كشوري تشكيل ميشد. «1»
بطور كلي، سياست سلاطين صفويه ايجاد تمركز نسبي در سراسر ايران بود. «سلاطين صفوي به بخشي از سيورغالهاي پيش، دست نزدند ولي از اينكه سيورغالهاي جديدي تقسيم كنند پرهيز مينمودند، زيرا صاحب سيورغال حقوق فوق العاده وسيعي كسب ميكرد و اين به ضرر حكومت مركزي بود.
صفويان ترجيح ميدادند به بزرگان و خدمتگزاران، مواجب يا هديهاي به نام تيول بدهند. تيول عبارت بود از اهداي تمام يا سهمي از بهره فئودالي اراضي معين.
بعضي از تيولها، مربوط به مشاغل معين بود، و شخص تا وقتي كه آن شغل را داشت از آن تيول نيز بهرهمند ميگشت. بعضي تيولهاي ديگر در برابر خدمتهاي شخصي، به شخص مورد نظر و براي تمام مدت حيات وي، داده ميشد؛ ولي تيول ارثي نبود و شخص ذينفع مصونيت و معافيت اداري كسب نميكرد.
در اين دوره، وضع كشاورزان، يعني اكثريت مردم ايران، بسيار دشوار بود زيرا مباشران حكومت از مالكان خصوصي نيز بيرحمانهتر، از روستاييان بهرهكشي ميكردند.
در عهد شاه اسمعيل اول، كه ميخواست روستاييان را بسوي خود جلب كند، خراج تا يكششم محصول تقليل يافت ولي گذشته از خراج، عوارض ديگر نيز به نفع مالك يا دولت پرداخته ميشد. بيغار و سخره يا كار در احداث قلاع و جادهها و مجاري آب و غيره، مقام مهمي داشت. علوفه و علفه يعني دادن آذوقه و عليق براي لشكر و، «قنقلق» يعني عوارض نزول و اقامت (نزوله) و شكار يا شركت در راندن نخجير هنگام شكار اميران كه از قبل از دوران صفويه متداول بود، نيز به همان حال باقي ماند.
راجع به اينكه بيغار اخير تا چهاندازه پردامنه بود، كافي است تذكر دهيم كه هنگام شكار بزرگ گرگان، كه شاه عباس در جنگلهاي انبوه گيلان تشكيل داده بود، نه هزار نفر روستايي را از منزل و مكان خود آواره كرده بودند.» «2»
دوران طولاني حكومت شاه طهماسب، براي مردم ايران، جز نكبت و انحطاط اقتصادي حاصلي نداشت. شاه و اطرافيان او، بدون اينكه در جهت ترقي نيروهاي توليدي قدمي بردارند، براي افزايش درآمد دولت راهي جز افزودن ماليات نميديدند و بر خراج و ديگر مالياتها، اضافات عظيمي (به نام توفير و تفاوت) وضع كردند. ششصد شمش طلا و نقره و 380 هزار تومان سكه طلا و نقره كه پس از مرگ شاه، در دژ قهقهه، بدست آوردند، بهترين معرف سياست غلط
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 478.
(2). همان. ص 481- 480 (به اختصار).
ص: 152
اقتصادي اين مرد آزمند است. در نتيجه ستم فراواني كه مأمورين دولت به كشاورزان و پيشهوران روا داشتند، عصيانهايي در نقاط مختلف بوقوع پيوست. شورشيان تبريز پس از دو سال مبارزه، موفق شدند كه از عوارض ديواني معاف شوند.
با اين حال، از بركت امنيت نسبي كه از عهد صفويه در ايران پديد آمد، «از آغاز قرن پانزدهم تا حدود سال 1690 ميلادي (1102 هجري) در اقتصاد ايران، چه از لحاظ كشاورزي و چه زندگي شهري، پيشرفت و اعتلاي مشخصي مشهود بوده است. توليدات كالايي، به ميزان قابل ملاحظهاي، افزايش يافت و روابط كالا- پولي و بازرگاني و بخصوص بازرگاني خارجي، توسعه پيدا كرد و شهرها كه مركز تجارت و توليدات صنعتي بود، اهميتي بيش از پيش كسب كرد و بازار داخلي بسط يافت.» «1»
در اين دوره، بيش از پيش پول، نقش واسطه را ايفا ميكند يعني توليدكنندگان، محصول كار خود را با كالاي ديگر مبادله نميكنند بلكه آن را در مقابل پول ميفروشند و با آن پول، كالايي ديگر، يا ضروريات زندگي خود را تأمين و خريداري ميكنند. تبريز، در آغاز قرن شانزدهم ميلادي، سيصد هزار نفر جمعيت داشت و مركز و ملتقاي راههاي ترانزيتي اروپا و آسيا و طريق كاروانرو تجاري و محل تحويل و انتقال كالاها و مركز صنايع ابريشمبافي و پشمبافي و ريسمانبافي و تيماجسازي و اسلحهسازي و غيره بود و بعد از انتقال پايتخت سلطان به قزوين، تبريز همچنان موقعيت اقتصادي خود را حفظ كرد.
با اين حال، بموازات افزايش توليدات كالايي و رشد روابط پولي، در دوران حاكميت فئوداليزم، وضع كشاورزان در نتيجه افزايش ميزان بهره فئودالي و مالياتها و توسعه رباخواري و فقر و تنگدستي آنها بوخامت ميگراييد و علائم عقبماندگي كه از قرن سيزدهم در كشاورزي ايران مشهود بود، موجبات اين جريان را فراهم كرد. مجموع اين عوامل منجر بدان گشت كه در پايان قرن هفدهم، تمايلات ارتجاعي پيروز شد و جامعه فئودالي ايران، از پايان قرن هفدهم ميلادي به بعد، وارد دوره انحطاط و انقراض گشت.
از قرن هفدهم ميلادي، تاريخ كشورهاي شرق را تنها عوامل داخلي معين نكرده بلكه تا اندازهاي نفوذ كشورهاي اروپايي، بخصوص آنهايي كه انقلاب بورژوازي، در آنجا وقوع يافته بود مانند انگلستان و هلند و يا آنهايي كه سرمايهداري در جامعه فئودالي آنها نفوذ كرده بود (فرانسه و غيره) نيز در تعيين جريان تاريخ آنها دخيل بوده است. «2»
سياست اقتصادي سلاطين صفوي
به نظر مينورسكي: «براي حفظ استقلالي كه پس از مبارزات بسيار حاصل آمده بود، پادشاهان، كوشش خويش را صرف انباشتن خزانه خصوصي كردند، و اگرچه اصولا اراضي به شاه تعلق داشت، اما در عمل، اختلاف بين ديوان و خاصه رو به فزوني داشت. شاهان، خواهان جمع مال و تيول بودند و بدينسبب املاك ايشان در نواحي مختلف كشور افزايش گرفت. حكومت خانخاني و عشيرتي و سلسلههاي محلي رخت از ميان بربست و حكومت مركزي با قدرت روزافزون، جايگزين همه آنان گشت و خرده مالكي جاي به انديشه وراثت و خالصه فردي داد. سلاطين آن زمان بزرگترين
______________________________
(1). همان. ص 501.
(2). ر ك: همان. ص 491 و 501.
ص: 153
سرمايهداران بشمار ميآمدند، و جنس و كالا در بيوتات خويش گرد ميآوردند و به جلب بازرگانان اروپايي و معاشرت با آنان ميپرداختند، و از رعاياي ارمني خويش چون راهنما و نماينده فروش كالاي عمده صادراتي خود، يعني ابريشم استفاده ميبردند. جزئيات اين جريان هنوز مجهول است ولي مقاومت عظيم آغاز و انجام كار سلطنت صفوي چشم را ميزند. شاه عباس اول نقطه آغاز اين تحول حكومت خاني و عشيرتي به سلطنت موروثي و مطلقه بشمار است. اما با اينكه آن سلسله جنباني كه اتحاد و همبستگي حكومت صفوي را در آغاز كار موجب بود ديگر اعتبار و رونقي نداشت، عامل جديد نيز كه از خودخواهي سرچشمه ميگرفت، به برانگيختن اشتياق و احساسات كسي قادر نبود. بدينعلت، هنگامي كه كشور با هجوم ياغيان روبرو گرديد، بر اثر فقدان همبستگي و اتحاد اجتماعي، حكومت خودبخود از هم پاشيده شد.» «1»
بازرگاني در عهد صفويه
طبقات ميانه در عهد صفويه: در سازمان اداري حكومت صفوي، در مورد طبقات ميانه، چنين ميخوانيم: «منابع موجود از وضع و تعداد خردهمالكين اطلاعي بدست نميدهد. توسعه املاك خاصه و تعداد بيشمار موقوفات و تيول از توسعه املاك شخصي بشدت جلوگيري ميكرد.
راجع به طبقه متوسط مقيم شهرها نيز اطلاعي در دست نيست. چنانكه گفته شد، شاه بزرگترين سرمايهدار بشمار ميآمد. بازرگانان فقط در مقابل پول نقد، دادوستد ميكردند. با اين حال، پول نيز كمياب بود و بيشتر به خزانه ميرفت و آنجا ميماند و بيرون آمدن نداشت [به گفته شاردن]. بسياري از هنديان رباخوار و صراف (كه تنها در اصفهان به ده هزار تن ميرسيدند) براي اعتبارات و بازار پول، وضع بحراني خاص ايجاد ميكردند. شاه عباس اول از سكونت آنان در- ايران جلوگيري كرد، ولي شاه صفي تطميع هداياي آنان گشت.
شاردن (ج 4، ص 64) كار اين گروه را چنين توصيف ميكند: «اين هنديان چون زالو كه خون ميمكد، زروسيم كشور را از هرجا گرد ميآورند و به ديار خويش ميفرستند آنچنانكه در سال 1677، كه من از ايران بازگشتم، آنجا تقريبا «سكه سره» يافت نميشد، و صرافان مذكور همه را برچيده بودند.» هنديان در مدت 18 تا 20 ماه دادوستد در ايران، سرمايه خويش را دو- برابر ميساختند در صورتيكه سود عامه بازرگانان ايراني در سال، 30 تا 40 درصد بود- بازرگانان، طبقه ثروتمند و منفعت بر بشمار ميرفتند. بعضي از آنان در عينحال، در سوئد و چين نماينده داشتند (شاردن: ج 4، ص 167).
با مطالعه داستاني از زبدة التواريخ، ميتوان از سرمايه و پولاندوزي بازرگانان مطلع گرديد. در محاصره اصفهان بدست افغانان، مؤلف زبدة التواريخ، محمد محسن، مأمور شد تا همه جا را براي يافتن خوراكي و خواربار تفحص و جستجو كند در ميدان شاه، در خانه تاجري نقشينه فروش كه مقصود كسي است كه اشياء گرانبها خرد و فروشد، چهارده كيسه يافت كه هريك صد من تبريز و يا بيشتر وزن داشت، و معلوم گرديد كه محتوي كيسهها «زر عباسي تازه سكه» است.
همراهان محمد محسن كه از غايت گرسنگي نيمهجان بودند، از مشاهده اين متاع بيحاصل از حمل آن كيسهها خودداري كردند.
______________________________
(1). مينورسكي، سازمان اداري حكومت صفوي [تحقيقات و حواشي و تعليقات بر تذكرة الملوك]. ص 20.
ص: 154
1400 من نقره مساوي است با 89600 مثقال كه بهاي آن معادل 1792 تومان (يك عباسي برابر يك مثقال نقره دارد، و هر تومان معادل 50 عباسي) ميباشد. با وجود اين، بطور كلي، نميتوان گفت كه تجارت ايران توسعه و رواجي داشته است. استخراج معادن هنوز توسعه نيافته بود و كالاي صادراتي ثابت و دائم عبارت بود از ابريشم و پارچههاي زربفت و قالي، و برخي احجار كريمه (فيروزه) و پشم شتر و توتون و خشكبار و غيره (شاردن، صفحات 162 تا 166).
مهمترين رقم صادرات ايران عبارت بود از ابريشم. طبق نوشته شاردن، مقدار صادرات ساليانه ابريشم به 000، 22 عدل ميرسيد (هر عدل برابر تقريبا 110 كيلوگرم). از اين مقدار، هلنديها، در حدود دو هزار عدل، خريدار بودند. لوبرن هلندي در (صفحه 313 كتاب خود) اظهار ميكند كه شاه طبق قراردادي، تعهد كرده است كه ساليانه، به شركت هلندي هند شرقي، مقدار 100 عدل ابريشم (كه هر عدل به وزن 408 پاوند هلندي است) تحويل بدهد.
در اين مورد، ابريشم در عدلهاي كموزنتري تهيه ميشد، و از طريق گمبرون به باتاويا ارسال ميگرديد. در مقابل، شركت مزبور، متعهد بود تا 1200 صندوق شكر كه هر صندوق آن 150 پاوند وزن داشت و همه آن به مصرف اهالي اصفهان ميرسيد، تحويل دهد. شاه ثلث محصول نوغان را بعنوان خراج ميگرفت و بعد سعي ميكرد تا توسط عاملين خود، كه اغلب آنها ارمني بودند (به گفته دومان، ص 183) بهفروش رساند. ارامنه تجارت قماش را نيز در انحصار خود داشتند (شاردن، ج 7، ص 367). در اينگونه موارد، سودي كه عايد ارمنيان ميشد، معمولا در ايران باقي ميماند اما در مورد تجار و شركتهاي خارجي كه شاه از آنها حمايت ميكرد، چنين نبود. بدون ترديد، آنان براي ايران در اروپا بازار فروش ايجاد ميكردند ولي در عين حال، حاصل سود معاملات را نيز از ايران بيرون ميبردند.» «1»
شاه عباس براي تحصيل پيروزيهاي سياسي عليه دولت متجاوز عثماني و تشكيل اتحاديهاي از دول اروپايي عليه تركها با بازرگانان اروپايي برفق و مدارا عمل ميكرد و گاه بيش از حد لزوم، دست آنها را در سودجويي باز ميگذاشت. در فرمان شاه عباس چنين آمده است: «.. بپاس دوستي كه من با شاهزادگاني كه پير و مسيح هستند دارم به تمام تجار مسيحي اجازه ميدهم كه براي تجارت و دادوستد در تمام قلمرو كشورم، آزاد باشند. تمام مال التجارههايي كه آنها وارد ميكنند از پرداخت ماليات معاف خواهد بود، هركس در هر مقامي كه باشد حق ندارد مزاحم آنها باشد. سران مذهبي ما از هر طبقهاي كه باشند، جرأت نخواهند كرد كه باعث نگراني آنها شده و درباره عقايد مذهبي آنها صحبتي بكنند. هيچكس از مأمورين دادگستري ... حق اعمال قدرت نسبت به آنها و مال التجاره آنها را ندارد ... تمام آنهايي كه در ايالات و ولايات قلمرو ما امور گمرك و ماليات را اداره ميكنند، از آنها چيزي دريافت نخواهند كرد ... هيچ حاكم و مأمور دادگستري، از هر درجهاي كه باشد، هيچ حق الزحمهاي، از آنهايي كه پيش او ميآيند، نخواهد گرفت؛ زيرا مايلم كه در قلمرو ما، رضايت آنان از هر جهت فراهم گردد.» «2»
______________________________
(1). همان. ص 31- 29 (به اختصار)
(2). تاريخ مالكم، ج 2، ص 368
ص: 155
بطور كلي، بازرگانان ايران در دوره صفويه (تا قبل از دوران ضعف و انحطاط)، وضع بالنسبه خوبي داشتند و بعلت امنيت و تمركزي كه در كشور حكمفرما بود، از راه بازرگاني و دادوستد، سود كلاني تحصيل ميكردند. شاردن از توسعه مناسبات بازرگاني در عهد صفويه، با تحسين فراوان، ياد ميكند و مينويسد: «... بازرگانان ايراني در تمام نقاط دنيا، از سوئد گرفته تا چين، نماينده دارند و بكار بازرگاني مشغولند.» «1»
صادرات ايران
غير از ابريشم، كه از ديرباز از گيلان صادر ميشد، در عهد صفويه، پسته ملاير و قزوين به هندوستان و ساغري و تيماج به هلند، لهستان و روسيه، و ريشه روناس كه براي رنگ كردن بكار ميرفت، مخصوصا به هندوستان صادر ميشد. پشم و كرك ايران، چه در داخل و چه در خارج، خريدار داشت. بادام و كشمش و آلو و انواع ترشي و مربا و عطريات ايران به هندوستان و عراق حمل ميشد. شتر به ارمنستان و آناطولي فروخته ميشد. گوسفند ايران تا اسلامبول وادرنه نيز ميرفت. تاورنيه مينويسد در ماه مارس و آوريل (اوايل بهار) روزي نبود كه ما چندين گله نبينيم كه هركدام اقلا هزار رأس گوسفند داشت. «2»
كشت خشخاش و به دست آوردن ترياك رايج، و از محصولات عمده بود و به قول شاردن، ترياك لنجان از همهجا بيشتر معروفيت داشت. «3» افيون كازرون نيز معروف بود. تنباكو و توتون در بيشتر نقاط بدست ميآمد و باز بقول شاردن مهمترين نوع و قسمت اعظم توتون مصرفي هند از ايران صادر ميشود. انقوزه را به هندوستان صادر ميكردند و به قول شاردن، هنديها اين گياه را كه بوي تند دارد، به تمام خورشها و اغذيه ميزنند. موميايي نيز كالاي قابل صدوري بود و- آن، صمغ گرانبهايي است كه از صخره سنگ ترشح ميشود- و مصرف طبي داشت. گندم و برنج مخصوصا در مناطق شمالي بعمل ميآمد. خاك و سنگهاي مرمر هرمز به خارج صادر ميشد. فولاد ايران و مس و سربي كه از كوههاي مازندران و كرمان بدست ميآمد، سنگ مرمر تبريز، فيروزه نيشابور و مرواريد بحرين، كمابيش عوايدي داشت. «4»
در مورد واردات بايد گفته شود، علاوه بر شكر كه رقم عمده و مورد استفاده عموم بود، و پارچههاي مخملي و انواع ديگر منسوجات و بلورآلات و كالاهاي خاص «و نيز»، بعضي اشياء ساخته شده و مصنوعات نيز مورد توجه اعيان و اشراف بوده است. از ارقام مهم واردات، يكي مشك بود كه جنبه تجملي داشت. از روسيه، پوستين و اسبهاي گرجي وارد ميشد. بلورآلات و احجار قيمتي و شمشيرها و نيزههاي هندي و تفنگهاي فتيلهاي اسپانيايي و ساعت، كموبيش وارد ميشد.
هرچه دولت صفويه به پايان خود نزديك ميگرديد، وضع عمومي مردم بدتر ميشد. شاه
______________________________
(1). سياحتنامه شاردن. ج 4، ص 167؛ به نقل از: سازمان اداري حكومت صفوي، پيشين. ص 30.
(2). سفرنامه تاورنيه. ص 895؛ به نقل از محمد ابراهيم باستاني پاريزي، سياست و اقتصاد عصر صفوي، ص 128.
(3). سياحتنامه شاردن. ج 4، ص 49؛ به نقل از همان. ص 128.
(4). ر ك: سياست و اقتصاد عصر صفوي، پيشين. ص 130- 128.
ص: 156
فاسد و تنآسان و درباريان و خواجهسرايان او نه تنها در فكر مردم نبودند بلكه بعاقبت كار خود نيز نميانديشيدند. فساد شاه سلطان حسين و زمامداران دولت او سبب گرديد كه دولت صفويه، بسهولت، به دست متجاوزين افغاني سقوط كند.
بازارها: در دوره صفويه، از بركت امنيت و آرامش نسبي، بازارهاي مختلف رونق و شكفتگي شاياني كسب كرد. اهم بازارهاي آن دوره كه تاكنون بعضي از آنها داير است، عبارتند از: «بازار بوريابافها (تعمير در زمان شاه اسمعيل)، بازارچه آقا، بازار در تالار يا نيمآور، بازار گلشن، بازار دروازه اشرف، بازار منجمباشي، قيصريه (شاه عباس كبير) بازار دار الشفا، بازار قنادها، بازار كلاهدوزها، بازار متقالفروشها، بازار چيتسازها، بازار زرگرها، بازار تفنگ- سازها و چخماقسازها (شمشيرگرها)، بازار تركشدوزها، بازار زينسازها، بازار قلمزنها و قنديلسازها و قنادها، بازار آهنگران، بازار لوافها (در اين بازار وسايل كاروانيان تهيه ميشد)، بازار كفشدوزها، بازار رنگرزها، بازار ريختهگرها (اين بازار اختصاصا زنگهاي مختلف شتران كاروانها را ميساخت و استادان زبردست، فلزات را از جهت تشخيص الحان موسيقي، مورد توجه قرار ميدادند)، بازار شاهي (بازارچه بلند)، بازار عليقلي آقا، بازار مقصود بيگ، بازار ريسمان و بازار حبيب اللّه خان و غيره و غيره [از گنجينه آثار ملي، بهشتان ص 46]. شاردن از بازار صندوقسازها، بازار سراجان، بازار نختابان، رسته خراطان، بازار ارسيدوزان، بازار قلابدوزان، بازار نقدهدوزان (كه زر و سيم را روي لباس ميدوزند)، بازار چپقسازان، بازار تيروكمانفروشان، بازار كلاهدوزان، بازار لندنيفروشان (مقصود ماهوتفروشان است)، بازار شمشيرسازان، بازار ساغريفروشان، زرگران و جواهرفروشان، آيينهسازان، خرازيفروشان و بالاخره از 241 بازار در اصفهان نام ميبرد [سفرنامه شاردن، ج 7، ص 182 و 114].» «1»
سياست اقتصادي شاه عباس اول و جانشينان او
«از لحاظ سياست داخلي، شاه عباس ميكوشيد نيروهاي توليدي نواحي مركزي ايران را افزايش دهد و آنها را بوسيله بهرهكشي و استثمار شديد كشورهاي مسخر شده، ثروتمند سازد. مثلا شاه پس از فتح شيروان، بزحمت، از منطقه ويران شده شيروان، 30 هزار تومان گردآورد. شاه در عينحال پس از اينكه در سال 1021 هجري به اصفهان بازگشت، مردم آن شهر را براي مدت سه سال، از پرداخت عوارض بمبلغ 15 هزار تومان معاف نمود. در عراق عجم يعني ناحيه مركزي ايران، ماليات بر دامها (چوپانبگي) كه بار سنگيني بر دوش رعايا بود لغو شد.
ميزان ماليات كه در فاصله سالهاي 978 و 988 هجري افزايش يافته بود، تا حد سابق، تقليل يافت. در عينحال كه خزانه مركزي از اكناف كشور پولها را بصورت ماليات جذب ميكرد، اقتصاد آن نقاط رو به انحطاط ميرفت.
جنگها و بهرهكشي از ممالك مسخره نه تنها خزانه شاهي بلكه بزرگان فئودال را نيز ثروتمند ميساخت. اللّه قليبيگ قاجار، قورچيباشي، از محل غنايم 20 هزار تومان بكف آورد.
______________________________
(1). سياست و اقتصاد صفوي، پيشين. ص 152- 151.
ص: 157
دولت شاه عباس از ترقي تجارت و صنايع و حرف پشتيباني ميكرد و با راهزنان بيرحمانه مبارزه مينمود، و بدينوسيله امنيت طرق تجارتي را تأمين كرده بود و كاروانسراها ميساخت و جادههاي جديد احداث ميكرد. در بعضي از شهرها، تمام مردم را از جميع مالياتها معاف ساخته بود.
سياست تقويت موقع اقتصادي نواحي مركزي ايران، كه شاه تعقيب ميكرد، نتيجه انتقال زمام امور سياست از دست فئودالهاي چادرنشين ترك به دست مأموران عاليمقام كشوري ايراني بود كه با كشاورزي ديواني و بازرگاني خارجي و سران تجار ايراني ارتباط نزديك داشتند. شاه عباس با انتقال اجباري ارامنه جلفا از كنار ارس به كنار زايندهرود، مركز تجارت ابريشم را از طريق اصفهان و بندرعباس به خليج فارس آسان كرد. هنگام انتقال ارامنه، از پانزده هزار خانواده فقط سه هزار خانواده سالم به اصفهان رسيدند و بقيه از گرسنگي و بيماري جان دادند. بازرگانان ارمني كه در تجارت صادراتي ابريشم و روابط با كشورهاي خارجه دلال شاه بودند، امتيازات فراواني از وي دريافت كردند. ابريشم خام و منسوجات ابريشمي بزرگترين متاع صادراتي بود.
چنانكه اشاره شد، در سال 1014 هجري، شاه عباس بيش از هفتاد هزار نفر ارمني و آذربايجاني و گرجستاني را به ايران تبعيد كرد كه اكثر آنان در راه جان سپردند.» «1»
روابط اقتصادي شاه عباس با ملل غرب
شاه عباس در يكي از نامههاي خود كه به پادشاه اسپاني و پرتقال نوشته، به يك اصل و قاعده خللناپذير، درباره حسن مناسبات و روابط دوستانه كشورش با مردم اروپا، اشاره كرده و توجه داده است كه وي آرزومند ترفيه حال كافه امم و «رفاهيت خلق اللّه» است.
اين پادشاه مدبر و هوشمند، با اجراي همين سياست استوار، و ترويج و تعميم اين اصل سودمند اجتماعي، توانسته است توجه ملل مختلف را به كشور ايران جلب كند و بر حل و فصل قسمت عمدهاي از مسائل و مشكلات گوناگون سياسي و اجتماعي و اقتصادي اين كشور توفيق يابد.
شاه عباس در اين نامه، پس از مقدمهاي كوتاه چنين مينويسد: «... چون همواره در خاطر معدلت آيين، ترفيه حال كافه امم و رفاهيت خلق اللّه مطمحنظر حقگزين است، و طبقات خلايق كه از هر طرف بدين ديار آمد شد مينمايند، در ممالك محروسه تعرض به مال احدي نميشود ... معهذا جمعي از تجار و سوداگران فرنگيه را ... در دار السلطنه صفاهان كه مقر دولت همايون است، مسكن و مأوي داده شده، مقرر نموديم كه بعد نيز هركس از آن طايفه اراده آمدن اين ديار داشته باشد، بفراغ خاطر ... آمده به دادوستد و خريد و فروخت مشغول بوده باشند و در ممالك محروسه ... دست تعرض بيدولتان و اشرار از گريبان حال آن طبقه كوتاه و كشيده باشد ...» «2»
در نامه ديگري كه شاه عباس اول به پادشاه هلند نوشته است، پس از تعارفات بسيار، مينويسد: «درين اوقات كه ... فرستاده آن سلطنت ... از اوضاع و اطوار اين ديار استحضار
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين (چاپ اول). ص 552- 551 (به اختصار).
(2). نقل از: ذ. ثابتيان، اسناد و نامههاي تاريخي و اجتماعي دوره صفويه (حاشيه). ص 339.
ص: 158
يافته، مراجعت نموده وظيفه محبت و دوستي آن است كه بعد از اين برخلاف سابق ... ابواب الفت و آشنايي مفتوح دارند ... و مردم مملكت خود را مقرر دارند كه بفراغ خاطر و اطمينان قلب، بدين ولايت آمده به هر طريق كه خواهند، خريدوفروخت و دادوستد نمايند و به هر نوع، رضا و اراده داشته باشند، سلوك كنند ... و نوعي فرمايند كه روزبروز، فيمابين، قواعد محبت و آشنايي مستحكم گشته و شيوه مصادقت و دوستي ازدياد پذيرد.» «1»
در عهد شاه عباس، فعاليتهاي ساختماني، هنري و معماري در اصفهان صورت گرفت.
اصفهان، پايتخت كشور، را شاه عباس، در واقع، تجديد بنا نمود و در اواسط قرن پانزدهم، به شهر بزرگي كه 38 كيلومتر محيط آن بود و 600 هزار جمعيت داشت، مبدل كرد. (اصفهان در پايان قرن شانزدهم فقط 80 هزار نفوس داشت).
مجموعهاي از ابنيه كه نمونه هنر و معماري عالي بود، و گرداگرد ميدان شاه اصفهان كه بيش از پانصد متر طول و زميني براي چوگان داشت، احداث شده بود. در قسمت جنوب، مسجد شاه با طاقهاي قوسي و سردرهاي آن، و گنبدي كه با كاشيكاري رنگي زيبا مزين شده بود قرار داشت كه يكي از درخشانترين نمونههاي معماري ايران است. در سمت جنوب غربي آن ميدان، كاخ شاهي با عاليقاپوي پرشكوه و عمارت چهلستون و نقاشيهايي كه بر ديوارهاي آن شده، و پاركهاي چهارباغ و هشت بهشت قرار داشت.
برزندهرود، پل زيباي اللّه وردي خان احداث شده بود كه شهر را به حومه جلفاي نو مربوط ميساخت. شاه براي خود، كاخهايي در فرحآباد و اشرف مازندران و نقاط ديگر ساخته بود. قنوات و مجاري آبياري بسيار نيز احداث شده بود.
در عهد شاه عباس، كوششي بمنظور پديد آوردن اساس واحد پول نيز در سراسر كشور بعمل آمد. واحد جديد پول «عباسي» ناميده ميشد و ميبايست يك مثقال (6/ 4 گرم) نقره داشته باشد، و معادل دويست دينار بود. يك تومان مساوي بود با ده هزار دينار يا پنجاه عباسي. اگر به ياد آوريم كه در عهد غازان خان، يعني آغاز قرن چهاردهم ميلادي، يك دينار قريب سه مثقال نقره و در قرن هفدهم، سه عباسي يعني ششصد دينار هم سه مثقال نقره داشت، واضح ميشود كه در ظرف مدت سيصد و اندي سال، دينار ششصد بار تقليل يافته بود.
باري، دولت شاه عباس موفق نشد پول واحدي در سراسر كشور رايج سازد. در قرن هفدهم، سكههاي مختلف كه ارزش متفاوت داشت و از آنجمله پول عثماني و كشورهاي اروپايي، بموازات عباسي، در ايران رايج، و نرخ آنها در نواحي مختلف متغير بود.
در قرن يازدهم نيز، در ايران، انواع پيشين مالكيت فئودالي زمين و آب وجود داشت، ولي بعد از اصلاحاتي كه در عهد شاه عباس اول بعمل آمد، تناسب مقدار انواع اراضي مزبور تغيير كرد، و مقدار اراضي دولتي يا ديواني، نسبت به انواع ديگر، فوق العاده افزايش يافت.
اساس قدرت مأمورين كشوري، در واقع، اين بود كه ايشان مدير املاك مزبور بودند.
مساحت املاك خاصه شاهي، فوق العاده، فزوني يافت (اراضي خاصه، در عهد خواتين مغول، «اينجو» ناميده ميشد) ولي هرگز مساحت اراضي خاصه، بقدر قرن يازدهم وسيع نبود. را فائل
______________________________
(1). نصر اللّه فلسفي، زندگاني شاه عباس اول. ج 5، ص 180- 179.
ص: 159
ديومان (1660 ميلادي 1071 هجري) ميگويد كه در قلمرو دولت صفوي، زمين ديواني فراوان و اراضي ملكي افراد اندك بود. ولي بايد در نظر داشت كه در قرن هفدهم، اراضيي كه بر سبيل تيول و غيره به بزرگان لشكري و كشوري بعنوان مواجب و خرج معيشت داده ميشد نيز جزو زمينهاي ديواني شمرده ميشد. مقدار اراضي يورت كه براي اعاشه به ايلات چادرنشين واگذار شده بود، بسيار توسعه يافت. در قرن هفدهم، مقدار اراضي مؤسسات مذهبي با موقوفات نيز افزايش يافت؛ مثلا در آغاز قرن هفدهم، 650 جفت عوامل «كه بوسيله روستاييان زراعت ميشد، و آنان سهمي از محصول را ميبردند» (5- 4 هزار هكتار زمين آبي و ديم) وقف مسجد بزرگ شيخ صفي، در اردبيل، بود.
دولت شاه از ميان انواع مالكيت مشروط فئودالي (كه شرط استفاده از آن خدمت دولت بود) يعني سيورغال و تيول، تيول را ترجيح ميداد؛ زيرا موروثي نبود و كمتر از سيورغال موجب تضعيف حكومت مركزي ميشد.
به گفته صاحب تذكرة الملوك درآمد كل ساليانه صاحبان سيورغال در قلمرو صفويه بمبلغ 800، 778، 367 دينار و درآمد كل ساليانه تيولداران به 000، 663، 753، 3 دينار يعني ده برابر سيورغال بالغ ميگشت. در قرن هفدهم، 35 رقم عوارض و ماليات از رعايا گرفته ميشد ولي اين عوارض از تمام نواحي كشور گرفته نميشد. «1»
به نظر محققان شوروي، «انتقال زمام امور سياست دولت از دست فئودالهاي چادرنشين ترك به دست فئودالهاي مقيم و اسكانيافته ايراني (مأموران عاليمقام كشوري) در آغاز قرن هفدهم و اصلاحاتي كه در عهد شاه عباس اول بعمل آمد و بخصوص سبك شدن بار مالياتها در عصر آن پادشاه و ترقي و تكامل روابط كالا پولي و سرانجام پايان جنگهاي ويرانكننده با تركيه و خاننشينهاي ازبك و استقرار يك صلح طولاني (1722- 1640 ميلادي/ 1135- 1050 هجري) موجب و محرك اعتلاي نسبي نيروهاي توليدي ايران و بخصوص كشاورزي گرديد. جهانگردان قرن هفدهم از كارهاي بزرگي كه در ايران در زمينه آبياري بعمل آمده بود، سخن ميگويند، و از احداث كاريزهاي جديد و تعمير قنوات و مجاري قديم ياد ميكنند. به گفته سياحان مزبور، در قرن هفدهم نيز، چهار نوع آبياري كه در آغاز قرون وسطي در ايران وجود داشت، باقي بوده يعني نهرهاي كوهستاني، نهرهاي متفرع از رودخانهها، كاريزها و چاهها.
شاردن ميگويد: «در واقع، هيچ قومي در جهان وجود ندارد كه مانند ايرانيان، با چنين مهارتي نقب بزند و مجاري آبياري تحت الارضي احداث كند.» شاردن كاريزهايي به طول 32 و 40 كيلومتر و حتي طويلتر ديده بود. به گفته شاردن، از چاهها بوسيله دولهاي چرمي كه 200 تا 250 فونت (هر فونت 453 گرم) ظرفيت داشت آب را بكمك نيروي گاو نر، بالا ميكشيدند.
آب به كمك قرقرهاي از دول چرمي به حوضي ريخته ميشد و از آنجا از طريق مجاري به مزارع و بستانها ميرفت. آبياري بوسيله كاريز و چاه مجاني بود و در ازاي آبياري مزارع و بستانها بوسيله جويها و ترعههاي متفرع از رودخانهها، از هر جريب 20 سو (اندكي بيش از يك عباسي) در سال اخذ ميشد. به گفته شاردن، ميراب كل واحه اصفهان، ساليانه، چهار هزار تومان (چهل
______________________________
(1). ر ك: تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم. پيشين. (چاپ اول). ص 552 ببعد.
ص: 160
ميليون دينار) از اين محل بدست ميآورد.
سياحان قرن هفدهم، از رشد اقتصادي بعضي از نواحي كشاورزي، سخن ميگويند. گندم و جو در همهجاي ايران كاشته ميشد و به گفته شاردن، در ايران، نان گندم فراوان بود و همهجا بقيمت ارزان يافت ميشد. كشت برنج و پنبهكاري در قرن شانزدهم و هفدهم، سخت رايج بود. كشت گياههاي رنگي (روناس، حنا و زعفران) و دارويي، و ادويه غذايي و همچنين سبزيكاري كه در آغاز قرون وسطي چندان متداول نبود، بسيار وسعت گرفت. كشت خشخاش ترياك و توتون، از قرن شانزدهم به بعد، بسط و توسعه يافت. كشت درختان ميوه و احداث تاكستانها روبه فزوني بود. بموازات پيشرفت فعاليتهاي كشاورزي، در شهرها نيز پيشهوران و بازرگانان به كار و كوشش مشغول بودند.
در منابع تاريخي قرن يازدهم هجري، بيش از پيش، از صنوف پيشهوران سخن بميان آمده است.
صنف صلاحيت فني استادكار را گواهي ميداد و تصويب مينمود. در هر صنفي، درجات مختلف «شاگرد» و «خليفه» و «استاد» وجود داشت و مراسمي براي اعلام استادي برگزار ميشد. هر صنفي يك رئيس انتخابي داشت كه مقامات شهري او را برسميت ميشناختند.
كتاب تذكرة الملوك مينويسد كه مردم هر كوي و دهكده و هر صنف، از ميان خود، شخصي را كه معتمد و شايسته اطمينان باشد، برميگزينند و گواهيي (تعليقه) و خلعت براي منتخب خود دريافت ميدارند؛ و او پس از آن به، امور ايشان رسيدگي ميكند. هيچكس نميتوانست بدون اجازه رئيس صنف، كارگاه صنعتي بگشايد.
استادان صنف، مجامعي داشتند. در سه ماه اول هر سال، كلانتر شهر جلسهاي از تمام رؤساي اصناف در خانه خود تشكيل ميداد و طرز تقسيم كل ماليات پيشهوران (بنيچه) را ميان اصناف مختلف معين ميكرد. طبق اطلاعات مندرج در منابع تاريخي زمان سلجوقيان و ايلخانان مغول، در آن روزگاران، مأموران مالي و عملداران، به نظر خود، به پيشهوران ماليات ميبستند و با اصناف مشورت نميكردند و آنها را بحساب نميآوردند. در قرن هفدهم ميلادي (يازدهم هجري) بعضي از اصناف، مقدار معيني از محصول حرفه خويش را برسم ماليات جنسي، تحويل خزانه ميكردند و برخي ديگر، بجاي آن، ماليات نقدي ميپرداختند كه بنابه گفته شاردن، از هر دكان (كارگاه پيشهوران) ساليانه ده تا بيست «سو» يعني قدري بيش از نيم يا يك عباسي بود. اصناف رابطه نزديكي با فرق درويشان حيدري و نعمت اللهي، كه از قرن
ص: 161
شانزدهم تا هجدهم در بلاد ايران بسيار ذينفوذ بودند، داشتند.
استادان كارگاههاي درباري، در ميان پيشهوران، واجد مزايايي بودند. در اين كارگاهها، ديگر بردگان صنعتگر كار نميكردند بلكه پيشهوران آزادي كه اجرت ميگرفتند در مؤسسات مزبور مشغول كار بودند. كارگران كارگاههاي درباري، گاه به امر صدر اعظم يا مستوفي الممالك تعيين ميشدند، و استادان كارگاههاي درباري مواجب و هدايايي در آخر هر سال، دريافت ميداشتند.
در رأس امور هر شهري، كلانتر قرار داشت. كلانتر موظف بود از حقوق و منافع شهريان در دادگاه دفاع كند، و مراقب باشد كه حاكم (داروغه) به مردم فشار نياورد و اجحاف نكند، و مالياتها از مردم برخلاف قاعده اخذ نشود و مبلغ مالياتها و عوارض ديگر دولتي را ميان كويها و اصناف تقسيم و سرشكن كند. بدينطريق، اسما كلانتر مدافع منافع شهرنشينان بود ولي در واقع امر، نماينده منافع بزرگان شهر- مالكان محلي و روحانيان و تجار بزرگ- بود.
ارامنه جلفا نيز كلانتر خود را از ميان تجار بزرگ انتخاب ميكردند.
صنف تجار و روحانيان و اصناف و پيشهوران در محلات شهر، از حق اداره امور داخلي خويش برخوردار بودند و رؤساي خود را انتخاب ميكردند و بعد، به تصويب كلانتر ميرسانيدند.
صنعت نساجي از عهد شاه عباس اول، بطور محسوس، روبه ترقي رفت و در غالب شهرها، كارگاههاي بزرگ نساجي بوجود آمد. به گفته اولئاريوس، اكثريت پيشهوران ايراني را نساجان و رنگرزان تشكيل ميدادند. در صنعت ابريشمبافي، پارچههاي ابريشمي يكرنگ به نام «كمخا» و چند رنگ به نام «قصب» و پارچههاي ابريشمي ساده و يا زردوزي و نقرهدوزي و زربفت و انواع مختلف مخمل مورد توجه بود. به گفته شاردن، صدجور زربفتدوزي وجود داشت.
براي بافتن زربفتهاي گرانبها، 24 تا 30 ماسوره لازم بود در حاليكه براي تهيه پارچههاي معمولي بيش از دو ماسوره لازم نبود. مزد كارگران ناچيز بود و كساني كه زربفتهاي گرانبها را تهيه ميكردند روزي كمتر از يك عباسي مزد ميگرفتند. بهترين مخمل ايران در اصفهان، توليد ميشد.
در ايران، منسوجاتي از پشم شتر و پشم گوسفند ميبافتند. نمد بسيار نازك و سبك نيز توليد ميكردند. پارچههاي پنبهاي خشن (كرباسي) براي مصرف عامه مردم بسيار بافته ميشد. حصيرهاي ايران هم مشهور بود. به قول شاردن، نازكترين و بهترين حصيرهاي جهان را در سيستان از ني ميبافتند.
قاليبافي در ايران قرن هفدهم، از لحاظ نقش و چيرهدستي در بافت بحد كمال رسيد.
قاليهاي ايران بمقدار زياد، از طريق بغداد و تركيه، به اروپاي غربي صادر ميشد و بدين سبب در اروپا به قالي تركي معروف شده بود.
در قرن هفدهم، در قاليهاي ايران، بيشتر نقش گل و گياه معمول بود. غالبا نقش گلستاني با حوضهاي پرآب و جويها در قاليها ديده ميشد، و صحنههاي زندگي فئودالها و شكار سواره و تعقيب نخجير كه در قاليهاي قرون پيشين بسيار ديده ميشد، در قرن هفدهم، اندكاندك،
ص: 162
متروك ميگرديد.
در قاليهاي قرن هفدهم، استادان در تلفيق و تركيب نقوش، آزادي بيشتري داشتند و آثار هنري خلق بيشتر مشهود بود. در ميان قاليهاي ايراني، فرشهاي عالي و زيباي كرمان كه از پشم گوسفند و بز با نقش ظريف گل و گياه و تفوق رنگهاي سبز و نارنجي بافته ميشد، مقام اول را داشتند.
چيني و بدل چيني و ظروف سفالي ايران شهرتي داشت كه شايسته آن بود. توليد كاشي و سفالينه ايران نيز، پس از آنكه مدت مديدي تقليل يافت، در قرن يازدهم، مجددا رونق گرفت.
مصنوعات سفالين شهر كرمان، كه بالتمام بالعاب براق فيروزهفام پوشيده شده بود، در سراسر جهان شهرت داشت. در كاشيهاي ظريف و زيباي ايران، در قرن هفدهم، بطور مشهود، از نمونههاي چيني تقليد بعمل ميآمد ولي در ظروف كرماني كمتر از ظروف ديگر لعابي تقليد از چين ديده ميشد. بهترين مصنوعات سفالي در كرمان، مشهد، يزد، كاشان، نايين و اصفهان تهيه ميشد. شاردن مصنوعات لعابي شيراز را ترجيح ميداد.
مصنوعات چرمي قزوين و تيماجهاي تبريزي معروف بود. سلاحهاي فولادي ايران شهرت داشت. به گفته اولئاريوس، بهترين فولاد در اطراف درياچه «نيريز» توليد ميشد و بهترين تيغها در قم و نزديك قزوين، ساخته ميشد.
توليد رنگهاي گوناگون نيز بسيار ترقي كرده بود و از مواد مختلف، رنگهاي كبود، قرمز و زرد تهيه ميكردند. توليد شيشه نيز در قرن 16 و 17 ميلادي، بسيار متداول بود ولي جنس شيشهها اعلا نبود. در تمام ايران، كاغذسازي هم معمول بود ولي هرگز به پاي كاغذهاي اروپايي نميرسيد. صابونسازي هم رونق داشت.
با اينكه در دوره قرون وسطي، مبادلات كلان تجاري بصورت تهاتري يا جنس با جنس صورت ميگرفت، در قرن يازدهم هجري، بازرگاني فقط با پول و سكه نقره صفوي يا خارجي انجام ميشد و واريز حساب بوسيله كيسههاي پول كه هريك حاوي 2500 عباسي (50) تومان بود، بعمل ميآمد. به گفته شاردن، بعضي از تجار، حتي در سوئد و چين، نماينده تجارتي داشتند.
تجارت خارجي در دست بازرگانان مسيحي بود و ارامنه نقش مهمي داشتند و ارمنيان جلفاي نو، ساليانه، 580 تومان ماليات به خزانه ميپرداختند. «1»
توجه شاه عباس به مسائل اقتصادي
يكي از مأموران سياسي انگلستان، كه در اواخر پادشاهي شاه عباس به ايران آمده است، درباره توجه او به مسائل بازرگاني، چنين مينويسد:
«شاه عباس را ملامت ميكنند كه به كار تجارت مشغول است، ولي به گمان من توجه مخصوص و شركت وي در امور بازرگاني كشور گناهي نيست؛ زيرا در ايران تجارتهاي بزرگ و گرانبها، از همهكس ساخته نيست. پادشاه ايران، اجناس فراواني را كه بازرگانان بيگانه از كشور شرق و غرب وارد ميكنند، به بهايي ارزان ميخرد و در مقابل آن،
______________________________
(1). همان. ص 542- 522 (به تناوب و اختصار).
ص: 163
اجناس مرغوب ايران را بوسيله ايشان صادر ميكند و آنچه را كه خريده است براي فروش، به بازرگانان ايراني ميسپارد ... در ايران، هيچكس جز وزير مخصوص كه از جانب شاه تعيين شده است، اجازه معامله با تجار بزرگ خارجي را ندارد. هرگاه كه اجناسي تازه، وارد ايران شود، نخست انواع آن را از نظر شاه ميگذرانند تا اگر پسنديد خريداري كند، وگرنه در اختيار ديگران گذارد ...» «1»
سياست كلي شاه عباس اين بود كه حتي الامكان بر صادرات بيفزايد و از واردات بكاهد.
بازرگانان تركستان و هندوستان و چين و انگلستان و اسپاني و هلند و تجار ونيزي و ارمني در فعاليتهاي تجاري ايران به ممالك شرق و غرب نقش مهمي داشتند.
اجناس و امتعه شرقي بيشتر عبارت بود از پارچههاي ابريشمي و چاي كه از چين ميآوردند، ادويه گوناگون و انواع جواهر و نفايس ديگر، از هندوستان و كشورهاي شرقي آسيا.
«شاه عباس چون ميشنيد كه كارواني از بازرگانان بيگانه به سرحدات كشور رسيده است، بيدرنگ، رعاياي خود را از معامله با ايشان منع ميكرد تا ناگزير، امتعه خويش را به بهايي نازل تسليم او كنند يا به دروغ، شهرت ميداد كه راهها، بسبب لشكركشيهاي تازه، خراب و دور از امنيت است؛ بطوري كه بازرگانان بيگانه، ناچار براي احتراز از خطرهاي احتمالي، آنچه داشتند به بهاي ارزان ميفروختند يا با امتعه ايراني بقيمتي كه او ميخواست مبادله ميكردند.
تاورنيه، جهانگرد فرانسوي، مينويسد، شاه عباس با تجار و رباخواران هندي كه طلا و ثروت كشور را به خارج منتقل ميكردند، رابطه خوبي نداشت و آنان را از يهوديها بدتر ميشمرد؛ چه آنان پول را از سرمايهداران و بزرگان ايراني با صدي هشت يا صدي نه بهره ميگرفتند و به نيازمندان از قرار صدي سي يا بيشتر، در مقابل وثيقه يا گروگان كلان، وام ميدادند.
ابريشم در دوره صفويه، يكي از اقلام مهم صادرات ايران بود. بنا به گفته يكي از سفراي بيگانه در عهد شاه صفي، گيلان در حدود 8000، شروان در حدود 3000، خراسان 3000، مازندران 2000، و قراباغ 2000 عدل ابريشم صادر ميكرده است.
مجموع حاصل ابريشم ايران در سال، نزديك 20 هزار عدل بود و هر عدل ابريشم، ايران در آن زمان، در حدود 36 من وزن داشته است. ولي بايد دانست كه يك من وزن معمولي در زمان شاه عباس، در سراسر كشور، يكسان نبوده و از آن جمله يك من در تبريز معادل 3 كيلو، در گيلان برابر با 6 كيلو، و در شماخي و قراباغ مساوي با هشت كيلو بوده است.
مصرف سالانه ابريشم را در سراسر ايران، در آن دوره، در حدود يكهزار عدل نوشتهاند. ظاهرا شاه عباس چون ديد واردات ايران بر صادرات فزوني دارد و هر سال مقداري از سرمايههاي نقدي ايران به خارج صادر ميشود، تجارت خارجي ايران را در كف خود گرفت. در عينحال، شاه به حكم آزمندي، از قدرت سياسي خويش سوءاستفاده فراواني ميكرد، بطوري كه در تمام دوران سلطنتش، توليدكنندگان ابريشم ناگزير بودند محصول سالانه را به نصف قيمت به مباشرين و
______________________________
(1). سفرنامه سرتامس هربرت؛ به نقل از زندگاني شاه عباس اول. ج 5، ص 227.
ص: 164
مأمورين او بفروشند. سپس او، ابريشمهاي خريداري شده را به بازرگانان ايراني يا خارجه به بهايي كه خود معين ميكرد، ميفروخت و همه سال از اين راه حلال! سودي در حدود 8 ميليون تومان به خزانه خويش ميريخت.
به گفته پييترو دلاواله، «پادشاه ايران بزرگترين و يگانه تاجر كشور خويش است و هر معامله را كه سود بسيار داشته باشد، به شخص خود اختصاص ميدهد. هيچگونه محصول و متاع سودآوري در ايران نيست كه اختيار خريد و فروشش در اختيار وي نباشد؛ چنانكه من خود در اصفهان به چشم خويش ديدم كه عمال او پيازهاي مخصوص شاه را به مردم ميفروختند.»
پييترو دلاواله در جاي ديگر ميگويد: «پارچههاي ابريشمين و زربفت در ايران، به زنان اختصاص دارد و لباس مردان هميشه از پارچههاي نخي و يكرنگ ولي بسيار چشمگير و روشن دوخته ميشود كه اعيان كشور، به سبب دوختن لباسهاي گوناگون، آن را همه روزه عوض ميكنند و پس از سه يا چهاربار پوشيدن، به يكي از خدمتگزاران خويش ميبخشند. اين لباس را شاه عباس مرسوم كرده است تا ابريشم در ايران كمتر بكار رود، و بيشتر به كشورهاي بيگانه صادر گردد و از اين طريق بر ثروت كشور بيفزايد.» «1»
در عهد شاه عباس: پييترو دلاواله كه در عهد شاه عباس به ايران آمده و سفرنامه گرانقدري از او در دست داريم، مينويسد: چون مدت اقامت شاه در مازندران بطول انجاميد، دستور داد بر آذوقه و مايحتاج مهمانان پييترو بيفزايند.
«همراهان پييترو دلاواله، از زن و مرد، 12 تن بودند و پنج يا شش اسب و هشت شتر نيز در اصطبل داشت. براي اين جمله، از طرف شاه عباس، آذوقه و مايحتاج زير، دوبار براي مدت يك ماه يا اندكي بيشتر، فرستاده شد:
آرد: 250 من تبريز
برنج: 150 من تبريز
كره: 36 من تبريز
مرغ: 80 عدد
خروس اخته: 19 عدد
پياز: 27 من
شراب: 20 من
بره: 17 عدد
تخممرغ: 600 عدد
نخود: 15 من
نمك: 12 من
ادويه گوناگون: 3 من
كشمش براي پلو: 5 من
برگه زردآلو: 5 من
پنير: 10 من
ماست: 20 من
شكر سفيد: يك ظرف بزرگ
ناردان: 10 من
شمع گچي بزرگ و بلند كه هريك يك كيلوگرم و نيم وزن داشت و دو تا سه شب ميسوخت و نيمسوخته آن را بيشتر در راهروها و اتاقهاي خصوصي به كار ميبردند: 50 عدد پيه مخصوص پيهدانهاي نقره كه روشن ميكردند و روي قالي برابر حاضران، يا روي سفره پيش روي مهمانان مينهادند: 12 من
گلاب: 5 قرابه
عسل: 5 من
نارنج: هزار عدد
جو براي چارپايان: يك خروار
______________________________
(1). همان. ص 232- 229 (به اختصار).
ص: 165
علاوه بر اين جمله، مزرعه بزرگي را هم كه در آن جو كاشته شده بود، در اختيار وي نهادند تا چارپايان خود را در آنجا بچراند. چهل و پنجبار هيزم نيز براي مطبخ و گرم كردن خانهاش فرستاده شد.» «1»
دولت صفويه نه پيش و نه پس از دوران شاه عباس، به آن درجه قدرت سياسي كه در عهد وي بدان نايل آمده بود، نرسيد. معذلك نبايد درباره شخصيت شاه عباس غلو كرد و جهات ضعف او را ناديده گرفت.
«چنانكه گفته شد، در عهد شاه عباس اول، ميزان بسياري از عوارض و مالياتها تقليل يافت و اضافاتي كه در فاصله بين سالهاي 1570 و 1580 ميلادي (978- 988 هجري) بر مالياتها وضع شده بود، لغو گشت و بعضي از مالياتها، بالكل ملغي گشت؛ بويژه در نواحي مركزي ايران.
ولي در عهد جانشينان شاه عباس اول، ميزان مالياتها و عوارض مجددا بتدريج بالا رفت و در پايان قرن هفدهم ميلادي (1110 هجري) ميزان عوارض و مالياتها بشدت ترقي كرد و مالياتهاي تازه وضع شد. اين وضع چند سبب دارد: اولا بعلت ترقي روابط كالا- پولي، دولت و فئودالها به پول محتاج بودند و ميكوشيدند بر ميزان درآمد خود بيفزايند؛ از جانب ديگر، در حدود سال 1050 هجري، جنگ با تركيه عثماني و خاننشينهاي ازبك (كه غنايم جنگي دايم و مستمر نصيب دولت و فئودالها ميكرد) قطع شده بود.
كماكان ماليات اصلي همان ماليات ارضي يا خراج بود كه در آن زمان، «مال» و وجوهات يا ماليات ناميده ميشد و بيشتر به جنس دريافت ميشد (15 تا 20 درصد محصول)؛ و در بعضي نقاط، بخشي از محصول ماليات نقدي دائمي از هر جفت گاو مأخوذ ميگرديد.
ماليات باغها و بستانها، عشر و توتستانها 50 درصد محصول بود. دامداران (به استثناي آنان كه در عراق عجم زندگي ميكردند) مالياتي به نام «چوپانبگي»، به ميزان يك هفتم پشمي كه از دام حاصل ميشد، همچنين يك هفتم زاد و ولد دامها گرفته ميشد و از اسب و خر يكسوم بهاي آنها اخذ ميشد.
در ازاي آبياري مزارع و بستانها، ماليات خاصي اخذ ميگرديد. علاوه بر اينها، از كشاورزان ماليات فوق العادهاي به نام «عوارض» ميگرفتند. آماده كردن علفه و علوفه براي قشون و سخره و چاپار و بيگار و نزوله و كار اجباري در ساختمانها و قنوات، به نفع دولت و فئودالها بار سنگيني به دوش روستاييان بود.
شيوهاي كه در ميان اشكال گوناگون بهرهكشي فئودالي تفوق داشت، كماكان مال- الاجاره يا بهره جنسي بود. روستايي در مقابل زميني كه در اختيار داشت (كه معمولا ارثي بود) به مالك زمين بهره مالكانه ميپرداخت. در اراضي ديواني و املاك خاصه شاهي و موقوفه و سيورغال، بطور كلي، تمام مالياتها جزو اين بهره مالكانه بود. سهم مالك بابت استفاده از زمين و آب در بيشتر موارد از يكپنجم تا يكسوم محصول اراضي شخم زده، و از درختان ميوهدار يك دوم تا دو سوم محصول بود. اگر روستايي از مالك، گذشته از زمين و آب، دام (گاو نر) و بذر نيز دريافت ميداشت، سهم مالك از ميزان فوق نيز افزون ميگشت و ممكن بود تا 80 درصد و
______________________________
(1). زندگاني شاه عباس اول، پيشين. ج 4، ص 46- 45.
ص: 166
حتي نود درصد ميزان محصول برسد (ماليات هم جزو آن بود). بنا به گفته كمپفر، در واحه اصفهان، كه در آنجا روابط كالا- پولي بر اشكال ديگر تفوق داشت، مال الاجاره از رعايا در بيشتر موارد نقدا مأخوذ ميگرديد (از قرار 6600 دينار «33 عباسي» از هر جريب شخم خورده).
اگر شاه مالك اراضي بود، زمين و آب ميداد و بذر و دام متعلق به روستايي بود. وي دوسوم محصول را به شاه ميداد. پرداخت ماليات و كار اجباري نيز به عهده او بود. اگر شاه به روستايي مستأجر، گاو كاري و گاوآهن هم ميداد و وي را از ماليات معاف ميكرد، سهم روستايي به يكچهارم محصول تقليل مييافت و شاه كه مالك زمين بود سهچهارم محصول را دريافت ميداشت. اگر شاه روستايي را از كار اجباري معاف ميكرد، سهم زارع فقط يكهشتم محصول بود.
شاردن ميگويد كه در واحه ثروتمند اصفهان، روستاييان ايراني مرفهتر از روستاييان فرانسه بودهاند. ولي وضع سراسر ايران چنين نبود. با اينحال، شاردن مينويسد: روستاييان ايران، بالكل، بيحق بودند و تحت يك رژيم استبداد و خودكامي زندگي ميكردند. مأمورين دولتي، گاه به ضرب و شتم آنان ميپرداختند، وسايل نقليه ايشان را ميگرفتند و به ميل خويش، مدتي در خانه روستاييان ميماندند و از كيسه آنان تغذيه ميكردند و گاهي وجوهي نيز مطالبه ميكردند.
علاوه بر اين، از تمام رعايا پيشكشي، سلامانه و عيدي به جنس يا نقدا ميگرفتند. به اين ترتيب، وضع روستايي اسكان يافته كه در زير بار فشار بهره مالكانه و مالياتها و مظالم مأموران و مالك، رنج ميبردند، بمراتب بدتر و سختتر از وضع چادرنشين ايلاتي بود. چادرنشينان ايلاتي كه در قشون فئودالي خدمت ميكردند سهمي از غنايم ميبردند و مسلح بودند، در حالي كه رعايا اسلحه نداشتند و كوچكترين مأمور دولت و سپاهي و حتي مستخدمين فئودالهاي بزرگ ميتوانست به آنها زور بگويد و تجاوز كند.
در دوره صفويه «در ايران بردگي و بردهفروشي همچنان وجود داشت ولي از بردگان چون مستخدم خانه و اعضاي حرم استفاده ميكردند. بردگان بر سه قسم بودند: «اسيران»، «زرخريدان» و آنان كه در خانه صاحب خود متولد شده بودند كه به آنان «خانهزاد» ميگفتند.» «1»
در سال 937 هجري، در كارگاههاي ابريشمبافي شاهي، كنيزان كار ميكردند. با اين كه در عهد شاه عباس، نيروهاي توليدي و كشاورزي قوس صعودي ميپيمود ولي به نظر محققان شوروي، اقتصاد ايران در اين دوران، هرگز به آن سطح رفيعي كه در آغاز قرن سيزدهم يعني پيش از حمله مغول رسيده بود، نايل نگشت.
سياحان خارجي از ارزاني خواربار در ايران سخن ميگويند. در حدود سال 1081 هجري، در خوزستان 54 فونت (هر فونت 453 گرم) نان گندم و يا 18 گوسفند را به يك عباسي ميخريدند.
در قرن يازدهم (قرن 17 ميلادي) پرورش كرم ابريشم در ايران چنان ترقي كرد كه نه قبل و نه بعد به آن درجه اوج و ارتقا نرسيد. به گفته اولئاريوس، در قلمرو دولت صفوي، ساليانه بيست هزار عدل ابريشم خام توليد ميشد و به گفته شاردن، 22 هزار عدل كه هريك 276 فونت وزن داشت. طبق اظهار شاردن، گيلان ده هزار عدل ابريشم خام، و مازندران دو هزار و خراسان سه هزار، و ماد (آذربايجان) سه هزار و قرهباغ دو هزار، و گرجستان دو هزار عدل توليد ميكرد.
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين. ص 531- 521 (به اختصار).
ص: 167
از اين مقدار، فقط در حدود يكهزار عدل در ايران باقي ميماند و مصرف ميشد و باقي، بالتمام، به هندوستان و اروپا صادر ميگرديد. تنها عوارض گمركي از صدور ابريشم خام، ساليانه، به 4 هزار تومان (40 ميليون دينار) بالغ ميگرديد.
دامداري در ايران، رونق داشت و نوع گوسفندان ايران از اروپا بهتر بود. همراهان اولئاريوس چند گوسفندنژاد ايراني را به شهر خود، «هولشتين»، بردند. شاه و فئودالها نه تنها رمههاي فراوان داشتند بلكه سياحان از كثرت شتران و اسبان و قاطران و خراني كه در فعاليتهاي حملونقل و كاروانهاي تجارتي شركت ميكردند سخن ميگويند. با اين حال، هرگاه وضع اقتصادي اين دوره را با مطالب و مداركي كه مورخان قرن سوم تا هفتم هجري گفتهاند مقايسه كنيم، ميبينيم كه حتي در قرن يازدهم نيز كشاورزي (جز در مورد كرم ابريشم) به سطح رفيعي كه در دوران پيش از هجوم مغول واجد بوده، نرسيده است.
با رشد و ترقي روابط كالا- پولي در قرن شانزدهم ميلادي (دهم هجري) ميزان بهره مالكانه و استثمار فئودالي فزوني مييافت. رباخواري بيش از پيش معمول شد و به انحطاط اقتصادي كشاورزان منتهي گرديد. در اواخر عهد صفويه، مظالم مأمورين دولت و رفتار ظالمانه فئودالها، سبب فرار و مهاجرت كشاورزان گرديد و شاردن به اين وضع اشاره ميكند و مينويسد حتي يك دوازدهم اراضي كشور مزروع و مسكون نبود. «1»
«در قرن يازدهم هجري، از ايران به كشورهاي اروپاي غربي، گذشته از ابريشم خام و منسوجات ابريشمي، تيماج و چرم ساغري و پشم شتر و گوسفند و قالي و ظروف بدل چيني و مصنوعات طلا و نقره و سنگهاي قيمتي و بخصوص فيروزه صادر ميشد. از ايران به روسيه، بيش از همهچيز، انواع و اقسام منسوجات ابريشمي صادر ميگرديد. در شرح لوازم روسي قرن يازدهم هجري (هفدهم ميلادي)، از اين نوع اجناس ياد شده است: اطلس قزلباشي، مخملهاي قزلباشي، منسوج ابريشمي زردوزي يا نقرهدوزي شده، منسوج پشمي، زربفت، كمخاي يزدي، كمخاي قزلباشي، قطني (پارچه نيمه ابريشمي) منسوجات ابريشمي ... گذشته از اينها ابريشم خام، متقال و پوستين و اسلحه، شمشير قزلباش و تير و كمان قزلباشي- ميزان معاملات با روسيه افزايش فوق العاده يافته بود.
در قرن يازدهم هجري، از ايران به تركيه از راه بغداد، توتون و مازو و منسوجات ابريشمي خشن از پشم گوسفند و منسوجات مختلف ابريشمي و قالي و انواع تيماج و حصير و انواع ظروف و فولاد ... و مصنوعاتي از چوب شمشاد صادر ميشد. از روسيه نيز، از طريق ولگا، انواع خز و چرم خام و چيت و ماهوت و پارچه كتاني و آهن و مس و مصنوعات فلزي و شيشه و كاغذ و شكر و عسل و موم و اسلحه آتشي وارد ميشد و از كشورهاي اروپاي غربي، ماهوت و منسوجات آهني، آيينه و شيشه و مصنوعات فلزي و اشياء تجملي و شراب و شكر و چراغ و كاغذ و جز اينها وارد ايران ميشد.
از پايان قرن يازدهم، در نتيجه اقدامات نابخردانه زمامداران در زمينه كشاورزي، صنعت و بازرگاني ايران قوس نزولي را سير ميكرد. افزايش مالياتها، و عوارض بازرگاني و يوغگران
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 536- 534.
ص: 168
فشار دولت براي پيشهوران و صنعتگران و تجار متوسط و كوچك كه از مزايايي برخوردار نبودند، مرگبار و غيرقابل تحمل بود.» «1»
«در عهد شاه صفي اول و شاه عباس دوم، اهميت نقش تجار اروپايي در ايران افزايش يافت. شاه صفي اول با كمپاني انگليسي «است اينديا» قراردادي منعقد كرد و كمپاني مزبور متعهد شد ساليانه 1500 ليره استرلينگ به شاه، بر سبيل «پيشكش»، تقديم كند و هر ساله معادل مبلغ شصت هزار ليره استرلينگ ابريشم خريداري كند. ولي از حدود سال 1050، رقيبان انگليسيها يعني هلنديان نيز حق صدور ابريشم را بدون پرداخت عوارض گمركي، بدست آوردند و در تجارت ايران مقام اول را احراز كردند. در عهد شاه عباس دوم، امتيازاتي به تجار فرانسوي نيز داده شد و تجارتخانههاي آنان در اصفهان و بندرعباس ايجاد گشت.» «2» تجار روسي در اصفهان و قزوين و ديگر شهرها مسكن گزيده بودند.
آخرين سلاطين صفوي نه تنها به آسايش ملل تابع توجهي نداشتند بلكه حكام و فرمانروايان آنها بهر نحو ميخواستند، از مردم حوزه فرمانروايي، بهرهكشي ميكردند. در فرماني كه شاه صفي در سال 1047 براي رفع «تكلفات شاقه» صادر كرده است، پس از مقدمهاي، چنين ميخوانيم: «... ظاهر شد كه اجناس مأكولات، آنچه به كاشان ميآمده و در ميدان عربان خريد و فروخت ميشده، [از طرف] حكام سابق، از هر خرواري مقداري، تصرف ميشده. اسمي مبدع بر آن مخترع، مثل يوزباشي و بارانداز، بر خاطر عربان ميگذاشتهاند ... اگر حاكمي از اين تاريخ به بعد، به كاشان آمده در اين امر متابعت ننمايد خاك بيشرمي در ديده خود ريخته خواهد بود.
هركه او نيك ميكند يا بدنيك و بد هرچه ميكند يا بد» «3» كمفروشي و گرانفروشي: تاورنيه مينويسد: اگر كسي قيراطي از وزن كم بدهد يا ديناري زيادتر بگيرد، فورا به مجازات ميرسد؛ به اين ترتيب كه تخته كلاهي به سرش ميگذارند كه عبارت از كلامسيلندري است به اندازه كندوي عسل و يك زنگوله به گردنش ميبندند و در كوچهها ميگردانند. بعد مقداري چوب به كف پايش ميزنند و يك مبلغي هم جريمه دريافت ميدارند.
ولي يكبار، شاه عباس كبير براي عبرت ديگران، دو نفر كمفروش را بسيخ كشيد و كباب كرد. «4»
در عهد شاه سليمان (يا صفي دوم) كه آلت ناچيزي در دست عمال و خواجگان درباري بود، نخستين نشانههاي انحطاط اقتصادي و سياسي ايران مشهود گشت. خوانين ازبك مجددا به خراسان حمله كردند، و هلنديان جزيره قشم را در خليج فارس متصرف شدند.» «5» علت مستقيم انحطاط اقتصاد ايران، افزايش فوق العاده بهره فئودالي و مالياتها بود كه روستا را ورشكست و
______________________________
(1). همان. ص 544- 542 (به اختصار).
(2). همان (چاپ اول). ص 577.
(3). آثار تاريخي شهرستانهاي نطنز و كاشان، پيشين. ص 223.
(4). ر ك: سفرنامه تاورنيه، پيشين. ص 613- 612.
(5). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين. ص 559.
ص: 169
عرصه بازار داخلي را تنگ و محدود نمود و توليدات كالايي و تجارت را تقليل داد، و تضادهاي طبقاتي را بمراتب شديدتر و حادتر ساخت. «سراسر تاريخ اين دوره پر است از شرح قيامهاي روستاييان عليه بهرهكشي فئودالي و نهضت ارمنيان و گرجيان و آذربايجانيان و كردان و افغانان و تركمنان بخاطر آزادي، عليه دولت صفوي كه شيره اقوام مزبور را ميكشيده است.
انحطاط و عقبماندگي روزافزون اقتصاد ايران از اقتصاد كشورهاي اروپايي و ضعف سياسي آن در پايان قرن دوازدهم، زمينه را براي نفوذ شديد سرمايه صنعتي بيگانه، از آغاز قرن نوزدهم ميلادي، و تبديل ايران در سالهاي بعد به يك كشور وابسته و سرانجام نيمه مستعمره، آماده كرد.» «1»
در اين دوره، «انحطاط اقتصادي، فقر روستاييان و بالنتيجه تقليل درآمد دولت فئودال و افراد فئودال را موجب گشت. ضمنا مصارف دستگاه اداري دولت و بزرگان فئودال نه تنها تقليل نيافت بلكه بر اثر رشد روابط كالا- پولي در دوره ماقبل افزوده شد. دولت شاه براي رفع حوايج مزبور، فقط يك راه در نظر داشت و آن را بكار بست و آن راه افزودن بار مالياتها بود.
هرقدر نيازمنديهاي خزانه شاه بيشتر ميشد، ميكوشيدند كه از روستاييان و شهرنشينان ايراني بيشتر پول در بياورند. سنگيني بار مالياتها در سرزمينهاي اطراف قلمرو دولت صفوي، كه مردم آن ايراني نبودند، محسوستر بود.
سياست مالياتي در عهد شاه سلطان حسين (1106 تا 1135 هجري) براي روستاييان و شهريان غير قابل تحمل شد. ماليات بر روستاييان و پيشهوران و تجار، كه در طي قرن يازدهم هجري بتدريج افزايش يافته بود، در فاصله سالهاي 1110 و 1113 هجري، بيكبارگي دو سه برابر شد. به نظر معاصران (مثلا عيساي خاسان جلاليان)، ميزان ماليات به افسانه شبيه بود. گذشته از مالياتهاي سابق، سه نوع ماليات جديد وضع گشت. ميزان ماليات چادرنشينان نيز افزايش يافت. براي وصول ماليات، به سرشماري پرداختند. وزير آذربايجان در سال 1110 هجري (1698 ميلادي)، به اتفاق 1100 كارمند و نوكر، وارد گنجه شد، و اينان در روستاها پراكنده شدند و به سرشماري پرداختند. در هر دهكده، چند نفر از كدخدايان و روحانيان و محترمين را گرفته در منازلي جداجدا مينشاندند و هريك از آنها را وادار ميكردند اطلاعاتي درباره اشخاص و اموال ايشان و موضوعهاي وصول ماليات (مزارع، باغها، تاكستانها، روغن كشيها، پادنگها و آبدنگها، تعداد دامها، و غيره) بدهند.
بعد، اطلاعات اين اشخاص را كه مأموران ثبت كرده بودند با يكديگر تطبيق مي- نمودند. اگر اختلافي پيدا ميشد، روستاييان را كه به عقيده مأمورين، اطلاعات نادرست داده بودند شلاق ميزدند. مأمورين اشخاص مزبور را مجبور ميكردند درآمد روستاييان را زياده بر ميزان حقيقي قلمداد كنند تا بتوانند از دهكده منظور حتي المقدور بيشتر ماليات وصول كنند.
سبكمغزي مأمورين وصول، بحدي بود كه حاضر نبودند بخشي از محصول را به روستاييان بدهند تا بتوانند به زندگي خود ادامه دهند. معمولا از دهقانان بيش از آنچه توليد ميكردند،
______________________________
(1). همان. ص 563.
ص: 170
مطالبه ميشد. مأمورين شاهي با شلاق و شكنجه، روستاييان را مجبور ميكردند آخرين باقيمانده اثاثه و مايلزم زندگي خود را هم تسليم كنند. در بسياري از نواحي، كشاورزان بدرجهاي از فقر و تنگدستي ميرسيدند كه مزيدي بر آن متصور نيست.
سياست مالياتي دولت شاه صفوي نه تنها به ريشه و اساس كشاورزي لطمه ميزد بلكه به حرف و بازرگاني نيز زيان وارد ميآورد. در نتيجه كم شدن قوه خريد، اكثريت پيشهوران و ارباب حرف نيز از كار خود بهره كافي نميبردند و عوايد فئودالها نيز تا حد زيادي كاهش يافت.
گذشته از شكستي كه در زمينه كشاورزي و فعاليتهاي كوچك صنعتي نصيب مردم شده بود، در نتيجه تقليل حمل كالاهاي ترانزيتي از جادههاي كارواني و بري، عوايد گمركي نيز بسيار كم شده بود و بيشتر حمل كالاها از طريقه دماغه اميد و دور افريقا كه در سال 1498 ميلادي (904 هجري) كشف شده بود صورت ميگرفت. قراردادهاي بازرگاني كه در عهد شاه سلطان حسين با فرانسه منعقد گرديد، بمراتب از قراردادي كه قبلا با هلند منعقد شده بود زيانبخشتر بود، ولي قبل از آنكه دولت فرانسه از اين قرارداد سود جويد، حكومت صفويه سقوط كرد.
در چنان شرايطي، شاه و درباريان، عليرغم تقليل درآمد خزانه، حتي انديشه امتناع از زندگي پرتجمل را هم به خاطر راه نميدادند. مخارج دربار روزبروز فزوني ميگرفت، كاخهاي نو براي شاه ساخته ميشد، به اروپا جامهاي آيينه و ظروف با رفتن و ديگر اشياء تجملي سفارش ميشد. شاه، بيش از همهچيز، سر گرم امور حرمسراي خود بود و اميران و حكام ايالات برقابت با يكديگر برخاسته بمنظور ارضاي حس زن دوستي شاه، زيباترين دختران اتباع قلمرو خود را بزور گردآورده به حرمسراي شاه و حرم بستگان او ميفرستادند.» «1»
در دوران حكومت شاه سلطان حسين و پس از تسلط افغانها شيرازه امور اقتصادي و معيشتي مردم درهم ريخت. در اين جريان، بيش از همه، كشاورزان رنج بردند. «تنها در اصفهان، قريب هزار قريه (يعني دو ثلث قراء) بدون كشت و بيسكنه ماند. سدها و بندها و كاريزها و ديگر مؤسسات آبياري خراب شد. بسياري از روستاييان به دست لشكريان دشمن، از پا درآمدند يا توسط تركان عثماني به اسيري و بردگي برده شدند و يا از گرسنگي و بيماري (دو رفيق جدا نشدني) جان دادند. شهرها، بطور عموم و بويژه در مغرب و داخل ايران، خراب شده بود.
اصفهان و شيراز و قزوين و يزد و تبريز دستخوش غارت شده بود و بيش از دو ثلث جمعيت خود را از دست داده بودند. شيخ محمد علي حزين كه شاهد عيني وقايع بود، ميگويد كه چون وارد تبريز شد، ديد شهر ويران و تقريبا خالي از سكنه است. بنا به گفته او، وضع سراسر آذربايجان (ايران) كه زماني ثروتمند بود و نفوس فراوان داشت، چنين بود و فقر و تنگدستي مردم و ويراني خاك عراق هم بحدي بود كه به وصف نميآيد.
تقليل شديد قدرت خريد روستاييان و شهريان منجر به انحطاط بازرگاني و پيشهها گشت.
پرورش ابريشم و نوغانداري، در گيلان، به گفته هانوي، تا يك ششم تقليل يافته بود.
______________________________
(1). همان. ص 575- 571 (به اختصار).
ص: 171
عليرغم تمام اين بدبختيها، نه مأمورين داخلي نه افغانها و بعدا نه نادر شاه، هيچيك، در مقام ترميم بدبختيها و تقليل بار ماليات برنيامدند بلكه ميكوشيدند با اعمال زور و فشار، ماليات و عوارض و بهره فئودالي را به همان ميزان سابق، وصول كنند. بههمين مناسبت، حزين مينويسد، «مردم از بيرون راندن افغانها طرفي نبستند و گشايشي در معيشت خلق پيدا نشد.» كم شدن عيار سكهها، سبب تقليل شديد بهاي واقعي پول گرديد. قيمتها هم، به نسبت تقليل بهاي پول، افزايش يافت.» «1»
در وقايعنامه پطروس، به مناظري از اوضاع اقتصادي مردم در عهد شاه سلطان حسين، اشاره شده است «يكجا قيمت ارزاق را در طول محاصره اصفهان، بدينگونه، بدست ميدهد:
گندم: يك من 8 تومان؛ برنج: يك من 10 تومان؛ روغن: يك من 12 تومان؛ قند: يك من، 12 تومان؛ تخممرغ: هر دانه، 200 دينار (يك تومان ده هزار دينار بوده است).
و ميافزايد كه در آن ايام، گوسفند و گاو و اسب و شتري در شهر پيدا نميشد كه گوشت آن را بتوان مصرف كرد؛ از اين جهت، اهل شهر ناچار بودند گوشت الاغ مصرف كنند كه آن نيز از قرار يك من دو تومان فروخته ميشد. ساير مأكولات نيز زياده ناياب و گران شده بود. به اين جهت، مردم از گرسنگي ناچار شدند گوشت سگ و گربه و پوست و چرم و پشگ حيوانات و كفش كهنه و خلاصه هر جانوري كه بدست افتد بخورند. گرسنگي به مرحلهاي رسيد كه پسر جواني كه خواهرش مرده بود پستان او را بريده و خورده بود و بسياري اشخاص بچههاي خود را پختند يا كباب كردند و خوردند (بند 28 ص 17 و 16). بعدها كه افاغنه بر اصفهان مسلط شدند و قحط و غلا رفع شد، مسافري كه از آنجا بيرون آمد، بهاي ارزاق را به قرار زير وصف ميكند:
نان: يك من، 600 دينار؛ برنج: يك من، 1200 دينار؛ روغن: يك من، 4000 دينار؛ مرغ: هريك، 700 دينار؛ قند: يك من، 6000 دينار.» «2»
لشكركشيهاي نادر به هندوستان و ديگر نقاط با اينكه با غارتگري و ستمگري توأم بود مردم ايران را ثروتمند نكرد، نادر قسمت اعظم گنجهايي را كه از هند بدست آورد، در كلات نگهداري كرد و براي احياء نيروهاي توليدي و تشويق كشاورزان و صنعتگران به فعاليت اقتصادي بكار نبرد. تسهيلاتي كه در سال 1156 هجري براي رعايا قايل شده بود و ماليات سه سال را بخشيده بود، لغو كرد و مالياتهاي معوقه را يكباره مطالبه كرد وصول ماليات با شكنجه و آزار و غارت رعايا توأم بود.
به گفته محمد كاظم، چشم و زبان كساني را كه ماليات نميپرداختند درميآوردند. «3»
نظري كلي به وضع اقتصادي اين دوره
«سياست شاهان صفوي كه متوجه تحكيم حكومت مركزي و مبارزه عليه نفاقهاي فئودالي بود، در زمان شاه عباس اول، موفقيت فوق العاده بزرگي بدست آورد. فشار بيرحمانه شاه بر اشراف مقتدر فئودال- نظامي
______________________________
(1). همان. ص 599- 595 (به اختصار).
(2). عبد الحسين زرينكوب، يادداشتها و انديشهها. ص 203- 202.
(3). ر ك: تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين. ص 606.
ص: 172
قبايل قزلباش و غيره و خاتمه دادن به بلواهاي مكرر فئودالها، شرايط نسبتا مساعدي براي توسعه اقتصادي فراهم نمود.
در زمان شاه عباس اول، چنانكه گفتيم، وضع كشاورزي و صنايع دستي «دستورزي» بخصوص در ايالات مركزي (عراق عجم، شهر اصفهان و ايالت آن) كه مردم آن مناطق اتفاقا از تمام يا قسمتي از مالياتها رهيده بودند، بهبود يافت.
ترقي بعدي نيروهاي توليد در كشاورزي، رشد شهرها، توسعه بازرگاني داخلي و خارجي، تا حدود قابل ملاحظهاي، شرايط صلح طولاني مابين دولتهاي صفوي و تركيه را فراهم نمودند (1722- 1639 ميلادي/ 1135- 1049 هجري).
در ايالاتي از دولت صفوي كه از نظر اقتصادي پيشرفتهتر بودند، و در محلهايي كه سر راه جادههاي بزرگ كاروانرو قرار داشت يا در جوار شهرها بود، انزواطلبي اقتصاد طبيعي (خود مصرفي) هرچه بيشتر درهم شكسته شد. برخي پيشرفتهايي كه در قدرت كالاسازي واحدهاي اقتصادي كوچك كشاورزان حاصل آمده بود و اعتلاي سطح بهرهدهي اين واحدها، از پديدههاي مهم اين دورهاند ... اين اعتلاي اقتصادي كوتاهمدت بود.
در ربع آخر قرن هفدهم ميلادي، علائم ركود اقتصادي در دولت صفوي ظاهر شد.
چنانكه پتروشفسكي ميگويد، علت اساسي اين ركود، افلاس واحدهاي اقتصادي كوچك كشاورزان بود كه پايه اقتصاد دولت فئودالي را تشكيل ميداد.
در پايان قرن شانزدهم و ثلث اول قرن هفدهم، به دنبال خاتمه جنگ داخلي، و رهايي از برخي مالياتها (در واقع فقط در بعضي محلها عملي شد) واحد اقتصادي كشاورزي در شرايط مساعدتري قرار گرفت، و امكان يافت كه در مدتي كوتاه، بهرهدهي خود را تا مقداري افزايش دهد. اما براي نمايندگان شاه و مأموران خزانه، اين فقط انگيزهاي بود بمنظور تشديد بهرهكشي فئودالي. علت ديگر ركود كه در نوشتههاي تاريخي مورد بحث قرار گرفته، جريان تغيير راههاي مهم بازرگاني اروپا- آسيا بود كه در قرن هفدهم، در نتيجه استفاده از راه آبي اطراف افريقا انجام پذيرفت؛ راهي كه بوسيله واسكودوگاما كشف شد. راههاي خشكي كاروانرو كه از كشورهاي آسياي مقدم، بخصوص از سرزمينهاي پشت قفقاز، ميگذشتند ديگر اهميت گذشته خود را نداشتند. شهرهاي قفقاز ديگر تجارت «دلالگونه» خود را از دست دادند.
در نتيجه ركود بازرگاني خارجي و قطع غنايم جنگي (چون شاهان صفوي از پايان دهه چهارم قرن هفدهم به بعد، جنگ كشورگشايانهاي راه نينداختند) ستم مالياتي بمقدار زيادي، تشديد گرديد.
بر اثر توسعه بازرگاني خارجي و داخلي، در دوره اعتلاي اقتصادي قرن هفدهم، فئودالها كه با تجارت پيوستگي داشتند سعي كردند مالياتهايي را كه فعلا به صورت جنسي گرفته ميشد، به شكل پول دريافت كنند. با وجود اين، در دولت صفوي و در شرايط حاكميت اقتصاد طبيعي، تبديل قسمتي از مالياتهاي جنسي به پولي بطور كلي، باعث تشويق فئودالها به تجمل گرديد. اين امر ميدان عمل سرمايه مرابحهاي را وسعت داد. رباخواري كه شكلهاي موجود توليد و بهرهبرداري را تحليل برده بود، طريقه جديدي را در توليد ارائه نداد ولي بر شدت بهرهكشي فئودالي افزود و باعث تخريب اقتصاد كشاورزي گرديد.
ص: 173
چنانكه پتروشفسكي گوشزد ميكند، «در كشورهاي آسياي مقدم، اقتصاد بزرگ زمينداران و جريان توسعه سرمايهگذاري در كشاورزي مثل اروپاي غربي و روسيه به اندازه قابل ملاحظه وجود نداشته است. بدينجهت، ورشكستگي كشاورزان نتوانسته آن عواقب اجتماعي و اقتصادي را كه مثلا در دوره انباشتگي اوليه در انگلستان بار آورده، در اين كشورها به بار آورد.
كاهش شديد درآمد فئودالها در پايان قرن هفدهم تا ربع اول قرن هجدهم، خود گواه ركود اقتصاد كشاورزي در اين دوره است. چنانكه محمد علي حزين مينويسد، در نتيجه وخيم شدن پيدرپي اوضاع دولت و اغتشاشات نقاط مختلف گيلان كه محل املاك پدري او بوده، سالبسال، درآمد اين اموال موروثي كاهش يافته. بالاخره، درآمد سالانه املاك ياد شده به حدي رسيده كه كفاف مخارج ماهانه را نميداده.
ورشكستگي اقتصاد كشاورزي باعث زوال شهرها، ركود بازرگاني و فقر تودهها گرديد.
آنان غالبا عليه بهرهكشي توانفرسا بپا ميخاستند. تشديد تضادها و مبارزات طبقاتي، خود از علل اساسي تلاشي و سقوط دولت صفويه بود. كاهش درآمدهاي دولت در پايان قرن 17 و ابتداي قرن 18 ميلادي شاه را مجبور كرد كه فشار اقتصادي را نه تنها به انبوه زحمتكشان بلكه بر برخي از اقشار طبقه حاكمه، بخصوص بر روحانيت مسيحي نيز تشديد كند. سيستم مالياتبندي جديدي كه در ابتداي قرن 18 ميلادي اعمال شد، صومعه را از تمام حق مصونيتهايش محروم نمود. در عينحال، بر اثر تقليل بهرهدهي اقتصاد كشاورزي و كاهش تجارت، درآمدهاي صومعه از زمين و بازرگاني تنزل يافت. همه اينها به اضافه محروم شدن مسيحيان از حقوق قانونيي كه بوسيله شاه عباس اول اعمال شد و تحملناپذيري مذهبي، كه خطمشي اساسي دولت شده بود، باعث شد كه بالانشينان روحانيت مسيحي به مخالفان صفويان تبديل شوند. تعقيب و پيگردسنيان نارضايي عميقي را سبب شد؛ مثلا وقتي كه در شيروان ملاهاي سني را اعدام كردند و به مساجد اهانت نمودند، شورشهاي بزرگي در آنجا به راه افتاد.
مردم از سلطان عثماني درخواست پناهندگي ميكردند؛ خيليها به تركيه (عثماني) گريختند.»
پس از سقوط حكومت صفويه و استقرار حكومت نادري، در ساير نقاط ايران نيز، در اثر مظالم عمال نادر، وضع مردم آشفته بود. محمد كاظم مينويسد كه در سال 1146 هجري (1736 ميلادي) قسمت قابل ملاحظهاي از مردم، حويزه را ترك كردند و خود را در غارهاي كوهستاني و زواياي اختفا، پنهان كردند (تاريخ عالم آراي نادري، ج 1، برگ 259). همو ميگويد كه در سال 1150 هجري، ايالت مرو چون دل زندانيان ويران و خالي از سكنه بود، نه خانهاي در آنجا باقي مانده بود و نه آدمي- به شهادت نماينده سياسي روس، در پايان دهه چهارم قرن 18، بسياري از دهات ايالت اصفهان بدون سكنه بود «1».
براي جلوگيري از فرار مردم شهر و روستا، نادر دستورها و فراميني صادر كرد ولي اين تدابير مؤثر نيفتاد. عدم رضايت مردم از نادر و دستگاه ظلم و جور او بحدي بود كه هركس به دروغ، ادعايي ميكرد، خلق به اميد رهايي از مظالم نادر، دور او جمع ميشدند.» «2»
______________________________
(1). م. ر. آرنووا/ ك. ز. اشرفيان، دولت نادر شاه افشار، ترجمه حميد مؤمني، ص 54- 48 (به تناوب و اختصار).
(2). ر ك: همان. ص 167- 166.
ص: 174
ريشه اصلي نارضاييها و قيامها، و خامت وضع اقتصادي بود. مردم بار تمام مشقات هجوم افغانها را به دوش خود كشيده بودند به اين اميد كه حكومت جديد به نفع آنان، قدمهايي بردارد ولي در عمل، ديدند كه نادر باز هم از مردم مفلس ايران تقاضاي مالياتهاي گراني ميكند.
نادر كه به مرض «زراندوزي» مبتلا شده بود، تمام غنايمي كه از هندوستان بچنگ آورده بود و هرچه از مردم بينواي ايران بزور ميگرفت، به خزاين كلات منتقل ميكرد. او كه از عقل سليم و درك اقتصادي درست، بينصيب بود بجاي آنكه ذخاير كلات را در راه فعاليتهاي توليدي و بالا بردن سطح زندگي مردم بكار اندازد، تمام هم خود را صرف دوشيدن و آزار و اذيت مردم ميكرد. هانوي، بحق مينويسد: «حتي وحشت يك جنگ مغلوب يا هجوم بربرها هم نميتوانست خلق را به چنين بدبختي بزرگي كه از پيروزيهاي حكمران مستبد آنها نصيبشان شده گرفتار سازد. به نظر ميرسد كه اين حكمران بيشتر از دشمنان براي حقير كردن اتباع خود تلاش ميكند.» «1»
منابع تاريخي فرار مردم را نتيجه ستم مالياتي ميدانند؛ مثلا براتيشف به پتزبورگ گزارش ميدهد كه در سال 1742 ميلادي، «آنقدر آذوقه از مردم دربند خواسته شد كه زمينها در عرض پنج سال نميتوانستند آن را تأمين كنند. بدينجهت است كه بسياري از ساكنان اينجا گريختهاند.»
در سال 1745 باكونين، كنسول روس در رشت، گزارش ميدهد كه: «... در نتيجه جريمهها و مالياتهاي پولي ظالمانه و بينظيري كه امسال در تمام ايران گرفته ميشود، بجز شهر دربند، حتي يك ولايت هم وجود ندارد كه در آنجا كشاورزان فقير زن و فرزند خود را رها نكنند و به كوهها و جنگلها نگريزند.»
يوهان لرخ، كه در نيمه اول قرن 18 به ايران آمده است، ميگويد: «كشاورزان بخاطر بستن مالياتهاي خارج از اندازه به آنها، به كوه و جنگل ميگريختند.» «2»
«در اواخر عهد صفوي، بعلت بيكفايتي زمامداران، آذربايجان، ارمنستان، گرجستان، لرستان و كردستان بوسيله تركان ويران گرديد. در اثر حكومت هفت ساله افغانها، مركز و جنوب ايران خسارات بسيار ديد. مردم ايالات شرقي، هجوم خانمانسوز چادرنشينان آسياي ميانه را تحمل كردند، و آن قسمت از سرزمينهايي هم كه مطيع بيگانگان نشده بود، به ميدان نزاع و قتل و كشتار ويرانگر فئودالها تبديل گرديد. به گفته شيخ حزين، مردم كشور پس از اخراج استيلاگران اجنبي نيز در وضع بياندازه فلاكتباري قرار داشتند. نادر به هركجا كه وارد ميشد تمام ساكنان شهر و روستا پس از ورود او، دور هم جمع ميشدند، اشك ميريختند، نوحه سرايي ميكردند، و آه و ناله سر ميدادند.
بر سر در مسجدي در روستاي «ونند»، در حوالي نخجوان، سنگنبشتهاي قرار دارد كه به زبان فارسي است و از زندگي مشقت بار مردم آن زمان حكايت ميكند: «فقر و قحطي سختي بود بطوري كه قيمت هر من گندم 400 دينار ... و روغن 2800 دينار بود. گرسنگي و فشار احتياجات گوناگون، آن روزگار فلاكتبار را به جهنمي واقعي تبديل كرده بود بطوري كه در عرض
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 181.
(2). ر ك: همان. ص 183.
ص: 175
يك سال، روستاي ونند و همسايگان نزديكش سهبار دچار هجوم و غارت شدند، و بسياري از مؤمنين مرد و زن به قتل رسيدند و يا اسير گرديدند، و ساير بندگان خدا پراكنده شدند ... در آن روزگار، از گردش نامساعد افلاك، بازرگاني متوقف شده بود» (اين نوشته مربوط به سالهاي 1733- 1732 ميلادي 1146- 1145 هجري است).
بازرگاني نيز دچار كسادي شده بود. در راهها، كاروانها را غارت ميكردند، و راهزني به حد اعلاي خود رسيده بود. بهرهكشي شديد مالياتي سبب قيامهاي پيدرپي كشاورزان و شهرنشينان ميشد. كاهش زراعت در همهجا باعث نارسايي شديد در كالاي كشاورزي و اقتصاد روستايي گرديد. در حوالي تبريز، گنجه، لار، نخجوان و ايروان نيز نارسايي شديدي در غله بچشم ميخورد. گندم و جو بشدت گران شده بود. قيمت هر من غله نهصد دينار بود.» «1»
نادر شاه براي آنكه پولها را به خزانه دولت جذب كند، تلاش ميكرد بازرگاني دولت خود را با كشورهاي ديگر احياء كند. براي اين كار، او انحصارات بازرگاني را به بازرگانان خارجي و شركتهاي بازرگاني بويژه انگليسي واگذار كرد.
وضع تجارت
«در سال 1739، جان التون تقاضايي پيش رضاقلي ميرزا، پسر نادر كه قائممقام شاه بود، به مشهد فرستاد و در آن، پيشنهاد كرد كه با شركت انگليسي او دادوستد نمايد، و طبق شرايط زير، با آنان قرارداد ببندد: عمال شركت حق داشته باشند كه آزادانه در تمام ايران به تجارت پردازند، به بنادر درياي خزر وارد شوند. آنها اجازه داشته باشند كه ابريشم خام صادر كنند و جز مالياتي كه بر اتباع شاه بسته شود، ماليات ديگري بر آنها تحميل نگردد. عمال شركت بتوانند در هر جايي كه ميخواهند، براي خود، خانه و انبار بسازند. حكومت شاه متعهد شود كه مصونيت اشخاص و اموال آنها و غيره را تأمين كند. بعدا شركت تجارتي روسيه، همين امتيازات را براي خود كسب كرد.
شركتهاي تجاري عثماني و هندي نيز امتيازات بازرگاني زيادي بدست آورده بودند. خود رضاقلي نيز بوسيله عمالش، تجارت پرسودي ميكرد. هانوي ميگويد كه رضاقلي ميرزا در زمان قائممقامي خود، در تجارت ابريشم، حق انحصار داشته. او ابريشم خام را با قيمتي كه خودش تعيين ميكرده، از توليدكنندگان مستقيم ميخريده و در عينحال توليدكنندگان پارچههاي ابريشمي را مجبور ميكرده كه ابريشم خام را با قيمتهاي جديد و زياد شده از عمال او بخرند.
در سايه اين اقدامات، او در عرض مدتي كوتاه، ثروت قابل توجهي بههم زد. او در نامهاي كه براي پدر خود نادر نوشت ادعا كرد كه 5/ 1 ميليون تومان پول دارد. پدرش از او پرسيد، چگونه چنين پولي را بدست آورده؟ رضاقلي پاسخ داد كه «تاجر شده و اين ثروت را از راه تجارت كسب كرده.» او به اين نامه، اسنادي نيز ضميمه كرد كه به اصطلاح پاكدامنيش را تأييد ميكرد.
عمال نادر شاه، برنج و كالاهاي ديگر كشاورزي را در جاهايي كه قيمت نسبتا پايين بود ميخريدند و سپس در بازارهاي قشون ميفروختند و يا به ايالات ديگر كشور صادر ميكردند و سود سرشاري بدست ميآوردند. احتكار تجارتي به گواهي هانوي، حق انحصاري عمال شاه بود، و هركس كه سعي ميكرد به اين تجارت دست بزند سخت مجازات ميشد. با وجود اين، نادر
______________________________
(1). همان. ص 264- 262 (به اختصار).
ص: 176
به بازرگانان خارجي نيز توجه داشت و غالبا از منافع آنان دفاع ميكرد؛ چنانكه دستور داد كالاهاي تلف شده هانوي، بازرگان انگليسي، را در استرآباد، كاملا جبران كنند.
نادر شاه براي تشويق بازرگاني، بارها از ترور و اعمال زور، ياري جست؛ مثلا محمد حسين، حاكم استرآباد، به تمام كساني كه دكان داشتند دستور داد كه با جديت بكار خويش بپردازند و تهديد كرد كه در غير اين صورت، «خان» آنها را از زندگي محروم خواهد كرد و از كلههايشان مناره خواهد ساخت (آزادي كسب!).
نادر براي رسيدن به هدفهاي نظامي- استراتژيك، و همچنين براي احياي بازرگاني تلاش ميكرد كه در خليج فارس و در درياي خزر ناوگان بسازد اما اين تلاش به پيروزي نينجاميد.
مسلما در شرايط پاشيدگي نيروهاي توليدي كشور، ويراني روستاها و شهرها، جنگهاي پيدرپي و قيامها و شورشهاي گوناگون، تدابير حكومت شاه براي تحكيم روابط بازرگاني با دولتهاي ديگر، ممكن نبود به نتايج مثبتي منجر شود.
ميدانيم كه يكي از عمدهترين اقلام اصلي صادرات ايران، در زمان صفويان، ابريشم خام بود. توليدكنندگان اصلي اين ماده، ايالات كرانه درياي خزر: گيلان، استرآباد، مازندران، و همچنين آذربايجان و ارمنستان بود. در دوره مورد پژوهش ما، بويژه از سال 1744، توليد و تجارت ابريشم در اين ايالات بشدت كاهش يافت. اطلاعاتي كه درباره مالياتهاي گيلان در دست است نيز اين موضوع را تأييد ميكند. در ارمنستان و بويژه در شيروان، تجارت ابريشم تقريبا بطور كلي متوقف شد؛ زيرا جمعيت اين ايالت بوسيله سربازان، مأموران كيفري، و مالياتهاي كلان، كاملا خانه خراب شده بودند.
لرخ، كه در سال 1745 از گيلان ديدن كرده، خبر ميدهد كه در رشت، 15 كاروانسرا ويژه بازرگاناني بوده كه يا براي تجارت به اين شهر ميآمدهاند و يا هنگام عبور در آنجا توقف ميكردهاند؛ اما تمام اين كاروانسراها تقريبا خالي بودهاند. بخاطر خطري كه در راه متوجه كاروانها ميشده، بازرگانان اصفهان، و ساير جاها در عرض سال، وارد رشت نميشدهاند. لرخ فقط يك كاروان را ديده كه از تبريز به آنجا وارد شده- تنها مشهد، پايتخت نادر، وضع مناسبي داشته.
وان ميروپ، كه در سال 1740 با سفارشهاي تجارتي وارد اين شهر شده، ميگويد، روزانه كاروانهايي از بخارا، بلخ، بدخشان، قندهار، هندوستان و همچنين از تمام اكناف ايران به مشهد ميآمدهاند. بازارهاي شهر پررونق و از كالاي گوناگون انباشته بود. مردم بسياري از مليتهاي مختلف، به اين بازارها ميآمدهاند. با اين حال، فقر و فلاكت عمومي موجب ركود بازار بود. قوه خريد مردم بقدري كم بود كه وان ميروپ، براي فروش كالاهايش، دو سال و سه ماه معطل شد و سرانجام امتعه خود را به دو هزار تومان فروخت.
عبد الكريم، بازرگان قزويني نيز گواه خوبي است. او در گفتگويي كه با هانوي داشته، توضيح ميدهد كه بازرگاني در مشهد براي اروپاييها بيفايده است. «چون بازرگانان ايراني بسيار فقير هستند» و هيچكس هم نميتواند كالاي زياد بخرد.
ص: 177
بازرگانان خارجي هم تأمين كافي نداشتند، چنانكه از بازرگانان روس در شماخي، تبريز، اردبيل و اصفهان به فرمان شاه، جريمههاي پولي كلاني گرفته شد و كالاهاي آنها نيز ضبط و غارت گرديد. هنگام حضور لرخ در رشت، ماليات بگيران شاه نيز در آنجا بودند و بوسيله كتكهاي وحشيانه، از مردم ماليات ميگرفتند.
وضع بازرگانان چنان خراب شد كه آنها مجبور بودند تمام كالاهاي خود را فقط به بازرگاناني كه از طرف پسر شاه معين شده بودند بفروشند و ابريشم و چيزهاي ديگر را نيز از همانها بخرند.
اين بازرگانان واسطههاي رضاقلي ميرزا بشمار ميرفتند كه سرمايههاي كلاني نيز بهم زده بودند.
گذشته از اين، سركردههاي نظامي شاه براي بازرگانان دردسرهاي پيدرپي توليد ميكردند، و از آنها ماهوت، كتان، و كالاهاي ديگر ميخواستند. كالوشكين، در سال 1740، مينويسد كه در نتيجه اين باج و خراجها، «چنان هرجومرج عظيمي در كسبوكار بوجود آمد كه در بسياري از روزها تقريبا تمام دكانها بسته بود.»
در سالهاي بعد، وضع آنچنان وخيم شد كه نمايندگان سياسي روس آشكار گفتند «... اكنون در نتيجه ورشكستگي بازرگانان، دادوستد متوقف شده.» در نتيجه، بسياري از بازرگانان از ايران رفتند و بقيه نيز ورشكست شدند. راهزنان امنيت راههاي تجاري را بهم زده بودند. اين امر، گذشته از بازرگاني داخلي، بازرگاني خارجي را نيز دچار ركود ساخت.
معاصران سال 1747، حكايت ميكنند كه «در شرايط كنوني ايران، اين خطر بچشم ميخورد كه بازرگانان نه تنها كالاهاي خود را از دست بدهند بلكه خود را هم بسختي بتوانند اداره كنند.»
تضعيف شديد بازرگاني ناشي از ركود عمومي اقتصادي كشور بود. اين ركود، اساس بحران سياسي دولت نادر شاه را تشكيل ميداد. در نتيجه خانه خرابي و عدم قدرت پرداخت كشاورزان كه در زير فشار مالياتهاي سنگين له شده بودند و همچنين در نتيجه انحطاط زندگي شهري، درآمد برخي از قشرهاي طبقه حاكم، بويژه اشراف نظامي- فئودال قبايل، بمقدار قابل ملاحظهاي، كاهش يافت. با اين حال، اين اشراف كه تلاش ميكردند وضعيت خود را بهبود بخشند، بهرهكشي از مالياتدهندگان را هرچه بيشتر افزايش ميدادند.
لشكركشيهاي غارتگرانه نادر شاه، كه ميخواست كاهش درآمد قشرهاي بالاي طبقه فئودال را كه ناشي از پاشيدگي واحدهاي توليد كشاورزان بود جبران كند، فقط منجر به ژرف شدن پاشيدگي اقتصادي كشور گرديد. در نتيجه گراني و گرسنگي روزافزون، كه سرتاسر كشور را دربرگرفته بود، قشون به بدي گذران ميكرد، و نارسايي شديدي را در آذوقه، كه قيمتش مرتب و دائم در حال افزايش بود، تحمل ميكرد.
مثلا در سال 1742، قيمت هر من تبريز جو يكهزار دينار و هر من آرد 2 هزار دينار بود و با وجود اين، در هيچجا پيدا نميشد. در سال 1743، قيمت هر من آرد به 3 تا 4 هزار دينار رسيد. سربازان، بعلت نبودن پول، از بزرگ و كوچك به ديگري بدهي داشتند و همه بيچاره شده بودند. نه تنها سربازان عادي بلكه سركردههاي نظامي هم گرسنگي ميكشيدند. بسياري از آنها اشياء زينتي طلا و نقره خود را به قيمتي بسيار ارزان ميفروختند. با وجود اين براي آن خريداري پيدا نميشد. هيچكدام آنها در هواي سود نبودند بلكه فقط بخاطر حفظ زندگي خود، تاريخ اجتماعي ايران ج5 178 وضع تجارت ..... ص : 175
ص: 178
چنين ميكردند.
در نتيجه بيماريهاي پيدرپي و همهگير، صدها هزار نفر نابود شدند. طاعون، تب، زخم پا و بيماريهاي شديد معده تعداد كمي از بيماريهايي است كه سربازان به آنها دچار ميشدند.
در نوامبر سال 1742، براتيشف از دربند گزارش داد كه از ميان دو هزار سپاهي، حتي نتوانسته يك نفر را هم سالم پيدا كند، و نشانههاي سلامت را در او ببيند.» «1»
بطور كلي، در دوره نادر شاه، «در نتيجه ويراني واحدهاي توليد كشاورزان، صنايع دستي از مواد اوليه، و بازرگانان از تجارت بسياري از كالاها محروم گرديدند. به پيشهوران و بازرگانان نيز جريمههاي پولي زيادي بسته شد. آنها موظف شدند كه گذشته از پرداخت اين جريمهها، براي قشون شاه نيز، بقيمت ارزان كالا تهيه كنند. شورشها و قيامهاي درون دولت نادر و همچنين جنگهاي پيدرپي با كشورهاي همسايه، امكانات بازرگاني داخلي و خارجي را كاهش ميداد. آثار زندگي در بسياري از شهرها از بين رفت و قيمت آذوقه چند برابر افزايش يافت.» «2»
ژانگوره فرانسوي در كتاب خواجه تاجدار، سياست اقتصادي نادر را چنين تصوير ميكند: «نادر شاه در سنوات آخر عمر خود، درصدد برآمد كه باب تجارت را بين ايران و انگلستان مفتوح كند و دو نفر بازرگان انگليسي [يوحنا ايلتون (جان التون)، يونس، هنوي (جان هانوي)] به ايران آمدند و در اصفهان سكونت گزيدند. اين دو بازرگان انگليسي، با مساعدت و تشويق نادر شاه، دايره تجارت خود را وسعت دادند و مقدار زيادي از كالاهاي انگليسي را وارد ايران نمودند و در عوض، كالاهاي ايران بخصوص فرش و پارچههاي زربفت و شيرينيهاي مخصوص، بالاخص «گز» را به انگلستان صادر كردند. بازرگانان مزبور، خشكبار ايران را هم به انگلستان فرستادند و از جمله طعم نخودچي را به مذاق انگليسيها رسانيدند. از جمله كالاهايي كه ايلتون وارد ايران كرد، ماهوت سرخ و كلاه پاپاخ انگليسي بود. نادر ماهوت سرخ رنگ را پسنديد.» «3»
سياست اقتصادي نادر شاه
ژانگوره فرانسوي، درباره سياست اقتصادي نادر شاه، چنين داوري ميكند: «نادر شاه، پادشاه ايران، بعد از اينكه مقداري زياد زر و سيم و جواهر بدست آورد، چون نميدانست كه با آن پول چه كند و رسم سرمايهگذاري در ايران براي كارهاي بزرگ انتفاعي متداول نبود، در صدد برآمد كه آن را در مكاني قرار دهد كه كسي نتواند بسرقت ببرد. طلا و نقره و جواهر، بعنوان ماليات، از مردم گرفته ميشد و به خزانه نادر منتقل ميگرديد و بعد از انتقال، براي فعاليتهاي اقتصادي و عمراني بين مردم برگشت داده نميشد مگر براي پرداخت جيره و مستمري سربازان و كاركنان ديوان و آن مقدار پول، بقدري نبود كه سبب رواج كسب و تجارت گردد. بههمين جهت، مردم كه موجودي خود را بابت ماليات ميپرداختند و آن وجوه به دست مردم برنميگشت، سال بسال، فقيرتر ميشدند و در عوض، خزانه نادر معمورتر ميگرديد و در آن خزانه، زر و سيم و جواهر بيشتر انباشته ميشد بدون اينكه نادر شاه از پول و جواهر مزبور استفادهيي بكند. چون پول در
______________________________
(1). همان. ص 290- 280 (به تناوب و اختصار).
(2). همان. ص 302.
(3). خواجه تاجدار ترجمه ذبيح الله منصوري، ج 1، ص 130.
ص: 179
ايران بتدريج كم ميشد، طبق قانون اقتصادي، ارزش كالا پايين ميآمد و قوه خريد عمال نادري افزايش مييافت.
نادر شاه ميتوانست با پولي كه بدون استفاده در كلات نادري گردآورده بود كشور خود را طوري آباد كند كه معمورترين كشور جهان گردد. ولي آن كار را نكرد و فشار محصلين ماليات بر مردم سبب شد كه هزارها قصبه و قريه از بين رفت و اراضي زراعتي مبدل به بيابان لم يزرع شد و در بعضي از قسمتهاي ايران، حتي پول مس كه پشيز بود بدست نميآمد؛ زيرا مردم هرچه پشيز داشتند بابت ماليات داده بودند.» «1»
در همان سالهايي كه مردم ايران در اثر مظالم زمامداران (آخرين پادشاهان سلسله صفوي و نادر شاه و جانشينان او) با فقر و فلاكت و ورشكستگي اقتصادي روبرو بودند، در اروپا از بركت امنيت و آرامش، فعاليتهاي گوناگون اقتصادي توسعه مييافت. جنبش بورژوازي و رشد سرمايهداري، آخرين آثار فئوداليسم را از ميان برميداشت. در چنين شرايطي، بازرگانان اروپا براي تهيه مواد خام و بازار فروش، به تكاپو افتادند. تجار و بازرگانان انگليسي كه از قرن شانزدهم و هفدهم، در راه بسط نفوذ اقتصادي خود در ايران و ديگر كشورهاي آسيايي سعي و تلاش ميكردند، در عهد پرآشوب نادري نيز، از پاي ننشستند. جان التون بازرگان انگليسي با مقداري كالا عازم بخارا و خيوه گرديد، ولي چون در آنجا آتش جنگ را شعلهور ديد، كالاهاي خود را به رشت آورد، و با رضاقلي ميرزا، فرزند نادر شاه، به مذاكره پرداخت و بموجب فرماني كه از او دريافت كرد، تسهيلاتي در كار بازرگانان انگليسي فراهم شد. التون، پس از مراجعت به انگلستان، از موقعيت مناسب اقتصادي مشهد و ديگر بلاد خراسان با هموطنان خود سخن گفت و مشهد را چون انبار مناسبي براي ذخيره كالا و تجارت با بخارا و خيوه معرفي كرد. التون در فعاليتهاي بازرگاني خود، با رقابت روسها در خارج و با مخالفت بازرگانان ارمني در داخل كشور مواجه گرديد؛ زيرا بموجب امتيازاتي كه التون كسب كرده بود، ميتوانست بدون پرداخت ماليات، كالاهاي خود را حملونقل يا به فروش برساند در حاليكه ارامنه ناچار بودند مالياتهاي سنگين به مأمورين دولت بپردازند. «2»
«در نتيجه رقابت روسها با تجار انگليسي و اشكالاتي كه آنها در راه حمل كالاهاي انگليسي از طريق روسيه فراهم كرده بودند، بازرگان ديگر انگليسي به نام هانوي براي حل مشكلات راه ايران پيش گرفت. پس از ورود به استرآباد، وي با تركمنهاي غارتگر روبرو شد. آنها به ضبط كالاهاي بازرگانان انگليسي پرداختند و تصميم داشتند كه تجار انگليسي را مجبور كنند كه بعنوان گلهباني، به خدمت آنان درآيند ولي اقدامات محمد حسين خان قاجار، آنان را از اين مهلكه رهايي بخشيد. هانوي، پس از آنكه به خدمت نادر رسيد، موفق گرديد از او فرماني براي دريافت كالاهاي غارت شده دريافت كند. در فرمان قيد شده بود در صورتيكه كالاها از بين رفته باشد، قيمت آن را بپردازند. هانوي ناچار براي بدست آوردن امتعه خود، بار ديگر راه استرآباد پيش گرفت. وي در آنجا ناظر مجازات وحشتناكي شد كه نسبت به ياغيان بعمل آمده
______________________________
(1). همان. ص 69- 68.
(2). ر ك. سرپرسي سايكس، تاريخ ايران. ترجمه سيد محمد تقي فخرداعي گيلاني، ج 2، ص 420.
ص: 180
بود، و شخصا دو كله منار از سرهاي بريده شده، ديد.
تجار انگليسي در اين ايام، در اثر مخالفت حكومت روسيه با حمل كالاهاي انگليسي از خاك آن دولت، با مشكلات زيادي روبرو گرديدند؛ ولي در هرحال، اين شكستها آنان را از ادامه دادن به فعاليتهاي بازرگاني باز نداشت. در همين ايام، نادر به اهميت و ارزش نيروي دريايي پيبرد و التون را به رياست كل سازمان كشتيسازي ايران تعيين كرد. هانوي درباره اين مأموريت، ميگويد: «محرك نادر در قسمت تأسيس نيروي دريايي، عشق و علاقه او در بدست گرفتن تجارت و سلطه دريايي خزر بوده است.» التون مركز فعاليتهاي خود را در لنگرود و لاهيجان تأسيس كرد و براي از بين بردن مشكلات، به تكاپو پرداخت. الوارها را از جنگل بريده به ساحل رسانيد؛ پارچههاي بادبان را از پنبه بافته طنابها را از ليف كتان درست كرد. اهالي محل، كه بدون دريافت مزد به اين بيگاري مجبور بودند، با اين اقدام مخالف بودند اما التون كه فقط يك تاجر انگليسي و چند روسي و چند هندي در اختيار داشت، يك كشتي كه 23 توپ داشت به آب انداخت. حكومت روسيه فعاليتهاي دريايي ايران و نادر شاه را با نظر خصمانه مينگريست اما التون، پس از قتل نادر، در آنجا باقي ماند تا اينكه در شورش سال 1751 كشته شد، و با مرگ او، نقشه ايجاد نيروي دريايي از بين رفت.» «1»
بطور كلي، حمله افغانها به ايران و دوران آشفتگي و اغتشاشي كه متعاقب آن رخ نمود، سبب گرديد كه زندگي اقتصادي كشاورزان، پيشهوران و بازرگانان بيش از پيش آشفته گردد.
تجارتخانهها و نمايندگان بازرگاني كشورهاي خارجي نيز در اين دوران، زيان فراوان ديدند.
از جمله بارون نيفوزن «2» نماينده دولت هلند، را در بصره زنداني كردند. دولت هلند به تلافي اين اقدام، جزيره خارك را تصرف كرد و فرماندار بصره را مجبور نمود كه از روش خصمانه خود دست بردارد. نمايندگي بازرگاني بريتانيا در بندرعباس، در سال 1761، بواسطه اخاذي و تعديات فرماندار لار بسته شد، و در سال 1763، بندر بوشهر مركز جديد فعاليتهاي بازرگاني گرديد. «3»
به نظر محققان شوروي، «نميتوان گفت كه دولت نادر شاه، بالكل، در انديشه احياي نيروهاي توليدي ايران نبود. در بعضي نواحي ايران و بخصوص در بخشهاي خاوري آن، كارهاي ساختماني جريان داشت و مؤسسات آبياري احياء ميشد (از آنجمله بند سلطان بر رود مرغاب ترميم و احياء گرديد) و برخي شهرها و نقاطي كه از سكنه خالي گشته بود، مجددا مسكون گشت. به اين معني كه مردم شهر و روستا و افراد چادرنشين را، باجبار، از محل ايشان كوچانيده به سكونت در آن شهرها مجبور ميكردند. ولي كارهاي ساختماني بينظم و نامستمر و غالبا از لحاظ فني ناقص بود، دقت كافي نميشد و در بسياري از موارد، بمنظور تظاهر و شهرت نام نادر، انجام ميگرفت. گذشته از همه اينها، اين ساختمانها با استفاده از كار اجباري و بدون مزد و بدست رعايايي كه فقير و ناتوان گشته، ديگر طاقت اين كوشش اضافي بيمزد را نداشتند بعمل ميآمد.
______________________________
(1). همان. ص 425- 422 (به اختصار).
(2).B .Kniphausen
(3). ر ك: همان. ص 438- 437.
ص: 181
بعضي از اين ساختمانها براي جنگهاي نادر شاه ضرورت داشت و از لحاظ احياي اقتصاد ايران، كمترين فايدهاي بدان متصور نبود. مثلا در بوشهر، كارخانه توپريزي ساخته شده بود و در نزديك آمل مازندران، كارخانه آهنريزي كه گلوله توپ تهيه ميكرد. چوب و الوار ساختماني از مازندران، بوسيله رعايايي كه مزدي در برابر كار خود دريافت نميداشتند و از نقاط مختلف ايران گردآمده بودند، به كرانه خليج فارس حمل ميشد. نادر شاه به كمك همين رعاياي بيمزد و مواجب، بر يكي از قلههاي غيرقابل وصول خراسان، قلعه كلات، كاخ و خزانهاي براي خويش بنا كرد.
صفحات مرمر را، كه هريك 50 خروار وزن داشت، روستاييان آذربايجاني، بر سبيل بيگار، به آنجا حمل كردند. كار اجباري و مهاجرتهاي زوركي، بيش از پيش، رعايا و چادرنشينان را فقير ساخت. بدينسبب، اقداماتي كه نادر شاه براي ترميم خرابيها و احياي اقتصادي كشور بعمل ميآورد، نتايج مثبت نميداد.» «1»
با قتل نادر، هرجومرج در سراسر ايران شديد گرديد و اين حال تا روي كار آمدن كريم- حان زند دوام يافت. كريم خان كه يك ايراني اصيل، و از بزرگان چادرنشين بود، پس از آنكه مدعيان را برجاي خود نشاند، برخلاف نادر، به ملت ايران تكيه كرد و در راه سعادت طبقات مختلف سعي و تلاش نمود. «وي به تجار و از آنجمله به بازرگانان ارمني امتيازات فراوان داد.
دولت كريم خان زند كوشيد صنايع و حرف را احياء كند و كارگاههاي بزرگ چينيسازي و شيشه- سازي و غيره ايجاد كرد. وي صنعتگراني را كه نادر شاه از هندوستان آورده بود، به شيراز منتقل كرد. در عهد وي، ميزان ماليات بر رعايا تقليل يافت. وي فراميني صادر كرد و دايره خودكامي و تجاوز مالكين را نسبت به روستاييان محدود ساخت. بخشي از شبكه آبياري فارس و جنوب ايران احياء شد. اين اقدامات، بمنظور اعتلاي نيروهاي توليدي، به عمل ميآمد.
كريم خان در پايتخت خويش، شيراز، ابنيه تازه، بازارها، مساجد جامع و كاخها احداث كرد. وي چادرنشيني فاقد تحصيلات و حتي بيسواد بود، ولي به اهميت تحصيل و تربيت وقوف داشت، و مردم دانشمند را بدور خود گرد آورد. كريم خان تسهيلاتي چند براي شركت انگليسي «ايست اينديا» قايل شد؛ از آنجمله بود حق انحصاري وارد كردن پارچههاي پشمي به ايران و معافيت از حقوق گمركي واردات و صادرات و حق تأسيس تجارتخانه در بوشهر. ضمنا با تجار انگليسي شرط شده بود كه طلا و نقره از ايران خارج نكنند و در مقابل امتعه انگليسي، كه بيشتر منسوجات بود، كالاهاي ايراني خريداري كنند. واردات امتعه اروپايي به ايران، تا پايان قرن دوازدهم اندك بود، و در آن عهد هنوز ايران به كشور وابسته يا نيمه مستعمره هيچيك از دول اروپايي مبدل نشده بود. كريم خان، بمنظور ارتقاي سطح تجارت خارجي ايران، بصره را كه در آن زمان بندرگاه عمده خليج فارس بود. از عثماني (تركيه) منتزع كرد (1775 ميلادي- 1189 هجري).
انگليسيها شروطي را كه كريم خان زند تكليف كرده بود، به حال خويش سودمند نيافتند و در سال 1770 ميلادي، تجارتخانه خود را از بوشهر به بصره كه در دست تركيه بود
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا سده هجدهم، پيشين. ص 608- 607.
ص: 182
منتقل كردند.» «1»
سايكس در تاريخ خود، مينويسد: «تجارت انگليسها در اوايل خيلي كم بود و فقط سالي يك كشتي از بمبئي به ايران روانه ميشد، و تا سال 1790 ميلادي، شركت با ضرر ساليانه، بكار خود ادامه ميداد؛ ولي از آن سال به بعد، روزبروز، بر رونق تجارت بريتانيا افزوده شد.» «2» وي در كتاب خود، به مواد قرارداد تجاري ايران و انگليس در عهد كريم خان نيز اشاره ميكند:
«ماده 1. شركت انگليسي ميتواند از هر نقطه بوشهر يا هر بندر ديگر آنقدر زميني كه براي ساختمان يك نمايندگي بازرگاني لازم داشته باشد، تصرف كند. آنها ميتوانند آنقدري كه مايلند، توپ در اين مركز بكار بگذارند ... علاوه بر اين، آنها ميتوانند در هر نقطهاي از كشور ايران كه مايل باشند، نمايندگي بازرگاني تأسيس نمايند.
2. بر مال التجارههايي كه در بوشهر يا جاهاي ديگر صادر يا وارد ميشود، نبايد حقوق گمركي بسته شود.
3. هيچ ملت اروپايي، ديگر اجازه وارد كردن امتعه پشمي را ندارد.
4. قروض بازرگانان انگليسي و ديگران بايستي پرداخت شود.
5. انگليسها حق خريد و فروش كالاها را دارند.
6. هيچگونه بازرگاني مخفيانه نبايد انجام گيرد.
7. اجناس آب افتاده نبايد به ايران وارد شود.
8. آزادي مذهبي به انگليسيها اعطا ميشود.
9. سربازان يا ملاحان فراري تسليم شوند.
10. معافيت دلالها، مستخدمين و ديگران كه در نمايندگي كار ميكنند از پرداخت ماليات يا عوارض گمركي. 11 و 12. بموجب اين دو ماده به انگليسيها اجازه داشتن قبرستان، خانه و باغ داده شده است.» «3»
از مرگ نادر، تا روي كار آمدن كريم خان زند، هيچگونه بهبودي در اوضاع اقتصادي كشور پديدار نشد. جنگهايي كه بر سر احراز مقام، بين بازماندگان نادر و مدعيان در ميگرفت، بيش از پيش، وضع اقتصادي كشور را درهم ميريخت. كريم خان پس از تثبيت موقعيت سياسي خود، به فكر ترميم خرابيها افتاد. بر خود لقب شاهي ننهاد بلكه به عنوان وكيل الرعايا قناعت كرد. اين مرد كه خود از بزرگان چادرنشين بود، «كوشيد نه تنها به فئودالهاي چادرنشين تكيه كند بلكه به اميران اسكان يافته و حتي تجار نيز مستظهر باشد. به بازرگانان و از آنجمله تجار ارمني، امتيازات فراوان اعطا كرد. دولت كريم خان زند كوشيد صنايع و حرف را احياء كند و كارگاههاي بزرگ چينيسازي و شيشهسازي و غيره ايجاد كرد. وي صنعتگراني را كه نادر شاه از هندوستان آورده بود، به شيراز منتقل كرد. در عهد وي، ميزان ماليات بر رعايا تقليل يافت. وي فراميني صادر كرد، و دايره خود كامي و تجاوز مالكين را نسبت به روستاييان
______________________________
(1). همان. ص 616- 615.
(2). تاريخ ايران، (سايكس) پيشين، ج 2، ص 438.
(3). همان. ص 439 [حاشيه] (به اختصار).
ص: 183
محدود ساخت. بخشي از شبكه آبياري فارس و جنوب ايران احياء شد. اين اقدامات بمنظور اعتلاي نيروهاي توليدي بعمل ميآمد. كريم خان در پايتخت خويش، شيراز، ابنيه تازه، بازارها و مساجد جامع و كاخها احداث كرد. وي، برخلاف نادر، ميكوشيد توجه عامه مردم را به خود جلب كند و هر روز، دو سه ساعت به شكايات و تقاضاهاي مردم شخصا رسيدگي ميكرد.
چنانكه گفتيم كريم خان تسهيلاتي چند، براي شركت انگليسي «ايست اينديا» قايل شد؛ از آنجمله بود حق انحصاري وارد كردن پارچههاي پشمي به ايران، و معافيت از حقوق گمركي واردات و صادرات و حق تأسيس تجارتخانه در بوشهر. ضمنا با تجار انگليسي شرط شده بود كه طلا و نقره از ايران خارج نكنند و در مقابل امتعه انگليسي كه بيشتر منسوجات بود، كالاهاي ايراني خريداري كنند.
واردات امتعه اروپايي به ايران تا پايان قرن دوازدهم اندك بود، و در آن عهد هنوز ايران به كشور وابسته يا نيمه مستعمره هيچيك از دول اروپايي مبدل نشده بود.
كريم خان بمنظور ارتقاي سطح تجارت خارجي ايران، بصره را كه در آن زمان بندرگاه عمده خليج فارس بود، از تركيه منتزع كرد (1189 هجري).
انگليسيها شروطي را كه كريم خان زند تعيين كرده بود، به حال خود سودمند نيافتند و در سال 1184 هجري، تجارتخانه خود را از بوشهر به بصره، كه در آن زمان در دست تركيه بود، منتقل كردند. بازرگانان هلندي، با كمال موفقيت، با تجار انگليسي رقابت ميكردند، و با تصرف جزيره خارك، راه دريايي بصره- بوشهر- هندوستان را تحت نظارت خويش درآوردند.» «1»
قيمت مايحتاج زندگي در عهد كريم خان زند
بطوريكه مؤلف رستم التواريخ «2» مينويسد قبل از جلوس كريم خان، قيمت مأكولات و ملبوسات ارزان بود ولي چون 7 سال پيدرپي در فارس «ملخ خوارگي» و در عراق «سن خوارگي» روي داد، قيمت كالاها فزوني گرفت- اينك فهرستي از قيمت اجناس مختلف در اصفهان «2»:
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم. پيشين، ص 616- 615 (به اختصار).
(2). محمد هاشم آصف (رستم الحكما)، رستم التواريخ. به اهتمام محمد مشيري، ص 317- 311.
ص: 187
از مرگ كريمخان تا استقرار حكومت آقا محمد خان قاجار، ايران ميدان مبارزه بين هواخواهان تاجوتخت بود. در اين دوره، در نتيجه جنگهاي فئودالي و فقدان امنيت و آرامش، فعاليتهاي كشاورزي و صنعتي كمابيش متوقف بود. سرجان مالكم، در مورد فعاليتهاي صنعتي و هنري ايرانيان در عهد فتحعلي شاه، مينويسد: «از سكنه ايران كساني كه در شهرها و قصبات و قرا سكني دارند و بيشتر تربيت شدهاند، در صنايع مفيده و ظريفه ترقي زيادي كردهاند؛ ولي بعلت آشفتگي اوضاع سياسي و تعصبات مذهبي، تغيير و تحول كلي در فعاليتهاي صنعتي مشاهده نميشود؛ زيرا صنعتگران و بازرگانان هر قدم كه در راه اصلاح حال خود و بهبود وضع تجارت بردارند، ممكن است محرك غرض حاكم و اعوان وي شود يا اگر شخصي مهارت و حذاقتي در يكي از صنايع از خود نشان دهد، بيم آن است كه پادشاه يا حاكم بزور او را بكار گيرند و بيمزد زير كارش كشند. و اگر قاعده جديدي در علوم و فنون پديد آورد، شخص مخترع و مبدع در معرض عداوت گروهي از متشرعه درميآيد چه بعضي از پيشوايان هرچه را كه برخلاف فهم ايشان است كفر ميدانند، و هر بيچاره كه از اين معاني دم زند، عوام را بر وي ميشورانند، و باوجود اين موانع، اسباب ترغيب بكلي مفقود است.» «1» مالكم در صفحه بعد، مينويسد كه با يك جوان مستعد ايراني كه به كار توپريزي اشتغال داشت، گفتگو ميكردم.
چون علت نقص فني كارش را از او پرسيدم، گفت: راست ميگويي «اما قصور از من نيست. به من گفتهاند كه كار يك ماه را در ده روز كنم. گفتم، چرا نميگويي كه اين محال است.
بيچاره، سري تكان داد و گفت: آقاي من شاه ايران است. به هرچه حكم كند بايد اطاعت كرد- از آنچه گفته شد، ميتوان دانست كه چرا مردم ايران در صنايع ترقي نكردهاند ... تجارت ايران تقريبا همان قسم است كه در قديم الايام بوده است ... از اخباري كه از سياحان فرنگستان (كه در ازمنه مختلفه به اين ملك آمدهاند) بدست ما رسيده، پيداست كه طرز كشاورزي و شخم زدن زمين، از روزگاران قديم تاكنون، بسيار كم تغيير كرده يا هيچ تغييري پيدا نكرده است.» «2»
سرجان مالكم، در مورد بازرگانان ايران در عهد فتحعلي شاه قاجار، مينويسد: «تجار ايران، همه، خواندن و نوشتن ميدانند. بعضيشان صاحب فضيلتند و بسبب ربطشان با اكثر بلاد، تعصبشان كمتر و دانششان بيشتر است. در آداب معاشرت، اگرچه به پايه امراي بزرگ نميرسند لكن، از ساير طبقات ناس اگر بهتر نباشند كمتر نيستند. امرا و اعيان مملكت غالبا طالب آشنايي و صحبت تجار معروفند ولي تجار، مهما امكن، از مراودات با اصحاب ملك و دولت احتراز و اجتناب دارند. قاعده تجار ايران اين است كه مكاتيب تجارتي را به خط رقوم مي- نويسند، و هركس رقمي مخصوص دارد. چون ايران چاپارخانه معين و منظم ندارد، ناچارند كاغذشان را بتوسط كارگزاران دولتي بفرستند و اينان ممكن است، به اندك رشوتي، كاغذ را به دست كساني كه نبايد، بسپارند. مهر تجار بسيار مهم و معتبر است و پيشه حكاك و مهر كن مهم و خطرناك است. حكاك بايد هر مهري كه نقش ميكند ثبت آن را بردارد، زيرا اگر مهري را كه فروخته است گم شود يا بدزدند و نظير اين مهر در دست ديگري پيدا شود، جان او در
______________________________
(1). تاريخ ايران. پيشين، ج 2، ص 187 (به اختصار).
(2). همان. ص 188 (به اختصار).
ص: 188
خطر است. چون تاجري مهرش گم شد، بايد بيدرنگ مردم معتبر را از اين جريان آگاه كند و به گماشتگان و عمال خود در شهرستانها بگويد كه از تاريخ فقدان مهر، هر كاغذ و حسابي كه بدان مهر باشد، از درجه اعتبار ساقط است.» «1»
يكي از عواملي كه موجب ركود فعاليتهاي كشاورزي و صنعتي در ايران گرديده، فقدان امنيت فردي و اجتماعي است. هركس قدرت نظامي و اختيار سياسي دارد، از تعدي و تجاوز به حقوق ديگران شرم ندارد؛ خواه مأمور و حكمران دولتي باشد، خواه ايلات و عشاير:
سرجان مالكم، در كتاب خود، از علاقه فراوان ايلات و عشاير ايران به غارتگري ياد ميكند و مينويسد: جميع قبايل صحرانشين ايران يغماگر و راهزنند و بدين حرفت مباهي و مفتخر، و علي الاتصال از دزديها و راهزنيها و قتل و غارتها كه كردهاند حكايت ميكنند. از سردار قبيله تا خدمتكار طويله، هركس از خود چيزها تعريف ميكند. ياد ايامي را ميكنند كه هركس اسبي و شمشيري و جگري داشته است، ميتوانسته است، بخوشي، عمر خود را بگذراند. از يكي از امراي ايلات پرسيدم، ميدانيد كه اين خرابه از كجاست؟ به مجرد اين سؤال، چشمش درخشيدن گرفت و گفت: حال 20 سال ميگذرد از موقعي كه من با عموي خود، شبي به اين ده تاخته چاپيديم و خانههايش را خراب كرديم. مردم اين ده، باز صاحب مال و مكنت شدهاند. اگر خدا بخواهد، اين آرامي طولي نخواهد كشيد و پيش از آنكه بميرم، يك دفعه ديگر، با اين حضرات دست و پنجه نرم خواهم كرد. مالكم مينويسد، در سفر اول كه به ايران آمدم، با پيرمردي از طايفه «لك» صحبت ميكردم، گفت: قريب بيست سال قبل، من و ده نفر ديگر از قبيله خودم، در همين دره؛ در كمين كاروان نشستيم. چون كاروان رسيد، حمله برديم و چند نفر از تاجرها و قاطرچيها و مكاري را كشتيم؛ باقي گريختند؛ خيلي مال و غنيمت بدست آورديم.
سپس مالكم مينويسد كه اين قوم از تعليم و تربيت صحيح بينصيبند و نميدانند رفاه و امنيت اجتماعي موجب معموري بلاد و آسايش عباد است. تنها سران ايلات و عشاير در انديشه شهوات و لذات خود نيستند بلكه رجال و بزرگان ايران نيز فكر اجتماعي ندارند. چنانكه وقتي مؤلف (مالكم) با فتحعلي شاه، كه حال در ايران فرمانرواست، از حدود اختيارات پادشاه انگلستان و حقوق و امتيازات فراوان ملت سخن ميگفت. او گفت: «از اينقرار، پادشاه شما مثل كلانتر است اين قسم سلطنت شايد دوام داشته باشد لكن لذت ندارد. سلطنت من خيلي با آنچه تو ميگويي تفاوت دارد. من بميل خود، ميتوانم جميع اين امرا و صاحبمنصبان را كه تو ميبيني عزل و نصب كنم. در ايران، هميشه حق با شمشير بوده است.» در مملكتي كه پادشاه اينگونه چيزها بگويد، هيچ عجيب نيست كه جهال ايليات حصول لذت خود را در تاختوتاز و ايذاء و اذيت ديگران دانند و اگر اميري برخلاف اين روش عمل كند، مورد تحقير قرار گيرد. «2»
ضعف نيروي سياسي، اقتصادي و نظامي ايران، و رشد روزافزون نهضت بورژوازي در غرب، سبب گرديد كه روزبروز، نفوذ كشورهاي استعمار طلب در ايران فزوني گيرد.
دسايس سياستمداران روسيه تزاري، انگلستان و فرانسه نشان ميدهد كه هيچيك از اين سه دولت بزرگ، صادقانه، در مقام اصلاح ارتش ايران و مبارزه با دولت متجاوز روسيه
______________________________
(1). همان. ص 206 (به اختصار).
(2). ر ك: همان. ص 12.
ص: 189
تزاري برنيامدند.
ناپلئون در نامهاي كه در تاريخ ذيحجه 1219 (مارس 1805) به فتحعلي شاه نوشته، چنين ميگويد: «من از اخلاق ايرانيان آگاهم و ميدانم كه با شادي و بسهولت، آنچه را كه لازم است براي افتخار و امنيت خود فراگيرند ميآموزند. امروز ممكن است سپاهي مركب از 25 هزار بيگانه ايران را قتل و غارت كنند، و شايد آن را به خود منقاد سازند، ولي وقتي كه رعاياي تو ساختن اسلحه بدانند و سربازان تو تربيت شوند و با حركات سريع و منظم جمع شوند و متفرق گردند، وقتي كه بتوانند از آتش توپخانه متحركي در جنگ استفاده كنند، و بالاخره وقتي كه سرحدات تو بوسيله قلاع عديده مأمون باشد و بحر خزر در امواج خود بيرقهاي بحريه ايران را ببيند، تو مملكتي خواهي داشت كه كسي حمله به آن نتواند كرد، و رعايايي خواهي داشت كه كسي ايشان را مغلوب نكند.
من ميل دارم همواره با تو روابط مفيدي داشته باشم. من از تو خواهشمندم، خدمتگزار با وفايي را كه نزد تو ميفرستم، خوب پذيرايي كني. كساني را كه به دربار امپراتوري من خواهي فرستاد، با ملاطفت پذيرايي خواهم كرد و دوباره ياري آسمان و سلطنت مديد و سعادتمند و عاقبت خير را براي تو آرزومندم.»
اين نامه توسط ژنرال روميو «1» به دست فتحعلي شاه رسيد، و اين در حقيقت، دومين نامه ناپلئون به فتحعلي شاه بود. اولين نامه امپراطوري فرانسه براي پادشاه ايران، توسط ژوبر «2» ارسال شده بود، ولي حامل نامه در طول اين سفر، با مشكلات فراوان روبرو گرديد، و مدتي زنداني شد، ولي بالاخره در ربيع الثاني 1221 (ژوئن 1806) به تهران وارد شد. در نامه ناپلئون، جملات زير جلبنظر ميكند: «من ميل دارم خود به من بگويي كه چه كردهاي و براي تأمين عظمت و بقاي سلطنت خود چه در نظر داري؟ ... نادر شاه جنگجوي بزرگي بود. توانست قدرت بسيار بدست آورد، ولي اين فرزانگي را نداشت كه هم به فكر حال و هم در انديشه آينده باشد ... من يك تن از خدمتگزاران خود را نزد تو ميفرستم كه در برابر من مقامي مهم و اعتباري كامل دارد ... تمام ملل نيازمند يكديگرند. مردم مشرق زمين جرأت و هوش دارند ولي ناداني از بعضي صنايع و بيخبري از نظاماتي كه باعث افزوني قوت و فعاليت قشون است، نيروي ايشان را در جنگ با مردم شمال و مغرب نقصان ميدهد.»
ناپلئون پس از سازش با روسيه، بر تعهدات خود با فتحعلي شاه خط بطلان كشيد، و مانند روسيه و انگلستان درصدد تأمين منافع اقتصادي خود برآمد. دولت فرانسه در سال 1260 قمري، سفيري به نام كنت دوسارتيژ «3» به ايران فرستاد و سه ماه بعد، موفق شد تعهدنامهاي از دولت ايران بدست آورد كه مبناي يك قرارداد بازرگاني باشد. در اين نامه، پس از القاب و تعارفات، حاجي ميرزا آقاسي به سفير تجاري فرانسه، مينويسد: «در باب تجارت، مصدع ميگردد كه اگر تجار معتبره دولت بهيه فرانسه، بقدر حوصله ممالك دار الامن و الامان ايران، صانها اللّه تعالي، با امتعه قابله كه آلات لهو و لعب و اسباب تعطيل خواص و عوام نباشد، تشريف بياورند و گمرك آن را موافق تجار دول متحابه به كارگزاران اين دولت عليه، بيشايبه نقص و
______________________________
(1).Romieu
(2).Jaubert
(3).Comte de Sartiges
ص: 190
قصور، رسانند، دوستدار از جانب امناي دولت عليه ايران ميتواند تعهد نمايد كه همهجا حمايت آنها نموده با رفاه بال، معامله مال را كرده خالي از نقص و وبال مراجعت به اوطان اصلي خود نمايند؛ و اگر آلات حربيه به اين ديار آورند، خود دوستدار موافق سوقيه عادله ابتياع خواهد كرد و تشويش از عدم فروش نداشته باشند ... تحريرا في ذي حجه 1260» «1»
تجارت ابريشم و سنگهاي قيمتي
«ابريشم و پشم و سنگهاي قيمتي ايران از قبيل فيروزه و مرواريد هميشه دقت تجار را بطرف اين مملكت جلب نموده و از راههايي بسيار دور، گروهگروه، براي تجارت و خريدوفروش ميآمدهاند. چنانكه ماركوپولو، سياح مشهور ايتاليايي كه در اواخر قرن هفتم در ايران سياحت نموده، سخن از تاجرهاي جنوايي ميراند كه در آن عهد، در درياي خزر كشتيراني مينمودهاند و دائم با ايران روابط تجارتي مهم داشتهاند و با گيلان معامله ابريشم مينمودهاند. بنا به نوشته همين سياح، معلوم ميشود كه مردم تبريز عموما مردمان تاجر و صنعتكار بودهاند و انواع زياد از قماشهاي ابريشمي و زردوز نفيس و زيبا بعمل ميآوردهاند كه به قيمتهاي گزاف خريد و فروش ميشده است و هم در آن زمان، ابو اسحق استخري كه از راه رشت به ساري ميرفته، در كتاب خود كه موسوم است به مسالك الممالك، از ابريشم گيلان سخن ميراند و ميگويد كه بمقدارهاي هنگفت، در گيلان و طبرستان بعمل ميآمده است. در قرن نهم، جوزافا باربارو «2» كه در سال 879 هجري (1474 ميلادي) از طرف جمهوري و نيز در ايران سفير بوده، از پارچههاي لطيف ابريشمي يزد بسيار توصيف مينمايد و در همان اوان نيز وينچنتيود الساندري «3» ميگويد كه منسوجات ابريشمي و مخملهاي خراسان با مخملها و قماشهاي جنوا برابري ميكند.
در قرن دهم، در سال 935 هجري، عدهاي از تجار پرتغالي در خليج فارس مستقر گشته و در آنجا مشغول تجارت گرديدند و مال التجارههاي خود را از هرمز به بصره و از آنجا از راه بغداد و سوريه به اروپا ميفرستادند.
در اوايل قرن يازدهم، جان كارترايت «4» ميگويد: ابريشمي كه ساليانه براي بافت وارد كاشان ميشود، بيش از پنبهاي است كه وارد لندن ميشود؛ و هم در اين قرن، ايران با اغلب ممالك خارجه مناسبات تجارتي زياد پيدا نمود و به بعضي مملكتها عمال و نمايندهها فرستاد؛ چنانكه براي خريدن مس چند تن به سوئد و براي معاملات ديگر چند تن را به چين فرستاد.» «5»
وضع اقتصادي و صنعتي كاشان در عهد فتحعلي شاه
«در سال 1801 ميلادي، سرجان مالكم، سفير كبير بريتانيا، وضع اقتصادي كاشان را در نامه رسمي خود چنين گزارش ميدهد:
«ابريشم كاشان و قالي آن اشتهار دارد. محصول ابريشم كاشان كه بلافاصله بعد از رشت قرار دارد، از مخمل و ساير چيزهايي كه در اروپا تهيه ميشود، به بهترين طرزي تقليد شده است؛ چه مردم اين شهر صنعتكار هنرمند و اهل
______________________________
(1). يكصد و پنجاه سند تاريخي، از جلايريان تا پهلوي (دوره قاجار). به كوشش جهانگير قائممقامي، ص 177.
(2).Josafa Barbaro
(3).Vincentio d ,Allessandrie
(4).John Cartwright
(5). گنج شايگان. پيشين، ص 5.
ص: 191
ذوق هستند.
ولي اينكه مخمل كاشان از اروپا تقليد شده، اشتباه محض نويسنده است؛ زيرا مطابق مداركي كه بعدها بدست آمده، معلوم گشته پس از آنكه مخمل كاشان را به اروپا بردند و در آنجا مشهور و مطلوب واقع شد، كارشناسان انگليسي و ايتاليايي به ايران آمده طرحها و اصول فني مخملبافي و رنگرزي را در كاشان آموخته و حتي چند نفر قاليباف را هم به اروپا برده از صنايع ايران تقليد نمودند. يكي از كارشناسان انگليسي ميگويد: اصول بافندگي و نقشونگار منسوجات انگليس، كه قسمت مهم تجارت اين سرزمين بشمار ميآمد، از ابتدا از بافتههاي ايران اقتباس شده است.» «1»
پولهاي رايج كاشان تا حدود نيم قرن پيش
عبد الحسين سپهر در جغرافياي كاشان، در مورد پولهاي رايج اين شهر مينويسد: «پول سياه نيكلي صد دينار و يك شاهي، قران چرخي نقره و قديمي، دوقراني نقره چرخي، پنجهزاري نقره و دهشاهي نقره، پنجشاهي نقره، شاهي سفيد نقره، دو توماني طلا، اشرفي طلا، پنجهزاري طلا، دو هزاري طلا، ليره عثماني طلا، ليره انگليسي طلا، منات طلاي روسي، اسكناس خيلي كم استعمال ميشود؛ امپريال طلا.» «2»
تلاشهاي كشورهاي سرمايهداري براي گرفتن امتياز كشيدن راهآهن
از سال 1865 تا سال 1872، عدهاي از متخصصين اروپايي از ملل مختلف در تهران، براي كسب امتياز راهآهن، با دولت و دربار ايران، مذاكره ميكردند. در سال 1873، دولت انگليس تصميم گرفت كه يك راهآهن مخصوصي از مديترانه به هندوستان بكشد كه از عراق عبور كند و از جنوب ايران به كراچي متصل گردد. ظاهرا منظور انگليسيها در دوران صدارت ميرزا حسين خان سپهسالار، عملي گرديد و امتيازي جامع به بارون رويتر داده شد كه نه تنها شامل راهآهن ايران بود بلكه تمام منابع ثروت ايران بموجب اين امتياز، به انگليسيها واگذار شده بود. چون در اين امتياز از كشيدن راهآهني از بحر خزر به خليجفارس سخن رفته بود، روسها به اين عمل اعتراض كردند و انگليسيها اجرا و استفاده از اين، امتيازات را غير عملي ديدند. در نتيجه، در سال 1873 ميلادي، بعد از مراجعت شاه از سفر اروپا، امتياز باطل شد و سپهسالار از صدارت افتاد. در سال 1874، يكي از صاحبمنصبان قسمت مهندسي دولت روس، براي كشيدن راهآهن جلفا به تبريز، اقدام نمود و در سال 1878 نماينده يك كمپاني فرانسوي، براي اخذ امتياز كشيدن راهآهني از رشت به تهران، تلاش كرد. در سال 1882 مسيو بواتال «3» امتياز راهآهن رشت به تهران را گرفت و متعهد بود كه آن را تا به بوشهر امتداد دهد ولي هيچيك از اين امتيازات صورت نگرفت. تنها بواتال، چون راهآهن تهران به حضرت عبد العظيم را سخت سودمند ميديد، تصميم بر انشاء آن گرفت. ولي بعدا اين امتياز را به يك كمپاني بلژيكي فروخت. اين راهآهن
______________________________
(1). مجله روزگار نو (چاپ لندن). شماره 3، ص 85.
(2). عبد الحسين سپهر، مختصر جغرافياي كاشان. به اهتمام ايرج افشار؛ به نقل از: فرهنگ ايرانزمين.
ج 22، ص 450.
(3).Boital
ص: 192
كشيده شد، و در سال 1888 (1305 هجري قمري) اين راه افتتاح شد. بعدها نيز عدهاي از اروپاييان براي گرفتن امتياز راهآهن، قدمهايي برداشتند. به عقيده لرد كروزن، علت اساسي بيثمر ماندن اين امتيازات، يكي مداخله طبقه روحانيان ايران بود كه با هر اقدامي كه باب نفوذ اروپا را به ايران باز كند، مخالفت ميكرد؛ ديگر آنكه دولت ايران حاضر نميشد كه براي حفظ و نگهداري سرمايههاي اروپاييان، تضميني بدهد. آنها نيز بيم داشتند كه با تغيير رژيم، با پيشآمد يك انقلاب اجتماعي، تمام سرمايه آنها از بين برود. به اين ترتيب، به علل سياسي و اقتصادي، هيچيك از اين امتيازات به نتيجه مثبتي منتهي نشد. «1»
هنري سويج «2» لندور، مأمور سياسي انگلستان كه در سه سال اول قرن بيستم به ايران سفر كرده، مينويسد: «دليل اينكه تجارت در ايران رونق ندارد اين است كه سرمايه در ايران بكار نميافتد؛ فقط تجار كوچك هستند كه به مختصر سود قناعت ميكنند. اما نبايد تصور كرد كه ايراني پول دوست نيست، برعكس، در هيچجاي دنيا كسي به اندازه ايراني براي داشتن پول حريص نيست. سؤال خواهيد كرد، در صورتيكه تجارت نيست به چه وسيله ثروتمند ميشوند؟- از راه غيرمشروع. اين راهي است كه باز است؛ غالبا با تنزيل زياد قرض ميگيرند، ميزان آن گاهي به پنجاه درصد، هشتاد درصد بلكه صددرصد ميرسد. كمترين تنزيل 15 درصد است، آنهم در مقابل گروي قابل اطمينان. اين ترتيب پول قرض دادن و تنزيل گرفتن، در مملكت اسلامي كه تنزيل را حرام ميدانند، خيلي عجيب است!» ... ص 124 ..» «3»
هزينه زندگي: آقاي جمالزاده به نقل از روزنامه ايرانشهر نمره 3، مورخه شعبان 1332، از روي گزارش آقاي سوگون «4» مترجم سفارت فرانسه در ايران، چنين مينويسد: «نمايندگان تجارتي كه از اروپا به ايران فرستاده ميشوند، اقلا بايد مواجبشان صد تومان باشد. در تهران يا در مهمانخانه (ماهي 35 تومان) منزل مينمايند و يا بايد خانه كرايه نمايند (ماهي 12 تا 20 تومان). يك خانه 3 تا 5 اتاق دارد بعلاوه آشپزخانه و زيرزمين. نرخ ارزاق معمولا بطريق زير است:
نان، هر مني: 2 قران؛ گوشت گوسفند، هر مني: 8 قران؛ گوشت گاو، هر مني: 4 قران؛ برنج، هر مني: 4 قران؛ زغال چوبي، هر مني: 5/ 1 قران؛ نفت، هر مني: 5/ 2 قران؛ شراب، بطري: 2 قران.
يك نفر اروپايي كه بقصد اقامت در ايران سفر مينمايد، اگر بتواند مقدار معتنابهي پيراهن و لباس و كفش و پارچه همراه بياورد نفع ميبرد، ولي نبايد اسبابخانه سنگين با خود بردارد؛ چون قيمت حملونقل بسيار گران تمام ميشود. وانگهي، در خود ايران، اغلب لوازم و وسايل خانه را بخوبي ميسازند ... در تهران، زبان فرانسه خيلي رواج دارد و در آذربايجان
______________________________
(1). ر ك: محمود محمود: تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس. ج 5، ص 47- 42.
(2).Henry Savage Landor
(3). تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، پيشين. ج 7، ص 77- 76.
(4).Saugon
ص: 193
زبان روسي، و در جنوب ايران مخصوصا زبان انگليسي، و در آذربايجان، زبان تركي خيلي بدرد ميخورد. منات روسي در شمال و روپيه در جنوب رواج دارد.
در ايران براي نمايندگان و مأمورين تجارتي، هيچگونه مالياتي وجود ندارد و نمونههايي را كه با خود ميآورند از اداي حق گمرك معاف است. براي بازرگانان، بهترين راهها براي مسافرت به تهران و حوالي آن، از راه روسيه، راه انزلي- رشت- قزوين- تهران- قم- كاشان و اصفهان است.
براي مسافريني كه ميخواهند به نواحي جنوبي ايران بروند، مارسيل يا برنديزي- ترعه سوئز- بمبئي- كراچي و از آنجا به بوشهر و شيراز و بندرعباس و از آنجا به يزد و كرمان.
و براي مسافريني كه ميخواهند به آذربايجان بروند، تفليس- جلفا- تبريز مناسب است.
نرخ اجناس در سال 1271 هجري قمري، به نقل از شماره 200 روزنامه وقايع اتفاقيه:
ص: 194
بهاي اجناس در سالهاي بعد
ص: 195
سياست اقتصادي اميركبير
اميركبير ميخواست در زمينه اقتصادي، تحولي به نفع مردم، پديد آورد. «به گفته خودش، از «فرار شمشهاي طلا» جلوگيري كند. امير در نتيجه مطالعات شخصي و مسافرت به روسيه، دريافته بود كه براي تحول جامعه ايران از صورت فئودالي به شكل يك جامعه بورژوازي، يگانه راه صنعتي شدن كشور است. «1» در روزنامه وقايع اتفاقيه، كه منعكسكننده تمايلات ترقيخواهان ايران بود، ميخوانيم كه: «اولياي دولت عليه اهتمام بسيار دارند كه صنايع بديعه ممالك محروسه رونق تمام يابد.» «2» «نقشه امير در بناي صنعت ملي، شامل استخراج معدن، ايجاد كارخانههاي مختلف، استخدام استادان فني از انگليس يا پروس، فرستادن صنعتكاران به روسيه، خريد كارخانه از فرنگ و حمايت از محصولات داخلي بود.»
تلاش در راه استخراج معادن، از زمان فتحعلي شاه و عباس ميرزا آغاز گرديد ولي در دوران صدارت امير، «فرمان آزادي بكار انداختن معادن» صادر گرديد و به اين ترتيب، از اتباع ايران «هركس از نوكر و رعيت و اشراف و اعيان»، ميتوانست به استخراج معدني كه خود پيدا كند بپردازد؛ و تا 5 سال از ماليات ديواني معاف بود. هركس مبتكر صنعت تازهاي ميگرديد، تا پنج سال، در انحصار خودش قرار ميگرفت.
بهرهبرداري از معادن آغاز شد. ميرآقاسي خان، معدن مس و آهن قراچهداغ را براه
______________________________
(1). گنج شايگان. پيشين، ص 188- 185.
(2). وقايع اتفاقيه. شماره 1؛ به نقل از: فريدون آدميت، اميركبير و ايران. ص 387.
ص: 196
انداخت و در وهله اول، هشت خروار مس خالص توليد كرد. آهن ماسوله گيلان توسط استاد فتح اللّه بدست آمد. از معدن نانيج مازندران آهن استخراج گرديد. ماده قطران كه در توپخانه مصرف داشت و از قفقاز ميآوردند، در رحمتآباد گيلان «خوب و زياده از قدر كفايت ساختند.» به تصديق اهل فن، آهن ماسوله و نانيج در نرمي و چكشگيري، بر آهن حاجي ترخان امتياز داشت. مقرر گرديد بر ميزان توليد آن بيفزايند. در شاهرود نيز معدن زغال سنگ يافته شد و حاكم استرآباد خواست به استخراج آن همت گمارد، اما جانشين امير، مانع آمد و اجازه بهره- برداري آن را نداد.
توجه به امور معدني، امير را بر آن داشت كه براي دار الفنون استاد معدنشناس از اتريش استخدام كند و عدهاي معدنچي براي استخراج طلا و نقره و غيره به ايران دعوت نمايند.
پابپاي راه افتادن چند معدن، كارخانههاي پارچهبافي، شكرريزي، چيني و بلورسازي، چدنريزي و فلزكاري و ديگر صنايع كوچك تأسيس يافت. براي ايجاد كارخانه پارچههاي پشمي، امير با سفير انگليس، وارد مذاكره شد و ميخواست كارخانهاي وارد كند كه با نيروي آب يا اسب كار كند. با اينكه شيل به دولت متبوع خود نوشت از اين رهگذر زياني به ما نخواهد رسيد، دولت انگليس كه از صنعتي شدن ايران بيم داشت، حاضر به فرستادن اهل فن و يا فروش كارخانه نگرديد. ناچار، امير به آلمان و اتريش روي آورد و به مأمور خود، جان داود، نوشت كه دو استاد ماهوتباف استخدام و يك كارخانه ماهوتسازي خريداري كند و مواجب ساليانه آندو نفر را تا هفت صد تومان مقرر كرد.
در تكميل نقشه رواج صنعت در 1267، شش تن از صنعتكاران ايراني را براي رشتههاي گوناگون، به روسيه فرستاد و دو نفر را به عثماني. اين گروه پس از فراگرفتن اطلاعات لازم، به ايران مراجعت كردند و هريك كمابيش مصدر خدمتي در نقاط مختلف ايران گرديد.
هفت سال پس از امير، در 1275، يك گروه 18 نفري از صنعتآموزان ايراني براي آموختن فنون مختلف از جمله ماهوتبافي، چينيسازي و كاغذسازي به فرانسه روانه شدند.
كارخانههايي كه در آن زمان بنا گرديد، از اين قرار است: كارخانه ريسمانريسي در تهران؛ كارخانه چلواربافي بين تهران و شميران؛ حريربافي در كاشان، دو كارخانه شكرريزي در ساري و بارفروش كه چون نمونه آن عالي بود، توسعه يافت؛ كارخانه بلورسازي و چينيسازي در قم و تهران. اين كارخانهها تا امير بر سر كار بود، در پناه حمايت و تشويق دولت، رو به پيشرفت بود. در روزنامه وقايع اتفاقيه، شماره 2، ميخوانيم كه مكنون خاطر دولت آن است كه «عموم ارباب حرفه و صنعت در شغل و كسب خود ترقي داشته باشند و هريك كه صنايع بديعه كه بكار آيد احداث كنند، مورد نوازش و التفات ميشوند.» و در صدر التواريخ خطي آمده است: «امير در ترويج و تشويق اهل صنعت و حرفت، زياد از اندازه، اصرار داشت. و مخصوصا ميگفت هركس هنر بديع و صنعت تازهاي بياورد، به او چيز خواهم داد و به وعده خود وفا ميكرد.» از بركت تشويق و تأييد امير، انواع و اقسام پارچههاي وطني رواج يافت. حتي ساختن سماور، كالسكه و بخاري آمريكايي آغاز گرديد. سماور در اوايل سده گذشته از روسيه به ايران آمد. در نوشتههاي رسمي به تلفظ صحيح اصل كلمه «سماوار» آمده و عوام «حمام برنجي» ميگفتند و معني لغت «خودجوش» است.
ص: 197
در 1267 در تهران و اصفهان كالسكهسازي معمول شد و روزبروز رو به تكامل رفت.
دولت در روزنامه وقايع اتفاقيه شماره 39، اعلام كرد كه استفاده از كالسكه انحصار به اعيان ندارد. هركس سفارش بدهد، ميتواند از اين وسيله جديد استفاده كند. امير براي ترويج صنعت و هنر مجمع الصنايع را بنيان نهاد. ولي اين بنگاه صنعتي مثل دار الفنون، در دوران حيات خودش، گشايش نيافت.» «1»
وضع اقتصاد ملي در برخورد با استعمار
امير در راه احياي اقتصاديات ايران، قدم برميداشت درحالي كه سياستهاي خارجي، بخصوص منافع انگلستان، در ركود و انحطاط اقتصاد ايران بود. همانطور كه آقاي دكتر آدميت نوشتهاند بنيان اسارت اقتصادي ما را عهدنامه تجاري تركمانچاي (1243 هجري قمري) ايجاد كرده بود؛ زيرا بموجب اين عهدنامه، مقرر شده بود كه دو دولت ايران و روس، «اتباع خود را از جمله منافع و فوائدي كه از آزادي و رخصت تجارت حاصل ميشود، بهرهمند دارند» و از مال التجاره اتباع دو دولت «در وقت داخل شدن و بيرون رفتن هر دو، يك دفعه پنج از صد، گمرك گرفته ميشود.» اين قانون به صورت الگوي قرارنامههاي بازرگاني درآمد و انگليس با زحمت و تكاپوي زياد، توانست همان امتياز را بگيرد. بايد بخاطر بياوريم كه تا قائممقام زنده بود، تن به اين پيمان نداد و ميگفت، اين تجارت «وسيله نابودي تدريجي اين مملكت فقير ناتوان ميشود ... و ملت ايران تحت استيلاي قدرت دو شير، از پا درميآيد و جان خواهد داد.»
ارقام اصلي تجارت ما را واردات و صادرات به كشور روسيه، انگلستان و عثماني تشكيل ميداد اما از نظر كيفيت و كميت، تعادل و هماهنگي وجود نداشت. ميان ايران و عثماني، كه هردو اقتصاد عقب افتاده كشاورزي داشتند، موازنه بازرگاني برقرار بود. تجارت ايران و روسيه نيز رويهمرفته، متعادل بود. ابريشم ايران به روسيه صادر ميگشت و از ارقامي كه بدست خواهيم داد، ميبينيم كه طلاي مورد نياز ما براي وارد كردن كالاي فرنگي تنها از محل صدور ابريشم به روسيه تأمين ميگرديد ولي تجارت ايران و انگليس مطلقا موازنهاي نداشت.
انگليس، خريدار هيچ متاع ايراني نبود و حال آنكه ايران بازار فروش كالاهاي مصرفي انگليس بود.
اگر ميرزا تقيخان زورش ميرسيد، قانون آزادي تجارت با روس و انگليس و مأخذ حقوق گمركي پنج درصد را يكسره برهم ميزد، ورود كالاهاي فرنگي را بسيار محدود ميساخت و حقوق گمركي را بالا ميبرد. چنانكه به امضاي قرارداد بين ايران و فرانسه كه طرح آن در زمان محمد شاه تنظيم گرديده (و اصل آزادي تجارت و امتياز اتباع دولت كاملة الوداد در آن تأييد شده بود) تن در نداد. سفير فرانسه قهر كرد و از ايران رفت و امير آن پيمان را نبست. اما از عهده ايران و امير برنميآمد كه قرارداد با روس و انگليس را لغو نمايند. باوجود اين، سياست خود را زيركانه پيش برد و جلو واردات خارجي را خيلي گرفت.
اقتصاد ناسالم ايران، خاصه باز بودن دروازههاي كشور به روي هر بنجل فرنگي، موجب خارج شدن طلاي ايران گرديده بود، و براي خريد متاع اروپايي فقط طلا ميبايستي
______________________________
(1). اميركبير و ايران، پيشين. 396- 388 (به اختصار).
ص: 198
داد. امير صدور طلا را ممنوع نمود ولي بطور قاچاق از راه تركيه و هند صادر ميگرديد. شيل مينويسد: «باوجود منع دولت، صدور طلا به هند و تركيه ادامه دارد. كاهش ميزان سكههاي طلا و نقره محسوس است و حتي كمياب گشته، و نميدانم از چه ذخيرهاي دولت ميتواند جاي آن را پر كند.» پس چاره كار را در تأسيس صنايع جديد ملي ديد، و در محدود كردن واردات ايران. البته اين سياست مورد پسند روس و انگليس نبود. شيل ضمن بحث راجع به پيشنهاد امير براي بناي كارخانه پارچهبافي، مينويسد: «به امير نظام خاطرنشان كردم كه نقشه ايجاد كارخانه، آزمايش پرخرجي است، و بهتر اين است كه پارچه فرنگي را به بهاي ارزانتري وارد كند.» ولي امير، با دلايل منطقي، پيشنهاد او را رد كرد. اندرزهاي مشفقانه! سفير انگليس و اعتراض سفير روس در سياست اقتصادي امير مؤثر نيفتاد. مؤلف صدر التواريخ مينويسد:
«امير نظام برحسب معاهده تجارتي كه با دول بسته شده بود، از آوردن اجناس آنها به ايران منع نميكرد ولي در عمل، اين مرد خيرخواه و ايراندوست، با پوشيدن لباسهاي وطني، هموطنان خود را به پوشيدن پارچههاي داخلي تشويق ميكرد كه هميشه درم و دينارشان به دست خودشان، داير و ساير باشد و به خارجه نرود. امير در اين فقره، جد وجهد بليغ داشت.» محمد شفيع قزويني مؤلف كتابچه قانون، در شرح تنظيمات دولتي امير ميگويد: قرارومدار اميركبير چنان بود كه صد دينار پول ممالك محروسه به دول خارجه نرود. «1»
«با ترقي و پيشرفت صنايع داخلي، دولت ايران به دعوت حكومت انگلستان پاسخ مثبت داد، در نمايشگاه بينالمللي لندن كه در سال 1267 هجري قمري برپا شده بود، شركت جست و نمونههايي از كالاهاي مختلف ايران گردآوري كرد و به اسلامبول فرستاد كه از آنجا به لندن ارسال گردد. اهم كالاهاي مزبور عبارت بود از: قالي، شال كرماني طرح كشمير، شال باب روم، ترمه، ترمهنما، پوست قلمكار، زري، حرير، مخمل، اطلس، ابريشم، گلدوزي، كتان، چيت، قاب آئينه، خاتمكاري، قلمدان، اسباب خرازي، عباي وزيري، كليجه، مرواريد، فيروزه، اسلحه وادوات جنگي.
رقم صادرات ايران در 1267، بيش از يك ميليون ليره انگليس ذكر شده (هر ليره معادل دو تومان). عمده كالاهاي صادراتي ابريشم بود كه به روسيه صادر ميگشت و قسمت اعظم واردات ايران از محل فروش آن و اسعاري كه تحصيل ميشد، تأمين ميگرديد. بيشتر محصول ابريشم از گيلان بدست ميآمد كه ميزان توليد آن در 1257 به يك ميليون كيلوگرم رسيد. نصف آن ابريشم مرغوب بود و بهاي آن در محل، بالغ بر چهارصد و پنجاه هزار ليره بود.
دههزار ليره ماليات به آن تعلق ميگرفت يعني از قرار پنج درصد براي دولت و دو نيم درصد جهت توليدكنندگان. بهاي پانصدهزار كيلوگرم ابريشم نامرغوب 150 هزار ليره بود. در زمان امير، ميزان توليد ابريشم و جنس آن خيلي ترقي كرد، بر صادرات آن نيز افزوده شد. ديگر كالاهاي صادراتي ايران عبارت بود از: به هندوستان: خشكبار، اسب و مقدار كمي ترياك كه مجموع آن به 350 هزار ليره ميرسيد؛ به عثماني: ابريشم، تنباكو، چادر شب، پنبه، پارچههاي پشمين و گوسفند؛ به انگليس: مقدار خيلي كمي ابريشم؛ به روسيه: ابريشم، غله، پنبه و نيشكر.
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 405- 402.
ص: 199
اما واردات ايران: از انگليس و فرانسه و روسيه: پارچه، اسلحه، ظرفهاي چيني، كاغذ، ساعت، كارد و چنگال و شيشه؛ از هندوستان: چيت، پارچههاي گوناگون، چاي، شكر، پنبه و نيل؛ از عثماني: مس، سماور و ماهوت.
آمار كامل واردات را در دست نداريم، ولي ارقام موجود زمينه را تا اندازهاي روشن مينمايد. در زمان محمد شاه، كالاي وارداتي ايران از انگليس از راه طرابوزان، به سالي يك ميليون ليره رسيد. بعد، از ميزان آن كاسته شد و در سال 1267 به نصف آن تقليل يافت. واردات از هند در همان سال، بالغ بر 450 هزار ليره بود.» «1»
گمرك: «قانون گمرك واردات از انگليس و روس و عثماني، و صادرات به آن كشورها ثابت و مشخص بود. درباره تجارت داخلي، دو نوع عوارض بعنوان «راهداري» و «دروازهباني» وجود داشت ولي برخلاف قانون بازرگاني خارجي، قرار آن ثابت نبود بلكه در ولايات مختلف فرق ميكرد. گاه به مأخذ قيمت بارنامه و گاه به مأخذ بار قاطري اخذ ميگرديد. بطور كلي، كالاهاي صادراتي از ماليات راهداري معاف بود.
اما از مال التجاره مصرف داخلي، اعم از كالاهاي خارجي يا محصول داخلي، حق دروازهباني گرفته ميشد. حق دروازهباني يا گمرك داخلي در ولايات مختلف تفاوت داشت- تبريز:
كالاي اروپايي، مانند پارچه پشمي، چيت و شيشه، از قرار هربار قاطر (دو لنگه)، دو تومان و هفت قران يا دو و نيم درصد بهاي اصلي؛ تنباكو و شكر و ادويه، از قرار هرباري دو تومان و 12 شاهي؛ متاع ايراني از قرار هرباري دو قران و 12 شاهي. مشهد: كالاي فرنگي صدي دو و نيم قيمت؛ شال كشمير و كرمان طاقهاي يك قران و 25 شاهي؛ پوست بخارا صدي سه قيمت؛ شكر و ادويه هر 21 من يك من؛ نيل مني يك قران؛ قماش ايراني صدي پنج قيمت و تنباكو مني چهار شاهي. همچنين در ساير شهرها نرخ عوارض فرق ميكرد.» «2»
تجارت و بازرگاني
دوره قاجاريه عصر شكفتگي صنعتي و اقتصادي اروپاست. در اين دوره، كشورهاي صنعتي غرب، بخصوص انگلستان، فرانسه، و آلمان سعي ميكردند كه مواد خام مورد نياز خود را از كشورهاي عقب- مانده آسيايي به قيمتي ارزان خريداري كنند، و كالاها و مصنوعات خود را در مقابل اخذ طلا به آنان بفروشند. اين سياست عامل مهمي در شكست اقتصاد ملي و از بين رفتن صنايع داخلي و فرار طلا از كشور بود. «در ايران، نخستين وزيري كه بفرزانگي، آثار زيانبخش تجارت آزاد اروپايي را دريافت، و جلو گسترش آن را بست، قائممقام بود؛ و اولين وزيري كه درصدد برهم زدن آيين تجارت آزاد برآمد و به تأسيس اقتصاد صنعتي ملي برخاست، اميركبير بود. چون انگليس خواست امتياز تجارت آزاد را مشابه قرارداد بازرگاني تركمانچاي بگيرد، مشاجره تندي ميان نماينده آن دولت و قائممقام درگرفت. قائممقام گفت: اين «تجارت وسيله نابودي تدريجي اين مملكت فقير و ناتوان ميگردد، و عاقبتش اين است كه ايران ميان دو شير قوي پنجهاي كه چنگالشان را در كالبد آن فرو بردهاند، تقسيم گردد ...» و اگر انگليس خيرخواه حقيقي ايران است، ما را ياري دهد
______________________________
(1). همان ص 413- 412 (به اختصار).
(2). همان. ص 416- 415 (به اختصار).
ص: 200
تا عهدنامه بازرگاني تركمانچاي را باطل كنيم.
وزير مختار مينويسد: «در اثبات سودمندي انعقاد قرارداد تجارتي، هر برهاني كه ممكن بود آورده شد، اما احمقانه است اگر تصور كنيم كه در جدل و جنگ استدلال، بتوانيم بر قائممقام فايق آييم.
ميدانيم پس از قائممقام، امتياز آزاد را به انگليس نيز دادند. اما اميركبير بر آن شد كه با پشتيباني صنعت ملي، ورود آزاد امتعه خارجي را از ايران براندازد. همچنين با حركات و عادات خود، طوري سلوك ميداشت كه جنس خارجه را مردود ميساخت و كسي خريدار نميشد.
اين معني را نيز شناسانيدهايم كه انگليس با ايجاد كارخانههاي صنعتي مخالفت ورزيد، و از فرستادن خبرگان فني دريغ داشت. وزير مختار انگليس، چنانكه قبلا اشاره كرديم، به امير گفته بود: «تأسيس كارخانه صنعتي تجربه پرخرجي است، بهتر اين است كه پارچه فرنگي را به بهاي ارزانتر وارد كنند. از امير پاسخ شنيد: «برپا كردن كارخانه داخلي، دستكم، اين فايده را دارد كه هر پولي صرف آن گردد در خود مملكت ميماند ... در صورتيكه حال، بايد براي خريد پارچه شمش طلا بدهيم.» حتي صنف بازرگانان تبريزي از ميرزا تقي خان خواستند كه جلو ورود متاع اروپايي را ببندد و به دولتهاي فرنگ اعلام فرمايند كه هرگاه پس از اين، قماش مزخرف و بنجل خود را بياورند، در سرحد ايران ضبط ديوان خواهد گشت.» «1»
«در شعبان 1251، محمد شاه قاجار، ببهانه ترويج كالاهاي داخلي، امر داد كه درباريان و اعضاي خاندان سلطنتي هيچيك از مال التجاره برجيس نخرند در صورتيكه برجيس در موقع داخل كردن اين كالاها، حقوق گمركي همه را منظما پرداخته بود. محمد شاه گفت كه هركس اين كالاها را كه او ممنوع كرده بود بخرد، قرمساق است. عشق و علاقه مردم به خريد اجناس انگليسي بقدري زياد بود كه، با وجود منع شاه، سه تن از شاهزادگان، شبانه، به انبار برجيس آمدند و از او مقداري اشياء خريدند.
برجيس را بالاخره به حضور شاه بردند، و او پيشكشي لايقي تقديم كرد و به دستور مستراليس، در باب معاملهاي كه با او شده بود، هيچگونه شكايتي نكرد. شاه از پيشكشي برجيس مسرور شد و وعده داد كه به او از پدرش، عباس ميرزا، بيشتر محبت كنند. سپس به بعضي از نوكران و درباريان دستور داد كه از برجيس همان كالاهايي را كه خود او چندي قبل خريدن آنها را منع كرده بود، بخرند.» «2»
سپهسالار شخصا طرفدار حمايت از مصنوعات داخلي بود و در اين باب، نوشت «وقتي بود ايران بابت حرفت و صنعت، محسود سكنه جميع دنيا بود ... بتدريج، اهل فرنگستان ميل در تحصيل و تكميل صنايع نمودند ولي از طرف ملت ايران، بقدري كه بايد، سعي نشد ... اگر چند سال بگذرد، بتدريج، اين نمونه هم كه باقي است متروك شده و در جميع اسباب زندگي محتاج به امتعه خارجه خواهد گرديد.» «3»
______________________________
(1). فريدون آدميت، انديشه ترقي. ص 298- 297.
(2). مجله يادگار. سال دوم، شماره 2، ص 12.
(3). انديشه ترقي، پيشين، ص 317- 316.
ص: 201
صاحبنظران ايراندوست، كه ناظر ورود كالاهاي خارجي به ايران بودند، به سهلانگاري دولت اعتراض كردند: «... پولهاي دولت از مملكت خارج گرديده ... قصه چلچراغها و ديوار- كوبها و اسباب زينت و ميز و لباسهاي بيفايده و همچشمي كردن، رعيت ... و مردم را مسكين و فقير كرده ... اموال و نقود اين دولت را بكلي از اين مملكت خارج گردانيده، و عجيب است كه خلق به قبح اين معاني برنميخوردند.» «1»
«دانشمند ناشناس ديگري نوشت: «چه بايد كرد كه چيت كارخانجات منچستر انگليس، حرير ليون فرانسه ... ترمه كشميري ... كه تمام امتعه خارجي هستند، وجوه ما را كه با مشقت تمام تحصيل كردهايم، از دست ما بيرون مينمايد ... اگر با زريهاي اصفهاني و حريرهاي يزدي و كاشاني و چيت بروجردي و ترمه كرماني و بركهاي خراساني سر ميكرديم، سيم و زر بيعيب ما به بهاي اسباب محبت دروغي نميرفت.» ديگري در مقام اعتراض گفت: «لوازم امتعه ما را به خارج ميفرستيد و عوض آن، متاعي ميآوريد كه بجز التذاذ نفوس شما مصرفي ندارد ... برنج را با گلهاي كاغذي مبدل ميكنيد و بجهت يك ذرع خارا ... يك خروار ابريشم ما را ميدهيد و پوست سگهاي مغرب زمين را به وزن نقره، ميخريد.» «2»
با وجود اين مقالات انتقادي، ظاهرپرستان تجمل دوست، كالايي را كه روس و انگليس در پناه آزادي تجارت، به ايران وارد ميكردند بدون توجه به عاقبت كار و نتايج اقتصادي آن ميخريدند.
در دوره سپهسالار، چند كارخانه اسلحهسازي، و چدنريزي از اروپا به تهران آوردند، و مصنوعات جالبي پديد آوردند.
اصلاح ماليه
«اصلاح ماليه از دو جهت، اهميت سياسي داشت: از نظر هماهنگي نظام مالي با نقشه ترقي اقتصادي، از جهت افزايش عايدي دولت براي بكار انداختن سرمايه توليدي. اصلاح ماليه كشور را بارها بيسمارك نيز به دولت سفارش كرده بود. و اساسا چرخ اقتصاد جديد را با اصول كهنه مالياتي و دستگاه استيفا بكار انداختن كوششي باطل بود.
بايد يادآور شويم كه آغاز دوره ميرزا حسين خان سپهسالار، اوج بحران اقتصادي بود.
از فترت ده ساله، قحطيهاي پياپي، كاهش زياد جمعيت كشور، فقر و بيكاري عمومي، مهاجرت مردم به خارج، تقليل توليد كشاورزي، بحران پولي، بياعتباري برات دولتي، عدم موازنه صادرات و واردات- كه جملگي نشانههاي بحران عمومي بودند.
در مقابله با آن احوال، دولت در سال 1288، براي ماليات رعيت تخفيف فراوان قايل شد. بدنبال آن، با تنظيمات جديدي كه برقرار گرديد، رعيت تا اندازهاي از ظلم حكام رهايي پيدا كرد. از سوي ديگر، ماليات دهات برپايهاي ثابت معين شد. بعلاوه، بخشي از ماليات ولايات كه بيشتر به جيب حكام ميرفت، به خزانه رسيد. آثار تنظيمات جديد و استقرار امنيت و عدالت نسبي، در همان سال اول، محسوس افتاد. در تفسير گزارش نخستين سال صدارت سپهسالار،
______________________________
(1). محمد حسين خان قراگزلو، عادات الملوك (خطي)؛ به نقل از انديشه ترقي. ص 317.
(2). انديشه ترقي، پيشين: ص 318.
ص: 202
ميخوانيم «عمل ماليات و موازنه دخل و خرج كه از كارهاي عمده است ... انجام گرفت.» همچنين بر ميزان درآمد دولت، بتدريج، افزوده گشت. وضع عمومي اقتصادي رو به بهبود نهاد، و توليد كشاورزي افزايش يافت. «پيگات» درآمد دولت را در 1290، نزديك به چهار ميليون تومان (تقريبا دو ميليون ليره انگليسي) ثبت كرده. به مأخذ رسمي در 1292 به 000، 750، 4 رسيد و در 1293، به نوشته شيندلر كه از منبع رسمي نقل كرده، به 000، 870، 5 تومان بالا رفته است. بدون ترديد، اجراي نقشه مجلس تنظيمات ولايات در اين زمان، عامل عمده آن تحول بود.
اما آيين مالياتي هنوز پايه درست و عادلانهاي نداشت و نمودار نظام اجتماعي زمان بود. توضيح آنكه به گفته پيگات كه در 90- 1289 به ايران آمده، «طبقه اعيان و بازرگانان توانگر پشيزي به خزانه دولت نميپردازند، و در خرج عمومي كشور سهيم نيستند. ماليات را از رعيت كشاورز و كسبه دكاندار و پيشهوران ميگيرند. طبقه رعيت بيست و پنج درصد درآمدش را بعنوان ماليات ميدهد، و اصناف كسبه و اهل حرفه بيست درصد عايدي خود را ميدهند.
سپهسالار بر آن بود كه نظام مالي را اصلاح كند، و ماليات جديدي وضع كند ... در روزنامه نيز مقالهاي در اهميت ماليات و مزيت آن بر مداخل منتشر شد. «1»
سپهسالار براي اجراي نقشه خود، از كارشناسان اتريشي ياري جست. در اين راه، قدمهايي برداشت او ميخواست با استقرار ماليات بر درآمد، براي نخستينبار، طبقه اشراف را نيز در پرداخت ماليات سهيم كند؛ و اين كاري سهل و آسان نبود، و از دولت سپهسالار كه به تودهاي هشيار و بيدار متكي نبود، چنين اقدام اصولي امكانپذير نبود.
چنانكه در مجدات پيش گفتيم، در ايران از عهد هخامنشي تا استقرار مشروطيت و حتي در دورههاي بعد، هميشه طبقه سوم و پيشهوران، بار فعاليتهاي توليدي و اقتصادي و پرداخت ماليات را بر دوش ميكشيدند، و طبقات ممتاز اساسا معتقد بودند كه در استثمار و چپاول حاصل كار ديگران، ذيحق هستند. سپهسالار بدون اينكه متوجه اهميت موضوع باشد، ميخواست به اين سنت كهن، بدون استمداد از اكثريت مردم، پايان دهد. بهمين علت، طبقات ممتاز و شخص شاه روي موافق نشان ندادند، و به بهانههاي گوناگون، از اجراي اين فكر تازه و انقلابي جلوگيري كردند. كار اصلاح اوزان و مقادير كه از پيشنهادات مستشار الدوله بود، صورت عمل نگرفت.
در مقالاتي كه در آن دوره منتشر ميشد، در مزايا و آثار نيك اين اقدام سخنها رفت؛ از جمله نوشتند كه در بازار عمومي پاريس، در 1284، نمايندگان 21 دولت، پس از بحث و مشاوره، به اين نتيجه رسيدند كه ذرع و وزن و مسكوكات فرانسه «بر ديگر كشورها مزيت دارد. در ايران نيز، مصلحت اين است كه وزنها و زرعهاي ايران در سراسر كشور يكسان باشد.
ولي اين فكر، مثل انديشه اصلاحات مالي، عملي نشد؛ ولي اصلاح مسكوكات، بياري كارشناسان خارجي، صورت عمل گرفت. سابق بر اين، چنانكه بتفصيل ياد كرديم، در هريك از ولايات و شهرهاي ايران، ضرابخانهاي بود و سودي به خزانه دولت ميپرداخت. «پول كشور عبارت بود از: تومان طلا، قران نقره، پناهآباد (نيمقراني)، پول سياه يا شاهي مس.
اسكناس يا «قائمه» هنوز نشر نگرديده بود. عيار قران و تومان در ولايات ثابت نبود. از نقره
______________________________
(1). همان. ص 312- 310 (به اختصار).
ص: 203
خالص بدون عيار تا پول قلب، سكه ميزدند. بهمين جهت، بهاي زر و سيم مسكوك تفاوت داشت. بطور كلي، ارزش قران را معادل يك فرانك و قيمت تومان را معادل ده فرانك يا نه شلينگ بحساب آوردهاند. ابزار كار چكش و كوره و سندان بود.
پول بسيار كم بود. بعلت كمبود نسبي طلا، تومان طلا در بازار، به قيمت 12 تا 13 قران بفروش ميرسيد. نرخ منفعت پول بسيار بالا بود. نرخ عادي سود پول، كه 12 درصد بود، به پنجاه و شصت درصد بالا رفت. علت فساد دستگاه ضرابخانه، سودجويي ديوانيان بود.
نويسنده انگليسي، آرنولد، مينويسد: بيشتر پول كم ارزش، ساخت ضرابخانه پايتخت است.
علتش اين است كه مدير ضرابخانه، كه في المثل سالي يكهزار تومان مواجب دارد، براي حفظ شغل خويش، بايستي سالي 20 هزار تومان پيشكش بدهد.» «1»
سپهسالار در سال 1289، شروع به ايجاد ضرابخانه جديد كرد و، در سال 1292، پول جديد به سكه رسيد، و با وجود كارشكني اشخاص ذينفع، بكمك كارشناسان اتريشي، اين كار سامان پذيرفت.
«دوره سپهسالار را ميتوان مرحله تحول اقتصادي تازهاي شناخت. رشد سرمايهداري خصوصي، رواج نسبي ماشين بخار، ايجاد كمپاني تجارتي، بكار انداختن سرمايه داخلي در فعاليت توليدي- نمودار آن تحول عمومي است. توجه به سرمايهگذاري خارجي، جنبه ديگري از اقتصاديات اين دوره ميباشد. نتيجهاي كه از تحليل اقتصاديات آن زمان ميگيريم، اين است كه در دوره صدارت ميرزا حسين خان، نقشه اقتصادي جهتي مشخص داشت و پيشرفتي منظم كرد. وجهه نظرش اقتصاد صنعتي بود. فعاليت اقتصادي دولتي و اقتصاد ارشادي را در بكار انداختن سرمايه داخلي توأم ساخت. پس از صدارت، مسير ترقي اقتصادي كند شد.
نوسانهايي در جهات تضاد روي داد. گرچه طرحهاي خوب ريخته شد، كمتر كاري به انجام رسيد. فقدان رهبري متشكل و نبودن هماهنگي در دستگاه دولت، در اقتصاديات كشور بيشتر از ساير شؤون اجتماع، تأثير بد كرد. و اين خود، از عوارض نظام سياسي غلطي بود كه بنيادش بر تقسيم امور دولت ميان سپهسالار و مستوفي الممالك نهاده شده بود. تصادم ميان آندو، بيش از همهجا، در كار اصلاح ماليه و وضع ماليات جديد بسبك اروپايي و مأموريت مستشاران خارجي كه ميرزا حسين خان به ايران آورد بچشم ميخورد. اما فعاليت فردي اقتصادي همچنان پيشرفت كرد.» «2»
در اين دوره، در محافل مترقي، غالبا سخن از تأسيس بانك، اصلاح وضع ماليه كشور، سرمايهگذاري در راه صنعت جديد، اصلاح راهها و ايجاد راهآهن، طرح برپا كردن بانك دولتي و سرمايهگذاري خارجي بميان ميآمد. طرح برپا كردن بانك دولتي به سرمايه ده كرور تومان، در صدارت سپهسالار ريخته شد، و گفتگوهايي در اين زمينه، بين صاحبنظران درگرفت. براي مردم، كلمه بانك تازگي داشت. حتي رجال دولت، از درك مفهوم اقتصادي بانك، عاجز بودند. ملكم براي روشن شدن ذهن رجال دولت، چندين جلسه داد سخن داد، و به زباني ساده، مفهوم بانك و آثار اقتصادي آن را توصيف كرد؛ از جمله گفت: بانك بطور خلاصه، عبارت است از دكان صرافي، و همانطور كه تاجر آهن و تاجر پنبه وجود دارد، كساني هم تاجر پول
______________________________
(1). همان. ص 314.
(2). همان. 299.
ص: 204
هستند. كارشان اين است كه به مردم پول ميفروشند، و از مردم پول ميخرند ... هر جا پول ارزان پيدا كنند، ميخرند و هر جا گران است، ميفروشند- سپس شرح پول سپردن به بانك، وام گرفتن به سود پول، ترقي و تنزل «قيمت» پول را ميدهد، ميرسد به اينكه ما در ايران، ابواب تجارت را در جميع امتعه كموبيش باز كردهايم، اما تجارت پول را كه از همه مهمتر است، فراموش كردهايم. سپس تعريف بانك انفرادي، بانك شراكتي و بانك دولتي را بدست ميدهد.
با وجود مذاكرات دامنهدار، در نتيجه كارشكني عدهاي و تلون شاه، اين كار صورت نگرفت، در حاليكه تجار بورژوامنش و روشنبين، نظير حاج امين الضرب، از اين فكر پشتيباني ميكردند و ميگفتند، اگر بانك دولتي ايجاد شود، مردم پول خود را به بانك خواهند سپرد. «حتي اينكه بيوهزنان ايران، هركدام ده مثقال طلا يا نقره داشته باشند، پول ميكنند و به بانك ميدهند.»
بانك ميتواند پول مردم را امانت بگيرد و توماني يك شاهي يا صد دينار فرع بدهد.
پس از 6 ماه كه گردش بانك را ديدند، اگر معلوم شد كه رشته صحيح و معتبري است، توجه كامل خواهند فرمود.
از قضيه بانك كه بگذريم ميرسيم به انديشه استقراض خارجي. وام خارجي از جمله تدابيري است كه در اجراي نقشه ترقي اقتصادي، گهگاه، موردنظر بود. اما برخلاف طرح بانك، چندان مقبول نيفتاد و صورت عمل نگرفت. «1»
در دوره سپهسالار، مسأله راهسازي و راهآهن و تأثير آن در حيات اقتصادي مورد توجه قرار گرفت. اكثر خيرخواهان معتقد بودند كه اين كار را بايد با استفاده از سرمايهگذاري خارجي انجام داد. فقط اقليتي، چون مستشار الدوله، در كشيدن راهآهن بوسيله سرمايهگذاري داخلي اصرار ميورزيد. در اينباره، طرحها و گزارشهاي مفصلي نوشته شد. مستشار الدوله براي هموار كردن اين راه، حتي با علما و روحانيان مصاحبه كرد، و نظر موافق آنان را به- اطلاع عموم رسانيد. عدهاي از بازرگانان روشنبين حاضر شدند، براي توفيق در اين راه، كمپاني تشكيل بدهند، و مقداري از سهام را بخرند و براي ايجاد راههاي شوسه و راهآهن، سرمايهگذاري نمايند. راه بزرگ شوسه بندر بوشهر به تهران آغاز گرديد و قسمتي از آن خاتمه يافت ولي به پايان نرسيد.
در همين ايام، «بارون دو نورمان بلژيكي» نقشه راهآهن سرتاسري را كشيد، و طرح خود را در سال 1292 تقديم كرد. بموجب اين طرح، مرز آذربايجان به تهران و مشهد و هرات ميپيوست، و رشته غربي راهآهن، عثماني را به تبريز و تهران متصل ميكرد. «2»
محافل سياسي انگلستان قلبا با انشاء راهآهن در ايران موافق نبودند. «شيل، وزير مختار انگليس، به استفنسن «3» نوشت: «بناي راهآهن در ايران دشواريهاي زياد دارد. اما در برابر علم و عمل و سرمايه، همه آن سختيها را ميتوان از ميان برداشت.» در ضمن، «از دولت و ملت ايران نبايد انتظار كمك مالي داشت؛ از آنكه دولت فقير است و ملت عاري از نيروي فعال و فكر مآلانديش ... البته، دولت از هيچ ياري به استثناي مدد مالي، دريغ نخواهد كرد. و
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 309- 302.
(2). ر ك: همان. ص 333- 327.
(3).Stephenson
ص: 205
مردم بسيار خرسند خواهند گشت چنين دستگاه نيرومند جديدي كه دربارهاش خيلي شنيدهاند ...
در ايران برپا گردد. خاصه چون بدانند كار سودمندي است به آن روي ميآورند.» ارزاني قيمت زندگي و كارمزد ارزان، موجب تسهيل اجراي نقشه مزبور است (مزد عمله، روزي هفتصد دينار، نان از قرار مني يك عباسي، گوشت مني يك قران بود). امنيت هم برقرار است. بنابراين، كشيدن چنين راهآهني كه راه عمومي تجارت اروپا و هندوستان را تغيير خواهد داد، كار پرمنفعتي است.
اما در نامه خود، به وزير امور خارجه، با اساس فكر كشيدن راهآهن مخالفت كرد- از آنكه راهآهن عامل ترقي اجتماعي و اقتصادي و نظامي ايران خواهد گرديد و مصلحت سياسي انگليس غير از اينهاست. چنين برهان ميآورد: «صد سال ديگر بايد بگذرد تا ايران فقير ناتوان، دولت و ملت سست بيتهور و بيابتكار آن، شايستگي شركت در نقشه راهآهن را پيدا كنند. ساختن راهآهن البته موجب افزايش قدرت ايران خواهد گشت، استعدادهاي آن را كه تاكنون بر اثر فقر و نيازمندي و خمودگي خفته مانده، بيدار خواهد ساخت. در جهت ديگر، منحرف شدن راه تجارت مغرب به هندوستان و حتي صدور قسمتي از كالاي اروپا از طريق ايران به هند، به اهميت و اعتبار ايران بسيار ميافزايد و آن را متكي به انگلستان ميكند. در عين حال سرنوشت تجارت عظيم انگليس با شرق تا خاك چين، به دست هوسكاري اين ملت متقلب و دورو سپرده خواهد شد. هيچ تناسب و تعادلي ميان نفعي كه ايران از كشيدن آن راهآهن خواهد برد و فايدهاي كه براي انگلستان خواهد داشت، وجود ندارد.»
از نظر نظامي، ايجاد راهآهن «ايران را به سرحد هندوستان ميرساند؛ ايراني كه قدرت و فعاليت آن با داشتن راهآهن خيلي بيشتر از نيروي فعلي آن خواهد بود. اين خود متصرفات انگلستان را در هند به خطر تجاوز نزديكتر ميگرداند. البته حالا از سوي ايران خطري برنميخيزد، اما از رويه آن در زمان جنگ چه خبر داريم؟ فراموش نكنيم كه از شرف و ايمان و حقشناسي در اين ملك خبري نيست؛ سودپرستي و طمعجويي انگيزههاي كردار و رفتار مردم آن است ... اگر روزي ايران و روس متحد گشتند، راهآهني كه به مرز هندوستان كشيده شده باشد، بر دشواري كار ما خواهد افزود.»
جان كلامش اينجاست: «ويراني ناتواني و فقر و وحشيگري، خصوصيات همه كشورهايي هستند كه در مغرب هندوستان واقع شدهاند. و همين خصوصيات است كه عامل تحكيم قدرت انگلستان در سرزمين هند گرديده. البته دولتي در اين صدد نيست كه آن حالت عمومي جامعههاي شرقي را تا ابد تثبيت كند، و آنان را هميشه بهمين وضع موجود نگاه دارد. اما هيچ تعهد اخلافي هم ندارد كه در برانداختن آن ويراني و ناتواني و فقر و وحشيگري تلاشي بكند.»
گزارش وزير مختار جاي چون و چرا نميگذارد كه انگيزهاش در مخالفت ايجاد راهآهن، همان مخالفتش هست با ترقي اجتماعي و اقتصادي و نيرومند گشتن ايران. البته پيشرفت ايران با منطق سياست استعمار تضاد داشت.» «1»
______________________________
(1). انديشه ترقي، پيشين. ص 338- 336.
ص: 206
مقايسه افكار اقتصادي اميركبير با ناصر الدينشاه
هدايت مينويسد: «از تدابير امير يكي آن بود كه جنس خارجه، ملبوس و غيره، استعمال نميكرد؛ امتعه داخله را رواج ميداد. در كرمان شال كشميري بافتند؛ در مجلس خود كوزه و سرغليان گلي بجاي بلور تداول داد، همه تأسي كردند. پيداست كه يك شعر بوستان همواره در نظر او بوده است:
بر آن باش تا هرچه نيت كنينظر در صلاح رعيت كني نيشكر از هند آورد. عبد الحميد نامي شكر سفيد عمل آورد چون شكرهاي خوب. اهل صنعت را تشويق فوق العاده ميكرده است.» «1»
اعتماد السلطنه نيز در خاطرات خود از انديشههاي كودكانه اقتصادي ناصر الدين شاه سخن ميگويد: «در سلطنتآباد بعلت خزان، برگ درختان ريخته بود. «فرمود، چه عيب دارد اين برگها را حمل به شهر كرده بفروشيد. عرض كردم، برگ درخت مشتري ندارد چنانكه يك سال چنين كرديم؛ قاطر و شتر ديوان مدتي معطلي كشيد و هيچ عايد نشد ... اين برگها در باغچه بماند، بپوسد جزو خاك شود بمنزله كوت است. بعد فرمود، پس مخارج حمام چرا بدهم؟ ...
عرض كردم، برگ را در تون حمام نميتوان سوزانيد؛ آتش برگ قابل گرم كردن حمام نيست. خلاصه اين پادشاه در اغلب مواقع از صد هزار تومان گذشت ميكند گاهي قناعت را بحدي ميرساند كه برگ درخت باغ را ميفروشد.» «2»
تشريفات دادوستد و معامله
چانهزدن يا مكاس كردن- مكاس يا چانهزدن كه خوشبختانه در روزگار ما بتدريج رو بفراموشي ميرود، در دوران قرون وسطي، سخت معمول بوده و معمولا خريداران و فروشندگان براي فرار از غبن، گاه ساعتها از عمر عزيز را در چانهزدن و قسم خوردن براي اقناع طرف معامله صرف ميكردند و اين كار را امري مباح و حتي ضروري ميشمردند. سنائي غزنوي گويد:
«معن دادي خمي درم بدميباز كردي مكاس در درمي
در سخاوت چنانكه خواهي دهليك اندر معامله بسته
ستد و داد را مباش زبونمرده بهتر كه زنده و مغبون حساب به دينار، بخشش به خروار.
تعاشرو كالاخوان و تعاملوا كالاجانب. (چون برادران آميزش و چون بيگانگان معامله كنيد». «3»
راجع به جمعآوري مال نيز، گذشتگان نظريات جالبي ابراز كردهاند. سعدي، مرض «مالاندوزي» را بر نكبت «دريوزگي» ترجيح ميدهد:
درم زير خاك اندر انباشتنبه از دست پيش كسان داشتن - سعدي
______________________________
(1). مهديقلي هدايت (مخبر السلطنه)، خاطرات و خطرات. ص 57.
(2). روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه. ص 134.
(3). علي اكبر دهخدا، امثال و حكم. ج 2، ص 694.
ص: 207
براي نهادن چه سنگ و چه زر- سعدي
درم در جهان بهرخوش خوردن استنه از بهر زير زمين كردن است
زري را كه در گور كردي بزورچو گورت كند سر برآرد ز گور - امير خسرو دهلوي
هزار سال پيش، فردوسي مردم را به صرفهجويي و اعتدال در امور معاشي، دعوت كرده است:
بپوش و بنوش و ببخش و بدهقليلي هم از بهر پيري بنه
مبادا كه در دهر دير ايستيمصيبت بود پيري و نيستي در جاي ديگر، فردوسي به ميانهروي در زندگي اقتصادي و اجتماعي، اندرز ميدهد:
ز كار زمانه ميانه گزينچه خواهي كه يابي ز خلق آفرين
هزينه چنان كن كه بايدت كردنبايد فشاند و نبايد فشرد
نه تيزي نه سستي بكار اندرونخرد باد با جان تو رهنمون نظامي و سعدي، اسراف و تبذير و «مصرف» بيهوده را نشانه جهل و بلاهت ميدانند:
ابلهي كو روز روشن شمع كافوري نهدروز باشد كش به شب روغن نماند در چراغ - سعدي
مخور جمله، ترسم كه دير ايستيبه پيرانه سر بد بود نيستي - نظامي
قناعت دويم بينيازيست- قابوسنامه.
مقام و ارزش كار
متفكرين و صاحبنظران ايران، مكرر در منقبت و محاسن كار و كوشش سخن گفتهاند؛ فردوسي گويد:
كه چون كاهلي پيشه گيرد جوانبماند تنش پست و تيره روان
درين پرده يك رشته بيكار نيستسررشته بر كس پديدار نيست - نظامي
قومي به جد و جهد گرفتند زلف يارقوم دگر حواله به تقدير ميكنند - حافظ
بسي گنج كه از رنج فراز آيد و از كاهلي از دست برود- قابوسنامه.
نظامي در منقبت كار تا آنجا پيش ميرود كه ميگويد:
كار كن زانكه به بود، بسرشتكار و دوزخ ز كاهلي و بهشت
گر از كاهلان يار خواهي به كارنباشي جهانجوي و مردم شكار - فردوسي
اي بسا تيز طبع كاهل هوشكه شد از كاهلي سفال فروش - نظامي
ص: 208 تو پيروزي ار پيش دستي كنيسرت پست گردد چو سستي كني - فردوسي
چو كوشش نباشد تن زورمندنيابد سر از آرزوها بلند - فردوسي
تا نكني جاي قدم استوارپاي منه در طلب هيچ كار - نظامي
شب و روز بيدار بايد به كاركه بر خفتگان ره زند روزگار - نظامي
به سعي كوش اگر مزد بايدت اي دلكسي كه كار نكرد اجر رايگان نبرد - حافظ
در تأييد اين سخن سعدي گويد: مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد.
پالانگري بغايت خودبهتر ز كلاهدوزي بد - نظامي
بود هركار بياستاد دشوارنخست استاد بايد وانگهي كار
كاري كه برويت آيد آسان بگزارور نتواني به كاردانان بسپار - مسعود سعد
هركه در او جوهر دانايي استبر همه كاريش توانايي است - نظامي
هم ز خود جوي هرچه خواهي جويكه بغير از تو در جهان كس نيست - ابن يمين
به مهماني خويش تا روز مرگدرختي شو از خويشتن ساز برگ - نظامي
هرچيز كه دل بدان گرايدگر جهد كني بدست آيد - نظامي
يقين دان كه كاري كه دارد دوامبلندي پذيرد از آن كار، نام - فردوسي
برو كار ميكن مگو چيست كاركه سرمايه جاودانيست كار
به كار اندرآ اين چه پژمردگيستكه پايان بيكاري، افسردگيست - نظامي
از امروز كاري به فرداممانكه داند كه فردا چه گردد زمان
تو كاري كه داري نبرده بسرچرا دست يازي به كار دگر - فردوسي
فلك به چشم بزرگي كند نگاه در آنكبهانه هيچ نيارد ز بهر خردي كار - ابو حنيفه اسكافي
ص: 209 كاري كه صلاح دولت تستدر جستن آن عنان مكن سست
بزرگي سراسر به گفتار نيستدو صد گفته چون نيم كردار نيست - فردوسي
به پايان رسد كيسه سيم و زرنگردد تهي كيسه پيشهور - اوحدي
هر آنكس كه دارد ز هر كار ننگبود زندگاني و روزيش تنگ - اوحدي
چو كوشا بود مرد در كار خويشروا بيند از كار بازار خويش - اوحدي
در ميان اصلاحطلبان دوران مشروطيت، دولتآبادي ميگويد:
براي مرد چه ننگي بتر ز بيكاري استز ارتكاب چنين ننگ، عار بايد داشت تشريفات يك معامله: نويسنده كتاب حاجي باباي اصفهاني، كيفيت يك معامله و راه و رسم چانهزدن را در ايران عهد قاجاريه با شيريني و استادي تمام بيان ميكند: «وقتي پاي پرداخت قيمت بميان آمد، معامله رنگ ديگري گرفت. دلال باز بناي قسم خوردن را نهاد كه» من آدم درستي هستم و خدا ترسم و از آن كساني نيستم كه صد بگويم و به پنجاه راضي شوم؛ خدا يكي و حرف يكي. براي كلچه 5 تومان براي شال 15 تومان و براي خنجر 4 تومان، روي همرفته ميشود 24 تومان. از شنيدن كلمه 24 تومان آنهمه حرارت و مسرت من فروكش كرد. به خود گفتم، مگر ديوانه شدي ... شروع كردم به كندن لباسها. دلال دستم را گرفت كه چه ميكني، مگر به نظرت گران آمد؟ خير يك قازش را نبينم كه اين قيمت سرمايهاش است.
خوب بگو ببينم چند ميخواهي بدهي؟ گفتم با اين قسم و آيههاي تو چه بگويم كه خدا را خوش آيد؛ خوب 5 تومان. دلال با تشدد، رد كرد و من با بياعتنايي لباسها را بيرون آوردم.
بقچه خود را، قهركنان، بست و چنان وانمود كرد كه بكلي از خير اين معامله گذشته است.
باز روي به من آورد كه رفيق من از تو خيلي خوشم آمده است، دلم ميخواهد خدمتي به تو كرده باشم، خدمتي كه به برادرم نكردهام؛ هرچه باداباد، ده تومان بده و ديگر صحبتش را هم نكن. قبول نكردم. عاقبت، با چانهزدن بسيار، به 6 تومان معامله سرگرفت و بنا شد يك تومانش را براي خود قپاني بخرد». «1»
فكر زراندوزي و پنهان كردن زرينه و سيمينه در دوره قاجاريه نيز وجود داشت. «مي- گويند روزي مرحوم صدر (مقصود صدر اصفهاني صدر اعظم فتحعلي شاه است) روي سكوي مدرسه چهارباغ نشسته بود و از الاغهايي كه مواد ساختماني از خرابهها ميبردند ديدن ميكرد. يكي از الاغدارها دست روي گلوله گچي گذاشته بود كه در ضمن خرابهها پيدا شده بود. وقتي مقابل صدر ميرسد، براي اداي تعظيم، دست را از روي گلوله برميدارد. گلوله گچي
______________________________
(1). جيمز موريه، حاجي باباي اصفهاني. ترجمه ميرزا حبيب اصفهاني، به اهتمام محمد علي جمالزاده، ص 89.
ص: 210
در مقابل صدر به زمين ميافتد و ميشكند. ناگهان از ميان گلوله، مقداري طلا و جواهرات مختلف بيرون ميريزد كه فورا صدر آنها را تصاحب ميكند و معلوم ميشود، در فتنه افغان، يكي از متعينين اصفهان براي نگاهداري طلا و جواهرات خود، آنها را براي روز مبادا، در ميان گلوله پنهان كرده بوده است.» «1»
تا قبل از نفوذ تمدن جديد، تجار و بازرگانان و عامه مردم، هنگامي كه صورت امتعه و كالاهاي گوناگون را مينوشتند، براي هر نوع كالا لغت و اصطلاح خاصي بكار ميبردند.
در كتاب منشآت ميرزا مهدي خان افشار در اينباره، شرح جالبي نوشته شده كه عينا نقل ميشود: «بدانكه انسان و شتر و دندان را نفر نويسند و باقي حيوانات چهارپا، اگر سبع و درنده باشند، قلاده و الا رأس نويسند، مگر اينكه فيل را تخت و ميمون را زنجير؛ و بعضي شير و پلنگ و فيل را زنجير مينويسند و ماهي و كشف و جواهر معدني و بيضه مرغان را قطعه نويسند و طيور درنده و شكاري بهله نويسند و پيراهن وزير جامه و ملبوسات را تماما ثوب نويسند. لباس سراپا تمام را دست نويسند. مار را تازيانه نويسند و اشجار را اصله نويسند.
دستار و فوطه و امثال آن را عدد نويسند و اگر طاقه نويسند خوب است. آلات حرب را قبضه و توپ و امثال آن را عراده نويسند. زنبورك و تفنگ بيقنداق را لوله نويسند و شال ترمه حاشيهدار و قدك را ابره و اطلس و قطني و ساير اقمشه را توپ نويسند. چارقد را طاقه ... كاغذ را ورق و دسته و بندوريم نويسند ... گليم و نمد را تخته نويسند ... اقمشه را توپ و ذرع نويسند. قرآن و كتاب و پوست ساغري و تيماج را جلد نويسند. گلاب و عرق و ساير چيزهايي كه در شيشه كنند مينا و قرابچه نويسند. قرص كافور و عنبر را شامجه نويسند و مشك را نافچه.
طلا و نقره را دينار و مرواريد را رشته و شرابه نويسند. كشتي و غراب را سلسله نويسند. چيزهايي كه در وزن و كيل درآيد، مثقال و نخود نويسند و ساير چيزها را عدد نويسند و ظروف چيني را دسته و گنج نويسند. آفتابه لگن را دست نويسند. مجموعه و منقل و امثال آنها را عدد نويسند.
تنگ را قلاب نويسند. قنات را كاريز نويسند. املاك و زمين را جريب و فيمان نويسند.
مستغلات و دكاكين را باب نويسند. خيمه و حمام و اصطبل را باب نويسند. عمده اين اصطلاحات بسته به سليقه منشي است كه به فراست و ذوق طبيعي بنويسد و الا غالب اينها اصطلاحات قدماست و با وضع انشاي اين زمان، تفاوت كلي دارد.» «2»
تجارت ايران
در ايران و بطور كلي در هر كشوري، رشد فعاليتهاي تجاري و اقتصادي، قبل از هرچيز، بستگي به امنيت و ثبات سياسي دارد.
چنانكه ديديم، در ايران بعد از اسلام در عهد سامانيان، از بركت امنيت نسبي، بازار تجارت رونق يافت و همينكه در اواخر عهد سامانيان قدرت دولت مركزي نقصان يافت و جنگ غزنويان با آخرين سلاطين ساماني آغاز گرديد، فعاليتهاي اقتصادي و تجاري در نتيجه آشفتگي راهها و فقدان امنيت، رو به كاهش نهاد.
غير از ثبات و امنيت، حسن موقعيت جغرافيايي و استعداد خاك و وجود معادن و
______________________________
(1). مجله يادگار. سال 2. شماره 8، 53.
(2). منشآت ميرزا مهدي خان. ص 35- 24.
ص: 211
فعاليتهاي گوناگون توليدي در بهبود وضع اقتصادي و تجاري بعضي نقاط ايران تأثير فراوان داشته و دارد. چنانكه ميدانيم، مناطق شمالي و شرقي و غربي ايران از لحاظ آبوهوا و استعداد زمين براي فعاليتهاي كشاورزي، بسيار مناسب است و با اندكي كار و كوشش و استفاده صحيح از منابع طبيعي، ميتوان محصول و بهره كافي بدست آورد.
«لرد كرزن، در مكتوبات متواليه خود، بروزنامه تيمس، ميگويد كه فقر يك ملتي مانند ملت ايران بهيچوجه، دليل بر فقر و ضعف خاك آن مملكت نميشود. درههاي حوالي رود كارون مانند اراضي اطراف فرات و دجله از جمله غنيترين خاكهاي رسوبي دنيا محسوب ميشود. و وقتي كه از استرآباد صحبت ميدارد، ميگويد حاصلخيزي خاك، فوق تصور است و از يك من گندم 60 تا 120 من حاصل برداشته ميشود. استال «1» كه در ايران مسافرت نموده، ميگويد كه اگر وسيله آبياري صحراهاي ايران فراهم شود، در كوير نمك هم گندم خواهد روييد. مخصوصا آبوهواي مملكت براي زراعت بسيار مناسب و مساعد است. چنانكه سرجان ملكم كه در سال 1231 هجري در ايران مسافرت نموده، در كتاب معروف خود (تاريخ ايران) مينويسد كه ازهار و رياحيني كه در بستانهاي اروپا بزحمت عمل ميآيد در صحراهاي ايران بطور فراواني ميرويد.» «2»
خليج فارس و درياي عمان نه تنها ايران را با بنادر مهم تجاري شرق و غرب مربوط ميسازد بلكه اين درياي آزاد از لحاظ شكار مرواريد و انواع ماهي ارزش اقتصادي بسيار دارد. بحر خزر نيز غير از ماهي و خاويار، ايران را با مهمترين بنادر و مراكز تجاري و اقتصادي شوروي مربوط مينمايد. گسترش تدريجي خطوط آهن و راههاي شوسه و قيراندود، روزبروز، به گسترش تجارت داخلي و خارجي و نفوذ تمدن و فرهنگ جديد در دهات ايران كمك ميكند. آمار و مداركي در دست نيست تا بتوان اعلام كرد كه در ايران بعد از اسلام، در چه سالهايي صادرات بر واردات فزوني داشته يا بالعكس. آنچه مسلم است از اواخر حكومت صفويه، وضع اقتصادي ايران بسرعت رو به انحطاط نهاد و بيدادگريهاي نادر بيش از پيش، كشاورزي و صنعت را در ايران فلج كرد. حكومت آزادمنشانه كريم خان به مردم مجال تنفس داد ولي دوران فرمانروايي او سخت كوتاه بود و با مرگ او و آغاز جنگهاي فئودالي و استقرار حكومت قاجاريه، ملت ايران با زمامداراني مواجه گرديد كه جز تأمين منافع و راحت و آسايش خويش به چيز ديگري نميانديشيدند و مطلقا به منافع و مصالح ملي و اجتماعي عنايت نداشتند، به احتمال قريب به يقين، از اواخر حكومت صفويه ببعد، همواره واردات ايران بر صادرات فزوني داشته. «در سال 1321 حقوق و عوارض راهداري كه در نقاط مختلف مملكت از محصولات گوناگون گرفته ميشد، يكباره حذف گرديد و با اين اقدام در راه سير كالا در داخل و خارج مملكت مانعي باقي نماند.
در دوره قاجاريه روابط اقتصادي ما بيشتر با روسيه و انگليس بود. آقاي جمالزاده مينويسد: اگر تجارت ايران را به هشت قسمت نماييم، قريب به هفت قسمتش با دو دولت
______________________________
(1).Stahl
(2). گنج شايگان. پيشين، ص 6.
ص: 212
مذكور است و از اين هفت قسمت نيز چهار قسمت و نيم با روسيه و دو قسمت و نيم با انگلستان و هند است و بعبارة اخري، بيش از نصف تجارت ايران با روسيه است و ربع آن با انگلستان و ربع ديگر با دول ديگر «1» ولي اين نسبت در سالهاي اخير تغيير فراوان كرده است مهمترين قلم واردات ايران به قرار زير است:
واردات مهم ايران «2»
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 9.
(2). همان. ص 12.
ص: 213
رويهمرفته، كالاهاي پنبه و پشمي و ابريشمي يك رقم مهم واردات ايران را تشكيل ميدهند و چنانكه اشاره كرديم، قسمت اعظم منسوجات وارده به ايران نيز از روسيه و انگلستان تأمين ميشد و يك هشتم از ساير كشورها وارد ايران ميگرديد. نفت ايران، ساليانه، از روسيه ميآمد ولي از سال 1330 كه كمپاني انگليسي شروع بكار كرد، واردات نفت رو به كاهش نهاد. در ميان كشورهاي اروپايي نظير فرانسه، اتريش، هلند، بلژيك و آلمان تجارت آلمان با ايران رو به افزايش بود. استاد جمالزاده در سال 1335 [هجري قمري] ضمن توصيف وضع واردات و صادرات ايران، چنين نوشته است: «با كمال تأسف بايد اقرار نمود كه گفته آناني كه ميگويند از كاغذ قرآن ... تا چلوار كفن اموات خود محتاج به خارجيان هستيم، عين حقيقت است و در انجام اين فصل، يك حقيقت غمافزا را نبايد نهفت و آن اين است كه گرمي بازار مصنوعات اروپا را كه در ظاهر مقبول و قشنگ ولي در حقيقت دشمن پول و مايه ننگ ايران است، نبايد فقط به بيمايگي نسبت داد بلكه نتيجه فرومايگي اولياء و بزرگان ايران است كه يوسف متاع وطن را خوار شمرده و ناسنجيده مفتون رنگ و بوي ساختههاي بيگانه شده و بقول معروف، مرغ همسايه را غاز پنداشته و با كمال مباهات و سربلندي، عمارات و پاركهاي خود را به زيورهاي كودكفريب خارجه ميآرايند و از فرط ناداني، دامن دامن زر و سيم مملكت را كه داراي قيمت ذاتي و دائمي است، در عوض چيزهايي كه در اندك زماني شكسته و دريده و پوسيده و نابود ميشود، به خارجه ميفرستند و هيچوقت درصدد آن برنيامدهاند كه خودشان كارخانهاي برپا نموده مايحتاج خود را خود تدارك كنند.» «1»
كاروان تجاري: در كتاب مخزن الوقايع، كه مربوط به شرح مسافرت فرخ خان امين الملك به عثماني و فرانسه و انگلستان است ميخوانيم كه در اواسط ماه محرم سال 1272، هيأت نمايندگي ايران ملاحظه كردند: «سه هزار بار تجارتي از ارز روم روانه ايران بود. همه روز، از اول منزل تا آخر، متصل قافله بود. همان روز آقا رحيم تبريزي كه آدم آقا محمد ابراهيم تاجر قزويني بود با قافله عظيمي در راه. دچار سفارت كبري گرديدند. نزديك به پانصد بار شتري و قاطري اقمشه و امتعه همراه داشت، با همراهان خود پيشتر از قافله سبقت كرده سفارت كبري را استقبال نمود و سه رأس گوسفند قرباني نمود و يك نفر شتر هم ميخواست نحر نمايد، جناب ايلچي كبير مانع شد و نهايت محبت و مهرباني و احوالپرسي از آنها نموده روانه گرديدند.» «2»
تجارت و بازرگاني در عهد ناصر الدينشاه
واتسن كه در عهد ناصر الدين شاه از كشور ايران ديدن كرده است، مينويسد: «در ظرف سه سال گذشته، دادوستد وسيع و روزافزوني بين ايران و كشورهاي مختلف اروپايي پيدا شده است. پنبه، پيله ابريشم، پشم و مواد خام ديگر به انگلستان، فرانسه و روسيه صادر ميشود، و در مقابل، ايران اجناس صنعتي و مواد لوكس از اروپا دريافت ميدارد. چون واردات بيش از صادرات است، بناچار، ايران هر سال مقداري از طلا و نقره اندوخته خود را صرف جبران آن ميكند.
در واقع، مقدار فلزهاي قيمتي كه از سابق در ايران جمع شده، براي جبران كمبودها، مصرف
______________________________
(1). همان. ص 12- 15.
(2). حسين بن عبد اللّه سرابي، مخزن الوقايع، به كوشش كريم اصفهانيان/ قدرت اللّه روشني، ص 34.
ص: 214
ميشود. به نظر بعضي از تجار اروپايي، پول بزودي آنقدر در ايران كمياب ميشود كه واردات ناچار فقط بميزان صادرات تقليل خواهد يافت. پول در ايران، تقريبا بمراتب، از هر كشور ديگري بيشتر ارزش دارد. نرخ رسمي تنزيل دوازده درصد است ولي با چنين نرخ سبكي، پولي نميتوان بدست آورد بلكه با ربح 24 درصد و با تضمين وافي ميتوان وام گرفت و گاهي اين نرخ تا 60 درصد ساليانه، بوسيله رباخواران (ماهانه پنج درصد) بالا ميرود. اگر خداوند قوه مآلانديشي را به ايرانيها ارزاني ميداشت، ايشان ميتوانستند بآساني اجناس بسياري مانند قند را كه حالا از خارجه وارد ميكنند، در داخله فراهم كنند و يا بوسيله ايجاد راههاي ارتباطي بين نقاط داخلي و بنادر، راه را براي افزايش بياندازه صادرات كشور هموار سازند. ولي اقتصاد ملي هنوز در ايران مورد توجه قرار نگرفته است و كارها، سال بسال از بد بدتر ميشود و تجربه تلخ گذشته موجب بيداري و انتباه زمامداران ايران نشده و هيچ علامتي كه نمودار بهبود آينده كشور باشد، بچشم نميخورد.» «1»
اقتصاديات اصفهان
هولستر 113 سال پيش مينويسد: اصفهان بشكرانه موقع مناسب جغرافياييش در مركز كشور ايران، در دوران صفوي، ترقي شايان كرده و امروز نيز يك شهر تجارتي است. مهمترين اقلام صادراتي عبارتند از: ترياك، تنباكو، كشمش، زردآلو، پسته، بادام، گردو، ابريشم، پنبه، كرباس، قدك، چيت، رنگ، گلاب، غلات، فرش، شال، نخ ابريشم، انواع پوست و پوستين و زردوزي و سيمدوزي، و مرواريددوزي روي ابريشم.
اجناس وارداتي عبارتند از: پارچه پيراهن، كتان، و انواع نخ از انگلستان؛ چلوار، پارچه نخي و ابريشمي و اشياء علاقبندي از فرانسه و سوئيس؛ مس و برنج و قلع و روي و حلبي و فولاد و آهن و ابزار آهني و شكر و كفشهاي چرمي و پوست و شيشه و چيني از روسيه و چاي از چين و قهوه (غالبا از نوع بدو نامرغوبش) از عربستان و شكر خام از جاوه و نيل از هندوستان.
در ايران رئيس بازرگانان «تاجرباشي» و هريك از بازرگانان «تاجر» ناميده ميشود.
قريب 400 تا 500 عمدهفروش سرشناس وجود دارد و 80 تاي آنها نماينده تجارتخانههاي بزرگ هستند. تاجرهاي كوچك و واسطههاي آنها «دلال» نام دارند؛ بدون كمك آنها معامله بزرگي انجام نميگيرد. يك ميرزا و دفتردار هم حتما ضروري است و قريب 400 نفر از آنها در كار هستند. رئيس يك كاروان «جلودار» ناميده ميشود. «چاروادار» سرپرست يك كاروان و شتردار راهنماي كاروان شتران است.
ارزانترين وسيله نقليه شتر است. از آن ارزانتر قاطر است و اسب، و از همه ارزانتر الاغ است. مرداني كه بار را حمل ميكنند «حمال» ناميده ميشوند. هولستر پس از ذكر راههاي بازرگاني اصفهان به شهرهاي مختلف داخلي و خارجي، از انواع كسب و تعداد كسبه و كالاهايي كه ميفروشند (در اصفهان 113 سال پيش)، آماري بدست ميدهد:
17 عطار: محصولات شيميايي و طبي (بجاي دواخانه)، 15 علاف: غلات، كاه، شبدر و يونجه، 152 بزاز: پارچه و قلمكار، 240 بقال: اجناس مورد احتياج عموم، 17 رزاز: برنج،
______________________________
(1). گرنت واتسن، تاريخ ايران در دوره قاجاريه. ص 34.
ص: 215
150 تنباكوفروش: توتون و قليان، 260 ميوهفروش: انواع ميوه، 57 حلوافروش: شيريني و شيره، 150 قناد: شيريني و نانشيريني، 20 سمسار: لباس و اشياء سمساري، 11 فرشفروش:
قالي و انواع آن، 11 جواهرفروش: طلاآلات و انواع آن، 186 شكر و چايفروش: قند و شكر و چاي، 19 بلورفروش: شيشه و چيني، 42 سبزيفروش: انواع سبزيها، 20 زغالفروش: زغال و خاكه زغال، 40 توشانفروش، 11 كاسهفروش: بشقاب و پياله و انواع آن، 65 دستفروش:
خردهفروش، 200 پيلهور: فروشنده دورهگرد.
مابين دانشمندان، منجم از همه مهمتر است. او ساعت مناسب را براي انجام كارهاي مهم و آغاز حوادثي مانند عزيمت به سفر، ورود به محلي و دخول به منزلي را تشخيص ميدهد. شماره منجمين هنوز زياد است. منجمباشي حاكم فعلي در نوع خود مرد باهوشي بود. اسطرلاب كه ابزاري است با چندين صفحه مدور برنجي و دواير و منحنيها و جداول متعدد بوسيله منجمين آنها طرح و ساخته ميشود. بسياري از مردم عادي كه باهوش هستند به ستارهشناسي اشتغال ميورزند.
در شهر 65 حكيم و 34 جراح هست. بهترين حكيمان جديد چند سالي زير نظر پزشكان در اروپا (اغلب در پاريس) يا در تهران كار عملي كرده و تربيت شدهاند. بقيه به آداب كهن سخت وفادار ماندهاند؛ چون بيشتر مردم و بخصوص ملانماها نميخواهند جور ديگر باشد. آنها هيچ در فكر پيشرفت نيستند، معهذا برخي از دواهاي فرنگي مانند گنهگنه و ترياك را پذيرفتهاند.
وضع جراحان بسيار ناجور است. شماره آنها زياد است و فقط عده كمي داراي معلومات خوب هستند و ميتوان به آنها اعتماد كرد. از اين جهت بسيار هستند كساني كه آثار معالجه بد، در بيماران آنها ديده ميشود، با وجودي كه آبوهوا براي معالجه زخم و شكستگي مساعد است.
بعضي از فرق درويشان نيز جزو دانشمندان بشمار ميروند. مردم هواخواه آنها هستند، به برخي احترام ميگذارند و از بعضي واهمه دارند. در هرحال اين درويشان، چون دائم در سفرند مردم جهانديده و زرنگي هستند. رئيس آنها نقيب ناميده ميشود. درويشان سه سلسله عمده دارند: قصهگوها دكان مخصوص دارند و همه نوع شعر به آواز ميخوانند؛ دورهگردها در بازار فرياد و گدايي ميكنند، با كشكول سفر ميكنند و آواز ميخوانند؛ سلسلههاي فرعي ديگر گوشهنشينها و مرشدها هستند كه در زواياي متروك، محل سكونتي براي خود اختيار ميكنند. چرسيها ترياك و حشيش ميكشند و اويسيها همه دندانهاي خود را ميكشند. كاملها از مال و جيفه دنيوي بيزارند. دهريها عقيده و ديني ندارند و بيابانگردان در كوه و بيابان ويلان هستند. هركه بخواهد درويش شود بايد قبلا از نقيب كسب اجازه كند و همينكه با تقديم پيشكشي اين حق را بدست آورد، بايد سور مفصلي بدهد؛ و همچنين فقط نقيب ميتواند به دارندگان مشاغل زير اجازه كسب بدهد: شاطرها، نانواها، سقاها، به تعداد 150 نفر و به روضهخوانها كه در مدح محمد (ص) و علي (ع) و امامان ديگر سخن ميگويند صنايع و هنرهاي زيرين در شهر داير است:
ص: 216
20 نقاش، 27 نقاش عمارت، كساني كه اتاقها را زينت ميكنند، 10 معمار، 5 حكاك، 50 زرگر، 30 قلمزن، 91 سنگتراش، 122 نجار، 80 خراط، 40 آهنگر، 40 تفنگ- ساز، 60 ساعتساز، 100 مسگر، 1456 رنگرز، 25 قدكباف، 46 سراج، 17 لواف، 6 حصيرباف 30 نمدمال، 20 كلاهمال، 14 طلاكوب و نقرهكوب، 5 چادردوز، 45 لحافدوز، 15 شيشهساز، 21 آيينهساز، 25 سينيساز، 65 كليجهدوز، 7 كجباف، 110 شالباف، 30 زريكش (زريباف)، 180 چكمهساز، 46 خياط، ماهوتدوز، 56 علاقبند، 25 دواتگر، 20 عباباف، 120 كرباس باف، 26 خاتمساز، 112 سوزندوزي (12 مرد 100 زن)، 14 فرش، ترمه و ململساز، 9 برنجكوب، 3 حلبيساز، 15 دباغ، 15 حناساز، 35 صحافي، 7 باروتكوب، 250 كفشدوز، 40 كلاهدوز، 27 زنجيرساز، 50 پارهدوز، 14 رفوگر، 14 صندوقساز، 3 ترمهباف، 17 پالاندوز، 21 گيوهدوز، 7 كساني كه ديگها را بند ميزنند، 11 شماع، 50 قناد، 30 نعلبند، 36 چرمساز، 12 كساني كه ظرف آب ميسازند، 10 سرخاليساز يعني كسي كه سرچپق ميسازد، 12 شانهساز، 110 حلاج و پنبهزن، 15 كپهدوز، 4 نيپيچساز، 12 دبهساز، 10 مجريساز، 30 شمعساز:
زنها در رشتههاي زير كار ميكنند:
نقدهسازي، يعني كساني كه زري ميبافند و ميدوزند، مرواريددوزي، مليلهدوزي، قلابدوزي، عرقچيندوزي، روبندهدوزي، خياطي، بند زير جامهبافي، قيطانبافي، جوراببافي، گيوهچيني، بند ابريشميبافي، ريشهبافي، كرباسبافي، چرخريسي، بافتهبافي، قابلگي، روغن- زني.
برخي از صاحبان مشاغل ديگر (مردان): 190 خباز، 12 ماهيگير، 20 قصاب، 90 صياد، 80 بنا، 22 كورهپز (فخار): تهيه آجر، گچ و آهك، 230 ترياكمال، 51 آسيابان، 25 دلاك، 12 نخودريز (كساني كه نخود و بادام و انواع آن را برشته ميكنند)، 22 شيركش (شيرفروش)، 50 گلهدار، 60 اسبفروش، 30 صراف، 150 سودخوار، 67 انباردار، 85 هيزمشكن، 65 قاري، 6 غسال (مردهشوي)، 15 ماستبند، 150 كناس، 14 شيرهپز، 17 سفيدگر، 32 بوجار، 200 گدا، 8 كلهپز، 22 كهنهچين، 10 پوست خركن، 15 جگرپز، 6 چرخگر، 27 طبقكش (آنها كه اشياء بسياري را روي يك طبق ميگذارند و با سرشان حمل ميكنند، 51 حمامچي (حمامي) 200 كنيز حبشهاي 250 غلام سياه 360 زن خدمتكار 2000 نوكر 65 عباس دوستي (بازرگانان مسافري كه تا اسلامبول پياده ميروند).
- تعداد نامعلومي آشپز در خدمت اشخاص- ساز زنان كه به پنج طبقه تقسيم ميشوند:
رقاص، پهلوان، لوطي (كه خود چهار فرقه دارد با معاني مختلف)
بعلاوه اصفهان داراي: 6 زورخانه، 19 قهوهخانه، 4 روغنكشي، 30 يخچال، 1 كاغذگر خانه (كارخانه كاغذسازي) هست.
ص: 217
شهر اصفهان همچنين بخاطر محصولات طبيعي و زراعتيش حائز اهميت است.
هركس بتواند، قطعه زميني يا دهي و يا ملكي بخرد، ديگر در قبال هرگونه بدبختي، به تمام معني، تأمين است. بهمين دليل، عده زيادي از مردم به زراعت اشتغال دارند. آنها را رعيت ميخوانند تعداد آنها هزار نفر است و اغلب در حومه شهر سكني دارند. صبح، موقع ورود و خروج از شهر در ميان راه، حفرههايي پر از نجاست ديده ميشود و مردم مشغول خالي كردن آنها هستند. تا بجاي كود در مزارع خود از آنها بهره بردارند.
در شهر، تعداد زيادي باغ هم در طول مسير رودخانه و هم در ديههاي متعلق به اهالي وجود دارد. باغها را با ديوارهاي بلندي محصور ميكنند و محصول عمده آنها ميوه سردرختي، انگور و هيزم است. قيمت زمين بسته به وسعت آن، به جريب و موقعيت و حق آب آن است. يك جريب اصفهان مساوي با ده قفيز يا 40 من است.
يك من مساوي است با 5 ذرع و دو گره و نيم
يك ذرع اصفهان مساوي است با 105 سانتيمتر
يك من اصفهان مساوي است با 541 سانتيمتر
يك جريب مساوي است با 1068 متر مربع
يك ذرع 16 گره دارد و يك گره دو بهر دارد
در اصفهان قيمت يك باغ با انگور و درخت ميوه و حق آب پانصد تا هزار قران يا فرانك است؛ بدون اينها 400 تا 800 قران. اين قيمتها در سالهاي اخير بخاطر كشت روزافزون ترياك سريعا و بيانقطاع ترقي كرده است. مزارع بيحصار، كمي ارزانتر هستند، اما وقتي حق آب نداشته باشند و از چاه آب آبياري شوند، قيمت آنها بسيار كمتر است.
مهمترين درختهاي ميوه بقرار زيرند:
آلوچه. (گوجه شيرين) كه بسيار باردار است.
آلوزرد كه زرد و ترش و شيرين است و شبيه به گوجه در اروپا. منتهاي ارتفاع درخت برابر نصف ارتفاع درختهاي اروپاست.
آلوبخارا، سياهرنگ، در تابستان ميرسد.
هلو، ميوههاي بزرگي دارد كه در اوائل پائيز ميرسد.
هلو سفيد با ميوههاي كوچك در اواخر پاييز ميرسد.
شليل با ميوههاي كوچك در اواخر تابستان ميرسد.
گلابي فقط چند نوع هست، نوعي از آنها بحدي بزرگ است كه 8 تاشان 14 فوند وزن دارد. اسم آن شاه ميوه است.
سيب در تابستان و زمستان ميرسد. گيلاس، آلبالو (ترشمزه)، زردآلو، سه نوع كه هر سه زود ميرسند. به، انگور، به انواع فراوان، و گاهي يك خوشه سه فوند وزن دارد. انار، بادام، بادام كاغذي، پسته بزرگ و نوع خوب آن، سابقا بيشتر بود و بدبختانه حالا تدريجا كمتر ميشود. انجير، چندان بزرگ و خوب نيست. گردو، بزرگ؛ فندق، توت سفيد، توت سياه. عناب، ريز است و خاردار.
سنجد ميوهاي است آرد مانند، زرد و قهوهاي با هسته بزرگ. درخت آن شبيه زيتون
ص: 218
است. اغلب اين درختها را از هستهها بوجود ميآورند. در سال دوم و سوم جابجا ميكنند و در سال چهارم پيوند ميخورند. درباره محصول آن جداول زير اضافه ميشود:
آلوچه- در همان سالهاي اول ميوه ميآورد، حداكثر محصول در عرض ده سال بهطور متوسط 140 فوند.
آلوزرد، تا سه سال ميوه ندارد، تا 15 سال 40 فوند.
آلوبخارا سي فوند تا سه سال تا 15 سال 100 فوند.
هلو، فقط 10 تا 15 سال ميوه ميآورد و تا 15 سال 30 فوند.
هلوسفيد، فقط 10 تا 15 سال ميوه ميآورد و تا 15 سال 40 فوند. شليل فقط 10 تا 15 سال ميوه ميآورد و تا 15 سال 20 فوند. گلابي تا 5 سال ميوه ندارد، تا 15 سال 400 تا 500 فوند. سيب، تا 4 سال ميوه ندارد و تا 15 سال 280 فوند، و تا چهل سال بار ميآورد.
گيلاس، مانند اروپا.
آلبالو، دو برابر اروپا.
زردآلو، اقسام زير موجود است:
تبريزي تخمي، شكرپاره (بسيار شيرين)، ايواسبكي (بسيار شيرين).
بعد، نويسنده از اقسام ميوهها، از جمله از قيسي نجفآبادي، به، موزو، انار، بادام، پسته، انجير، گردو، فندق، توت سفيد، توت سياه، سنجد نام ميبرد. بعد از غلات اصفهان نظير گندم، جو، نخود، ارزن، عدس، ذرت سخن ميگويد در مورد گندم مينويسد: «حداكثر محصول در هر جريب 1500 فوند، و براي بذر 70 فوند لازم است.»
سپس، نويسنده از سبزيجات و حبوبات و ديگر محصولات اصفهان سخن ميگويد.» «1»
قيمت اجناس و مزد كارگران
خانم ديولافوا، در حدود صد سال پيش، ميگويد كه ما به كارگران دزفولي رزوي 15 شاهي مزد ميدهيم. «2» در صفحات بعد، نويسنده به قيمت بعضي از كالاها اشاره ميكند: «قيمت هفت كيلو آرد شش شاهي است، دوازده عدد تخممرغ دو شاهي و قيمت سوخت مساوي با زحمت كندن بوته بيابان است. با وجود اين، هيچكدام از كارگرها مزدش را خرج نميكند. بعضي اميدوارند با جمع كردن مقرريشان، بتوانند در آينده از مزاياي زندگي طبقه متمكن بهره بگيرند. از ميان دزفوليهايي كه جزو دسته استاد حسن استخدام شدهاند، فقط ده نفر مرخصي گرفتهاند تا حاصل زحماتشان را بشهر منتقل كنند. اين ده نفر وقتي كه از شهر برميگردند، همه لباسشان نو بود. و حالت يك شاهزاده را دارند. از موي سر تا ناخن پايشان را با حنا رنگ كردهاند و بديهي است كه پس از استفاده از لذت حمام، براي عشقي زودگذر هم پولي خرج كردهاند. تقريبا همه آنها در موقع مراجعت، سه چهار عدد ليموي شيرين يا چند عدد شيريني را در دستمال بسيار كثيفي ميپيچند و براي ما هديه ميآورند.» «3»
______________________________
(1). ارنست هولتسر، ايران در يكصد و سيزده سال پيش (اصفهان). ترجمه محمد عاصمي ص 18- 11.
(2). ر ك: مادام زان ديولافوا، سفرنامه (خاطرات كاوشهاي باستانشناسي شوش). ترجمه ايرج فرهوشي، ص 84.
(3). همان. ص 108- 107 (به اختصار).
ص: 219
بازار بندرعباس
در سفرنامه خانم ديولافواي فرانسوي، بازار بندرعباس در حدود صد سال پيش، چنين توصيف شده است: «بندرعباس با شهرهاي ديگر ايران، كه من در سفر اول ديدم، ابدا تفاوتي ندارد؛ خانههاي تازهساز با بناهاي مخروبه، مخلوط شده و گل و خاكروبه، زمين ناهموار كوچهها را پوشانيده است. بازار با راه كثيفي كه به آنها منتهي ميشود، تضاد بسيار دارد.
در زير سايبانهاي خراب، خواربارفروشها، كلهقندها را رديف چيده يا از سر آويخته و آنها را با كاغذهاي نقرهاي پوشانيدهاند. ادويه سبز و آبي با سينيهاي پر از شيرينيهاي رنگارنگ مخلوط شده است. كوزههاي زنجبيل با لعاب فيروزهايشان، سينيهاي مسي كهنه را كه در آن زعفران، خرما و فلفل قرمز خشك ريختهاند، روشن ميكند. كمي دورتر، يك كارخانه قندريزي ساده ديده ميشود. وسايل اين كارخانه مركب است از چند تغارگلي. درويشها، سربازان ژنده- پوش و ميمونها كه به قلاده بسته شدهاند، اينجا و آنجا ديده ميشوند. لنگرگاه بندرعباس و جزيره هرمزد، كه در سمت چپ ديده ميشود، نقش مهمي در تاريخ ارتباط تجارتي ايران و غرب داشته است.» «1»
نويسنده، در صفحات بعد، از فعاليت غواصان در خليج فارس ياد ميكند و با مراجعه به كتاب مروج الذهب مسعودي، مينويسد: «غواصان بغير از ماهي و خرما چيز ديگري نميخورند. زير گوشهايشان شكافته ميشود تا راهي براي تنفس باز شود، زيرا منخرين آنها بوسيله شيئي مخروطي مسدود ميشود. غواصان پنبهاي آغشته به روغن را در گوشهايشان قرار ميدهند و در زير آب مقدار كمي از اين پنبه را فشار ميدهند. خروج روغن از پنبه باعث روشن شدن اطرافشان ميشود. پاهايشان را با ماده سياه رنگي ميپوشانند تا از دور حيوانات دريايي را كه ممكن است آنها را ببلعند فراري دهند. در زير آب، براي ارتباط با يكديگر، صدايي شبيه «پارس سگ» ميكنند. اين صدا در آب نفوذ ميكند.»
مرواريد از جواهرات برازنده و مناسب است و از زمانهاي قديم ارزش زيادي داشته است. بعضي از قدما مرواريد را تخم صدف ميدانستند. ولي همه صدفكارها مرواريدسازان ماهري نيستند. فقط صدفكارهاي هنرمند مرواريد كروي و غلتان ميسازند.» «2»
صادرات ايران
آقاي جمالزاده در سال 1335 [هجري قمري]، درباره صادرات ايران مينويسد كه پنبه مهمترين محصول و خمس تمام صادرات ايران را تشكيل ميدهد. در ظرف چهار سال جنگ داخلي آمريكا (در موقع منسوخ كردن بردگي) پنبهكاري در آن كشور رو به نقصان نهاد و پنبه ايران مورد توجه قرار گرفت. در آنوقت، صادرات پنبه ايران در سال به 12 ميليون ليره انگليسي رسيد كه به حساب امروز، ميشود 67 ميليون تومان يعني تقريبا ده برابر صادرات پنبه كنوني (مقصود سال 1335 هجري قمري است.)
در آن سالها تجارت پنبه ايران منحصرا با روسيه بود و در ايتئيل (1329- 1328)
______________________________
(1). همان. ص 35 (به اختصار).
(2). همان. ص 43- 42 (به اختصار).
ص: 220
وزن صادرات پنبه ايران 550، 170، 8 من بوده و قيمت متوسط هر من آن به 5/ 8 قران ميرسيده.
از ميان ميوههاي متنوع و لذيذ ايران، كشمش، بادام، پسته، گردو، و فندق بيش از ديگر ميوهها به خارج، مخصوصا به روسيه، صادر ميشود. وزن ميوهاي كه در سال 1326 تا 1327 هجري قمري صادر شده، 456، 613، 18 من بوده و ميوه صادره در سال 1329- 1328 به وزن 575، 300، 23 من بوده كه قيمت متوسط آن هر مني از دو قران و هفتصد دينار تا دو قران و نهصد دينار است.
كشمش، بمقدار زياد، صادر ميشود و تقريبا نصف تمام صادرات ميوه را تشكيل ميدهد. بنا به گفته هوگوگروته «1» آلماني، كه در سال 1325 قمري به ايران مسافرت نموده، فقط از همدان ساليانه 000، 20 صندوق كشمش به روسيه ميرفته است. پسته ايران بنا به گزارش كنسولگري انگليس در كرمان، بهترين پسته دنياست از حيث بزرگي و لطافت، و مغزش را نميتوان تنها بخارج فرستاد و بايد با همان پوست فرستاده شود وگرنه مغز از كثرت لطافت خرد ميشود. «2»
قالي و قاليچه ايران: از ديرباز شهرت جهاني داشته و اروپاييان فرشهاي مرغوب ايران را «فرش مخملي» ميخواندند. رابينو در سال 1328 قمري ضمن تمجيد از فرشهاي كرمان، مينويسد كه در هر سانتيمتر مربع آن ميتوان از 38 تا 45 سوزن حساب نمود. «3»
در ايران چندين نوع قالي ميبافند: پنبهاي، پشمي، ابريشمي با پنبه و پشم، و ابريشم؛ ولي قاليهاي پشمي اهميت بيشتري دارد. فرشهاي ايران با دست بافته ميشود: «يك فرش خوب در هريك گره و شش عشرگره مربع، ده هزار تكمه و فرشهاي اعلي تا 40 هزار تكمه دارد. فرشهاي خوب هركدام يك تا دو سال وقت لازم دارد تا بافته شود البته در صورتيكه سه چهار نفر هر روز كار كنند.
فرشهاي ايران بسيار متنوع است بطوريكه هر فرشي در نقش و زمينه و حاشيه و ريزه- كاريهاي ديگر، داراي علامات مميزه و مخصوصه است بطوريكه فرش هر شهر و قصبه را ميتوان از فرشهاي ديگر تميز داد. فرشهاي عهد صفويه شهرت و مرغوبيت تام دارند، و بهترين آنها قاليهاي ابريشمي است و لرد كرزن انگليسي، درباره آنها مينويسد كه لطيفتر و ظريفتر از آنها منسوجي از دست انساني بيرون نيامده است.
بهترين قالي و قاليچههاي ايران، از ايالات خراسان، كرمان، آذربايجان، كردستان و فارس است.» «4»
برنج: «برنج تقريبا در تمام ايالات ايران بعمل ميآيد: مازندران، استرآباد، آذربايجان (در حوالي درياچه رضائيه و ميانه)، لرستان، حوالي اصفهان (لنجان) خوزستان و مخصوصا فارس زهاب (در غرب كرمانشاه)- ولي مهمترين قسمت برنج ايران در گيلان بعمل ميآيد و
______________________________
(1).Hugo Grothe
(2). ر ك: گنج شايگان، پيشين. ص 19- 17.
(3). ر ك: همان. ص. 20.
(4). همان. ص 78.
ص: 221
در حدود پنج ششم برنج ايران از گيلان است. مردم گيلان از بركت برنج و پيله ابريشم، از ديگر ايالات غنيترند.
برنجكاري در ايران بسيار قديمي است. حمد اللّه مستوفي، در نيمه اول قرن هشتم، از برنج و ابريشم گيلان سخن ميگويد و جونس هنوي، كه در سال 1156 هجري قمري، براي خريد ابريشم به گيلان آمده بود، ميگويد كه هيچ ايالتي در ايران بقدر گيلان برنج و ابريشم عمل نميآورد. در اواسط قرن 13 هجري، بعلت وبا و طاعون، دويست هزار نفر از سكنه فعال ايران به خاك هلاك افتادند و در نتيجه برنجكاري و ديگر فعاليتهاي اقتصادي به حال ركود افتاد و كار به جايي رسيد كه گيلان برنج وارد ميكرد. در سال 1283، بار ديگر، برنجكاري رو به رشد و پيشرفت نهاد و در 1296 قمري، صادرات برنج گيلان به روسيه به 000، 170 تومان رسيد و در سال 1314، به 886100 تومان و در سال 1328 به 041، 921، 2 تومان بالغ گرديد.» «1»
ابريشم: در سال 1335 هجري قمري، بطوري كه جمالزاده مينويسد، ابريشم نه تنها در ولايات شمالي بلكه در خراسان، آذربايجان، يزد و كاشان بعمل ميآمد ولي گيلان نه يازدهم صادرات ابريشم ايران را بعمل ميآورد.
به گفته شاردن، در سال 1081 هجري، محصول ابريشم ايران تقريبا 000، 633 من بوده و از اين مقدار، 423 هزار من آن محصول كرمان بوده است. بنابه روايت هنوي، از سال 1157، روزبروز، خريداران ابريشم بيشتر ميشدند و حاصل ابريشم نيز در ايران ترقي ميكرد؛ ولي ناخوشي «پبرين»، اندكاندك، به كرمهاي ابريشم ايران راه يافت و نتايج وخيمي بهبار آورد. تخم نوعان ايران از بين رفت و تخمهاي خارجي جاي آن را گرفت.
قيمت ابريشم، برحسب جنس و وضع بازار، از مني 143 قران تا 78 قران به فروش ميرسيد. صادرات پوست نيز در ايران خالي از اهميت نبوده است. بهترين پوستهاي صادراتي ايران در شيراز، خراسان، اصفهان و مخصوصا همدان بعمل ميآمد. «2»
ترياك: پس از سال 1282 قمري كه ابريشم ايران را ناخوشي «پبرين» خراب كرد، كشاورزان ايران به كشت خشخاش پرداختند و اندكاندك تجارت ترياك رو به فزوني نهاد.
در سال 1297، زراعت خشخاش بسيار زياد شد چنانكه ترياكي كه در سال 1302 بعمل آمد، به چهارصد هزار من تخمين شد. ولي از آنجايي كه در آن زمان دو خمس ترياك ايران در خود مملكت مصرف ميشد، صادرات قريب 240 هزار من بيشتر نبود. بهترين جنس ترياك براي ساختن مرفين به اروپا ميرفت. بهترين ترياك ايران از 12 تا 13 درصد مرفين دارد. «3»
به نوشته گنج شايگان، غير از آنچه گفتيم، صمغها، رنگها و نباتات روغني جزو صادرات مهم ايران است. در ميان صمغها، صمغ عربي بيشتر صادر ميشود. نشادر و انزروت و كتيرا نيز در داخل و خارج كشور مصرف ميشود. ديگر از محصولات نباتي سقز و انغوزه قابل توجه و شايان ذكر است. مواد پشمي مخصوصا پشم گوسفند و شتر، همه ساله مقداري بمصرف قالي و پارچهبافي ميرسد و قسمتي به اروپا و آمريكا صادر ميشود. محصول تنباكو و توتون ايران رو به افزايش است و
______________________________
(1). همان. ص 22- 21 (به اختصار).
(2). ر ك: همان. ص 29- 24.
(3). ر ك: همان. ص 30.
ص: 222
مصرف آن در داخل و خارج ايران بتدريج بيشتر ميشود.
نباتات طبي ايران، نظير ريباس، كنجد، سناي مكي، افسنتين، زنجبيل، دارچين، كندر، خردل، باديان، انچوچك، گشنيز، زيره كرمان، بزرك، كوكنار، دستنبو، مصطكي و ثعلب، ترنجبين، گزانگبين، شيرخشت، كتيرا، كحل فارسي و غيره قسمتي در داخل ايران مصرف ميشود و قسمتي براي مصارف طبي و دارويي، به كشورهاي خارج صادر ميشود. نمكهاي معدني ايران، نظير نمك سنگي، گوگرد، زاجسفيد، باروت، غير از مصرف داخلي، صادر نيز ميشود. زعفران و نباتات رنگي چون حنا، روناس، مازو، كافشه و قرهچهره، كمابيش ارزش اقتصادي دارند.» «1»
گمرك: «تا سال 1317 قمري، تمام گمركات ايران به اجاره داده ميشد، و در همين سال، از 1316 تا 1317، وجه اجاره عبارت از سه كرور تومان بوده است (سيصد هزار ليره انگليسي). در ماه ذي القعده 1317، اصول اجاره در دو ولايت آذربايجان و كرمانشاه منسوخ شد، و چون دولت از نتيجه اين كار راضي بود، سال ديگر اجاره دادن گمركات در سراسر ايران منسوخ گرديد و حق گمرك صادرات و واردات كه بموجب فصل سوم از عهدنامه تجارتي تركمنچاي (6 شعبان 1243 قمري) صدي سه از اتباع داخله و صدي پنج از اتباع خارجه بود، مستقيما به حساب دولت اداره شد.
واحد اوزان كه در گمرك ايران معمول است، من تبريز معادل دو كيلوگرم و 970 گرم فرانسه است. وزن خالص مال را اعم از وارد و صادر بميل صاحب مال معين ميكنند. وزن خالص ظروف چيني و بلور و آيينه بدون قاب و جام پنجره را از قرار صدي چهل وزن با ظرف، معين ميكنند. از ساير امتعه، اعم از اينكه در صندوق يا در پيت باشد، بيست درصد گمرك ميگيرند.
ميزان ورود و صدور بعضي از شهرها و بنادر ايران در ايتئيل (1329- 1328 هجري)
______________________________
(1). رك: همان. ص 36- 32.
ص: 223
بنادر و شهرهاي مهم گمركي ايران در سال 1335 از قرار زير بوده است: جلفا، ساوجبلاغ، خوي، اورميه (رضائيه)، تبريز، آستارا، انزلي، مشهدسر، بندرجز، قوچان، باجگيران، مشهد، بوشهر، لنگه، بندرعباس، محمره، ناصري، كرمانشاه و قصر شيرين.
حقوق گمركي بر صادرات فقط در موارد زير تحميل ميشد: جواهرات و سنگهاي قيمتي از روي قيمت واردات 25 درصد و صادرات فقط پنج درصد؛ از مشروبات الكلي، نمك، حيوانات، سيگار و از بعضي از مأكولات در موقع صدور، مبلغ ناچيزي گرفته ميشد. عايدات گمرك رو به ترقي بود و در عرض 16 سال، از 1316 تا 1332 قمري، تقريبا چهار برابر و نيم گرديد ...» «1» ولي افسوس كه تمام عايدات گمركي ايران در گرو روس و انگليس بود. آقاي جمالزاده در سال 1335 قمري، مينويسد: «عايدات گمركي ساليانه ايران پس از توزيع سهمي كه به روس و انگليس پرداخته ميشود، معادل است تقريبا با چهار كرور و نيم تومان ولي اين مبلغ نيز بنابه شرايطي كه در موقع استقراض ايران از روسيه ميان اين دو دولت برقرار شده، بايد در نزد بانك روس بماند تا مدت 6 ماه و فقط پس از انقضاي مدت 6 ماه، وجه مزبور به دولت ايران پرداخته ميشود.» «2»
عايدات گمركي چند شهر و بندر در اودئيل (1332- 1331) «3»
گمرك:- هانري رنه دالماني، مينويسد كه غير از ماليات مستقيم، عايدي گمرك باندازه خمس تمام ماليات ايران است. تجار در موقع ورود و صدور مال التجاره، بايد مبلغي بعنوان حقوق گمرك، به مأمورين دولتي بپردازند. اين ماليات سابقا باندازه صدي پنج بهاي مال- التجاره بود كه گمركچيان در سرحدات از اجناس صادر يا وارد ميگرفتند، ولي از وقتي كه دولت ايران از دول مجاور خود، يعني روس و انگليس، مبالغ زيادي به عنوان وام گرفته است، عايدي
______________________________
(1). همان. ص 41- 38 (به اختصار).
(2). همان. ص 41.
(3). به نقل از: همان. ص 43.
ص: 224
گمرك وثيقه اين وام شده و طرز اخذ آن كاملا تغيير يافته است و اكنون به نسبت وزن و نوع جنس، گرفته ميشود يعني بهمان ترتيبي كه در اروپا معمول است. علاوه بر اين مالياتها حق الامتيازي هم از كمپانيهاي تجاري ميگيرند. سابقا در موقع عيد نوروز و عيد مبعث نيز، مبلغ معتنابهي از مردم ميگرفتند ولي امروز بقدري بعناوين مختلف از مردم پول گرفتهاند كه از هستي ساقط شدهاند و قادر به پرداخت نيستند.» «1»
وضع گمركات: ناظم الاسلام كرماني در تاريخ بيداري ايرانيان، مينويسد: «سابق بر اين، در تمام يلدان و دهات ايران مرسوم بود كه دم دروازه يا در محل ورود به شهر و قصبه، گمرك ميگرفتند و اين گرفتن گمرك، نه از روي عشر بود بلكه بهر اندازه كه رئيس گمرك ميل داشت، مثلا از يك من روغن كه 640 مثقال بود، در بعضي جاها دهشاهي و در بعضي شهرها يك قران و در بعضي جاها زيادتر و كمتر ميگرفتند.
بنده، نگارنده، در بيست سال قبل، از كرمان به تهران آمدم. در رفسنجان از من احترام كردند چه مرا ميشناختند و بار مرا تفحص و جستجو نكردند، ولي در ورود به يزد، يك ساعت مرا دم اول كوچه اول اجزاء گمرك معطل نموده بار الاغ مرا تفحص كردند. وقتي كه از يزد خارج شدم، بقدر نيم ساعت مرا معطل نمودند كه مال التجارهاي شايد بيرون برده باشم. در كاشان و نايين و قم و دم دروازه تهران، كذلك از واردين گمرك ميگرفتند و هم از كساني كه خارج ميشدند. باندازهاي انسان را معطل ميكردند و فحص اسباب خورجين انسان را مي- نمودند كه انسان به مرگ خويش راضي بود. گاهي اوقات زير پالان الاغ وزير چادر و لباس زنها را ميگشتند. در ده سال قبل كه سال اول سلطنت اعليحضرت مظفر الدين شاه بود، اين بدعت خلاف شرع و تمدن را موقوف كردند. گمرك را واگذار به مسيو نوز كردند كه منحصر نمود به خارجه و سرحد. در سابق كه در همه شهرها گمرك ميگرفتند، در سال ششصد هزار تومان عايدي گمرك بود، ليكن مسيو نوز گمرك شهرها را موقوف و ممنوع نمود. ولي از خارجه كه داخل ميشدند و يا اگر از ايران خارج ميشدند، از مال التجاره مأخوذ ميداشت و عايدي اين گمرك محدود رسيد به شش كرور.
باري، حكومتهاي شهرها، دم دروازه، از زغال و پنير و بقولات و ميوهجات به اسم حق العرض (؟) نه به اسم گمرك، از واردين چيزي ميگرفتند. باز گمرك به اسمي ديگر و لباس ديگر مرسوم و معمول گرديد. در اين روز اول ماه شعبان، دستخط مظفر الدين شاه بر منع اين گمرك صادر گرديد: جناب اشرف صدر اعظم، از آنجا كه رأي جهانآراي ملوكانه پيوسته به رفاه عامه رعيت و به ارزاني و فراواني قوت و غذاي ناس معطوف و مصروف است ... از تاريخ صدور اين دستخط ... كليه بارهايي را كه از خارج شهر داخل و وارد دار الخلافه ميشود، اعم از تره بار و حبوبات و بقولات و مأكولات و زغال و هيزم و برنج و روغن و ساير اقسام مأكولات و آذوقه مردم، بالتمام به استثناي «خانات محمديه و سوق الدواب» كه ماليات و معمولي خود را كما في السابق بايد به ديوان اعلي ادا و ايفا نمايند، بالمره از باري سي شاهي و هر قبيل عوارض و تحميلات سنوات قبل، مرفوع القلم فرموديم كه هيچيك از اهالي به هيچ رسم، ديناري به
______________________________
(1). هانري رنه دالماني، سفرنامه از خراسان تا بختياري. ترجمه فرهوشي (مترجم همايون)، ص 48.
ص: 225
اين اسم و رسم، از بارهاي وارده به شهر مطالبه ننموده واحدي در خارج شهر استقبال از بارهاي وارده ننموده و صاحبان بار به ميل و رضاي خود، بارها و امتعه خود را در كمال آزادي و اختيار به هر جا ميل دارند وارد نمود به مظنه روز بفروش رسانند ... و چنانكه مكنون خاطر ... ماست اين معافي و آزادي بارها اسباب خصب و ارزاني و فراواني قوت و غذاي عامه مردم شده وسايل دعاگويي ذات ملكوتي صفات مبارك كاملا فراهم آيد ... مضمون اين دستخط را به عموم اهالي و افراد ناس اعلام و ابلاغ كنيد كه از مراحم ملوكانه متشكر باشند. في غره شعبان المعظم، سنه 1324. «1»
توسل به آمريكا: در دوره ناصر الدين شاه، نه تنها از آلمان بلكه از آمريكا نيز براي ايجاد راهآهن و استخراج معادن و سدبندي و غيره، استمداد شده است. اسپنسر رايت، وزير مختار آمريكا، در پاسخ پيام ناصر الدين شاه، ميگويد: «رأي من اين است كه دولت ايران چند نفر مهندس قابل از آمريكا بخواهد كه در ايران گردش كنند و معادن را بازديد نمايند و استطاعت آنها را تشخيص بدهند ... خوب است دولت نمونههايي به من بدهد كه بفرستم در واشنگتن عرضه بدارند و لازم است نقشه استاتيستيك محصولات در دست باشد ... بر من معلوم است كه سرمايه و نفرات آمريكايي براي ترقي دادن ايران انسب است.» «2» ناصر الدين شاه، پس از وقوف از مندرجات اين نامه، با كليه پيشنهادات وزير مختار موافقت ميكند و با آمدن مهندسين و گشتن و ديدن معادن و آمدن يك نفر مهندس بوتانيك، براي احياء كشاورزي ايران و بستن سد، روي موافق نشان ميدهد. و ميگويد: عمده، سرمايه است و گوش سرمايهداران همهجا به دهان همسايههاي ما ... همه سياست اروپايي، بردن مصالح خام از هر جاست، عمل آوردن و به اضعاف قيمت فروختن، و اهالي هم هنوز فهم و ذوق تشكيل شركت را ندارند. «3»
صنايع دستي در ايران امروز
«محصولات صنايع دستي ايران، كه حاصل كار و فعاليت و هنر و سليقه هزاران صنعتگر چيرهدست ايراني بود، طي قرون و اعصار در سرتاسر جهان متمدن، شهرتي بسزا داشته است. طبيعتا بر اثر بسط و توسعه و رواج صنايع ماشيني، بسياري از اين واحدهاي كوچك توليدي كه غالبا در روستاها مستقر بود؛ دچار زوال گرديده و جمعيت شاغل در آنها به بخشهاي ديگر فعاليت اقتصادي منتقل شدهاند.
در حال حاضر، مهمترين صنايع دستي ايران، كه قسمت مهمي از صادرات كشور را نيز تشكيل ميدهد و بخشي از آن نيز بوسيله كارگاههاي بزرگ و مجتمع شهري تأمين ميشود، فرش است كه با وجود بعضي دشواريها، خواستاران روزافزوني در بازارهاي جهاني دارد.
مجموع ارزش توليدات صنايع دستي و فرش ايران، در سال 1341، بالغ بر 000، 000، 110، 4 ريال بود و در سال 1346 به 000، 000، 240، 12 ريال بالغ شده است و طبق گزارش مركز صنايع دستي، كه آمار فوق را انتشار داده، 000، 500، 1 نفر در ايران، بطور دائم يا فصلي در اين صنايع مشغول به كارند.
______________________________
(1). ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان. ص 379- 378 (به اختصار).
(2). خاطرات و خطرات. پيشين، ص 75.
(3). ر ك: همان. ص 76.
ص: 226
ديگر از صنايع مهم دستي كشور، خاتمسازي، قلمزني فلزات، پارچهبافي، منبتكاري و جز اينهاست. اتخاذ يك سياست صحيح در زمينه صنايع دستي، از اهم ضرورتهاي بسط و توسعه سالم اقتصاد ملي ايران بشمار ميآيد.
در وهله اول، چنين بنظر ميرسد كه در عصر تمركز روزافزون سازمان و دستگاه توليد، كه منتهي به بهرهوري بيشتر و در نتيجه هزينه توليد و قيمت فروش كمتر ميشود، بخصوص با بسط و توسعه مداوم صنايع خود كار، كه ماشين را، نه تنها جايگزين كاردست ميكند بلكه به هدايت ماشين و بوسيله ماشين كالاهاي فراوان توليد ميشود و در نتيجه واحدهاي كوچك توليدي و حرف صنايع دستي محكوم به نابودي و زوال ميباشند.
اين حكم، بطور كلي، نادرست است. اما در موارد متعدد، بايد در قبول و شمول آن تعديل لازم قايل شد و در حفظ بسياري از واحدهاي توليدي كوچك و يا حرف و صنايع دستي كوشيد؛ البته به شرطي كه در فعاليت آنها ضرورتهاي اقتصادي و بازرگاني ناشي از نظام اجتماعي عصر جديد رعايت شود و فعاليت و سازمان اينگونه واحدها براساس و بنياني صحيح و قابل قبول پيريزي گردد.
نگاهداري و حمايت بسياري از انواع واحدهاي كوچك توليدي دستي، بدلايل مختلف، حتي در چهارچوب اقتصاد متحول و صنعتي امروز جهان، ضروري و سودمند بنظر ميرسد. هرچه صنعت بيشتر پيشرفت كند و سطح زندگي و قوه خريد افزايش يابد، مصرف عمومي كالاهاي صنعتي يكنواخت و مورد نياز عامه افزايش مييابد و انسانها بسوي آن مرحله از تحول اجتماعي خود، كه نقاط ضعف بسيار هم دارد و به نام تمدن مصرف خوانده ميشود، نزديك ميشوند.
اما بموازات آن، احتياج بشر به كالاهايي كه مصرف آن خارج از معيارهاي معين و موجب لذت و امتياز زندگي باشد بيشتر ميشود و براي اين كالاها بازاري روزافزون بوجود ميآيد.
جلوه بارز اين وضع، اقبال روزافزون مصرفكنندگان كشورهاي ثروتمند صنعتي اروپاي غربي و آمريكاي شمالي نسبت به محصولات صنايع دستي ايران مخصوصا فرش است. در سال 1347 برابر 5/ 27% از صادرات كشور (بدون احتساب نفت) فرش بوده است و اين رقم در حال پيشرفت به نظر ميرسد.
بالا رفتن سطح زندگي و قوه خريد، در كشورهاي پيشرفته صنعتي چناست كه ديگر هدف و آرزوي بسياري از خانوادههاي كارگري يا كارمند ساده داشتن دستگاه گيرنده تلويزيون يا يخچال برقي يا ماشين رختشويي و يا حتي وسيله نقليه شخصي نيست؛ اين قبيل كالاها جنبه عادي و عمومي و مبتذل يافتهاند؛ آنچه باعث امتياز و برتري است داشتن كالاهاي «اختصاصي» و غيرمعمول است. بازار فروش اين قبيل كالاها در كشورهاي ثروتمند صنعتي، در حال گسترش مداوم است و كشورهايي كه داراي سنتهاي كهن در صنايع دستي اصيل و هنري هستند نبايد از توجه به اين مهم غافل بمانند.
اين تجزيه و تحليل نشان ميدهد كه در بسياري از موارد، حفظ و حمايت و تشويق و راهنمايي واحدهاي توليدي كوچك تخصصي و بخصوص حرف و صنايع دستي، جنبهاي كاملا اقتصادي و قابل دفاع و منطقي و هماهنگ با مقتضيات و نيازمنديهاي عصر ما دارد؛ بخصوص
ص: 227
كه در مرحله انتقالي توسعه اقتصادي، نگاهداري بسياري از اين واحدها، هم به تحديد بيكاري مزمن، كه يكي از دشواريهاي بزرگ بيشتر كشورهاي كمتر توسعه يافته است، كمك ميكند و هم محصولات آنها ممكن است تا حد قابل ملاحظهاي جوابگوي تقاضاي عمومي روزافزون ناشي از اجراي برنامههاي بسط و توسعه و ازدياد قوه خريد مصرفكنندگان باشد.
توجه منطقي به حمايت و حفظ صنايع كوچك دستي، در بسياري از كشورهاي توسعه نيافته چون ايران، كه با شكل بيكاري پنهان مواجه هستند، جنبه و اهميت خاص پيدا ميكند؛ چرا كه از طرفي نابودي اين حرف و صنايع باعث تشديد بيكاري پنهان و مشكلات اجتماعي ناشي از آن خواهد شد و از طرف ديگر، فراواني نيروي كار و تعداد كارگران، اين امكان را به اقتصاد ملي ميدهد كه بدون توسل به سرمايهگذاريهاي سنگين و استفاده از ماشينهاي گرانقيمت، بسياري از كالاهاي مصرفي را با كيفيتي قابل قبول، از طريق توليدات صنايع دستي، تأمين نمايد. و يا با صدور بسياري از محصولات اين صنايع به كشورهاي ثروتمند و صنعتي، بدلايل و جهاتي كه پيشتر ياد شد، درآمد ارزي قابل توجهي بدست آورد.
ولي بايد توجه داشت كه قبول ضرورت حفظ و حراست بسياري از حرف و صنايع كوچك و يا دستي، مستلزم رعايت اصول صحيح اقتصادي در نظم كار و بهرهبرداري از آن است تا محصول خود را به قيمت و كيفيتي قابل قبول به بازار عرضه دارند. چنين بنظر ميرسد كه تشكيل شركتهاي تعاوني توليد، جوابگوي مجموعه اين مسائل و مشكلات باشد.» «1»
درآمد ملي
وضع درآمد ملي، در ايران بعد از اسلام، مورد مطالعه قرار نگرفته است؛ آنچه مسلم است در طي اين چهارده قرن، فقط در دورههايي كه امنيت و آرامش نسبي در مملكت برقرار بوده و از بركت آن، مردم به فعاليتهاي كشاورزي و صنعتي دست ميزدند، وضع درآمد ملي، كمابيش رضايتبخش بوده است. به نظر صاحبنظران اقتصادي، درآمد ملي عبارت است از مقدار توليد و كليه منافعي كه از خارج نصيب مردم يك مملكت ميشود.
براي ارزيابي و تعيين ميزان درآمد ملي، بايد به يكي از سه طريق زير اقدام شود: 1. جمع كل درآمد كليه افراد؛ 2. جمع كل ارزش توليد كليه افراد و ارزش خدماتي كه افراد بانجام ميرسانند؛ 3. جمع كل ارزش كليه كالاهايي كه افراد خريداري مينمايند باضافه پساندازهاي آنان.
امروز در كشورهاي پيشرفته جهان حساب بالنسبه دقيقي از درآمد ملي كه بهترين معرف قدرت اقتصادي و سطح زندگي يك ملت است موجود ميباشد. در انگلستان قبل از جنگ، حد متوسط درآمد هر فردي فقط يكصد ليره بود، ولي درآمد افرادي كه داراي كسب و كار بودند، به دويست ليره ميرسيد و حد متوسط درآمد هر خانواده به 300 ليره ميرسيد.
در ايران قرون وسطي، سطح توقعات مردم بسيار پايين بود و مردم اگر از خوراك و پوشاك و مسكن متوسطي برخوردار بودند، خود را خوشبخت ميشمردند. ولي امروز با پيشرفت تمدن و اكتشافات و اختراعات جديد، حدود توقعات و انتظارات مردم دائما بيشتر ميشود.
گوبينو كه در عهد ناصر الدين شاه در ايران بود، در نامهاي كه در ژوئيه 1855 به توكويل
______________________________
(1). ژان مارسل ژانه، اصول علم اقتصاد. ترجمه هوشنگ نهاوندي، ص 96- 91 (به اختصار).
ص: 228
مينويسد، از وضع اسفناك اقتصادي ايلات ايران ياد ميكند و به دولت خود ميگويد: «ايلات مسلح از گرسنگي نزديك به مرگ هستند و رؤساي آنها قادر به نگهداري افراد خود نيستند؛ در انديشه جنگ هستند تا بتوانند بوسيله آن، زندگي خود را تأمين كنند. قبايل مسلح و رؤساي آنها بر اين عقيده استوار هستند كه بالاخره، بايد روزي به جانب هندوستان سرازير شوند.» «1»
حيات اقتصادي و جمعيت
يكي از عوامل مهم توليد ثروت در هر كشوري جمعيت است. مورخين درباره جمعيت ايران باستان و ايران بعد از اسلام، عقايد مختلفي اظهار داشتهاند كه نمونهيي چند از نظريات آنان در فصول مختلف اين كتاب ذكر شده است. شاردن ميگويد كه در زمان صفويه، جمعيت ايران 40 ميليون ميشده است. از طرف ديگر هم، مشاهده پارهاي آثار مانند شهرهاي بزرگ، دههاي ويران، قناتهاي خشك شده، بازارهاي خالي و مزرعههايي كه اكنون چمنزار و ريگستان گشته، گواه صادقي بر زيادي جمعيت ايران قديم ميباشد. حكومت مستبد ايران مانع از آن بوده است كه اهالي اطمينان جاني و مالي داشته و در يك نقطه سكونت نمايند، پادشاهان و حكام ايران، بمجرد سوءظن مختصر يا القاء شبهه يا طغيان و شورش اهالي، فرمان قتل عام يا چشم كندن يا غارت كردن يك شهر يا يك استان را صادر ميكردند بديهي است كه در چنين محيط تيره و وحشتزا، هيچگاه اميد نيرومندي و حاصلخيزي پيدا نخواهد شد. پس از انقراض صفويه، كشتارها و جنگهاي داخلي قريب يك قرن بطول انجاميد و جمعيت ايران بطور عجيبي سقوط كرد، چنانكه در اوايل سلطنت فتحعلي شاه، شماره نفوس اين كشور را به 6 ميليون تخمين زدند. سرجان مالكوم نيز جمعيت ايران را در حدود سال 1800، شش ميليون برآورد كرده است.
هزينه زندگي: وضع زندگي اقتصادي و اجتماعي اكثريت مردم ايران، از اواخر دوره صفويه تا نيم قرن پيش، سير نزولي و قهقرايي داشته و بعلت ناامني و عدم ثبات و ستمگري مستمر زمامداران، فعاليتهاي گوناگون اقتصادي در حال ركود بود. كشاورزان و پيشهوران از بيم حمله و تجاوز فئودالها و ديگر گروههاي انگل و مزاحم، جرأت نميكردند كه دست به يك رشته فعاليتهاي اساسي توليدي بزنند. در نتيجه، جنبوجوش و تحرك اقتصادي و اجتماعي وجود نداشت، پول بسيار كم و در نتيجه، ارزش كالاها ناچيز بود.
«روزي كه آقا محمد خان، بدستور كريمخان، از ارك منتقل به محله سنگلج گرديد، بدستور كريم خان، به او سه تومان پرداختند و گفتند كه شهريار زند امر كرده كه با آن مبلغ كرايه خانه خود را بپردازد و هزينه دو ماه خود را تأمين كند. با اينكه بهاي زندگي در آنوقت در تهران ارزان بود، آقا محمد خان با قناعت زندگي ميكرد و در شبانهروز، بيش از يك وعده غذا نمي- خورد. در آن موقع، آقا محمد خان، روزي يك پشيز روغن ميخريد و به مصرف اشكنه ميرسانيد (پشيز پول مسي بود تا شصت سال قبل، در بعضي از ولايات ايران رواج داشت). آقا محمد خان در آغاز قدرت نيز هزينه صبحانه و ناهار و شامش از ده پول، يعني ده سكه مس، تجاوز نميكرد.» «2»
كنت دوگوبينو سياستمدار و دانشمند فرانسوي كه در زمان ناصر الدين شاه در ايران بوده
______________________________
(1). نامههاي كنت دوگوبينو و الكسي دوتوكويل. ترجمه رحمت اله مقدم مراغهاي. ص 50 (به اختصار).
(2). خواجه تاجدار، پيشين. ج 1، ص 274.
ص: 229
است مينويسد: در ايران بهاي كالاهاي مختلف ارزان است. در تهران، پايتخت كشور، «يك خانواده كه مركب از يك شوهر و يك زن و دو طفل باشد، با روزي ده شاهي براحتي و با روزي يك قران با كمال خوشي، زندگي مينمايد و حال آنكه همين خانواده در پاريس با پنجاه فرانك نميتوانند اينطور زندگي كنند.» «1»
نرخ بعضي اجناس- مخبر السلطنه هدايت مينويسد: «نرخ بعضي اجناس را ياد كنيم كه چه بود و چه شد؛ خصوص پس از جنگ اخير به كيلو و ريال- در سال 1323 قمري قبل از مشروطيت: برنج هر كيلو 2/ 1، گوشت 1/ 1، روغن 7، پنير 3/ 1، سبزي 5/ 0، هيزم 15/ 0، نان 5/ 0- در سال 1367 قمري (متزلزل): برنج 15، گوشت 40، روغن 130، پنير 50، سبزي 6، هيزم 8/ 0، نان 6 ريال، سابق مستبد بوديم و دور از تمدن، حال دموكراتيم وارد به تمدن.» «2»
چند سند درباره گراني سال 1316 قمري در تهران در اينباره، «مؤلف افضل التواريخ، مينويسد: «گندم هر روز در ميدان كم آمد و آرد به خبازخانه دير رسيد و كسر آورد و خبازان و اهل شهر محتاج به گندم خمسه و ساوه و عراق شدند ... و خبازان قيمت نان را بالا بردند و در آرد، سبوس و خاك اره و بعضي چيزهاي ديگر مخلوط كردند و بر نمك نانها افزودند و شاطران نانواخانه، به دستور استادان خبازخانه، در پختن نان و نان درآوردن از تنور، اهمال ميكردند كه مردم در دكه نانوايي دوپشته و سهپشته جمع شوند و از نبودن نان هراسان شوند و به قيمت گران بخرند، و اگر از هر ده سير نان فقط هفت سير نان به ايشان دادند، از بيش و كم دم نزنند و به بردن همان هفت سير نان بجاي ده سير قانع شوند.»
بر اثر اين اوضاع: «... قيمت گندم بالا رفت و ملاكين گندمهاي خود را در انبار ذخيره كرده منتظر شدند كه قيمت خروار گندم را به پنجاه تومان و بيشتر برسانند.» چون روزبروز، وضع ناگوارتر و غوغا بيشتر ميشد، دولت بمنظور رفع مشكل گراني و پايين آوردن نرخ گندم و نان، مجلسي به نام «مجلس انتظام نرخ» از معتمدين شهر تشكيل داد.
افضل الملك، در اين خصوص، مينويسد «جناب مستطاب صدر اعظم (ميرزا علي اصغر خان اتابك) نهايت اهتمامات را بعمل آورد و دقتها كرد و اصناف را خواست و ضررها كشيد و گماشتگان كافي و بيغرض در سر اين كار گماشت كه ترتيبي فراهم آمد و عمل نان منظم شد. و مردم از قحط و غلا جستند؛ و جناب صدر اعظم ديدند هركس را بر سر انتظام نرخ بگمارند، باز از ملاكين و محتكرين رشوه ميگيرد و قيمت نان را بالا ميبرد و مردم شورش ميكنند. از براي انجام اين كار، حاجي محمد حسن كمپاني، امين سابق دار الضرب را برگزيد. مجلس انتظام نرخ، به رياست حاجي محمد حسن كمپاني امين الضرب، نخستين كاري كه كرد اين بود كه از مالكان و محتكران گندم و جو خواست تا گندم خود را كه به خرواري 20 تومان رسيده بود، به خبازان بدهند و بهاي آن را از قرار خرواري ده تومان، دريافت كنند.
افضل الملك، در بيان اين اوضاع، چنين نوشته است: «اين تاجر بيطمع و مستغني از مال، (حاجي محمد حسن) براي انجام اين خدمت، منتخب شد. وي خدمتي به دولت و ملت
______________________________
(1). كنت گوبينو، سه سال در ايران. ص 45.
(2). خاطرات و خطرات. پيشين، ص 139.
ص: 230
كرد؛ از روي جرأت، به خانه محتكرين كه از علماء و صاحب ثروت بودند، رفت و به آنها گفت:
بايد گندم خود را به خبازخانه بدهيد و قيمت آن را از قرار خرواري ده تومان، از من نقدا بگيريد كه من بتدريج از اساتيد خبازخانه بگيرم. مردماني كه از املاك خود گندم بسيار داشتند، در تهران زياد بودند، ولي شاخص و بزرگوارايشان، يكي جناب ظهير الاسلام آقاي امام جمعه و يكي جناب ميرزا محمد علي خان قوام الدوله بود. جناب امام جمعه به درجهاي ... بستگي به سلطنت داشت كه حاكم تهران و احدي از وزرا قدرت نداشت كه به در خانه او رود و گندم انبار او را به فلان قيمت طلب كند.
حاجي محمد حسن، اول، به خانه جناب امام جمعه پاگذاشت و گندم خواست كه از قرار خرواري ده تومان قيمت آن را كارسازي كند. در پايين مجلس نشست و سخنها گفت.
جناب امام جمعه با كمال متانت، و جمعي از اصحاب و خاصان در صدر مجلس نشست و فرمايشات كرد و گاهي، بلطايف الحيل، عذرها آورد، و آخر الامر، به حاجي محمد حسن گفت كه شما اول از ساير ملاكين گندم بگيريد و بعد به من بپردازيد.
حاجي محمد حسن گفت: شما پرزورتر و قويتر از اهل اين شهر هستيد. اول نزد شما آمده گندم ميگيرم تا ديگران حساب خود را كرده گندم انبار خود را بيرون آورده به قيمت ده تومان به خبازان بفروشند و قيمت از من ستانند كه مسلمين آسوده شوند. حاجي محمد حسن كه مستغني از گرفتن ده هزار تومان رشوه بود و مخالفت با او مخالفت با دولت محسوب ميشد و امتيازات دولتي در اين صورت از ميان ميرفت، لهذا جناب امام جمعه از انبار گندم بيرون آورد و به خبازان داد و قيمت از حاجي محمد حسن گرفت. و قوام الدوله نيز گندمها داد و ساير ملاكين طهران و محتكرين گندمها بيرون آوردند ... نعمت فراوان گشت ... منتها گراني نان در اين سال، به يك قران رسيد كه پيش به هفتصد دينار ميفروختند و آنقدر توفير قيمت چندان باهالي وارد نميآورد.» طولي نكشيد كه حاجي محمد حسن درگذشت و دولت پسر او حاجي محمد حسين (امين الضرب دوم) را به رياست مجلس انتظام نرخ انتخاب نمود.
مرحوم غلامحسين خان افضل الملك، در كتاب خود، راجع به حاجي محمد حسين، امين الضرب دوم، مينويسد: «اين جوان قابل عاقل مثل پيران سالخورده و چكيده تجارت و عصاره مهارت است. در انتظام نرخ و رسانيدن گندم به خبازان، و از خارج ولايات گندم به طهران آوردن، بسي بياختيار بود و روزها سوار شده از درب دكاكين خبازان ميگذشت كه خبازان تقلبي نكنند و در فروش نان مردم را معطل نسازند ... حاجي محمد حسين در سنه 1317 بواسطه بعضي محظورات، استعفا كرد.» «1»
مسأله گوشت: اعتماد السلطنه (نديم ناصر الدين شاه)، ضمن وقايع 21 رمضان 1311، مينويسد: شاه بدون مقدمه از من پرسيد: «گوشت در شهر پيدا ميشود يا نه؟ عرض كردم خير، تعجب فرمودند كه نايب السلطنه به من عرض كرد كه ديروز هفتصد گوسفند كشتهاند. عرض كردم چون از من ميپرسيد، جز راستي چاره ندارد. اولا اگر روزي هفتصد گوسفند در تهران بايد كشته شود و خوراك اهل شهر به اين مقدار است، پس از قرار گوسفندي سه قران كه حق تمغاي دولتي
______________________________
(1). يكصد و پنجاه سند تاريخي ...، پيشين، ص 358- 355.
ص: 231
است بايد روزي 210 تومان عايد خزانه شود و اين در سال قريب 75 هزار تومان ميشود و شما زياده از 25 هزار تومان نميگيريد؛ پس باقي چه ميشود؟ ممكن است به حضرت نايب السلطنه خلاف عرض كرده باشند. چند روز است كه گوشت ابدا وجود ندارد.» «1»
در صفحه بعد، مينويسد كه در روز 24 ماه جاري ديدم «انقلابي در دكان قصابي است و بخلاف هر روز، چند لش گوسفند چاق پرواري به قناره آويخته است. تعجب كردم؛ تحقيق كردم، معلوم شد كه چون معبر همايون از اينجاست به حكم نايب السلطنه، چند گوسفندپرواري در دكان قصابي سر راه به قناره زدهاند تا معلوم خاطر دريا مقاطر همايون شود كه گوشت در پايتخت فراوان است. چنانچه بعد از تشريف بردن شاه، آدمهاي ملك السلطنه و نظام الملك، وزير تهران، اين چند گوسفندپرواري را خودشان بردند.» «2»
وضع نان در تهران: در نامهاي كه خليل خان شيباني در جريان مشروطيت به ميرزا ابراهيم خان صديق الممالك شيباني، در دهه سوم ربيع الاول سال 1325 قمري، نوشته است، راجع به وضع تهران چنين مينويسد «خداوندگارا .. اوضاع حاليه طهران بياندازه مغشوش است. دو روز است كه بهيچوجه، نان صحيح پيدا نميشود و آنچه هست مخلوط پهن و چيزهاي ديگري است كه ابدا نميتوان خورد. مسلم است خوردن همچو ناني جز اينكه توليد مرض بكند، نتيجه نخواهد داشت. عموم مردم بصدا درآمده و بعضي خيالات در نظر دارند كه تمام اسباب خرابي و اغتشاش فوق العاده است.» «3»
اعتماد السلطنه، ضمن وقايع 26 رجب 1313 [هجري قمري] مينويسد: «از قرار مسموع، صورت نرخ ارزاق را نايب السلطنه حضور فرستاده بود. نان از قرار مني، سه عباسي؛ گوشت چاركي، چهار عباسي؛ برنج صدري، ششهزار؛ زغال، خرواري سه تومان و پنجهزار؛ روغن ري، سه تومان و قس عليهذا.» «4»
در نامهاي كه حكيم الممالك ظاهرا به پدر خود نوشته است، هزينه زندگي خود را در پاريس به شرح زير مينويسد:
كرايه اتاق، در ماه: 7 تومان؛ خدمتكار اتاق: 1 تومان؛ دو نفر معلم در ماه: 9 تومان؛ خرج ناهار دو رنگ چيز، روزي دو هزار: ماهي 6 تومان؛ كرايه كالسكه آمدن و رفتن به سفارتخانه: 13 تومان؛ رختشور: 2 تومان.
ملاحظه ميفرماييد در ماهي 38 تومان خرج معين است. علاوه بر اين، خرج لباس از همه بالاتر است. زمستان شروع ميشود، خرج زغال، چاي، و خرج حمام است كه هردفعه پنجهزار قيمت دارد. «5» حكيم الملك مينويسد كه من ميخواهم در دو سال، كار ده سال را بكنم و
______________________________
(1). روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه. پيشين، ص 947.
(2). همان. ص 948 (به اختصار).
(3). يكصد و پنجاه سند تاريخي، پيشين. ص 371.
(4). روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه. پيشين، ص 1051.
(5). ر ك: حسين محبوبي اردكاني، «چند نامه از حكيم الممالك» (مقاله)؛ مجله بررسيهاي تاريخي. سال 6، شماره 4، ص 270.
ص: 232
جميع عيش و راحتيهايي كه در آنجا متصور ميشود، بر خود حرام كردهام. ناظم الاسلام كرماني، در كتاب تاريخ بيداري ايرانيان، براي آنكه ارزش وقت ناظم الاطباء كرماني را بيان كند، مي- نويسد: ناظم الاطباء بابت عيادت مرضي و حق الزحمه، «هر ساعتي 5 تومان پول ميگرفت؛ با وجود اين دخل، در 24 ساعت، شبانهروزي 16 ساعت اوقات خود را مصروف مدارس و انجمن معارف مينمود، يعني حضور در مدرسه و رسيدگي به اطفال يتيم و امور انجمن معارف را مقدم ميداشت بر حضور در مجالس پادشاه و ابناء آن.»
قيمت بعضي از كالاها: در همين كتاب كه در عهد مظفر الدين شاه تأليف شده است، ميخوانيم كه: «تا دوشنبه، چهاردهم شوال 1284 هجري شمسي، قيمت قند در تهران هر مني 5 قران بود ولي از تاريخ بالا ببعد، قيمت هر مني به هفت قران رسيد و موجب بلواي عمومي شد.» «1»
قيمت اجناس در عهد مظفر الدين شاه: جمعي در مسجد شاه در روز پنجشنبه 20 ماه رمضان 1324، ضمن صحبت چنين ميگفتند: «امروز روغن را فروختهاند سير نه شاهي؛ عجب مجلس عدالتي درست كرده! امروز كه روغن اينطور است، فردا نان هم ميشود يكي دو هزار؛ گوشت ميشود چاركي دو هزار ... اگر علاء الدوله را گذاشته بودند، حالا نان يك من ده شاهي بود، گوشت هم همينطور ... اگر شاه مهربان باشد، قوام الدوله را ميخواهد، سؤال ميكند كه تو در عراق و تهران اقلا ده هزار خروار گندم داري؛ چرا انبار ميكني؟ بگو بياورند بفروشند؛ همينطور، كسان ديگر امام جمعه و غير ذلك ... (گزارش عباسقلي، مأمور شهرباني).» «2»
بطوري كه از گزارش يك مأمور شهرباني، در ماه شوال 1324، برميآيد، سوخت در آن ايام باري دو تومان و هيزم خرواري چهار تومان و كاه، در موقع گراني، يك من سيصد دينار يا هفت شاهي (خرواري سه تومان) و آجر هزاري 12 تومان بود.» «3»
شكايت از گرانفروشي: ناظم الاسلام مينويسد كه چند سال قبل، يك نفر به شهاب الملك، حاكم كرمان گفت: «در كرمان قيمت ماست هيچوقت از يك من 5 شاهي زيادتر نبوده، در حكومت شما قيمت يك چارك كه ربع يك من است به پنج شاهي رسيده است. حاكم فورا ميرغضب را خواست و حكم داد، سر بيچاره عارض را بريدند كه چرا فضولي كردي و در امر تسعير، كه در شأن حاكم است، چون و چرا كردي.» «4»
مصرف و پسانداز: «مصرف عبارت است از اتلاف يك ثروت، بمنظور ارضاي يك احتياج.
درآمد چيزي است كه ميتواند بدون ايجاد فقر، بمصرف برسد. پسانداز عبارت است از قسمتي از درآمد، كه بمصرف نرسيده باشد، يعني مشتمل بر يك نوع اجتناب از خرج است يا بطور كلي آنچه كه مصرف نشده باشد.
برخي از افراد استثنائا داراي امكاناتي هستند كه به آنها اجازه ميدهد ميزان مصرفي بيشتر از درآمد خود داشته باشند. به اين ترتيب كه يا از سرمايه خود مراقبت بعمل نميآورند و به استهلاك توجه نميكنند يا حتي مقداري از آن را برداشت ميكنند و يا براي تأمين مصرف
______________________________
(1). تاريخ بيداري ايرانيان. ج 2، ص 91.
(2) و (3). مجله يغما. بهمنماه 29، ص 558.
(4). تاريخ بيداري ايرانيان. پيشين، ج 1، ص 21.
ص: 233
خود، اقدام به اخذ وام مينمايند. اينها در حقيقت، مازاد بر درآمد خود خرج ميكنند.» «1»
سطح زندگي و نوع زندگي: «منظور از سطح زندگي يك فرد، مصرفي است كه ميتواند داشته باشد، و بستگي به درآمد او دارد، زيرا كه مصرف بيش از درآمد نميتواند تا مدتي طولاني ادامه يابد. منظور از نوع زندگي، نحوهاي است كه يك فرد براي انجام مصارف خود اختيار مينمايد.
اندازهگيري سطح زندگي، از نقطه نظر محاسبات آماري، با مراجعه به درآمدها انجام ميگيرد و نوع زندگي از طريق پرسشنامههايي كه نمايشگر نحوه مصرف بودجه خانواده است، شناخته ميشود.
نسبت هزينههايي كه به مصرف تغذيه، پوشاك، مسكن و غيره ميرسد، در خانوادههاي مختلف متفاوت است. در صورت تساوي درآمد، آنچه مصروف تغذيه ميشود در مورد كارگران بمراتب بيشتر از كارمندان است. سهم مخارج پوشاك مردم شهري بيشتر از روستانشينان و رقم مربوط به كارمندان بيشتر از كارگران است. يكي از علل و عوامل انحطاط اقتصادي در ايران، اين بوده و هست كه تمام افراد اجتماع خود را مكلف به انجام يك كار مفيد اقتصادي نميدانند بلكه غالبا در يك خانواده، يك نفر يا دو نفر كار ميكنند و بقيه مفتخور و دعاگو هستند. با اينكه در سالهاي اخير، از بركت توسعه نسبي اقتصادي و شركت زنان در فعاليتهاي گوناگون، تا حدي اين وضع تعديل شده است ولي باز هم، افراد انگل و بيكار در خانوادهها كم نيستند.
ژوبر ضمن مسافرتي در ايران، به اين پديده زيانبخش اقتصادي در طبقات بالاي اجتماع توجه ميكند و مينويسد:
«... در ايران اگر مردي از راه مقام و منزلت، سرمايه، دانش و يا بخت و اقبال وجهه و اعتباري كسب كند، بلافاصله خانهاش از مشتي بيكار و طفيلي پر شده، همگي خود را در عداد افراد خانواده وي محسوب ميدارند ... سعادت و نكبت اينان با بخت و اقبال ارباب و حامي بسته است؛ اگر او ترقي كند، اينان نيز همه با وي ترقي ميكنند و اگر او مغضوب شود، همگي فنا ميگردند.» «2»
مصارف تمام افراد يك ملت را ميتوان بطور كلي، در گروههاي مختلف، طبقهبندي كرد.
اين ارقام در كشور فرانسه به سال 1966، چنين بوده است:
نوع مصرف نسبت به درصد كل مصرف
تغذيه 32
پوشاك 11
مسكن 18
بهداشت و مراقبتهاي مختلف 12
حملونقل و ارتباطات 9
______________________________
(1). اصول علم اقتصاد. پيشين، ص 296- 295.
(2). ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ايران. ترجمه محمود مصاحب. ص 344.
ص: 234
فرهنگ و تفريحات مختلف 7
مهمانخانه، كافه، رستوران و متفرقه 11» «1» تاريخ اجتماعي ايران ج5 234 حيات اقتصادي و جمعيت ..... ص : 228
ايش، مصرف و حساسيت مصرف: «هرچه ميزان درآمد يك فرد بيشتر باشد، آسانتر ميتواند قسمتي از آن را پسانداز كند. هرگاه درآمد شخصي افزايش پيدا كند، ميزان مصرف او معمولا با آهنگي كندتر افزايش مييابد. رابطهاي كه مصرف را به درآمدها مربوط ميكند، گرايش به مصرف ناميده ميشود؛ به عبارت ديگر، مصرف تابعي است از درآمد.
گرايش متوسط بمصرف، نسبت مصرف است به درآمد؛ و گرايش نهايي به مصرف، نسبت ميزان افزايش مصرف ناشي از ازدياد معيني از درآمد است به همان درآمد.» «2»
اهميت نسبي بخشهاي عمده اقتصاد ملي
«مجموع فعاليتهاي اقتصادي را به سه بخش عمده تقسيم ميكنند:
كشاورزي، استخراج معادن، توليدات صنعتي و فعاليتهاي مولد خدمات.
در هر اقتصاد ملي، اهميت و درصد نسبي اين سه بخش اصلي فعاليت، از اهم مشخصات بشمار ميآيد؛ چرا كه هم نشاندهنده كميت و كيفيت توليدات است و هم مبين روحيه و طرز تفكر گروههاي مختلف اجتماعي كه تا حد زيادي به شغل و حرفه و كسب و كار آنان بستگي دارد.
جدول زير درصد تقسيمات جمعيت فعال را بفاصله نيم قرن در دو كشور فرانسه و ايالات متحده آمريكا نشان ميدهد
اين جدول نشاندهنده گرايش تدريجي جمعيت فعال از بخش كشاورزي و معادن بسوي صنايع و از صنايع بسوي خدمات است كه يكي از مشخصات عمده تحول و، به گفته بسياري از اقتصاددانان، ترقي، و پيشرفت اقتصادي بشمار ميآيد.
جدول زير، مقايسه درصد جمعيت شاغل ده ساله و بالاتر ايران را برحسب سه بخش
______________________________
(1). همان. ص 297- 296.
(2). همان. ص 297.
ص: 235
عمده اقتصادي، در سالهاي 1335 و 1345، نشان ميدهد:
در اين جدول نيز، مقايسه بين درصد جمعيت شاغل در خدمات كشاورزي (كه نبايد با روستانشينان اشتباه كرد) به نسبت كل جمعيت فعال ذكر شده است. آمار راجع به ايران، متعلق به آخرين سرشماري رسمي انجام شده يعني سرشماري سال 1345 است و آمار كشورهاي خارجي مربوط به سال 1962 ميلادي.
آلمان فدرال/ 15%/ آرژانتين/ 25%
بلژيك/ 10%/ ايالات متحده/ 9%
فرانسه/ 26%/ هندوستان/ 72%
ايتاليا/ 30%/ ايران/ 8/ 45%
بريتانياي كبير/ 5%
سهم و اهميت نسبي هريك از اين بخشها در اقتصاد ملي، بستگي به درصد محصول ملي توليد بوسيله آنها دارد.
جدول زير، درصد سهم كشاورزي، صنايع و خدمات را در محصول ملي، در چند كشور صنعتي غرب، نشان ميدهد:
ص: 236
بسال 1345، در اقتصاد ملي ايران، سهم كشاورزي و دامپروري 3/ 24%، صنايع و معادن 2/ 14%، ساختمان 1/ 6%، آب و برق 1/ 1%، نفت سهم ايران 1/ 13% و ساير بخشها 2/ 41% بوده است.
از لحاظ تحليل اقتصادي، بايد گفت كه سهم نسبي كشاورزي در توليد ملي، كمتر از درصد جمعيت شاغل در اين بخش است. علت آن است كه ارزش توليد سرانه يك كشاورز معمولا كمتر از ارزش توليد سرانه يك كارگر صنعتي است. ولي نبايد اين وضع را احيانا تعبير به تنبلي كشاورزان كرد و يا پنداشت كه آنها كمتر كار ميكنند.
دو علت اساسي اين وضع را توجيه ميكند: نخست آنكه، ارزش محصول يك واحد توليدي يا يك بخش از فعاليت، معمولا ناشي از دو عامل است: يكي ميزان سرمايه ثابت بكار رفته، ديگري نيروي انساني. چون در كشاورزي، ميزان سرمايههاي ثابتي كه بكار ميرود كمتر از صنايع است، در نتيجه، ارزش سرانه نيز كمتر خواهد بود. دوم آنكه، حتي با توجه به سرمايه و نيروي انساني، ارزش محصولات كشاورزي، در مقام مقايسه با مصنوعات، بدلايلي كه بعدا تجزيه و تحليل خواهد شد، كمتر است.
ولي بهر تقدير، بايد توجه داشت كه در اقتصاد كنوني ايران، مانند بسياري ديگر از كشورهاي در حال توسعه كه مرحله عقبماندگي را پشتسر گذاشته اما هنوز از نظر اقتصادي در شمار جوامع صنعتي و پيشرفته در نيامدهاند، كشاورزي مخصوصا از نظر تعداد جمعيت شاغل، مقام خاصي دارد. با پيشرفت پديده شهرگرايي كه خود ناشي از علل و عوامل مختلف از جمله توسعه صنايع و فعاليتهاي اقتصادي در قطبهاي مختلف شهري است و نيز با گسترش كشاورزي ماشيني در روستاها كه نياز به نيروي انساني كمتر و سرمايه بيشتري دارد، اميد ميرود كه تعداد روستانشينان و افراد شاغل در بخش كشاورزي و فعاليتهاي وابسته، منظما و بتدريج كاهش يابد و در طي يك نسل، به درصدي مشابه كشورهاي صنعتي برسد. بعلاوه، بايد توجه داشت كه با بسط و توسعه اقتصاديات مملكتي، كشاورزي ايران نيز بسرعت از حالت عقبماندگي خارج خواهد شد و كشت و زرع عمقي، براساس استفاده بيشتر از ماشينها و كودهاي شيميايي و بطور كلي وسايل و ابزار نوين، جاي كشت و زرع سطحي را با وسايل كم و در سطح وسيع خواهد گرفت، و اين خود عاملي در انتقال جمعيت روستانشين به شهرها خواهد بود. گذشته از اين، چون بسياري از صنايع مهم با بكار بردن تازهترين روشهاي صنعتي ايجاد ميشوند و بطور كامل يا در بسياري از قسمتها، ماشينهاي تمام خودكار را مورد استفاده قرار ميدهند، بايد انتظار داشت كه آهنگ و شكل انتقال جمعيت از بخش كشاورزي و معادن بسوي بخش صنايع و از بخش صنايع بطرف خدمات، با آنچه در سالهاي پيش در شرايط نسبتا مشابه در كشورهاي صنعتي امروز ديده شده، تا حد زيادي متفاوت باشد؛ به اين معني كه تعداد و درصد بيشتري از نفوس مستقيما از بخش كشاورزي و فعاليتهاي وابسته، به بخش خدمات انتقال يابند و ايران با سرعتي بيشتر، به يك ساختمان جمعيتي مشابه با كشورهاي صنعتي، از نظر سهم افراد شاغل در فعاليتهاي عمده، نايل شود.» «1»
______________________________
(1). همان. ص 84- 80.
ص: 237
توليدات مهم بخش كشاورزي
«مهمترين محصول كشاورزي ايران گندم است. ميزان توليد گندم در سال 1348 بالغ بر 000، 200، 4 تن بوده است. در همين سال، ميزان توليد جو 000، 104، 1 تن و توليد برنج برابر يك ميليون تن بوده است.
بمناسبت وسعت كشت ديمي، ميزان بارندگي ساليانه و شرايط اقليمي در حجم توليد گندم بسيار مؤثر است و با توجه به افزايش مصرف كه هم ناشي از ارتقاء سطح زندگي و قوه خريد است و هم مولود افزايش جمعيت، در بسياري از سالهاي اخير توسل به واردات گندم تنها راه جبران كمبود محصول به نسبت مقتضيات مصرف و مبارزه با گرايشهاي صعودي قيمتها بوده است.
اجراي طرحهاي مهم سدسازي و آبياري در شمال ايران، مخصوصا در گيلان، ثبات بيشتري در ميزان محصول برنج بوجود آورده اما هنوز قيمتهاي داخلي، با وجود كيفيت مرغوب انواع برنج ايران، به نسبت نرخهاي بين المللي، بالاست و مسلما با افزايش بازده در هكتار و تأكيد بيشتر در بهبود روشهاي كشت و زرع، ميتوان در اين زمينه، به پيشرفتهاي سريعي نايل آمد. توليد چغندر قند كشور در سال 1348، برابر 000، 430، 4 تن، و توليد نيشكر در همين سال بيش از 000، 80 تن بوده است.
در سال 1348، ميزان توليد برگ سبز چاي برابر 000، 75 تن بوده است.
طبق آمار بانك مركزي ايران، در سال 1346، ارزش كل محصولات زراعي كشور برابر 000، 000، 239، 84 ريال بوده است. براي روشنتر شدن سير تحول توليدات كشاورزي، تغييرات شاخص آن را از سال 1341 تا 1346، باستناد آمار بانك مركزي ايران، در جدول زير ذكر ميكنيم:
معرفي قدرت توليدي بخش كشاورزي ايران، بدون اشارهاي شايسته به اهميت توليدات دامي، غيرمكفي خواهد بود.
در سالهاي 1341 الي 1346، توليد محصولات دامي برابر 40% كل توليدات كشاورزي ايران بود. در سال 1343 بسبب شرايط نامساعد اقليمي، در ميزان توليد محصولات دامي كاهش پديد آمد، اما در سالهاي ديگر آهنگ افزايش ساليانه ميزان توليد بطور متوسط برابر 2/ 2% بوده است.
ص: 238
جدول زير شاخص تغيير توليدات دامي كشور را طي سالهاي 1341 تا 1346 نشان ميدهد:
با وجود اين افزايش، وضع دامپروري و توليدات دامي در حال حاضر، يكي از دشواريهاي عمده بخش كشاورزي ايران بشمار ميآيد. افزايش تعداد نفوس از يكطرف و ارتقاء سطح زندگي و قوه خريد (كه وضع كنوني ساختمان اجتماع ايراني پيش از هرچيز به افزايش مصرف كلي مواد غذايي منتهي ميشود) از طرف ديگر، باعث ازدياد تقاضاي مواد دامي شده و مرتبا بحرانهاي كمبود اين مواد، مخصوصا گوشت كه تا حدي ناشي از بيترتيبيهاي اداري و تا حدي نيز معلول فقد عرضه مكفي است، پديدار ميشود كه مقامات مسؤول اداري و برنامهريزان مكررا وعده اتخاذ تدابير كوتاهمدت و بلندمدت لازم جهت رفع اين بحرانها و بهبود وضع را دادهاند.
منابع توليد ايران از لحاظ ماهيگيري، تا امروز عملا مورد بهرهبرداري اساسي واقع نشده؛ حال آنكه توليدات ماهي هم ميتواند از عوامل اصلي تأمين غذاي مكفي براي نفوس كشور و جوابگوي به تقاضاي روزافزون در اين مورد باشد و هم فعاليتهاي ماهيگيري موجب تجديد عمران و رونق و بازگشت حيات و فعاليت اقتصادي به سواحل خليج فارس و احيانا درياي عمان خواهد بود، كه تقريبا دستنخورده مانده است. در سال 1347، ارزش محصولات شيلات شمال ايران معادل پانصد ميليون ريال بود كه از اين رقم چهارصد ميليون ريال آن مربوط به خاويار است كه خود يك مبلغ مهم درآمد ارزي براي كشور بشمار ميآيد. در همين سال، ارزش محصولات ماهي جنوب بالغ بر 315 ميليون و 300 هزار ريال بوده است. حتي اگر ارقام مربوط به صيد غيررسمي را، كه بخودي خود قابل توجه است اما در آمار نميآيد، به اين دو قلم بيفزاييم، به رقمي كه متناسب با امكانات وسيع كشور و مقتضيات مصرف باشد، نخواهيم رسيد.» «1»
شيلات: استعمار در حال رشد روسيه كه از دوران قدرت پتر كبير آغاز شده بود، با عهد- نامه تركمانچاي تثبيت، و ايران از داشتن ناوگان نظامي در اين دريا محروم گرديد. با استقرار كاپيتولاسيون، فرصت مناسبي براي دولت روسيه و اتباع آن كشور فراهم گرديد تا در امور داخلي
______________________________
(1). همان. ص 91- 88.
ص: 239
ايران مداخله كنند.
از شكست تركمانچاي (1828 ميلادي) تا نخستين قرارداد ليانازوف (1876) حمله و تجاوز اقتصادي و سياسي و نظامي روزافزون دو امپرياليسم تزاري و بريتانيا و رقابت آندو، عناصر منحط و ارتجاعي را پيوسته به دو قطب روس و انگليس جذب ميكرد و عناصر مترقي و آزاديخواه را به مبارزه و چارهجويي برميانگيخت.
الكساندر خودزكو، سركنسول روسيه تزاري، در كتاب سرزمين گيلان، كمابيش به تجاوزات و مداخلات نارواي روسيه تزاري در امور داخلي ايران اشاره ميكند و آشكارا مينويسد كه پس از عهدنامه تركمانچاي، و عهدنامههاي تحميلي بعدي، پادشاه ايران از ايجاد بحريه نظامي در درياي خزر بينصيب ميشود. صيادان روسي در تمام فصول صيد، در دهانه رودخانههايي كه در جنوب، به اين دريا ميريزند، حاضر ميشوند. اينها اطلاعاتشان درباره اين سواحل بيش از اهالي محل قابل اطمينان است. سفاين جنگي و كشتيهاي تجاري وابسته به روسيه، خواه بمنظور حمايت از صيادان ماهي خاويار، خواه به عناوين ديگر، در اين دريا رفتوآمد دارند.
وقتي منافع سرشار ناشي از صيد ماهي با جاذبه منافع تجاري گيلان و مازندران و استرآباد درميآميزد، روسيه را بنحو مقاومتناپذيري، به تملك تمامي اين منطقه ترغيب ميكند. تمايل روسيه در دست نهادن بر اين سواحل، در واقع عكس العمل طبيعي تسخير پنجاب بوسيله دولت انگلستان و انضمام آن به قلمرو امپراتوري بريتانيا در سرزمين هند است.
به اعتبار چنين مآل انديشي است كه دولت روسيه، ساليانه، ميليونها روبل صرف نگهداري نيروي دريايي خود در حاجي طرخان ميكند. به اين ترتيب، روسان با در دست گرفتن شيلات ايران، به بسياري از آرزوهاي اقتصادي و سياسي خود ميرسيدند. نخست با ايجاد صيدگاهها در كرانه ايراني درياي خزر با دست ماهيگيران و سرمايهداران روس، نفوذ خود را بصورت شبكه بهم پيوستهاي مستقر ميساختند. «1»
چون قرآن (كتاب مذهبي ما) مصرف ماهيهاي بدون فلس را براي مسلمانان حرام كرده است، صيد اين قبيل ماهيها به صيادان روسي واگذار شده بود، كه هر سال به اين سواحل ميآمدند و صيدگاههايي در دهانه رودخانه گرگانرود، نوارود و بويژه سفيدرود، ايجاد ميكردند در دهانه رودخانه اخير، صيد ماهي خاويار، اهميتي معادل سواحل شمالي درياي خزر كسب كرده است. صيادان روسي پس از تهيه خاويار و سريشم ماهي، كشتيهاي خود را از فراوردههاي صيد زمستاني، انباشته ميكردند و راهي حاجي طرخان ميشدند پس از تجارت ابريشم، دادوستد ماهي سفيد، سودبخشترين مشاغل گيلان است و بزرگترين رقم فعاليت عملي را به خود اختصاص داده است. يكهزار و صد ماهي سفيد تازه، در محل به مبلغ 36 فرانك فرانسه معادل سه تومان به فروش ميرسيد اين ماهي را به حالت دودي درميآوردند و يا در خمي كه در شنهاي ساحلي مدفون كردهاند، شور ميكنند. يكهزار ماهي سفيد شور به مبلغ بيست تا سي تومان فروخته ميشد و هرگز هم بيمشتري نميماند.» «2» به اين ترتيب، روسيه تزاري، چه از نظر
______________________________
(1). ر ك: الكساندر خودزكو، سرزمين گيلان. ترجمه سيروس سهامي، ص 34- 33.
(2). همان. ص 89- 88.
ص: 240
اقتصادي و چه از لحاظ سياسي، درياي خزر و ولايات پيرامون آن را جولانگاه فعاليتهاي گوناگون خود ميشمرد. دوگامل وزير مختار روس، در زندگينامه خود بسال 1885 ميلادي (1303 هجري)، ميگويد: هنگام عزيمت به تهران، نيكلاي يكم امپراتور روس، به وي گفت: «از كوشش بريتانيا براي داير كردن كنسولگري در بندرهاي خزر كه كاري «ماجراجويانه» است غافل نباشيد و اين يك موضوعي است كه شما هرگز نبايد تسليم شويد. اما بجز اين يك مسأله، من آرزومندم كه شما با سفارت انگليس روابطي بسيار نيكو داشته باشيد.» «1»
توجه انگلستان به افغانستان و كوشش پيگير آن دولت براي كوتاه كردن دست ايران از هرات، را بايد سنگربندي در مقابل روسيه به شمار آورد.
كشمكش ايران با روسيه تزاري مخصوصا پس از عهدنامه تركمانچاي، فزوني گرفت و مداخلات نارواي روسيه و اتباع آن كشور به جايي رسيد كه مردي چون حاجي ميرزا آقاسي را به اعتراض برانگيخت. وي خطاب به سفارت روس، نوشت: «چون به عرض اولياي دولت جاويد مدت قاهره رسيد كه در سواحل بحر خزر، كه متعلق به اين دولت عليه است، حكام بدون اذن دولت، بعضي از شيلات ماهيگيري را به اجاره دادهاند. لهذا فرمان قضا جريان، عز نفاذ يافت كه هر اجاره كه بيرخصت مخصوص دولت عليه منعقد شده باشد، باطل است ... نظر به اينكه احتمال ميرفت كه بعضي از رعاياي دولت عليه روسيه خواسته باشند بعضي از شيلات را اجاره نمايند، استحضار آن جناب از مدلول حكم محكم شاهنشاهي، لازم نمود كه آنها را اخبار نمايند.
زياده چه تصديع دهد. تحريرا في شهر محرم الحرام سنه 1252.» «2»
حتي ميرزا آقاسي، براي نجات از مداخلات روسيه و اتباعش، همه شيلات ايران را، از محمد شاه اجاره كرد، و به دريا بيگي اجاره داد، تا طالبان شيلات از وي اجاره كنند؛ ولي اين تدابير، از تجاوزات و شلتاقها و زورگوييهاي عمال روسيه تزاري نكاست. سفارت روسيه به نامههاي مكرر «حاجي» جوابهاي سفسطهآميز ميداد، و با اعمال فشار و زور، براي اتباع روسيه، امتيازات سودمندي كسب ميكرد. به قول دكتر وثوق زماني، پس از نامههاي مكرر بيحاصل، «كار صدر اعظم ناتوان و نادان، به التماس و چيزي همانند گدايي كشيد. در هر نامه، پياپي مينوشت: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟ اما بهرهاي نميبرد ... سرانجام ميرزا آقاسي به زانو درآمد و به آخرين سنگر عقب نشست و بعلت ضعف و بيچارگي، از آرزوي ملي كردن شيلات و كوتاه ساختن دست تزاريان چشم پوشيد و نوشت: «ما كام شيرين دوست را براي مشتي آب شور تلخ نميكنيم «3».» و شيلات ايران را در درياي خزر يكجا، به عبدل نامي از اتباع روسيه تزاري به سالي 6 هزار و پانصد تومان اجاره داد. «4» روسيه تزاري، اين شكل استثمار متمركز را كه سود بيشتر و رنج كمتر داشت، بخوبي پذيرفت. با مرگ محمد شاه و فرار حاجي ميرزا آقاسي و روي كار آمدن اميركبير، كار شيلات صورت ديگري گرفت.
______________________________
(1). اي. او. سيمونيچ، خاطرات وزير مختار. ص.
(2). ابراهيم تيموري، عصر بيخبري يا تاريخ امتيازات در ايران. ص 287 (به اختصار).
(3). وثوق زماني، «رساله پاياننامه دكتري» قبل از انتشار.
(4). ر ك: اميركبير و ايران. ص 410- 409.
ص: 241
امير كه منتظر فرصت مناسبي براي تأمين منافع ايران بود، چون ديد مير ابراهيم مستأجر شيلات به اتكاء روسيه از پرداخت اجاره بهاي شيلات، سرباز ميزند، اجاره را فسخ و در سال 1267 قمري، با ميرزا اسماعيل خان و محمد وليبيك قرارداد را از نو منعقد كرد و اجاره بهاي شيلات را به سالي 25 هزار تومان ترقي داد، و اين جريان را بكاردار ايران در هشتر خان نوشت و در پايان تأكيد كرد كه «... امر و مقرر ميفرماييم كه من بعد، عاليجاهان مشار اليهما را مباشر شيلات دانسته، هرگونه مهمي به آن عاليجاه اظهار نمايند لازمه تقويت را بعمل آورده كوتاهي ننمايند و در عهده شناسند. «1»
كار شيلات با مرگ امير كبير و روي كار آمدن ميرزا آقا خان نوري، رو به پريشاني نهاد.
در نتيجه ضعف حكومت مركزي، بهرهبرداري كافي از شيلات ممكن نبود. دولت نميتوانست از تجاوز ماهيگيران و كشتيهاي روس جلوگيري كند، در نتيجه درآمد دولت نه تنها از زمان امير كبير بلكه از عهد حاجي ميرزا آقاسي هم كمتر شده بود.
اگرچه از 1275 قمري، شيلات بظاهر، با واسطه، در دست ميرزا ابراهيم خان دريابيگي بود، اما اتباع تزاري در زمان وي، قطعهقطعه، از شيلات بهرهبرداري ميكردند و وجه ناچيزي به او ميدادند. كاهش درآمد دولت، افزايش هزينهها، بيبندوباري و نادرستي و بيكفايتي زمامداران، كار را به جايي رسانيد كه سرانجام، شاه و سپهسالار با اجاره دادن سراسر شيلات، به يك تن از اتباع روس رضايت دادند.
پس از چندي ناصر الدين شاه، شيلات را به كامران ميرزا، نايب السلطنه، يكي از پسران خود، واگذار كرد و وي با روسها كنار آمد و با افزودن 6 هزار تومان به اجارهبهاي سالانه، براي شش سال ديگر، امتياز را تمديد كرد. پس از گذشتن سه سال، در زمان اتابك، ميزان اجاره را اندكي افزودند و براي مدت 25 سال، اجاره را با ليانازوف تمديد كردند. در عهد مظفر الدين شاه نيز بعلت درماندگي دولت، روسها همچنان به مظالم خود ادامه ميدادند.
بازرگاني ايرانيان در عهد قاجاريه
در دوره صفويه، بازرگاني ايران با روسيه بيش از بازرگاني ايران با كشورهاي ديگر بوده است در دوره قاجاريان نيز مناسبات بازرگاني ايران با روسيه بر ديگر كشورها فزوني داشته است بطوري كه هفت هشتم بازرگاني ايران با روسيه و انگلستان بود، و از اين هفت قسمت، هم 5/ 4 قسمت با روس و بقيه با انگليس بود. «2»
البته روسها بيشتر فراوردههاي ايران را ميخريدند و بيشتر نيازهاي اقتصادي ايران را برميآوردند و اين حسن مناسبات چند سبب داشت: نخست آنكه روسيه با ايران همسايه بود و ايران ميتوانست نيازمنديهاي اقتصادي خود را از اين كشور زودتر، ارزانتر و آسانتر از جاهاي ديگر بدست آورد؛ از طرف ديگر، چون راه عبور بسياري از كالاهاي خارجي از روسيه بود و روسها با اشكالتراشيهاي گوناگون مانع عبور كالاي ديگر از كشور خود ميشدند، به اين ترتيب، كالاهاي روسي مخصوصا قند و قماش و بلور و جز اينها به ايران ميرسيد و در مقابل، روسها خريدار
______________________________
(1). همان. ص 411.
(2). ر ك: گنج شايگان. پيشين، ص 9.
ص: 242
همه نوع فرآورده و كالاي ايراني بودند بطوريكه موازنه نسبي بين واردات و صادرات دو كشور برقرار ميشد؛ در حاليكه ديگر كشورهاي خارجي همواره سعي ميكردند بر واردات خود به ايران بيفزايند؛ چنانكه واردات ايران از بريتانيا و هند، پنج برابر صادراتش به آن كشورها بود. «1»
راههايي كه تهران را به مركزهاي بازرگاني ميپيوست از اينقرار بود:
1. راه خليج فارس- بوشهر- شيراز- اصفهان- تهران
2. راه بغداد- كرمانشاه- تهران
3. راه ترابوزان- تبريز- تهران
4. راه باتوم- تفليس- ايروان- تبريز- تهران
5. راه درياي خزر- باكو- بندر پهلوي- رشت- تهران
6. راه كراسنوودسك- عشقآباد- مشهد
از اين شش راه، سه راه نخستين، برخلاف راههاي ديگر، طولاني، دشوار و پرهزينه بود.
همين عوامل به نفع مناسبات بازرگاني ايران با روسيه سامان ميگرفت.
قرارداد 1907
از مدتها پيش، بين دو دولت متجاوز انگلستان و روسيه تزاري، بر سر چگونگي تجاوز به ممالك خاورميانه، اختلاف بود. پس از شكست روسيه از ژاپن، روسيه تزاري براي آنكه بتواند در برابر حريف تازهنفس خويش آلمان پايداري كند، بر آن شد كه به اختلافات خود با انگلستان، بر سر چين و منچوري و راهآهن آن و به تعارضي كه با آن كشور درباره ايران و افغانستان و تبت داشتند، پايان دهد.
«مذاكرات در اوت 1907 به نتيجه رسيد و بموجب اين قرارداد، ايران به سه منطقه نفوذ تجزيه گشت:
1. منطقه نفوذ روسيه در شمال ايران به خطي محدود ميشد كه از قصر شيرين و اصفهان و يزد و ذو الفقار ميگذشت.
2. منطقه نفوذ انگليس در جنوب به خطي منتهي ميشد كه از بندرعباس به كرمان و بيرجند ميپيوست.
3. ميان اين دو منطقه، ناحيهاي بيطرف اعلام شد و هردو طرف مجاز به تحصيل امتياز در آن بودند.
منطقه نفوذ انگليس، بيشتر جنبه نظامي داشت و براي حفظ راههايي بود كه به افغانستان و بلوچستان ميرسيد، اما منطقه نفوذ روسيه قسمت آباد و حاصلخيز و پرجمعيت ايران را شامل ميشد. ميان اين دو منطقه، ميدان رقابت دو دولت باقي ماند. به اين ترتيب، روسيه و انگليس، ايران و افغانستان و تبت را ميان خود تقسيم كردند تا بتوانند خود را براي جنگ با آلمان حاضر كنند.» «2»
در فصل چهارم همين قرارداد، به مطالبات مالي دو دولت توجه شده است: «واضح است كه عايدات گمركات ايران غير از گمركات فارس و خليج فارس، كه محل تأديه اصل و فرع
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 9.
(2). قرارداد 1907 بين روس و انگليس راجع به ايران. ترجمه علي وحيد مازندراني. ص 76.
ص: 243
قروض ميباشد كه دولت ايران از بانك استقراضي و رهني ايران تا تاريخ امضاي اين قرارداد نموده است، كماكان به همان مصرف خواهد رسيد. عايدات گمركات ايران در خليج فارس و عايدات صيد ماهي ايران در كناره بحر خزر، كه متعلق به ايران است، و همچنين عايدات پست و تلگراف، كما في السابق، به مصرف استقراضي خواهد رسيد كه دولت ايران از بانك شاهنشاهي تا تاريخ امضاي اين قرارداد نموده است.» «1»
تنظيم اين قرارداد، موجب خشم و ناراحتي آزاديخواهان گرديد. ديگر، مشروطهخواهان نميتوانستند براي اجراي نقشههاي خود، از تضاد و اختلاف دو دولت استعماري بهرهبرداري كنند. دولت ضعيف و فاسد ايران، نخست، خود را با مفاد قرارداد آشنا نميساخت ولي سرانجام در 1913 ميلادي (1292 هجري شمسي) آن را برسميت شناخت. «2» در حاليكه دو قدرت بزرگ در مقام تجزيه كامل و بهرهبرداري از منابع ايران بودند، سرانجام انقلاب كبير اكتبر بوقوع پيوست و دولت شوروي به انتشار مدارك سياسي سري، از جمله عهدنامه 28 مه 1915، بين روس و انگليس اقدام نمود و به جهانيان نشان داد كه دو دولت متجاوز، چگونه استقلال و منافع ايران و عثماني و ديگر كشورهاي ضعيف خاورميانه را ناديده گرفته و تصميم گرفته بودند كه روسيه تزاري، قسطنطنيه و تنگهها را تصرف كند و بريتانيا در عوض، همه ناحيه بيطرف را به منطقه نفوذ خود بيفزايد و روسيه نيز در مناطق شمالي آزادي مطلق يابد.
كميسر ملي خارجه اتحاد شوروي در 14 يانوار (ژانويه) 1918، به سفارت ايران در پتروگراد، نوشت: «اعلان مينمايد كه قرارداد انگليس و روس در 1907، نظر به اينكه ناقض آزادي و استقلال ملت ايران بوده است، يكباره و الي الابد ملغي است. شوراي كميتههاي ملت نيز اعلان مينمايد كه تمام قراردادهاي مقدم بر قرارداد مذكور كه حقوق ملت ايران را نسبت به موجوديت آزاد و مستقل خود بهر مناسبتي كه باشد محدود يا تقليل دهد، ملغي و از درجه اعتبار ساقط است.» «3»
ايران نيز در يادداشت 31 ژانويه 1918، از تصميم و نظر دولت شوروي ستايش كرد.
گمرك: يعني دريافت وجهي از كالاها و مال التجارههاي خارجي، هنگام ورود به كشور، از ديرباز در ايران معمول بوده. در دوره صفويه، مخصوصا از زمان شاه سليمان (1085 هجري قمري) كه پادشاهي نالايق بود، گمرك به اجاره داده شد و اين وضع، تا ورود رايزنان و كارشناسان بلژيكي به ايران ادامه يافت. در سال 1277 شمسي، اجاره گمرك لغو گرديد ... درآمد گمرك كه در سال 1277 ده ميليون ريال بود، ده سال بعد، به 47 ميليون ريال رسيد.» «4»
در عهدنامه تجارتي ضميمه عهدنامه تركمنچاي، مقرر شد كه ايران و روسيه از واردات و صادرات هرگونه كالا فقط پنج درصد، حقوق گمركي بگيرند. سپس طبق اصل تساوي ملل كاملة الوداد، اين تعرفه درباره همه كشورهاي بزرگ مجري گشت اما مستأجران گمرك از
______________________________
(1). همان. ص 28.
(2). ر ك: ايوانف، انقلاب مشروطيت ايران. ص 67.
(3). مجموعه قراردادها (جزوه شماره 2: قراردادهاي ايران و شوروي) ص 93.
(4). علي اكبر دهخدا، لغتنامه. ماده «گمرك» (جزوه 77، ص 419).
ص: 244
بازرگانان ايراني با نامهاي گوناگون، مانند خانات و باج و راه، قپانداري و ميدانداري و جز آنها پولهاي ديگري ميگرفتند كه سبب رنجش خلق و گراني كالاها ميشد.
توجه جدي به وضع گمرك، در دوران صدارت امين الدوله (در عهد مظفر الدين شاه) آغاز شد:
ملك الشعراي بهار در اين بيت از نفوذ بعضي از آثار تمدن غرب در ايران ياد ميكند:
تلگراف اندر زمان ناصر الدين شد درستپس مظفر شاه، گمرك را نمود اصلاح و پست در نتيجه مساعي امين الدوله، سه تن بلژيكي، برياست «نوز»، به ايران آمدند كه زيرنظر صدر اعظم، به كار گمرك ايران سروساماني بخشند. «نوز» نخست تحت عنوان «مدير كل گمركات» انجام وظيفه ميكرد ولي «هنگامي كه شاه آهنگ اروپا داشت، به دستآويز آنكه صدر اعظم همراه او خواهد رفت «نوز» را وزير كل گمركات گردانيدند و يكباره در كارهايش خودسر ساختند.» «1»
نوز كه ظاهرا از يك كشور بيطرف اروپايي براي اصلاح گمرك ايران آمده بود، چون وضع آشفته ايران را ديد، طوق بندگي روسيه تزاري را به گردن افكند و به قول جمالزاده، «در بدحسابي و بيحسابي، هيچ فروگذار ننمود ولي باز بايد شالوده نظام و اداره گمركات حاليه ايران را از او دانست.» «2»
نوز بلژيكي كه نماينده يك كشور بيطرف بود، بجاي جانبداري از منافع ايران، به پيروي از سياست امين السلطان، در اكتبر 1901 قراردادي با روسيه منعقد كرد و 34 قلم از واردات كه چند قلم آن هم از واردات عمده محسوب ميشود، از اداي حقوق گمركي معاف گرديد. و از ديگر كالاها حقوق گمركي ناچيزي ميگرفتند، در نتيجه، به فعاليتهاي توليدي ايران لطمه بزرگي رسيد و بسياري از كارگاههاي پارچهبافي و ديگر مؤسسات توليدي در نتيجه رقابت دول خارجي تعطيل گرديد. «3»
عوارض گمركي نفت و قند، از پنج درصد به ترتيب به 5/ 1 و 5/ 2 درصد كاهش يافت، اما بر عوارض گمركي چاي صددرصد افزودند. ولي انگليسيها نيز از تأمين منافع خود غافل نبودند و قرارداد گمركي همساني به سود خود، با دولت ايران تنظيم كردند. نوز در عينحال كه منافع ملي ايران را به نفع اجانب ناديده ميگرفت، دزدي نابكار بود؛ بهمين علت، پس از استقرار مشروطيت، آزاديخواهان در 21 بهمن 1285 وي را بركنار كردند و معاونش مرنار كه در دزدي دست كمي از همكارش نداشت بر مسند او نشست.
«درآمد گمركي ايران در گرو وامهاي ايران از روسيه تزاري و بريتانيا بود و تحميلهاي سخت ديگر، مانند هزينه قزاقخانه و مقرري محمد علي شاه مخلوع، از اين محل تأمين ميشد، بطوري كه تنها يكسوم درآمد گمرك به دولت ايران ميرسيد.» «4»
______________________________
(1). احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران. ص 29.
(2). گنج شايگان. پيشين، ص 131.
(3). ر ك: عصر بيخبري يا تاريخ امتيازات در ايران. پيشين، ص 404.
(4). گنج شايگان. پيشين، ص 132.
ص: 245
وضع مالي و اقتصادي كشور
در كتاب اسناد نويافته، گردآوري آقاي ابراهيم صفائي، با مطالعه گزارش ميرزا حسين خان گرانمايه و گزارش حاجي ميرزا جواد مجتهد روحاني نامدار شهر تبريز، ميتوان به وضع مالي و اقتصادي كشور در عهد ناصر الدين شاه، پيبرد.
گرانمايه با آنكه فرستاده دربار و مأمور رسمي دولت ناصري است، در ضمن گزارش خود، صريحا ميگويد: «حكام نواحي حكومت مطلقه دارند، به هرگونه تاختوتاز قادرند. در هر گوشه و كنار در قتل و غارت جسارت دارند.» «1»
در همان ايام، صاحبديوان پيشكار و حكمران آذربايجان، بازار قيصريهاي ساخت و كاسبان را با زور به آنجا منتقل كرد و دادوستدها با دخالت گماشتگان او انجام ميگرفت، و تجاوز و اجحاف در خريد و فروش بحد وحشتناكي بالا گرفته بود. «جمعي از قراجهداغيها در همان اثناء به ديوانخانه آمدند كه بار زغالي كه 25 من است، قپانداران به 18 من تصاحب نمودهاند و ده من روغن را به هشت من برداشتهاند. في الفور، فرستادم آوردند كشيدند، مشخص شد كه در يكبار زغال، هفت من و در ده من روغن، دو من تقلب كرده است. همان قپاندار متقلب گريخته متحصن شد ... مردم مأيوسانه، بازار را بسته، سه دفعه هجوم به سيد حمزه بردند. جناب حاجي ميرزا جواد مجتهد، آدم فرستاد كه بعد از ورود موكب مسعود، چارهجويي خواهد شد.
آدم مجتهد را تعرض كرده بيرون كردند كه شما علما و اعيان آذوقه خود را از هر جا كه ميخواهيد بزور كشيده ميبريد، وقتي كه به ما ميرسد، نويد چارهجويي «نسيه» ميدهيد ... عموم كسبه و عجزه از اين سوءمعامله و سر همبندي، بستوه آمده، علي الغفله هيجاني نمودند. محققا از علما و اعيان و معارف احدي محرك اين شورش نبود ولي از بسكه وضع حكومت مغشوش بود ... روح تبريز مايل انقلابي بود.» «2» هر سال از روي تحقيق و تخمين، يك كرور علاوه بر ماليات، از رعيت آذربايجان دريافت و در ميان حكام و اجزاي حكام و مأمورين مختلفه و صاحبمنصبان نظام و مباشرين و عمال و كدخدايان معدوم الاثر [ميشود]، و رعيت بيچاره آذربايجان متحمل چندين گونه تحميلات مختلفه و معدوده فوق الطاقه ميباشد كه جاي تألم و ترحم است.
يكي از اين تحميلات، تقلباتي است كه صاحبمنصبان در بنيچه صحيح و موافق قاعده سرباز بكار بردهاند ... هنگامي كه فوج را به سفر، اخبار نمودهاند، مانند بچههاي شلتاقچي ايستادگي كردهاند تا نفري از بيست و پنج تومان الي سي چهل تومان وجه پادارانه گرفته سفري شدهاند ... تقلب ديگر صاحبمنصب اين است كه هنگام احضار به سفر، از هر سربازي كه صاحب بضاعت و بيگزاده و كدخدازاده است، رشوت گرفته، از سفر معاف، و عوض آنها با اجرت جزئي از آدميان بيكار و بيمار گرفته به سفر ميفرستند كه تفنگ به دست گرفتن را نميدانند.» «3»
از جمله تحميلات فوق طاقت رعيت يكي ديگر نيز مطالبه ماليات بيموقع است. «ملاحظه بفرمائيد در آخر سال كه منتهاي تنگدستي رعيت است، در حواله پانصد تومان، دو هزار و پانصد
______________________________
(1). اسناد نويافته. گردآوري ابراهيم صفائي، ص 11.
(2). همان. ص 14- 13 (به اختصار).
(3). همان. ص 22- 21 (به اختصار).
ص: 246
تومان، علاوه تحميل رعيت گرديد. واضح است رعيت بيچاره غير از اينكه احشام و اغنام و مخلفات خانواده را بفروشد ديگرچه چاره خواهد داشت، و البته حكام جزو نيز در چنين مواقع براي خود دستوپايي خواهند نمود، مباشر و كدخدايان نيز حصه خواهند برد.» «1»
«براتداران هجوم دارند و محصلين (مأموران وصول ماليات) گدا و گرسنه سبعوار مأمور، و رعيت بيچاره بقدر ماليات اصل، خدمتانه و مهلتانه و مرابحه استقراض و سلمفروشي؛ البته متضرر ميشود.» «2»
«از جمله تحميلات، يكي نيز تسعير غله ديواني است. بعد از آنكه ماليات نقد، كافي براي مخارج و مواجب فوري نگرديد، ناچار شروع به تسعير غله ديواني ميشود و از اين راه نيز بارگراني بر دوش رعيت تحميل ميگردد.» «3»
از جمله تحميلات فوق طاقت رعيت، يكي ديگر نيز شلتاقبافي محل است. حكام بيانصاف، حتي حاكم مستقل و مسلط كه تا آخر سال نيز حاكم بوده است، همينكه معزول گردند، بدلخواه خود، باقي در محل قلمداد مينمايند حاكم جديد بجهت مطالبه بقايا، محصل (مأمور) تعيين ...» «4» و به دوشيدن رعيت مشغول ميشوند. سپس تنظيمكننده گزارش ميگويد:
«خدا گواه است كه در هيچ عهد و عصر، قشون دشمن به ملك طاغي اينقدر صدمه نزده است كه از حكومت ... به رعيت ستمديده رسيده است. قتل نفوس و هتك ناموس و غارتهاي بيباكانه كه به تعداد نميآيد، بر كنار، سالي دو سه دفعه بجهت خودچراني، حركت، و ده به ده ميگردد با دويست سوار و هر ده يك شب توقف بفرمايد كافي است. در عبور موكب مسعود، قدغن مؤكد شده بود كه هركس عريضه به حضور مبارك بدهد، خانهاش يكجا غارت خواهد شد و الا- عارضين خاكپاي مبارك بيشمار ميشدند.» «5»
در ايام قحطي، امير نظام، پيشكار آذربايجان، با كسب اجازه از شاه، شروع به اقدام ميكند. ولي به او تأكيد شده بود كه فلاني و فلاني را نديده بگيرد، و «اتفاقا بزرگترين انبارها در اختيار همان فلاني و فلاني بود ... معلوم شد وليعهد نيز، مانند شاه، فلانيهايي دارد.
امير نظام با مشاهده هيجان مردم، تصميم گرفت شديدا اقدام كند. بنابراين، كسان خود را به خانه بزرگترين و طماعترين و مقتدرترين محتكرين، يعني، نظام العلماء مجتهد اول تبريز كه قريب هفتاد هزار خروار گندم در انبارش داشت، فرستاد. آدمهاي نظام العلماء شروع به تيراندازي نموده زدوخورد خونين درگرفت و در نتيجه 16- 15 نفر كشته شدند.
در اين وقت، امير نظام به سربازان دستور حمله داد و سربازان خانه نظام العلماء را غارت كردند؛ منجمله گندمها هم به غارت رفت.» «6»
______________________________
(1). همان. ص 23.
(2). همان. ص 24.
(3)، (4) و (5). ر ك: همان. ص 27- 25.
(6). خاطرات كلنل كاساكوفسكي. ترجمه عباسقلي جلي، ص 252.
ص: 247